ابن عمید
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
سه شنبه 20 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/223930/ابن-عمید
پنج شنبه 23 اسفند 1403
چاپ شده
4
اِبْنِ عَميد، شهرت دو تن از وزيران اديب آل بويه كه در سدۀ 4ق / 10م نقش سياسی و فرهنگی مؤثری در ايران ايفا كردند. بزرگ اين خاندان «عميد»، ابوعبدالله حسين بن محمد معروف به كُله، اصل قمی داشت (ابوعلی مسكويه، 1 / 278؛ ثعالبی، 3 / 184؛ ابوحيان، مثالب، 236) و مدتی نيز در قزوين مقيم بود (رافعی، 3 / 404). گرچه گفته شده او در آغاز مشاغل حقيری داشته (نك : ابوحيان، همانجا)، ولی به هر صورت میدانيم كه در 321ق در ری وزارت وشمگير را برعهده گرفته (ابوعلی مسكويه، همانجا؛ قس: مجمل التواريخ، 390؛ ابن اثير، 8 / 268) و در 323ق در دستگاه مرداويج در اصفهان سمتی مهم، احتمالاً وزارت، داشته است (ابوعلی مسكويه، 1 / 310 به بعد؛ قس: ابن اثير، 8 / 299). ابوعبدالله پس از كشته شدن مرداويج در 323ق نزد ماكان بن كاكی (حك در جرجان 324- 328ق) رفته، دبيری او را برعهده گرفت (ثعالبی، همانجا). در پی شكست ماكان به دست سامانيان او نيز همراه ديگر خواص ماكان به بخارا برده شد و در آنجا مورد عنايت امير سامانی قرار گرفت (همانجا، قس: ابوحيان، همان، 232). در زمان امير نوح بن نصر (حك 331-343ق) ديوان رسائل به وی سپرده شد و لقب عميد يافت (ثعالبی، ابوحيان، همانجاها؛ ابن خلكان، 5 / 103). عميد تا هنگام وفات، به عنوان كاتبی چيرهدست، اين سمت را دارا بود و رسايل وی به سبب اهميتی كه داشت، در خراسان تدوين يافته بود (ثعالبی، 3 / 184-185).برخی پنداشتهاند كه ابوعبدالله عميد، نوادۀ شخصی به نام ابوالفضل حسين بن حسن عميد، از شيعيان امامی قم (زنده در ميانۀ سدۀ 3ق) بوده كه ياد او در روايتی در تاريخ قم (قمی، 205) آمده است (مثلاً آقابزرگ، 269)، اما صرف نظر از احتمال تحريف اين نام (قس: ابن بابويه، 434، كه در همان روايت نام مزبور را ابوالفضل حسن بن حسين علوی ضبط كرده است)، بايد توجه داشت كه عميد لقب خانوادگی ابوعبدالله نبوده است.دو وزير آل بويه، ابوالفضل محمد و ابوالفتح علی فرزند و نوادۀ اويند كه اينك به شرح احوال آن دو میپردازيم:
(د 6 صفر 360ق / 9 دسامبر 971م)، وزير ركنالدولۀ ديلمی و نويسندهای كه سبك جديدی در نثر عربی پديد آورد. در زمان خود، او را به طور مطلق «استاد» يا «الاستاذالرئيس» میخواندند.از زندگی او پيش از 328ق آگاهی چندانی در دست نيست، ولی به هر روی نمیتوان موقعيت پدر را در دستگاه آل زيار، در رشد و پيشرفت فرزند بیتأثير دانست. از استادان او در اين دوره احمد بن اسماعيل بن سمكه، اديب قمی را میشناسيم (طوسی، رجال، 455، الفهرست، 31؛ نجاشی، 97؛ قس: ابن نديم، 154، كه محمد بن علی بن سمكه را معلم ابن عميد دانسته است). هنگامی كه عميد در 323ق بلاد جبل را ترك گفت، محمد در آنجا ماند و به مرور مدارج ترقی را در دولت تازه تأسيس آل بويه پيمود (ثعالبی، 3 / 185). از برخی نوشتهها چنين برمیآيد كه ارتباط او با پدرش منقطع بوده است (نك : ابوحيان، مثالب، 232 به بعد).در 328ق / 940م به دنبال درگذشت ابوعبدالله قمی، وزير حسن ابن بويه ــ كه بعدها ركنالدوله لقب يافت ــ به وزارت برگزيده شد (همدانی، 117؛ ابن خلكان، 5 / 104؛ ابن اثير، 8 / 365). البته طبيعی است كه ابن عميد از آن پس در سالهای پرحادثۀ 328-337ق اشتغالات زيادی داشته باشد، اما ذكر فعاليتهای او در منابع، به طور مشخص بعد از اين سالها ديده میشود.در 337ق / 948م ابن عميد با همراهی علی بن كامه به فرمان ركنالدوله به آمل رفت و امام علوی الثائر بالله را كه شهر را به تصرف خود درآورده بود، شكست داد و آمل را بازپس گرفت (صابی، ابراهيم، «التاجی»، 39؛ ابن اسفنديار، 299-300). در 339ق وی كه موظف بود مرزبان ـ اميری از آل مسافر ـ را تحتالحفظ از ری به اصفهان و از آنجا به قلعۀ سميرم برده، زندانی كند، توانست توطئۀ ديلميان برای رهانيدن او را خنثی نمايد (ابوعلی مسكويه، 2 / 133-135). در همين سال، ركنالدوله كه در پی وفات برادرش عمادالدوله، برای تحكيم امارت پسرش عضدالدوله به فارس رفته بود، تصميم گرفت ابن عميد را در ارّجان (شهری مرزی بين فارس و خوزستان) مستقر سازد، تا پشتوانهای برای عضدالدوله در شيراز باشد (همو، 2 / 137- 138)؛ ولی چون خبر هجوم منصور بن قراتكين از خراسان به بلاد جبال را دريافت، ابن عميد را همراه خود به صحنۀ نبرد برد و او در جريانات مختلف اين نبرد، نقش سياسی مهمی ايفا كرد (همو، 2 / 139-142؛ ابن اثير، 8 / 488- 489). گويا ركنالدوله پس از آن واقعه ابن عميد را به ارجان بازگردانيد، زيرا آنگاه كه در 344ق / 955م محمد پسر ماكان به اصفهان تاخت و شهر را در اختيار گرفت، ابن عميد از ارجان به اصفهان آمد و آن را بازستاند (ابوعلی مسكويه، 2 / 159-161؛ گرديزی، 350؛ ابن اثير، 8 / 511). در 345ق نيز شورش بلكا برادر روزبهان ديلمی را در فارس سركوب كرد و عضدالدوله را به تخت بازگردانيد (ابوعلی مسكويه، 2 / 166؛ ابن اثير، 8 / 516).سكوت نسبی كه در فاصلۀ 346- 355ق / 957-966م دربارۀ فعاليتهای سياسی ابن عميد در منابع ديده میشود، شايد به سبب استقرار آرام او در ارجان باشد. در اين برهه گزارشهايی از حضور او در ارجان در دست است كه از آن ميان میتوان به ملاقات ابن جعابی (ه م) با او در 348ق (خطيب بغدادی، 3 / 30) و ملاقات متنبی با او و مدح وی در 354ق (متنبی، 2 / 161) اشاره كرد. همچنين از يك سفر او به بغداد در 348 يا 349ق خبر داريم (سمعانی، 3 / 286) كه میتواند انگيزۀ آن كمك در حل و فصل مشكلات آل بويۀ بغداد بوده باشد.ظاهراً هدف ركنالدوله از مستقر كردن ابن عميد در فارس افزونبر مقاصد سياسی، آموزش و راهنمايی عضدالدوله بوده است (نك : ابوعلی مسكويه، 2 / 282). لذا با اقتدار سياسی عضدالدوله، ابن عميد كه مأموريت خود را انجام شده میديد، در پی تغيير رفتار عضدالدوله نسبت به او، فارس را ترك گفت و نزد ركنالدوله به ری آمد (نك : همدانی، 205). هنوز چندی از ورود او به ری نگذشته بود كه در 355ق / 966م آنگاه كه لشكر 000‘20 نفری غازيان خراسان به دستاويز جنگ با مسيحيان در مرزهای شمال غربی، در گذار از ری، شهر را به آشوب كشيدند، موفق شد. فتنه را فرونشاند (ابوعلی مسكويه، 2 / 222- 228؛ ابن اثير، 8 / 569 -571). پس از اين ماجرا ركنالدوله ابن عميد را به همراه ابراهيم سلار به آذربايجان فرستاد تا آن ديار را به اطاعت سلار درآورد. او پس از موفقيت در اين مأموريت بیميل نبود كه به گونهای خود ولايت آذربايجان را در دست گيرد، ولی ركنالدوله نپذيرفت (ابوعلی مسكويه، 2 / 229؛ ابن اثير، 8 / 571 -572).در اواخر 359ق ابن عميد برای آخرين نبرد خود، همراه پسرش ابوالفتح به سوی حسنويه كُرد رهسپار غرب شد، ولی به سبب ضعف جسمی وی و خودسری ابوالفتح شكاف عميقی در سياست لشكر پديد آمد و سرانجام ابن عميد پيش از آنكه درگير نبرد شود، در همدان درگذشت (ابوعلی مسكويه، 2 / 270-274؛ ابن اثير، 8 / 605-606). دربارۀ نحوۀ سياست ابن عميد گرچه اطلاعات قابل ملاحظهای به ما نرسيده، ولی همين قدر میدانيم كه او، به رغم بینظمی حاكم بر تشكيلات اوليۀ ديلميان، سعی داشت تا حد امكان به امور ديوانی و لشكری سامان دهد (نك : ابوعلی مسكويه، 2 / 279-282). هرچند شرايط سخت در مواردی ابن عميد را به اعمال خشونت وامیداشت (مانند كشتن فجيع اسيران قلعۀ خَست: تنوخی، 4 / 97-101)، ولی تا حد مقدور تلاش داشت كه از راهی مسالمت آميز مسائل خود را حل نمايد (نك : ابوعلی مسكويه، 2 / 280). به گفتۀ ابوعلی مسكويه او در رسالههايی چند بهويژه رسالهاش به ابن هندو، به بيان آراءِ سياسی خود پرداخته است (2 / 279). در واقع گفته شده كه ابن عميد با تحمل فشار بیسامانی آغازين دولت آلبويه، موجب شد تا شرايط مناسبی برای وزارت شاگردش صاحب بن عباد مهيا شود، ولی به اندازۀ او مورد مهرآيندگان قرار نگرفت (نك : آمد روز، 355؛ كبير، 11).قطع نظر از جهات سياسی، ابن عميد از جهت وسعت دانش نيز زبانزد بود. در منابع عربی بيش از هر چيز ادب ابن عميد مورد تأكيد قرار گرفته است. چيرهدستی اين اديب ايرانی، در به كارگيری زبان عربی، بهويژه در پرداختن نثر، تا آن اندازه بود كه گفته شده: «كتابت با عبدالحميد آغاز گشت و به ابن عميد انجام يافت» (ثعالبی، 2 / 183؛ مافروخی، 107) و او را «جاحظ دوم» لقب دادند (ابن خلكان، 5 / 104). بلاغت او همواره در ادبيات عربی و فارسی سدههای بعد ضربالمثل بوده است (به عنوان نمونه، نك : ثعالبی، 3 / 183، 5 / 150؛ عمادالدين، 1 / 257؛ عتبی، 440؛ قلقشندی، 1 / 93؛ فسايی، 2 / 1016).ابن عميد در كتابت سبكی خاص داشت، به كارگيری سجع و كاربرد وسيع صنايع بديعی را در نثر عربی از ابتكارات وی بايد دانست (نك : فروخ، 2 / 500-501؛ مجلة المجمع العلمی، 5 / 84). با توجه به اينكه سبك او تا مدتها در مشرق و حتی اندلس الگوی نويسندگان بود (نك : قفطی، 422؛ مجلة المجمع العلمی، 12 / 38، 283، 35 / 30)، اين نقلِ ابوحيان توحيدی را كه ابن عميد نخستين تباهكنندۀ زبان است ( الامتاع، 1 / 66)، بايد ناشی از بدبينی ابوحيان به ابن عميد دانست كه او را به نوشتن كتاب مثالب الوزيرين (معايب دو وزير: ابن عميد و صاحب بن عباد) واداشته است. به گفتۀ ابن نديم (ص 149) و ابوعلی مسكويه (2 / 277) رسايل ابن عميد در آن روزگار در ديوانی گردآوری شده بود. در حال حاضر برخی رسايل منتسب به او در ميان مجموعههای خطی هند و تركيه باقی مانده است (نك : GAL, S, I / 153؛ زركلی، 6 / 98) و نسخهای نيز در دارالكتب قاهره وجود دارد كه عكسی از آن به شماره 478 در كتابخانۀ مركز موجود است و در صحت انتساب آن جای تأمل هست. همچنين پارههايی ديگر از رسالههای او در جای جای كتب ادب چون يتيمة الدهر ثعالبی، زهر الآداب حصری، معجم الادباء ياقوت و آثار ابوحيان توحيدی ديده میشود. از نوشتههای او در ادب، ابن نديم (همانجا) اثری با عنوان المذهب فی البلاغات (قس: زركلی، همانجا) را نام برده و ابوحيان از كتابی با عنوان الخَلق و الخُلق ياد كرده كه هنوز مسوده بوده و مؤلف فرصت پاكنويس كردن آن را نيافته بود (ابوحيان، مثالب، 217). ابن عمید ذوق شعری نیز داشته (نک : ابوعلی مسکویه، 2 / 277) و قطعاتی از اشعار او بازمانده است (در مورد منابع آن، نك : GAS, II / 635).ابن عميد علاوه بر ادب در فلسفه، رياضيات، نجوم و برخی شاخههای علوم طبيعی نيز آگاهی داشت (ابوحيان، همان، 241؛ ابوعلی مسكويه، 2 / 277- 278؛ زوتر، 58-59) و از دانش خود در طراحی ادوات جنگی و جز آن استفادۀ عملی زيادی برده است (نك : ابوعلی مسكويه، 2 / 278؛ همدانی، 207). از تأليفات وی در زمينههای ياد شده رسالۀ المسائل الطبيعية، نسخۀ خطی كتابخانۀ موزۀ بغداد (GAS, VII / 282) و رسالة فی الحمرة الحادثة فی الجوّ، نسخۀ خطی ليدن (ورهووه، 296)، در باب هواشناسی حفظ شده است. ابوريحان نيز اثر ديگری را از او با عنوان كتاب فی بناء المدن، در زمينشناسی ياد كرده است (نك : GAS؛ همانجا). جز آنچه ذكر شد، برخی نظرات ابن عميد در پارهای موضوعات علوم طبيعی در كتب آيندگان مورد توجه قرار گرفته است (مثلاً نك : ابوريحان، الجماهر، 259).شايان ذكر است كه ابن عميد به رغم اينكه در دورۀ تصدی وزارت اشتغالات سياسی بسيار داشته، توانسته بود محيطی ايجاد كند كه عالمانی از هر رشته را به كار راغب سازد. به عنوان نمونه ابويوسف رازی بخشی از كتاب هندسۀ اقليدس را برای ابن عميد به عربی برگرداند (ابن نديم، 326). همچنين بايد گفت به تشويق ابن عميد بود كه حسن بن محمد قمی بر آن شد تا تاريخ قم و ديوان شعر ابوجعفر عطار را گردآورد (نك : قمی، 11). فراتر از اين، ابن عميد در ري رصدخانهاي ساخت كه ابوالفضل هروی و ابوجعفر خازن در آن به رصد پرداختند (ابوريحان، تحديد، 69-70، القانون، 1 / 364؛ ساييلی، 103-104) همچنين او بود كه نوشتههای تدوين نشدۀ الحاوی را به بهای گزاف از خواهر رازی خريداری كرده، جمعی از شاگردان رازی را بر آن داشت تا كتاب را تدوين كردند (نك : ابن ابی اصيبعه، 1 / 314). وی همچنين نوشتههای كهن يونانی را كه در سور اصفهان يافته شده بود، برای استفادۀ اهل آن به بغداد فرستاد (ابن نديم، 302) و بعضی از نويسندگان را به استنساخ كتب پيشين گمارد تا آنها را از تلف شدن باز دارد (نك : ابوحيان، مثالب، 229). او كتابخانهای وسيع داشت كه عالم نامدار ابوعلی مسكويه رازی كتابدار آن بود (نك : ابوعلی مسكويه، 2 / 224).
(337-366ق / 948-977م)، وزير ركنالدوله و مؤيدالدوله، ملقب به ذوالكفايتين كه او نيز گاه چون پدر «استاد» خوانده میشد.تولد او را در قم گفتهاند (ثعالبی، 3 / 215). وی در محضر پدرش و استادانی چون ابوالحسين ابن فارس ادب آموخت و كاتبی زبردست شد (ياقوت، 13 / 192). از فعاليتهای سياسی ـ نظامی او نخستين بار در وقايع سال 358ق / 969م ياد شده است كه از طرف ركنالدوله برای سركوب شورش مردم قزوين بدانجا رفت و پس از فرونشاندن آشوب مبلغی كلان از آنان دريافت نمود كه خود نام آن را «مال التأديب» نهاد (رافعی، 3 / 404؛ مستوفی، 791-792). در 359ق / 970م در ركاب پدر به جنگ با حسنويه كُرد رفت و با مرگ پدر در همدان، جانشين او گرديد و با دريافت مالی از حسنويه با او از در صلح درآمد (نك : ابوعلی مسكويه، 2 / 273-274؛ ابن اثير، 8 / 606) و پس از بازگشت به ری از سوی ركنالدوله به جای پدر به وزارت نصب شد (ابوعلی مسكويه، 2 / 273، 301؛ همدانی، 205؛ ابن اثير، همانجا). در تاريخی كه به دقت دانسته نيست، از نبردی بين ابوالفتح وكردها ياد شده كه در آن وی با ديسم پسر دايی حسنويه جنگيد و او را شكست قطعی داد (ابن اثير، 8 / 705).در 364ق در پی تقاضای بختيار، از اميران آل بويۀ عراق، ركنالدوله ابوالفتح را با لشكری انبوه به همراه عضدالدوله برای حمايت از او در برابر تركان گسيل داشت (ابوعلی مسكويه، 2 / 321 به بعد؛ همدانی، 218؛ گرديزی، 203)؛ اما عضدالدوله پس از حل و فصل مسائل عراق، با گرفتن تأييد خليفه، بختيار را دستگير كرده، خود زمام امور را در دست گرفت. سپس ابن عميد را كه انتظار میرفت به وزارت عراق گزيده شود، برای جلب موافقت ركنالدوله به ری فرستاد، ولی برخورد شديد ركنالدوله، عضدالدوله را بر آن داشت كه عراق را ترك كند و به فارس رود (ابوعلی مسكويه، 2 / 342-352؛ ابن اثير، 8 / 648-654). گويا ابوالفتح مدتی پس از آن در عراق ماند و روابط نزديكی با خليفه، بختيار و ابن بقيه (ه م) برقرار نمود و مال و موقعيت خوبی به دست آورد (صابی، محمد، «الربيع»، 340؛ همدانی، 223-224؛ قس: ابوعلی مسكويه، 3 / 354). او در مدت درنگ خود در بغداد توانست از خليفه طائع لقب «ذوالكفايتين» و کنيۀ «ابوالفتح» را دريافت دارد (صابی، محمد، همانجا؛ همدانی، 229؛ گرديزی، 205؛ ياقوت، 13 / 193-194).گرديزی در همان سال 364ق از كوشش دو وزير آل بويه و سامانی، ابوالفتح و عتبی، ياد میكند كه به صلح ميان دو دولت انجاميد (205، قس: 360). در 365ق ابن عميد در تلاش ديگری برای بهبود بخشيدن به روابط خاندان بويه و از ميان برداشتن كدورتها ترتيبی داد تا ركنالدوله، عضدالدوله و ديگر اميران در اصفهان گرد هم آيند. در همين جريان بود كه ركنالدوله متصرفات خود را بين پسرانش تقسيم نمود و عضدالدوله را بر ديگر برادران رياست داد (ابوعلی مسكويه، 2 / 361-364؛ همدانی، 228؛ابن اثير، 8 / 669). در 366ق، به دنبال وفات ركنالدوله، مؤيدالدوله از اصفهان به ری آمده، از طرف عضدالدوله بر مسند امارت نشست و ابوالفتح را در وزارت ابقا كرد (همدانی، 229)، اما صاحب بن عباد كه به عنوان دبير خاص او از اصفهان به ری آمده بود، مورد سوءظن ابن عميد قرار داشت، لذا با شورانيدن نظاميان بر ضد او مؤيدالدوله را واداشت تا صاحب را به اصفهان باز گرداند (ثعالبی، 3 / 221؛ ياقوت، 13 / 194). اين حركت ابوالفتح در كنار اقدامات ناخوشايند پيشين و نفوذِ تحملناپذير او در سران لشكر و كشور، مؤيدالدوله را بر آن داشت تا با كسب موافقت عضدالدوله، ابن عميد را از ميان بردارد. در پی دستور مؤيدالدوله او را دستگير كرده، مورد شكنجه قرار دادند و به قتل رسانيدند. احتمال دارد كه علت شكنجه، بازجويی از ابن عميد در مورد اموال پنهان خانوادگی بوده باشد كه نتيجهای نبخشيد (نك : ابوحيان، مثالب، 349-359؛ صابی، محمد، الهفوات، 50 -51؛ ثعالبی، 3 / 222؛ همدانی، 229-230؛ ياقوت، 13 / 194-195، 215-227؛ ابن اثير، 8 / 675-676).ابوالفتح به سبب جوانی در سياست بیپروايی و ناپختگی خاصی داشت و در دوران حيات پدر همواره به سبب رفتار نامناسب خود با سران و مردم مورد انتقاد او قرار میگرفت (به عنوان نمونه، نك : ابوعلی مسكويه، 2 / 271-273؛ رافعی، 3 / 404-405؛ مافروخی، 46). شايد ابوالفتح اگر عمرش وفا میكرد، میتوانست در سياست و ادب دنبالهرو پدر باشد (برای مراجع برخی از اشعار بازماندۀ او، نك : GAS,II / 635).
آقابزرگ، طبقات اعلام الشيعة، قرن 4، بيروت، 1390ق / 1971م؛ ابن ابی اصيبعه، احمدبن قاسم، عيون الانباء فی طبقات الاطباء، قاهره، 1299ق / 1882م؛ ابن اثير، الكامل؛ ابن اسفنديار، محمدبن حسن، تاريخ طبرستان، به كوشش عباس اقبال، تهران، 1320ش؛ ابن بابويه، محمدبن علی، كمالالدين، به كوشش علی اكبر غفاری، تهران، 1390ق؛ ابن خلكان، وفيات؛ ابن نديم، الفهرست؛ ابوحيان توحيدی، علی بن محمد، الامتاع و المؤانسة، به كوشش احمد امين و احمد الزين، قاهره، 1939م؛ همو، مثالب الوزيرين، به كوشش ابراهيم كيلانی، دمشق، 1961م؛ ابوريحان بيرونی، تحديد نهايات الاماكن، به كوشش محمد بن تاويت طنجی، آنكارا، 1962م؛ همو، الجماهر، حيدرآباد دكن، 1355ق؛ همو، القانون المسعودی، حيدرآباد دكن، 1373ق / 1954م؛ ابوعلی مسكويه، احمدبن محمد، تجارب الامم، به كوشش آمد روز، قاهره، 1333ق / 1915م؛ تنوخی، محسن بن علی، الفرج بعد الشدة، به كوشش عبود شالجی، بيروت، 1398ق / 1978م؛ ثعالبی، عبدالملك، يتيمة الدهر، به كوشش مفيد محمد قميحه، بيروت، 1403ق / 1983م؛ خطيب بغدادی، احمدبن علی، تاريخ بغداد، قاهره، 1349ق؛ رافعی، عبدالكريم بن محمد، التدوين، حيدرآباد دكن، 1404ق / 1984م؛ زركلی، اعلام؛ سمعانی، عبدالكريم بن محمد، الانساب، حيدرآباد دكن، 1383ق / 1963م؛ صابی، ابراهيم بن هلال، «التاجی»، اخبار ائمة الزيدية، به كوشش مادلونگ، بيروت، 1987م؛ صابی، محمدبن هلال، «الربيع»، شذرات من كتب مفقودة، به كوشش احسان عباس، بيروت، 1408ق / 1988م؛ همو، الهفوات النادرة، به كوشش صالح اشتر، دمشق، 1387ق / 1967م؛ طوسی، محمدبن حسن، رجال، نجف، 1380ق / 1961م؛ همو، الفهرست، نجف، كتابخانۀ مرتضويه؛ عتبی، محمدبن عبدالجبار، تاريخ يمينی، ترجمۀ فارسی جرفادقانی، به كوشش جعفر شعار، تهران، 1357ش؛ عمادالدين كاتب، خريدة القصر، به كوشش شكری فيصل، دمشق، 1375ق / 1955م؛ فروخ، عمر، تاريخ الادب العربی، بيروت، 1985م؛ فسايی، ميرزا حسن، فارسنامۀ ناصری، به كوشش منصور رستگار فسايی، تهران، 1367ش؛ قفطی، علی بن یوسف، اخبار العلماء باخبار الحكماء، به كوشش ليپرت، ليپزيک، 1903م؛ قلقشندی، احمدبن علی، صبح الاعشی، قاهره، 1383ق / 1963م؛ قمی، حسن بن محمد، تاريخ قم، ترجمۀ فارسی حسن بن علی قمی، به كوشش جلالالدين طهرانی، تهران، 1313ش؛ گرديزی، عبدالحی بن ضحاک، زين الاخبار، به كوشش عبدالحی حبيبی، تهران، 1363ش؛ مافروخی، مفضل بن سعد، محاسن اصفهان، به كوشش جلالالدين طهرانی، تهران، 1312ش؛ متنبی، ابوالطيب، ديوان، به كوشش عبدالرحمن برقوقی، بيروت، 1357ق / 1938م؛ مجلة المجمع العلمی العربی، دمشق، 1339ق؛ به بعد؛ مجمل التواريخ و القصص، به كوشش ملك الشعراء بهار، تهران، 1318ق؛ مستوفی، حمدالله، تاريخ گزيده، به كوشش عبدالحسين نوايی، تهران، 1362ش؛ نجاشی، احمدبن علی، رجال، به كوشش موسی شبيری زنجانی، قم، 1407ق؛ همدانی، محمدبن عبدالملک، تكملة تاريخ الطبری، به كوشش آلبرت يوسف كنعان، بيروت، 1961م؛ ياقوت، ادبا؛ نيز:
Amedroz, H. F., “The Vizier Abu-l-Fadl Ibn al cAmîd”, Der Islam, 1912, vol. III; GAL, S; GAS; Kabir, M., “Ustad Abu’l-Fadl Ibn al-cAmîd”, Islamic Culture, 1961, vol. XXXV; Sayılı, A., The Observatory in Islam, Ankara, 1960; Suter, H., Die Mathematiker und Astronomen der Araber und ihre Werke, Leipzig, 1900; Voorhoeve.
احمد پاکتچی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید