ابن طفیل
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
سه شنبه 20 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/223526/ابن-طفیل
پنج شنبه 28 فروردین 1404
چاپ شده
4
اِبْنِ طُفِیْل، ابوبکر محمد بن عبدالملک بن محمد بن محمد قیسی (د 581ق / 1185م)، طبیب، فیلسوف، شاعر، وزیر و فقیه اندلسی. تاریخ و محل تولد وی به درستی روشن نیست. بعضی نوشتهاند که احتمالاً بین سالهای 495 تا 505ق / 1102 تا 1111م (نک: بدوی، 1 / 67؛ قس: گنثالث، 348) در برشانه از نواحی المریه (ابن ابار، 96) یا در وادی آش از نواحی غرناطه (ابن ابی زرع، 207؛ حورانی، 1(2) / 406) زاده شده است. دربارۀ محل و چگونگی تحصیلات و استادان وی نیز اطلاع دقیق و استواری در دست نیست، جز اینکه برخی نوشتهاند که در غرناطه دانش آموخته است (ابن خطیب، الاحاطة، 2 / 479). مراکشی ادعا کرده که وی نزد جماعتی از محققان فلاسفه از جمله ابن باجه (ه م) فلسفه فراگرفته است (ص 240)، اما خود ابن طفیل در رسالۀ حی بن یقظان تصریح کرده که هیچگونه ملاقاتی با ابن باجه نداشته است (ص 21)، گرچه برخی احتمال دادهاند که شاید علت انکار هرگونه ملاقاتی با ابن باجه از طرف ابن طفیل، شهرت ابن باجه به الحاد بوده باشد (فروزانفر، 3). این احتمال به دو دلیل تقویت میشود: نخست آنکه ابن طفیل ضمن اینکه دربارۀ فلاسفۀ سابق سخن گفته، ابن باجه را بر همۀ کسانی که در مغرب و اندلس به حکمت و فلسفه اشتغال داشتهاند، برتر شمرده است (همانجا)؛ دیگر آنکه در داستان حی بن یقظان ریشههای اندیشۀ ابن باجه قابل مشاهده است. بنابراین دلایل رابطۀ استاد و شاگردی این دو اندیشمند را آسانتر میتوان پذیرفت.ابن خطیب (همانجا) ابومحمد رُشاطی و عبدالحق بن عطیه را از جملۀ استادان او ذکر کرده است. از گزارشی که ابن دحیه راجع به زندگی محمد بن شرف یکی از دانشمندان اندلس داده، میتوان استنباط کرد که ابن طفیل از فرزند وی ابوالفضل جعفر بن محمد نیز دانش آموخته است (ص 66).با اینکه به درستی معلوم نیست که ابن طفیل فلسفه را در کجا و نزد چه کسانی آموخته است، اما همۀ منابع متقدم و متأخر مقام علمی و فلسفی وی را ستایش کرده و او را یکی از فلاسفۀ نامدار به شمار آورده و نوشتهاند که در جمیع اجزاء حکمت صاحب نظر بوده و اشتیاق زیادی برای جمع بین حکمت و شریعت داشته است و نیز در دیگر علوم اسلامی از اطلاعات گستردهای برخوردار بوده است (نک: مراکشی، همانجا).ابن دحیه ضمن بیان عناوین علمی وی، او را یگانۀ عصر و فرید دهر خوانده است (همانجا). همچنین ابن سعید نوشته است که از پدرم شنیدم که میگفت هر یک از علما را که ملاقات کردم، ابن طفیل را بر ابن باجه برتر میشمردند (2 / 85) و ابن ابی زرع حذاقت وی در طب و چیرهدستی او را در جراحی ستوده است (همانجا).ابن طفیل در کتابخانۀ مهمی که امیر ابویعقوب موحدی بنیان نهاده بود، به مطالعه و تحقیق میپرداخت (بیومی، 1 / 633) و با اینکه نوشتهاند که وی در اوایل زندگی خود به امر تدریس و طبابت اشتغال داشته (فروخ، 623)، اما محل تدریس و شاگران وی ناشناخته مانده است. برخی اشاره کردهاند که اسحاق بطروجی و احتمالاً ابن رشد (عباس، 22-23؛ قس: EI2) و ابن دحیه (همانجا) در شمار شاگردان وی بودهاند. از خبری که ابوبکر بندود بن یحیی راجع به چگونگی معرفی شدن ابن رشد به ابویعقوب یوسف موحدی به وسیلۀ ابن طفیل نقل کرده و مراکشی (صص 242-243) آن را مفصلاً آورده است، به خوبی استنباط میشود که ابن طفیل کاملاً ابن رشد را میشناخته و میزان دانش وی را نیز میدانسته و حتی با خاندان و نیاکان وی آشنایی داشته است. از این رو میتوان استنباط کرد که ابن رشد شاگرد او بوده است. اگر این موضوع را بپذیریم، میتوان گفت که در میان شاگردان ابن طفیل، اسحاق بطروجی و ابن رشد از بقیه شاخصترند، زیرا بطروجی کسی است که نظریۀ وی راجع به حرکت مارپیچی (حرکت لولبی)، اوج نهضت اسلامی ضد بطلمیوسی به شمار میرود و ابن طفیل از طریق او رهبری حوزۀ نجوم را برعهده داشته است و ابن رشد نیز کسی است که مشرب اصالت عقل او در اروپا رواج یافت (نک: ه د، ابن رشد، فیلسوف).ابن طفیل ابتدا در غرناطه به شغل طبابت پرداخت. در 539ق / 1144م هنگامی که ابوالحسن ابن ملحان طائی در وادی آش بر ضد دولت مرابطون قیام کرد و مستقلاً به حکومت رسید، ابن طفیل با جمعی از مشاهیر علم و ادب از جمله ابوالحکم هَرودُس به دستگاه او راه یافت و امین اسرار و دبیر وی گردید و ظاهراً تا 546ق / 1151م که ابن ملحان وادی آش را به ابن مردنیش (ه م) تسلیم کرد و خود از در اطاعت درآمد، ابن طفیل در دستگاه وی بود (ابن خطیب، اعمال الاعلام، 264). وی سپس به عنوان دبیر در دستگاه والی غرناطه وارد گردید (ابن ابار. همانجا) و در 549ق هنگامی که خیلفۀ موحدی فرزندان خود را به عنوان والیان شهرهای مغرب و اندلس تعیین کرد، ابن طفیل به عنوان دبیرِ ابوسعید عثمان بن عبدالمؤمن، والی سبته و طنجه برگزیده شد (ابن ابی زرع، 194)، تا اینکه سرانجام به مقام وزارت، طبابت و قضای خلیفه ابویعقوب یوسف بن عبدالمؤمن (حک 558-580ق / 1163-1184م) ارتقاء یافت و از مصاحبان برجستۀ وی گردید (مراکشی، 239؛ تاریخ، 1 / 753). ابویعقوب از دانش وی بهره میگرفت (ابن سعید، 2 / 85) و او را بسیار گرامی میداشت. ابن طفیل بسیاری از شبها و روزها در قصر وی بود و خارج نمیشد. از آنجا که ابویعقوب به حکمت و فلسفه علاقۀ بسیار داشت، ابن طفیل دانشمندان بسیاری را از اطراف و اکناف به دربار وی فراخواند و ابویعقوب را تشویق نمود که آنان را گرامی دارد. معروفترین شخصیتی که وی دعوت کرد، ابوالولید ابن رشد است که تا آن زمان گمنام بود، پس از این دعوت به شهرت رسید و ارزش علمی وی آشکار شد (برای شرح این دیدار، نک: ه د، 3 / 557-558). ابن طفیل مدتها در دستگاه ابویعقوب عنوان وزیر و طبیب داشت (ابن ابی زرع، 207)، اما سرانجام در 578ق / 1182م طبابت ابویعقوب را به ابن رشد واگذار کرد و تنها در سمت وزارت باقی ماند (نادر، 10).به گفتۀ ابن سعید (همانجا) ابن طفیل پس از مرگ ابویعقوب متهم شد که او را مسموم کرده است و از این رو مدتی در منزل خویش محبوس گردید. این سخن به دلایلی درست نیست، از جمله اینکه بعضی نوشتهاند ابویعقوب در حال جنگ با مسیحیان کشته شد (فروخ، 623) و دیگر آنکه پس از مرگ ابویعقوب، از مقام و منزلت ابن طفیل در دستگاه دولت موحدون به هیچ وجه کاسته نشد و در 580ق که ابویوسف فرزند ابویعقوب روی کار آمد، ابن طفیل همچنان از احترام خاص برخوردار بود و مقام وزارت داشت (دجیلی، 1 / 308). دیری نپایید که ابن طفیل در 581ق در مراکش درگذشت و امیر موحدی در مراسم تشییع و تدفین وی شرکت کرد (ابن ابار، همانجا؛ قس: نادر، همانجا).ابن طفیل شعر نیز میسرود و اشعاری از وی باقی مانده است، اما با اشعار خوب و ممتاز شعرای بزرگ قابل مقایسه نیست. مراکشی که در 603ق / 1207م یحیی فرزند ابن طفیل را در مراکش ملاقات کرد، ابیاتی از او شنیده و نقل کرده است (صص 240-242). پس از مراکشی دیگران مانند ابن ابار(صص 96-99)، ابن سعید (2 / 86)، صفدی (4 / 37)، ابن خطیب ( الاحاطة، 1 / 193، 2 / 479-481) و مقری (1 / 608-611) ابیات و قصایدی از او آوردهاند. ابن طفیل از فنون ادب و موسیقی نیز آگاهی داشت و در اجزاء حکمت و دیگر فنون مختلف سرآمد اقران بود. از این رو با عناوین متعدد علمی که داشت، جامگی و مشاهره دریافت میکرد (مراکشی، 240). مقری (1 / 607-615) متن نامهای از ابن طفیل را نقل کرده است که تبحر وی در ادب و فن دبیری را به خوبی روشن میسازد.
ابن طفیل در رفاه و آسایش و فراغ خاطر میزیسته و در زندگی خویش دچار بحرانهای سخت و ماجراهای خطرناک نگشته است. او به کتاب و مطالعه علاقۀ بسیار داشت، ولی به تأمل و تفکر بیشتر از تألیف علاقه نشان میداده است. از این رو تألیفات و آثار وی در مقایسه با زندگی نسبتاً طولانی همراه با آسایش او چندان چشمگیر نیست. البته بسیاری از آثار ابن طفیل در تطاول روزگار از میان رفته و به دست ما نرسیده است. با این حال مراکشی (ص 240) نوشته است: خود تصانیف ابن طفیل را در فلسفه (طبیعیات و الهیات) دیده که از جملۀ آنها رسالهای در نفس به خط مؤلف بوده است.ابن طفیل در علم طب نیز تألیفاتی داشته، از آن جمله غزیری به دو مجلد کتاب او در طب اشاره کرده است (نک: ESC1, II / 76). ابن خطیب نیز ارجوزة الطبیۀ وی را نام برده است ( الاحاطة، 2 / 479). کتاب دیگری با عنوان مراجعات و مباحث بین ابی بکر بنطفیل و بین ابن رشد فی رسمه للدواء فی کتابه الموسوم بالکلیات به وی منسوب است (ابن ابی اصیبعه، 2 / 78). این کتاب به ابن رشد نیز نسبت داده شده است (نک: ه د، 3 / 565). وی در علم هیأت نیز تألیفاتی داشته که ابن رشد در کتاب شرح الاوسط بر کتاب الآثار العلویۀ ارسطو به یکی از این آثار اشاره کرده است.بطروجی میگوید: ابن طفیل به نظامی جدید دست یافته بود و حرکات افلاک را به گونهای تفسیر مینمود که با آنچه در هیأت بطلمیوس آمده، مخالف بود. تفسیری که ابن طفیل از حرکت افلاک ارائه میکرد، به دایرههای داخلی و خارجی نیازمند نبود (بدوی، 1 / 69).از همۀ آثار ابن طفیل، علاوه بر رسالۀ حی بن یقظان، تنها چند اثر به صورت پراکنده باقی مانده است: نسخهای از ارجوزة الطبیۀ وی در خزانۀ کتب خطی قرویین در شهر فاس موجود است (عباس، 25). از قصاید و ابیاتی که از وی در کتب و مراجع متقدم موجود است، قصیدهای در باب سیاست از وی به کوشش گارثیا گومث در شمارۀ اول مجلة معهد الدراسات الاسلامیة در مادرید چاپ شده است (گارثیا، 1 / 25-32). نسخۀ خطی اسرارالحکمة المشرقیة که در کتابخانۀ اسکوریال موجود است، چیزی جز قسمتی از رسالۀ حی بن یقظان نیست. گویا نام اصلی کتاب چنین بوده است: رسالة حی بن یقظان فی اسرار الحکمة المشرقیة استخلصها من درر جواهر الفاظ الرئیس ابی علی ابن سینا، الامام الفیلسوف الکامل العارف ابوبکر ابن طفیل (فاخوری، 2 / 615).مهمترین اثر باقی مانده از ابن طفیل کتاب حی بن یقظان است. این کتاب گرچه در مضمون و محتوای خود یک قطعۀ فلسفی به شمار میرود که مهمترین مسائل طبیعیات و الهیات در آن مطرح شده است، ولی از حیث اسلوب و سبک و شیوۀ نگارش عالیترین جلوههای خیال نیز در سراسر آن خودنمایی میکند و اهمیت و هنر ابن طفیل نیز در این است که توانسته عمیقترین مسائل فکری و فلسفی را با نیروی تخیل درآمیزد و سپس آن را به صورتی بدیع و جذاب در معرض اندیشۀ دیگران قرار دهد (نک: ه د، حی بن یقظان).
در زمان ابن طفیل حکومت مغرب اسلام در دست موحدون بود و حاکمان این سلسله به جمع میان عقل و دین علاقۀ فراوان داشتند. در جهان اسلام فرمانروایی مغرب پیوسته در دست بربرها بود، ولی هنگامی که دولت موحدون جانشین دولت مرابطون گردید، ابن تومرت (ه م) در صحنۀ مذهب و سیاست ظاهر گشت و در 515ق / 1121م دعوی مهدویت کرد. در زمان ابویعقوب یوسف (حک 558-580ق / 1163-1184م) و ابویوسف یعقوب (حک 580-595ق / 1184-1198م)، جانشینان عبدالمؤمن بن علی، شکوه و عظمت دولت موحدون که مرکز آن در مراکش بود، به اوج خود رسید. آنان تازههای بسیاری در علم کلام وارد ساختند. همچنین رواج مذهب اشعری و اندیشههای غزالی در مغرب باعث شد که تمایلی عقلی در مذاهب متکلمان آنجا پیدا شود. البته کسانی که به سنت سلف پایبند بودند و نیز برخی از آزاداندیشان از این پیشامد رضایت کامل نداشتند، ولی در عین حال این جنبش عقلی توانست جمع بسیاری را به تأمل فلسفی و تدبر در امور وادارد. این حوادث در حالی تحقق میپذیرفت که هر گونه نظر عقلی تا آن زمان خشم و غضب مردم را برمیانگیخت و شخص صاحب نظر به سرنوشت شومی دچار میشد.در این گیرودار گروهی از سیاستمداران و بسیاری از اندیشمندان بر آن شدند که عقاید عامۀ مردم نباید دستخوش تحول و دگرگونی شود و به هیچ وجه شایسته نیست که معرفت آنان به سطح معرفت عقلی و فلسفی ارتقا یابد و به همین جهت، تمام همت خود را صرف آن کردند که دین را از فلسفه جدا کنند و قلمرو هر یک را مشخص نمایند. حاکمان سلسلۀ موحدون به مذاهب کلامی علاقهمند بودند، ولی در این میان ابویعقوب و جانشین او، تا آنجا که اوضاع سیاسی اجازه میداد، به علوم عقلی نیز عنایت خاصی مبذول میداشتند. علاقۀ این دو حاکم به علوم عقلی موجب شد که در مدتی نسبتاً کوتاه در دربار آنان فلسفه رونق یابد (دی بور، 248).ابن طفیل در چنین اوضاعی میزیسته و در دستگاه خلافت موحدون نیز دارای مقام و منزلتی ارجمند بوده است. او بسیاری از اوقات خود را چنانکه گفته شد، با ابویعقوب یوسف میگذرانده و با این حاکم دانشدوست مصاحبت داشته است. میتوان گفت سبب این مجالست و مصاحبت نوعی قرابت و سنحیت روحی بین آن دو بوده است: ابن طفیل بیانی خوش داشته و ابویعقوب یوسف نیز به برخی از علوم آراسته و از طلاقت لسان برخوردار بوده است. وی با بسیاری از علما و فضلا مجالس بوده، قرآن و صحیح بخاری را از حفظ داشته است. ادبیات عرب را نیک میدانسته و به شماری از کتب فقهی احاطه داشته است. نوشتهاند که وی به آموختن علم طب پرداخت و به فرا گرفتن حکمت و علوم عقلی نیز همت گماشت و شمار قابل ملاحظهای از کتب حکمت و فلسفه نیز در کتابخانۀ خود جمعآوری کرد (عباس، 19).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید