جحا
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 4 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/223806/جحا
دوشنبه 1 اردیبهشت 1404
چاپ شده
17
جُحا، شخصیت افسانهای یا نیمه افسانهای، و قهرمان انبوهی حکایت فکاهی مشهور در ادبیات عامیانۀ عربی (جحا/ جُحى)، ترکی (خوجه نصرالدین) و فارسی (ملانصرالدین) که بر ادبیات فولکلوریک بسیاری از دیگر ملتها اثر گذاشته است.
احتمالاً نخستین کسی که به پژوهشی گسترده و عالمانه دربارۀ جحا دست زد، جامعهشناس فرانسوی رنه باسه بوده است. مهمترین نوشتۀ او در این باب، مقالهای 80 صفحهای با عنوان «پژوهشهایی دربارۀ خواجه جحا و لطیفههای منسوب به او» است که در آن، همۀ نظریههای خود را نیز ابراز داشته است. این گفتار در حقیقت مقدمۀ کتابی است که مولیِرا با عنوان «نادرههای خواجه جحا، داستانهای بربری»، در 1892م در پاریس منتشر کرد. کار او در این کتاب، منحصراً گردآوری و ترجمۀ داستانهای جحا به زبان بربری است. هنر باسه در این مقاله، آن است که روایتهای جحا را در 3 زبان عربی، ترکی و بربری کنار هم آورده، و با هم سنجیده است. باسه در آثار دیگر خود نیز چندین داستان جحا را ترجمه و شرح کرده است، اما تقریباً همۀ آنها به نصرالدین (نک : ه م) مربوط میشود. پس از باسه، انبوهی کتاب و مقاله به زبانهای گوناگون ــ حتیٰ زبانهای اروپای شرقی ــ منتشر شد که در زمینۀ ادبیات عامیانۀ تطبیقی بسیار سودمندند. از زمانی نامعین، شاید حدود سدههای 9 - 10ق، نام جحا با نام شخصیت مشابـه، یعنی نصرالدین جحـا قـرین شـد و در سراسر کشورهای اسلامی رواج یافت. سپس در بیشتر روایات غیرعربی، کلمۀ جحا جای خود را به یکی دو کلمۀ دیگر، احتمالاً فارسی تحریفشده داد که عبارتاند از جوحی (که خود شکلی از جُحا ست)، خوجا، خوجه و جز آن. آمیختگی نامها و داستانها کار را بر پژوهشگرانی که میخواستند مسیر حرکت افسانهها و داستانهای مردمی را در میان ملتهای گوناگون دنبال کنند، دشوار ساخت. تئوری باسه در این باره چنین است: در سدۀ 9 تا 10ق مجموعۀ نوادر جحا به ترکی ترجمه شد، سپس دو قرن پس از آن، هنگامی که سخت بر حجمش افزوده شده بود، دوباره به عربی ترجمه گردید (این بخش از گفتار باسه به فرانسه را کریستن سن عیناً در مقالۀ خود نقل کرده است، ص 129-130، برای ترجمۀ فارسی آن، نک : اخوت، 178). باسه در توجیه نظریۀ خود دربارۀ کلمۀ خوجه نیز، با اصرار اظهار میدارد که این کلمه، چیزی جز شکل تحریفشدۀ جحا که برای عامۀ مردم عجیب مینمود، نیست (ص 49). اندکی بعد، نظریۀ تبدیل جحا به خواجه مورد تأیید بایراک تارویچ در مقالۀ بسیار آبرومندی که برای «نصرالدین خوجه» نوشته، قرار گرفت (EI1). مقالۀ مهم دیگری که پدید آمد، «جحا» اثر شارل پلا ست (EI2) که با استناد به منابع غربی و شرقی، همۀ جوانب موضوع را دربر میگیرد. پیش از او، کریستن سن در 1922م مقالۀ «جوحی در ادبیات فارسی» (نک : مل ) را نگاشته، و در آن نشان داده بود که نام جحا در آثار کهن فارسی (مثلاً مثنوی مولانا و بهارستان جامی) نیز آمده، و از سوی دیگر مجموعۀ حماقتهای نصرالدین مجموعهای مستقل است و نه ترجمه از زبانی دیگر. پلا نیز به استناد پژوهشهای کریستن سن نظریۀ ترجمۀ نوادر را به ترکی در سدۀ 9ق به کلی رد کرد. بخش پایانی مقالۀ پلا که به جحا در خارج از سرزمینهای اسلامی میپردازد، نشان میدهد که به چه شیوۀ شگفتی داستانهای عامیانۀ ملتهای گوناگون، با نام جحا یا نصرالدین در هم پیچیده، و سرانجام سخت سردرگم شده است (نک : EI2). آخرین مقالۀ خوب دائرةالمعارفی را مارزُلف (در EI2، ذیل نصرالدین) نوشته که به کتابشناسی پرباری آراسته است. به نظر او، پژوهشهای تطبیقی لغتشناسی که اخیراً پیرامون روایات جحا و نصرالدین انجام شده است به این نتیجه میرسد که برخی از داستانهای کهن جحا را میتوان در «ادب» عربی (مثلاً در نثر الدر آبی، د 421ق/ 1030م) بازیافت (5/ 307-313). این «ادب» با ابن ندیم که برای نخستینبار به کتابی به نام نوادر جحا اشاره کرده (ص 375)، همعصر است. از سوی دیگر سنتهای قصهپردازی مربوط به جحا و نصرالدین، آن چنان که از مجموعههای خطی آنها برمیآید، به صورت دو رشتۀ مستقل و از هم مجزا تا سدۀ 13ق/ 19م ادامه یافته است. نکتۀ مهم دیگر آنکه هرگز ترجمهای ترکی از نوادر جحای سدۀ 4ق/ 10م وجود خارجی نداشته است. سرانجام، مارزلف به این نکته نیز اشاره میکند که تنها در زمانهای اخیر بود که میان داستانهای جحا و نصرالدین رابطهای مستقیم برقرار شد، یعنی زمانی که مجموعههای روایات در سدۀ 19م انتشار یافته بود. تا میانههای سدۀ 14ق/ 20م، هیچ پژوهش قابل ذکری به زبان عربی پدید نیامد؛ هرچه بود مجموعههای خرد و کلان و بیشتر عوامپسندی بود که چاپ میشد و در آنها، شخصیتهای جحا و نصرالدین، خواه عرب، خواه ترک و خواه فارس، در فاصلۀ سدۀ 7-19م درهم میآمیخت. حتیٰ مقالۀ دانشمند و ایرانشناس معروف، عبدالوهاب عزام (در 1933م) هم چیزی جز جمعآوری داستانها نیست؛ اما عزام در مقالۀ «جحا فی الادب الفارسی» به آنچه در ادبیات فارسی آمده، توجه داشته است. شگفت آنکه وی به عین همین پژوهش که درست 10سال قبل به همت کریستنسن انجام شده بود، هیچ اشارهای نکرده است (نک : ص 25-26). در 1954م، عبدالستار فراج اخبار جحا را که سخت مورد توجه پلا (EI2) نیز قرار گرفته است، منتشر کرد. وی کتاب را با پژوهشهایی در احوال جحا، که برای مطالعات بعدی بسیار سودمند بود، آغاز کرد (ص 29-30) و بحثی در زمینۀ لطیفهپردازی در ادب عربی به دنبال آن نهاد (ص 31-56). وی مجموعۀ داستانهایی را که به نام جحا (و اندکی نیز با نام نصرالدین خواجه) تداول یافته، به 4 بخش تقسیم کرده است: 1. داستانهایی که در ادب کهن عربی نیز شناسایی کرده است (ص 57-107)؛ 2. آنهایی که ریشه در منابع کهن ادب عربی ندارند (ص 108-166)؛ 3. داستانهایی که به دورۀ تیموری متعلقاند و رد و نشان ترکی در آنها آشکار است (ص 167-175)؛ 4. داستانهایی که کلمات ترکی در آنها آمده، حتیٰ کلمات عربی که در ترکی به معنای دیگری به کار رفتهاند، چون «رَحمت» به معنی باران، یا آنهایی که ریشۀ فارسی دارند، مانند «دفتردار» (ص 176-179). راست است که فراج همۀ منابع را ندیده است (نک : پلا، در EI2 که چند کتاب به فهرست فراج میافزاید)، اما آنچه وی کاوش و سپس دستهبندی کرده، کار مقایسۀ میان جحا/ خوجه را در دو فرهنگ عربی و ترکی عثمانـی آسان میسازد. در تقسیمبندی او، صفحات هر بخش نشان از گسترش هریک از مجموعهها دارد: داستانهای عهد تیموری و به ویژه آنها که تحت تأثیر زبان ترکی بودهاند، بهراستی اندکاند. دانشمند معروف عرب عباس عقاد، در جحا الضاحک و المضحک نخست در گفتارهایی طولانی به جنبههای روانشناختی، جامعه شناختی، فلسفی و نیز هنری و ادبیِ طنز و فکاهه میپردازد. سپس، بخش آخر کتاب (ص 131-193) را به جحا اختصاص میدهد. کار قابل ذکر در اثر او، آن است که 60 داستان برگزیدۀ خود را برحسب موضوع به دو بخش کرده است: داستانهایی که به هوشمندی دلالت دارند (ص 144-153) و آنها که بر حماقت و یا تظاهر به حماقت (ص 154) دلالت میکنند (ص 154-169). اما عقاد، خوجه نصرالدین را یک شخصیت اصیل ترک میداند که احتمالاً از میان دراویش آسیای صغیر برخاسته، و انتقادهای خود را در قالب مسخرگی، سادهلوحی و حماقت بیان میکرده است تا از گزند فرمانروایان ستمگر در امان باشد (ص 189-190). مهمترین دلیل او، شماری واژۀ ترکی در درون داستانها ست که بیشتر در صنعت جناس نظام یافتهاند. اما در اثر عبدالستار فراج، این گونه داستانها بسیار اندکاند. از مجموعهها و کتابهایی که دربارۀ جحا نوشته شده، میتوان فهرست مفصلی تدارک دید، اما در این قسمت از فهرستی مشتمل بر حدود 35 کتاب (گاه بدون نام مؤلف و نشانههای کتابشناسی دیگر)، تنها به شماری از آنها اشاره میکنیم تا روند کار در این زمینه روشن شود. اگر عبدالستار فراج را محور پژوهشها قرار دهیم، میتوان گفت که پیش از او، جز چند مجموعه، هیچ کار قابل ذکری پدید نیامده بود: 1864م: نوادر الخوجا نصرالدین افندی جحا الرومی، بدون نام مؤلف [قاهره]؛ 1890م: قصص جحا، بیروت؛ 1905م: حسنی، حسن، جحا (تاریخه، نوادره... فلسفته)، [قاهره]؛ 1928م: شریف طرابلسی، حکمت، نوادر جحا الکبریٰ، قاهره؛ 1947م: محمد هلال، محمد، نوادر و حکم جحا، [قاهره؟]؛ 1948م: ابوحدید، محمدفرید، جحا فی اردبیل (اربیل؟)، قاهره؛ 1948م: ابوحدید، محمدفرید آلام جحا، قاهره؛ 1951م: باکثیر، علی احمد، مسمار جحا، قاهره؛ 1954م: ابوحدید، محمدفرید، جحا فی جامبولاد، قاهره؛ 1954م: فراج، عبدالستار، اخبار جحا، قاهره؛ 1960م: سعد، فاروق، جحا و نوادره، بیروت؛ 1965م: فهمی، محمد عبداللطیف، مذاکرات جحا، قاهره؛ 1969م: عقاد، عباس محمود، جحا الضاحک المضحک، بیروت؛ 1975م: دارغوث، رشاد، جحا و حماره، بیروت؛ 1978م: نجار، محمدرجب، جحا العربی، قاهره/ کویت؛ 1991م: ندیم، کامل، نوادر جحا و قراقوش، دارالندیم؛ 1991م: یوسف، یونس سعد، نوادر جحا، المؤسسة العربیة الحدیثة للطبع و النشر و التوزیع؛ 1992م: برس، جروس، احلیٰ طرائف و نوادر جحا، طرابلس؛ 1994م: نسیب، امیلین، نوادر جحا، بیروت؛ 2004م: درویش، جویدی، نوادر جحا الکبریٰ، دارالنموذجیه. از مجموعۀ این آثار شاید تنها اثر نجار باشد که در آن نویسنده کوشیده است پا را از مرز پژوهشهای تاریخی فراتر نهد و داستانهای جحا را از دیدگاه فکاههشناسی، جامعهشناسی و نیز فرهنگ عامه مورد بررسی قرار دهد. فصل اول کتاب، از 3 بخش (که در فهرست منعکس نیست) تشکیل یافته است. بخش اول (ص 15-32)، «جحای عربی در منابع کهن عرب» است که به یک پژوهش تاریخیِ تکراری و عمدتاً جستوجوی شخصیت تاریخی جحا در سدههای 2ق به بعد محدود شده است. بخش دوم (ص 33-52) ــ جحای ترکی، واقعیت تاریخی یا نماد هنری ــ به شخصیت نصرالدین خوجه میپردازد که گاه به دربار هارون، گاه به دربار خوارزمشاه علاءالدین و گاه تیمور نسبت داده شده، اما در حقیقت، در سدههای 7، 8 و 9ق/ 13، 14 و 15م سر بر کشیده تا زبان گویای شادیها و غمها، رنجها و دردها و امیدها، یا بازتاب خلقیات زشت و زیبای ملتهای ترک گردد. این شخصیت واقعی یا خیالی، چون خود را در چارچوب طنز محدود کرده، و منش و کنشی خارج از منطق عام برگزیده، لاجرم هرگونه مسئولیت اجتماعی را از دوش خود فرو نهاده است، چندان که آزادانه میتواند نسبت به خونخواری چون تیمورلنگ نیز گستاخی ورزد و او را به خنده اندازد. پیدا ست که این ویژگیها، میان همۀ جحا ها، عرب و ترک و فارس مشترک است، اما بر حسب زمان و مکان، به آیینهای گوناگون درمیآیند. در این بخش (و نیز جاهای دیگر) احساس میشود که نویسنده، وجود تاریخی یا افسانهای این شخصیت و زمان مرگ یا محل مقبرۀ او را که با آن همه کوشش بررسی کرده است (ص 39-41)، دیگر چندان جدی نمیگیرد. با این همه، میبینیم که با نوعی تعصب عربی، از توضیح این موضوع که شخصیت فراگیر نصرالدین را در حقیقت جحای عربی به وجود آورده، فروگذار نمیکند: در پایان یک دورۀ چندسدهای، جحا چنان با خوجۀ ترکی در میآمیزد که جداسازی آن دو تقریباً ناممکن میگردد (همو، 46)، اما این امر بیتردید، دستاورد ناخجستۀ نویسندگان و ناشرانی است که جحا را هم عربی و هم رومی خواندهاند (به خصوص حکمت شریف طرابلسی در کتاب نوادر جحا الکبریٰ که تنها در مصر بیش از 20 بار ــ تا سال 1978م ــ چاپ شده است؛ نک : همو، 47). وی در اینجا سخنان تعصبآمیز فراج را میآورد که میپندارد کار ناشران و نسبت دادن فرهنگ فکاهی عربی به ترکان و تبدیل جحای 100٪ عربی به خواجهای رومی، جنایتی است که بر فرهنگ فکاهی عربی رفته است (ص 48 بب ؛ نیز نک : فراج، 17-18). نجار سرانجام ــ مانند کریستن سن ــ به این نتیجه میرسد که چون زبان فارسی تأثیری بسیار عمیق در سلجوقیان و عثمانیان داشته، پس بعید نیست که بسیاری از داستانهای جحا، از فارسی به ترکی رفته باشد؛ حتیٰ نظر باسه در اینکه خوجه تحریف فارسی جحا ست، شاید درست باشد (نک : ص 48-51). بخش سوم (ص 53-79)، «جحای مصری» است که برخلاف جحای عربی و ترکی، واقعیت تاریخی ندارد و زادۀ خیال مصریان است، و ناچار خصوصیات ایشان را میتوان در آن شخصیت ابلهنمای هوشمند بازیافت. اما پیدا ست که ساخت درونی داستانها، غالباً از میراث عربی کهن سرچشمه میگیرد. با این همه، در قرنهای متأخرتر شعور مردمی مصر، نخواست که میان الگوی عربی و ترکی تفاوت قائل شود، بلکه بیشتر به بُعد بیانی و ارگانیک آنها عنایت ورزید و از آمیختگی این دو بود که سرانجام جحای مصری پدید آمد. این الگوی مصری، از سدۀ 9ق/ 15م به بعد در سراسر جهان عرب رواج یافت. اینک میتوان با توجه به بعد مفهومی و کاربردی شخصیت جحا، 3 نقش اساسی برای او در نظر گرفت: نخست، طنز انسانی است که در جحای عربی متبلور است؛ دوم طنز اجتماعی است که بیشتر در جحای ترک جلوه میکند و سرانجام طنز سیاسی است که در جحای مصر میتوان جستوجو کرد (نک : همو، 63). مؤلف سپس به بازیابی زمینههای تاریخی پدیدۀ جحا در مصر میپردازد (ص 66-79). نجار در باب دوم، با عنوان «فلسفۀ الگوی جحایی»، جحا را در حالات و مواضع بسیار گوناگون قرار میدهد و در آن به «جحا و نقد سیاسی» (ص 83-119) و «جحا و نقد اجتماعی» (ص 121-179) نیز میپردازد (ص 121-180). وی در فصل سوم (ص 183-228) نیز انبوهی از داستانهای جحا را از نظر ساخت ادبی و هنری بررسی کرده که در نوع خود کمنظیر و جالب توجه است. به نظر میرسد پس از کتاب نجار، پژوهش عالمانۀ تازهای به زبان عربی صورت نگرفته، و آثار یادشده در فهرست بر آگاهیهای ما چیزی نمیافزاید.
در زبان فارسی، هیچ اثری که به جحا اختصاص داده شده باشد ــ نه کتاب و نه مقالۀ علمی ــ تألیف نشده است؛ دربارۀ خوجه/ خواجه/ ملانصرالدین مجموعههای متعددی انتشار یافته (نک : دنبالۀ گفتار)، اما هیچکس به ساختارشناسی داستانهای ملا، یا به بُعد اجتماعی، فرهنگی و سیاسی آنها و یا اساساً به موضوع طنز و فکاهه نپرداخته است. در 1382ش، احمد مجاهد کتاب پرحجمی (در 864 ص) به نام جوحی (شکل ایرانی شدۀ جحا) انتشار داد که بخشی از خلأ موجود در زبان فارسی را پر کرد و مهمتر آنکه زمینۀ مساعدی برای پژوهشهای تطبیقی در آینده فراهم آورد. مجاهد ادعا میکند که در پژوهشهای خود دریافته که ترکان در 1278ق/ 1861م، کتابی به نام خوجا نصرالدین به زبان عربی تألیف کردند که همه، آن را سرقت ادبی عثمانیان از عرب و فارس توصیف کردهاند؛ و نیز حکایات ملانصرالدین چیزی جز حکایات جحا نیست و او اینک با پژوهشهای خود، همه چیز را روشن کرده و «پروندۀ ملانصرالدین مجعول» را برای همیشه بسته و خوب است «وزارت ارشاد دیگر اجازۀ چاپ کتابی به نام ملانصرالدین را صادر نکند» (مقدمه، 36). گذشته از مقدمات کمحاصل، وی مجموعههای زیر را که برای کار تطبیقی بسیار مهماند، در این کتاب چاپ کرده است: 1. مجموعۀ روایات کهن جحا (93 حکایت) از آغاز تا زمان تألیف کتاب مضحک العبوس اثر ابن سودون (د 868 ق/ 1464م؛ ص 5-53). 2. نوادرالخوجه نصرالدین افندی جحا الرومی [قاهره] (چ اول: 1278ق/ 1861م، چ دوم، 1280ق/ 1863م؛ 56 ص، شامل 234 حکایت). این کتاب در 1299ق/ 1882م با نام مطایبات ملانصرالدین به فارسی ترجمه شد و انتشار یافت (شامل 216 حکایت). دو نسخۀ خطی نیز در اینجا معرفی شده که هر دو از روی نسخۀ چاپی نگاشته شدهاند. در نسخۀ دوم، کسی به نام محمدباقر، معروف به مرشد کرمانی، خود را مترجم، و کتاب را انیس البیعارین خوانده است. مجاهد همان نسخۀ چاپی فارسی، و نه متن عربی را در اینجا آورده است (ص 55-285). 3. مطایبات ملانصرالدین، همان کتاب پیشین است. اما مجاهد در اینجا تنها اضافاتی را نقل کرده است که در اصلِ عربی موجود نیست (ص 287-311، شامل 25 حکایت). 4. نوادر جحا الکبریٰ، تألیف حکمت شریف طرابلسی، قاهره، 1346ق/ 1928م. آنچه در اینجا به چاپ رسیده، ترجمۀ خود مجاهد است (ص 317-524، شامل 212 حکایت). 5. اخبار جحا، تألیف عبدالستار احمد فراج، قاهره، 1954م، ترجمۀ احمد مجاهد (ص 527-549، شامل 28 حکایت). 6. تعداد 53 حکایت که مجاهد از آثار مختلف گرد آورده است (ص 555-590). 7. «ملانصرالدین» (ساختۀ ایرانیان)، محمد رمضانی در 1315ش، نخستین چاپ ملانصرالدین خود را منتشر کرد. وی که از هیچ منبعی فروگذار نکرده، توانسته است 595 حکایت گرد آورد که 379 روایت آن تنها با افزودن واژۀ نصرالدین در آغاز جعل شده است. مجاهد در این بخش حکایتهایی را که در این کتاب به نام ملانصرالدین جعل شده، و او منابع آنها را یافته است، معرفی میکند (ص 595-702، شامل 98 حکایت). 8. «نوادر جحا در ادب فارسی» (نثر) موضوع این بند(ص 705- 728، شامل 29 حکایت) است. 9. در این بند به نوادر جحا در شعر فارسی اشاره شده است (ص 731-751، شامل 5 حکایت، به اضافۀ 14 بیت که به جحا و 7 قطعه که به حکایات پیشین اشارت دارد).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید