ابن فقیه، ابوبکر
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
سه شنبه 20 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/223988/ابن-فقیه،-ابوبکر
جمعه 24 اسفند 1403
چاپ شده
4
اِبْنِ فَقيه، ابوبكر احمد بن محمد بن اسحاق، معروف به ابن فقيه همدانی، جغرافیدان سدۀ 3ق. ياقوت نام و نسب او را ابوعبدالله احمد بن محمد بن اسحاق بن ابراهيم همدانی نوشته است ( ادبا، 4 / 199). كنيۀ ابوعبدالله را فؤاد سزگين نيز در مقدمۀ خود بر چاپ عكسی اخبار البلدان، كه از روی نسخۀ خطی آستان قدس رضوی انجام گرفته، ذكر كرده است، اما در همين نسخۀ خطی نام و نسب او احمد بن محمد بن اسحاق الهمدانی المعروف بابن الفقيه آمده و به كنيۀ او اشاره نشده است (ص 347). ابن نديم تنها به ذكر احمد بن محمد اكتفا كرده است (ص 171). دربارۀ همدانی بودن ابن فقيه سند روشنی به دست نيامده است، ولی از شرح مبسوطی كه وی دربارۀ همدان و به ويژه از مطالبی كه در همين بخش راجع به ميهندوستی آورده (مختصر، 217- 258)، میتوان چنين احتمال داد كه از مردم همدان بوده است (كراچكوفسكی، IV / 158). از سال ولادت و درگذشت و نيز شرح زندگانی او اطلاعی در دست نيست. ابن نديم (همانجا) او را اهل ادب نوشته و افزون بر البلدان، وی را مؤلف كتاب ديگری با عنوان كتاب ذكر الشعراء المحدثين و البلغاء منهم و المُفْحَمين دانسته است ابن نديم دربارۀ البلدان ابن فقيه مینويسد كه اين كتاب 000‘1 برگ دارد كه از آثار ديگران بهويژه كتاب جيهانی گرفته (سَلْخ) شده است (همانجا). اين نظر ابن نديم موجب بروز ترديدهايی در ميان محققان شده است. مشكل عمده در اين مسأله مربوط به تاريخ نگارش البلدان است كه اغلب آن را پس از مرگ معتضد خليفۀ عباسی در 289ق / 902م (GAL, I / 260) يا 290ق (دخويه، مقدمه، 10) دانستهاند. محمد قزوينی كه بنا را بر صحت نوشتۀ ابن نديم گذارده بود. با توجه به اينكه تاريخ تأليف كتاب جيهانی حدود 20 تا 30 سال پس از 290ق بوده است، چنين پنداشت كه «لابد دخويه در تاريخ تأليف كتاب ابن الفقيه بايد سهو فاحشی كرده باشد» (6 / 122)، ولی كراچكوفسكی به حمايت از نظر دخويه، نوشتۀ مؤلف الفهرست را قابل ترديد دانسته و متذكر شده است كه در استفادۀ ابن فقيه از آثار ديگران جای ترديد نيست، اما وی نمیتوانسته از كتاب جيهانی بهره گرفته باشد، زيرا ابن فقيه كتاب خود را پيش از جيهانی نوشته است. نزديكی و همانندی در نوشتههای اين دو تن از لحاظ مضمون و محتوا قطعی است و چه بسا همين نكته سبب بروز چنين گمانی از سوی ابن نديم شده باشد (كراچكوفسكی، IV / 222؛ دخويه، مقدمه، 11). در اينكه ابن فقيه كتاب خود را در حدود 290ق نوشته، كمتر ترديد كردهاند، زيرا ابن فقيه از وقايع عهد خلافت معتضد (279- 289ق) ياد كرده و او را «خليفتنا» (مختصر، 53) ناميده است. وي در ضمن، دوبار از مكتفی (خلافت: 289-295ق / 902- 908م) ذكري به ميان آورده، ولی به عنوان خليفه از او ياد نكرده است (همان، 243، 270). معلوم میشود كه به هنگام نگارش كتاب يا مكتفی هنوز به خلافت نرسيده بوده و يا اينكه ابن فقيه از آن آگاهی نداشته است. آخرين حادثۀ تاريخی كه در كتاب ابن فقيه ديده میشود، مربوط به قتل عمرو ليث صفاری است (همان، 53) كه به نوشتۀ طبری حكم آن در آخرين لحظات حيات معتضد صادر شده و پس از مرگ خليفه صورت گرفته است (10 / 88). از اينجا میتوان دريافت كه ابن فقيه ظاهراً اثر خود را در حدود 289-290ق نوشته كه به هر تقدير پيش از نگارش كتاب جيهانی بوده است. مطالب البلدان تا اندازهای با نوشتههای جاحظ نيز مرتبط و نزديك است. بعضی از مؤلفان چون مقدسی، ابن فقيه را مقلّد جاحظ دانستهاند. مقدسی مینويسد چون به كتاب ابن فقيه مینگری، چنين مینمايد كه كتاب جاحظ و زيج اعظم را میخوانی (ص 241). حسن حسنی عبدالوهاب كه نسخهای از كتاب جاحظ با عنوان التبصّر بالتجارة را در تونس كشف و منتشر كرده، معلوم داشته است كه تنی چند از جغرافینگاران و جهانگردان بزرگ از جاحظ بهره گرفتهاند و جاحظ نخستين كسی بوده كه باب تأليف را در بيان طول و عرض سرزمينها و ويژگيهای آنها گشوده و اين شيوه را پيش پای كسانی چون ابن فقيه همدانی، ابن رُستۀ اصفهانی، ابوزيد بلخی، اصطخری، ابن حوقل و مقدسی نهاده است، چنانكه آنان هر چند مطالب جاحظ را بسط و گسترش دادهاند، در واقع مقلدان و وابستگان به او هستند (ص 7، 8). كراچكوفسكی نيز دربارۀ ارتباط البلدان ابن فقيه با نوشتۀ جاحظ حق را به مقدسی میدهد. به نوشتۀ او در رابطۀ شيوۀ نگارش ابن فقيه با جاحظ جای ترديد نيست و پيداست كه اين رابطه كاملاً آگاهانه بوده است (IV / 158). وی همچنين متذكر میگردد كه ابن فقيه در نگارش اثر جغرافيايی خويش به ميزان قابل ملاحظهای مرهون نوشتههای جاحظ است (IV / 125). در اشاره به انتقاد مقدسی لازم به تذكر است كه در سدۀ 4ق كه دوران شكوفايی ادب جغرافيايی اسلامی بوده است، اغلب به محققان و دانشمندانی برخورد میكنيم كه آثار گذشتگان و روش كار آنان را مورد انتقاد قرار دادهاند. در سدههای بعد اين شيوه جای خود را به بهرهگيری و جمعبندی آثار متقدمان داد. مقدسی در برخورد انتقادی نسبت به گذشتگان گاه مطالبی نوشته است كه تا اندازهای اغراقآميز به نظر میرسد، مثلاً مینويسد كه نوشتۀ ابن فقيه را نمیتوان از نوشتۀ جاحظ متمايز كرد (كراچكوفسكی، IV / 23). هنوز اثر ابن فقيه با عنوان كتاب ذكر الشعراء المحدثين و البلغاء منهم و المفحمين كه ابن نديم از آن ياد كرده، شناخته نشده است، ولی از البلدان او قطعاتی برجا مانده است. اين كتاب او را در 5 مجلد و حاوی 000‘2 صفحه نوشتهاند (همو، IV / 156). مقدسی با احتياط از آن ياد كرده و نوشته است «كتابی را كه ابن فقيه همدانی مؤلف آن بود در 5 مجلد ديدم» (ص 5). اين كتاب برجا نمانده، ولی ظاهراً در حدود 413ق / 1022م شخصی به نام ابوالحسن علی بن جعفر شَزْری (شَيْزری) آن را ملخص كرده است (دخويه، مقدمه، 8). در بعضی نوشتهها نسبت اين شخص شيرازی ذكر شده است (دانشنامه؛ لغت نامه). از اين تحرير خلاصه شده سه نسخه باقی است (EI2). در اين نسخهها بسياری از مطالب حذف شده و بعضی مطالب كه ياقوت از ابن فقيه نقل كرده، به صورتی فشرده آمده است. يكی از اين نسخهها با عنوان مختصر كتاب البلدان، به كوشش دخويه در 1885م انتشار يافت. نسخۀ ديگری از اين كتاب متعلق به موزۀ بريتانياست (اليس، I / 175). تا 1923م متن ديگری از كتاب ابن فقيه شناخته نشده بود، تا اينكه در بهار 1923م زكی وليدی طوغان از دانشمندان تركستان در كتابخانۀ آستان قدس به نسخهای خطی از اثر ابن فقيه برخورد كه رسالۀ ابودلف و سفرنامۀ ابن فضلان نيز ضميمۀ آن بود. صفحات اول و آخر اين نسخه افتاده است و تنها در پايان مطالب كتاب ابن فقيه نوشته شده «تم ... كتاب اخبار البلدان» (ص 347).بنا به اظهار زكی وليدی طوغان ضمن مطالعه معلوم میشود، كتابی كه دخويه با عنوان مختصر كتاب البلدان طبع و نشر كرده، خلاصۀ همين كتاب است (طوغان، 1 / 47). اين كتاب در فهرست كتب آستان قدس، به شمارۀ 109 با عنوان «اخبار البلدان لابن خاتون» ثبت شده، اما به نوشتۀ طوغان به آسانی میتوان دريافت كه كتاب مزبور اخبار البلدان ابن فقيه و واقف آن ابن خاتون است (1 / 46). كووالِفسكی اطلاع بيشتری دربارۀ واقف اين نسخۀ خطی به دست داده و متذكر شده است كه بر پايۀ مطالب فهرست فارسی كتابخانۀ آستان قدس معلوم میشود كه اين نسخۀ خطی جزء مجموعۀ كتابهايی است كه در 1656-1657م (1067ق) شخصی به نام ابن خاتون به آستان قدس اهدا كرده است. چنين به نظر میرسد كه ابن خاتون از اعقاب خاتونی بوده كه در مرو كتابخانۀ بسيار جالبی داشته است (ص 40). ياقوت از وجود اين كتابخانه در مرو ياد كرده است (بلدان، 4 / 509). چنين به نظر میرسد كه ياقوت از اين كتابخانه بهره جسته و چه بسا ممكن است كه همين نسخۀ خطی را ديده باشد (كووالفسكی، همانجا). ياقوت به نقل از ابن فقيه مطالبی در معجم البلدان ذكر كرده كه در مختصر كتاب البلدان ديده نمیشود. يكی از اين مطالب دربارۀ نوشجان علياست كه گويا از 4 شهر بزرگ و 4 شهر كوچك تشكيل شده بوده است (4 / 823). از اينجا میتوان به صحت نوشتۀ مقدسی (ص 5) و ابن نديم (ص 171) در مورد وسعت مطالب كتاب ابن فقيه پی برد. ضمن مقايسۀ نسخۀ طبع دخويه با نسخۀ خطی آستان قدس به سهولت میتوان دريافت كه اين دو نسخه مكمل يكديگرند. طوغان مینويسد كه دو ثلث از ابواب نسخۀ طبع دخويه در نسخۀ مشهد نيست. در ضمن بابهای 3 تا 10، 15 و 24 تا 28 نسخۀ آستان قدس نيز در نسخۀ طبع دخويه وجود ندارد (1 / 47، 48). شمارۀ صفحات نسخۀ آستان قدس، 347 و نسخۀ طبع دخويه، 330 است. باب خراسان در نسخۀ آستان قدس (صص 307-347) مفصلتر از نسخۀ طبع دخويه (صص 314-330) است. وجود عنوان «تم الاختصار» در صفحۀ 330 طبع دخويه نشانۀ ملخص بودن نسخهای است كه توسط ابوالحسن شزری (شيزری) صورت گرفته است. چنانكه گذشت، احتمالاً نسخۀ آستان قدس يكی از مراجع مورد استفادۀ ياقوت بوده است. به عنوان نمونه میتوان از نوشتۀ ياقوت دربارۀ فرمانروای تركان (بلدان، 1 / 839) ياد كرد كه با نسخۀ آستان قدس (ص 334) انطباق دارد. در آنجا از فرمانروای تركان كه اسلام آورده بود، سخن رفته است .مختصر كتاب البلدان را نمیتوان نوشتهای صرفاً جغرافيايی به شمار آورد. اين كتاب در واقع مجموعهای ادبی همراه با شعر و طنز است كه با استفاده از تأليفات ديگران نوشته شده و گزيدهای است كه مؤلف برای استفاده افراد غير متخصص علاقهمند گردآورده است. در اين كتاب علاوه بر مطالب جغرافيايی، احاديث، داستانها و مطالب عجيب و غريب نيز آمده است (كراچكوفسكی، IV / 158). ابن فقه به هنگام بحث پيرامون نخستين سير و سفرهای عهد اسلامی از حوادثی ياد كرده است كه بيشتر جنبۀ داستان سرايی دارد. از جملۀ اينگونه مطالب داستانی است كه به عُبادة بن صامت از قبيلۀ خزرج منسوب است كه از مردم مدينه و يكی از انصار پيامبر (ص) بود (مختصر، 140-143). دينوری كه پيش از ابن فقيه میزيسته، نيز اين داستان را آورده است (18- 19)، ولی ابن فقيه داستان را به صورتی مشروحتر نقل كرده است. تفاوت عمده ميان دو نوشتۀ مذكور مربوط به نام اين شخص است كه دينوری به جای عبادة، عبدالله آورده است (ص، 18؛ ابن فقيه، مختصر، 140) و در طبقات ابن سعد نيز به همان صورتی است كه ابن فقيه ذكر كرده است (1 / 220، 2 / 356).يكی از مسائلی كه ابن فقيه در كتاب خود بدان اشاره كرده، مسألۀ استفاده از نقشۀ جغرافيايی در ميان عربهاست. آنان به ويژه پس از فتوحات به كسب اطلاعات دربارۀ اقوام و كشورها روی آوردند. اين اطلاعات در بسياری از موارد با افسانه آميخته بود كه عربها در روزگار باستان و اوايل عهد اسلامی آن را «فضائل» میناميدند (كراچكوفسكی، IV / 56-59, 594). در آن زمان عربها هنوز با نقشههای جغرافيايی آشنايی نداشتند. مسعودی از قول اهل روايت مینويسد: هنگامی كه خداوند ولايتها را از عراق و شام و مصر و ديگر نواحی بر مسلمانان گشود، عمر بن خطاب به يكی از خردمندان عصر خود نوشت كه ما مردمی باديهنشين بودهايم و خداوند ولايتها را براي ما گشوده است و میخواهيم در زمين جای گيريم و در شهرها اقامت گزينيم؛ برای من شهرها را با هوا و مسكنهای آنها و اثری كه خاك و هوا در مردم آنجاها دارد، وصف كن (2 / 34). اما نخستين آگاهی از وجود نقشه در ميان عربها را مربوط به ابتكار حجاج بن يوسف ثقفی دانستهاند كه در آغاز با عنوان «صورة» به كار رفته است (كراچكوفسكی، IV / 60). ابن فقيه و طبری هر دو در اين مورد اتقاق نظر دارند، ولی هر يك داستان جداگانهای در اين زمينه نقل كردهاند. طبری از قول ادريس بن حنظله مینويسد كه حجاج در 89ق / 708م از قتيبة بن مسلم باهلی خواست تا نقشۀ (صورة) بخارا را براي او بفرستد (6 / 440)، ولی ابن فقيه دربارۀ آشنايی عربها با نقشۀ جغرافيايی به داستان ديگری با تفصيل اشاره كرده و نوشته است هنگامی كه حجاج بن يوسف نمايندۀ خود را نزد ديلميان فرستاد و آنان را به پذيرش اسلام و يا پرداخت جريه دعوت نمود، ديلميان از پذيرفتن پيشنهاد او سرباز زدند. از اين روی دستور داد تا نقشۀ (صورة) ديلم و دشتها و كوهها و درهها و جنگلهای آن سرزمين را فراهم آورند (مختصر، 283).مختصر كتاب البلدان با شرحی پيرامون آفرينش زمين و آسمان و اختلاف شب و روز آغاز میشود (ص 3)، ولی نسخۀ آستان قدس كه احتمالاً حاوی بخش دوم از متن كامل اثر ابن فقيه بوده است (كراچكوفسكی، IV / 159)، با شرحی از كوفه آغاز میگردد (ص 2). نوشتۀ ابن فقيه مؤيد تصوری است كه تا پيش از اسلام نيز در ميان ايرانيان و يهودان و ديگران پيرامون هفت بخش بودن زمين وجود داشته است (مختصر، 3). در اثر ابن فقيه نقل قولهايی از گذشتگان آمده است كه نشانۀ ذوق و سليقۀ اوست. مآخذ كتابِ او متعدد بودهاند و به تقريب از اكثر مؤلفان پيشين به ويژه جاحظ، ابن خردادبه و ديگران مطالبی در كتاب وی آمده است (دخويه، مقدمه، 11). در كتاب از سليمان سيرافی بازرگان دريانورد ايرانی (مختصر، 11) مطالبی آمده كه مورد توجه گابريل فِران («گزارشها»، 3-5) قرار گرفته است. مقدسی از فقدان نظم در كتاب ابن فقيه ياد كرده و نوشته است كه وی جز شهرهای بزرگ را نام نبرده، روستاها و بخشها را مرتب نكرده و چيزهايی در كتاب آورده است كه شايسته نيست. گاه از دنيا پرهيز میدهد و گاه بدان میخواند، گاه میگرياند و گاه بازی میدهد و میخنداند. در كتاب او حشو و زوايد نيز كم نيست. ابن فقيه میگويد كه اينها را برای رفع خستگی خوانندگان آوردهام. هنگامی كه به كتاب ابن فقيه مینگرم چنان در داستانهايش گم میشوم كه نمیدانم سخن دربارۀ كدام شهر است (ص5). كراچكوفسكی نيز در اين مورد حق را به مقدسی میدهد (IV / 158). در تأييد نظر مقدسی كافی است به سرفصلها و موضوعهای بخش نخستين مختصر كتاب البلدان پيرامون آفرينش زمين و درياهايی كه زمين را احاطه كردهاند، شگفتيهای آن، تفاوت ميان چين و هند، مكه، بيتالله الحرام، طائف، مدينه و مسجد آن، تفاوت ميان تهامه و حجاز، يمامه، بحرين، يمن، جدّی گرفتن هزليات و هزل شمردن مطالب جدی، ستايش خانه بدوشان و آوارگان، مصر و نيل، سرزمينهايی چون نوبه، حبشه، بجا (البُجَة)، مغرب، بيتالمقدس، دمشق، جزيره، بيزانس، ستايش و نكوهش بناها، كوفه و قصر خورنق (همراه با نقلقولها و تذكرات تاريخی)، بصره، فارس و غيره، توجه شود. به عنوان نمونه هنگام وصف يك چشمۀ نزديك همدان به سه موضوع اشاره شده است: شرحی در ستايش آب سرد (مختصر، 220-227)، همنوايی ميان عبدالقاهر و حسين بن ابی سَرْح در ستايش همدان و عراق و نكوهش آنها (همان، 227-237) و سرانجام موضوع ميهندوستی و حبالاوطان (همان، 237-240).صرفنظر از نقايص ياد شده، ابن فقيه به مسائلی اشاره كرده كه گرچه افسانهآميز به نظر میرسد، ولی از ديدگاه تاريخی قابل توجه است. به عنوان نمونه قديمترين شرح پيرامون سمرقند در عهد اسلامی از ابن فقيه است (همان، 325-326؛ بارتولد، I / 135). به نوشتۀ او گرد سمرقند همانند بلخ و بخارا ديواری به طول 12 فرسنگ با 12 دروازه وجود داشت كه از چوب ساخته شده بودند و هر يك دو لنگه داشت. در پشت هر دروازه، دو در ديگر وجود داشت. ميان اين دو در جايگاه دروازهبانان بود (مختصر، 325-326). چنين به نظر میرسد كه مساحت شهر سمرقند در آن روزگار 000‘5 و با حومه آن 000‘6 جريب بوده است. ابن فقيه از وجود مسجد جامع سمرقند نيز ياد كرده است (مختصر، 326). وي به نقل از اصمعی(ه م) مینويسد كه بر دروازۀ سمرقند با خط حميری نوشته شده است كه از اين شهر تا صنعا 000‘1 فرسنگ و از بغداد تا افريقيه 000‘1 فرسنگ و از سيستان تا دريا 200 فرسنگ است (همانجا). ياقوت نيز به اين نكته اشاره كرده است (بلدان، 3 / 136). مطالب ابن فقيه در اين باب مفصلتر از اصطخری است (اصطخری، 248). همۀ آنان بر اين عقيده بودهاند كه خط حك شده بر دروازۀ آهنين سمرقند حميری بوده است. بعضی محققان چنين اظهارنظر كردهاند كه خط مزبور مشابه حروف سنگنبشتۀ اورخون بوده كه مشابهتهايی با خط حميری داشته است. عربها معمولاً خطوط بيگانه و ناشناخته را حميری و يا مسند میناميدند (بارتولد، I / 138، حاشيه). ابن فقيه از وجود پرستشگاه بودايی نوبهار در بلخ كه نزد مسلمانان شهرت فراوان داشت، ياد كرده و شرح مبسوطی در اين زمينه آورده است. به نوشتۀ ابن فقيه فرمانروايان چين و كابل به زيارت اين پرستشگاه میآمدند و زائران بسيار بدان روی میآوردند. وی مینويسد زمينهای اطراف نوبهار با 700 نهر آب و روستای نزديك آن 8 فرسنگ در 4 فرسنگ بود كه برمكيان سرپرستی آن را برعهده داشتند (مختصر، 322-324). ابن فقيه ويرانی بلخ و نوبهار را در عهد خلافت عثمان بن عفان نوشته است (همان، 323)، ولی بلاذری آن را به عهد خلافت معاويه مربوط میداند (ص409). بارتولد نوشتۀ ابن فقيه دربارۀ اين پرستشگاه را تا اندازهای افسانهآميز دانسته است (VII / 43) به نوشتۀ او دروازۀ اين پرستشگاه در غرب شهر باستانی افراسياب قرار داشت (I / 137). از مسائلی كه تاكنون به درستی روشن نشده، اسلام آوردن برمك پدر خالد است. بسياری از منابع اين نكته را مشخص نكردهاند كه برمك اسلام آورده بوده است، يا نه؟ ولی ابن فقيه با صراحت از ورود برمك به مدينه در عهد خلافت عثمان و اسلام آوردن او ياد كرده و نوشته است كه وی پس از مسلمان شدن، نام عبدالله برخود نهاد (مختصر، 323). مطالبی كه ابن فقيه به نقل از سليمان سيرافی آورده، شايان توجه بسيار است، زيرا از اين بازرگان مشهور ايرانی كه به سفرهای دريايی پرداخته بود، جز بعضی داستانهای افسانهآميز، تقريباً هيچ اطلاعی در دست نيست. گروهی از محققان نسبت به صحت داستانها و سفر او به چين ابراز ترديد كردهاند، ولی گابريل فران («بررسيها» I / 51-60؛ همو، «گزارشها» 3-5)، به اين نكته توجه نموده كه ابن فقیه داستان او را با ذكر نام ارائه كرده است (نك : مختصر، 11-13). بعضی محققان تاريخ، داستان سفر او را مربوط به 237ق / 851م دانستهاند (كراچكوفسـكی، IV / 141). هرگـاه تاريخ نگـارش كتاب ابن فقيه را منطبق با واقعيت بدانيم، در اين صورت میتوان گفت كه مطالب مربوط به سفر سليمان سيرافی حدود نيم قرن پس از نگارش يادداشتهای اين بازرگان دريانورد بوده است. نمونۀ ديگری كه ابن فقيه به نقل از مؤلفان پيشين آورده، مربوط به ابوالعباس جعفر بن احمد مروزی (د 274ق / 887م) است (كراچكوفسكی، IV / 127) كه اثر وی تاكنون به دست نيامده است. ابن نديم او را نخستين مؤلف كتب جغرافيايی از نوع مسالك و ممالك ناميده است (ص167). در ضمن هيچگونه آگاهی از تأليفات مروزی در دست نيست. ابن فقيه ضمن بحث پيرامون سنگ افسانهای بارانزا (حجر المَطر) از نوشتۀ مروزی بهره گرفته است (مختصر، 329-330)، ولی در ذكر نام او اندك تفاوتی مشهود است. ابن فقيه از قول او مطالبی نيز دربارۀ قبايل ترك آورده است (كراچكوفسكی، IV / 127). يكیديگر از اطلاعات مهمی كه ابن فقيه در نوشتههای خود به دست داده، مربوط به رواج علامت هلال در ميان مسلمانان است. مسلمانان علامت هلال ماه را كه پيش از آنان در عهد ساسانيان معمول بود، به عنوان نشانهای از اسلام در برابر علامت صليب مسيحيان به كار میبردند (بارتولد، VI / 489). ابن فقيه از وجود دو هلال كه به دستور عمر بن خطاب به كعبه ارسال و در آنجا آويخته شده بوده، ياد كرده است (مختصر، 20). مسألۀ جالب ديگر اينكه ابن فقيه از وجود مسجدی در كنار كليسا، در شهر حمص ياد كرده است (همان، 112) و اين نكته گفتۀ بارتولد (VI / 652) را مبنی بر اينكه در سدۀ 10م مسلمانان و مسيحيان در زير يك سقف به عبادت میپرداختند، به ياد میآورد. بارتولد مینويسد در عهد خلافت هارونالرشيد و زمان فرمانروايی شارل كبير، بازرگانان يهودی از اروپا به سرزمينهای اسلامی میآمدند و به مبادلۀ كالا میپرداختند. در ممالک اسلامی اين بارزگانان را نه با نام عربی، بلكه با نام پارسی میشناختند. اين نام در نوشتۀ ابن خردادبه و ابن فقيه به صورت الراذانية يا الراهدانية (VI / 346؛ابن فقيه، مختصر، 270) آمده كه صورتی از واژۀ «راهدان» يا «راهدانان» است.ابن فقيه همانند ابن خردادبه، يعقوبی و ابن رُسته كوشيده است تا مطالب نسبتاً منظمی از اوضاع قومی و نظام اداری سرزمينهای مختلف اسلامی ارائه كند. گرچه نوشتههای ابن فقيه را از ديدگاه جغرافيايی نمیتوان در حدّ آثار گروهی از جغرافینگاران همزمان وی به شمار آورد، با اين وصف از ديدگاه فرهنگی و تاريخی در بعضی موارد برتر از آنهاست (كراچكوفسكی، IV / 159). وی تصويری روشن از ذوق ادبی و تمايلات جوامع روشنفكری عربی زبان اواخر سدۀ 3ق / 9م ارائه كرده است. در دانش معاصر، ابن فقيه نه تنها از نظر بيان مطلب دربارۀ آسيای ميانه و قفقاز شهرت دارد، بلكه نوشتههای او دربارۀ مسائل بازرگانی و خط سير بازرگانان يهودی و اسلاو نيز قابل توجه است (همانجا).
ابن سعد، محمد، الطبقات الكبری، به كوشش احسان عباس، بيروت، دارصادر؛ ابن فقيه، «اخبار البلدان»، مجموع فی الجغرافيا، به كوشش فؤاد سزگين، فرانكفورت، 1407ق / 1987م؛ همو، مختصر كتاب البلدان، به كوشش دخويه، ليدن، 1967م؛ ابن نديم، الفهرست؛ اصطخری، ابراهيم بن محمد، مسالك و ممالك (ترجمۀ فارسی)، به كوشش ايرج افشار، تهران، 1347ش؛ بلاذری، احمدبن یحیی، فتوح البلدان، به كوشش دخويه، ليدن، 1863م؛ دانشنامه؛ دخويه، يان، مقدمه بر مختصر كتاب البلدان (نك : ابن فقيه در همين مآخذ)؛ دينوری، احمدبن داوود، الاخبار الطوال، به كوشش عبدالمنعم عامر، بغداد، 1379ق / 1959م؛ سزگين، فؤاد، مقدمه بر مجموع فی الجغرافيا (نك : ابن فقيه در همين مآخذ)؛ طبری، تاريخ، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 1960- 1968م؛ طوغان، زكی وليدی، «نسخۀ خطی كتاب ابن فقيه در مشهد»، ايرانشهر، س 4، شم 1، 3، 4؛ عبدالوهاب، حسن حسنی، مقدمه بر كتاب التبصر بالتجارۀ جاحظ، دمشق / قاهره، 1932م؛ قزوينی، محمد، يادداشتها، به كوشش ايرج افشار، تهران، 1341ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، بيروت، 1385ق / 1965م؛مقدسی، محمدبن احمد، احسن التقاسيم، به كوشش دخويه، ليدن، 1906م؛ ياقوت، ادبا؛ همو، بلدان؛ نيز:
Bartold, V. V., «Turkestan v epokhu mongolskogo nashestviya», Sochineniya, Moskva, 1963, vol. I; id, «Karl Velikii Hārūn-ar rashid», Sochineniya, Moskva, 1966, vol. VI; id, «K voprosu o polumesyatse kak simvol islama», Sochineniya, Moskva, 1966, vol.IV; id «Islam i melkiti» , Sochineniya, Moskva, 1966, vol. VI; id, «Istoriko-geograficheskii obzor Irana», Sochineniya, Moskva, 1971, vol. VII; EI2; Ellis, A. G., Catalogue of Arabic Books in the British, Museum, 1967; Ferrand, Gabriel, Etudes sur la géographie arabo-islamique, Frankfurt, 1986; id, Relations de voyages et textes géographiques arabes, persans et turks, relatifs à l’Extrême-Orient du VIIIe au XVIIIe siècles, Frankfurt, 1986; GAL; Kovalevskii, A. P., Kniga Akhmeda Ibn-Fadlana o ego puteshestvii na Volgu v 921-922, Kharkov, 1956; Krachkovskii, A. Yu., «Arabskaya geograficheskaya literatura», Izbrannie sochineniya, Moskva / Leningrad, 1957, vol. IV.
عنایتالله رضا
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید