صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / جغرافیا / جندیشاپور /

فهرست مطالب

جندیشاپور


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 6 آبان 1398 تاریخچه مقاله

جُنْدیشاپور، یا گندیشاپور، شهری باستانی و تاریخی در خوزستان.

سبب نام‌گذاری

در نوشته‌ها نام این شهر به صورت گُندیشاپور (با یاء مجهول) آمده است. این نام در متون عربی، با تبدیل حرف گ به ج، «جندیسابور» شده است (نولدکه، 42، حاشیه). فردوسی (8 / 96، حاشیۀ 16) این نام را گُندْ شاپور آورده است که گمان می‌رود به سبب ضرورت شعری بوده است. در روزگار شاپور اول، شاه ساسانی از چند شهر یاد شده است که در بنا و بازسازی آنها اسیران جنگی شرکت داشتند (پیگولوسکایا، «شهرها ... »، 165-166). حمزۀ اصفهانی (ص 38-39) از وجود شهرهایی چون نیشاپور، شادشاپور، به از اندیو شاپور، شاپور خواست، بلاش شاپور و فیروز شاپور یاد کرده که جندیشاپور نیز یکی از این شهرها بوده است. گویا سطرهای 19 و 20 از بخش سوم کتیبۀ شاپور در کعبۀ زردشت دربارۀ آن گروه از شهرهای ایران بوده است که در زمان پادشاهی شاپور احداث یا بازسازی شده‌اند. متأسفانه نوشته‌های کتیبه سخت آسیب دیده است و خوانا نیست (پیگولوسکایا، همان، 166).

طبری دربارۀ بنای شهر از شخصی به نام بیل با (یاء مجهول) یاد کرده است (2 / 50). گرچه نوشتۀ طبری تا اندازه‌ای افسانه‌آمیز می‌نماید، با این وصف وی شخصی به نام بیل را سرپرست بنای شهر جندیشاپور دانسته و مدعی شده است که مردم اهواز آنجا را به نام سرپرست بنای شهر، بیل خوانند (2 / 50-51).
دینوری می‌نویسد: جندیشاپور را در زبان خوزی «نیلاط» می‌گفتند، ولی اهالی آن را «نیلاب» می‌نامند (ص 46). یاقوت (4 / 861) نیز نیلاب را نام جندیشاپور دانسته و متذکر شده است که پیش‌تر نیلاط نامیده می‌شده است. امام شوشتری (ص 235-236) هر دو نام نیلاط و نیلاب را درست دانسته، و مدعی شده است که مردم، پیش از آنکه شهری به فرمان شاپور اول بنا شود، آنجا را «نیلاد = نیلاط» می‌نامیدند. وی واژۀ نیلاب را ترکیبی از دو جزء نیل و آب دانسته، و بر آن است که نیل (لاجورد) و وسمه از محصولات عمدۀ ایران و از جمله خوزستان بود. گفتنی است که دزفول تا یک قرن پیش دارای حوضچه‌های ویژۀ نیل‌سازی بوده است.
سریانی‌زبانان، جندیشاپور را «بیت لاپات» می‌نامیدند (پیگولوسکایا، همانجا). این نام در تلمود به صورت «بی‌لپط» آمده است (نولدکه، همانجا). پروکوپیوس (V / 145) در شرح شورش انوشگزاد (انوشه‌زاد) از شهر بیلاپاتَن نام برده، و پایگاه انوشگزاد و شورشیان را در بیلاپاتن نوشته است. نولدکه (همانجا) جزء نخستینِ نام بیلاپاد را، آرامی دانسته، می‌گوید: احتمالاً ترکیب فارسی آن بیل آباد بوده است. وی در ذکر نسخه‌ای از کتاب یاقوت، متعلق به اشپرنگر، به نام «سلافار» اشاره کرده، و متذکر شده است که صحیح آن باید «بیلافاذ» باشد (همانجا). نام بیلافاذ نیز معرف نام بیل آباد است. نام دیگر جندیشاپور «به از اندیو شاپور» است که حمزۀ اصفهانی قرائت درست آن را «ویه اندیوشاپور» دانسته است (ص 39). در حدود العالم این شهر با نام «وندو شاور» معرفی شده است (ص 139).
 پیگولوسکایا (همانجا) می‌نویسد که این شهر چند نام داشته است، و این مؤید آن است که شهر مذکور پیش از بازسازی آن توسط اسیران رومی، وجود داشته، و ناحیه‌ای مسکون بوده است. شهر در عهد شاپور «ویه اندیوک ساپوهر» نام گرفت. ملک الشعرا بهار می‌نویسد: این نام در اصل «ویه از انتیو شاه پوهر»، یعنی شهری بهتر از انطاکیه از آنِ شاپور بوده و همان است که جندیشاپور شده است (ص 64، حاشیۀ 2). این نظر درست می‌نماید، زیرا انطاکیه در زبان یونانی انتیوخیا بوده که بعدها به صورت انطاکیه درآمده است. انتیوخیا بر گرفته از نام انتیوخوس، سردار یونانی است (BSE3, II / 77). مارکوارت نام شهر مذکور را «وه انتیوک شاهپوهر» نوشته که بعدها گندیشاپور نامیده شده است (ص 27).
نام جندیشاپور موجب شده است که بعضی آن را اردوگاه شاپور بنامند، زیرا در زبان پهلوی گُند به معنای سپاه آمده است (مکنزی، 38). واژۀ گند در زبان عربی به صورت جُند درآمده که معنای آن مشابه همان معنی در زبان فارسی است (امام شوشتری، 245). نولدکه این تفسیر را ظاهرپسند نامیده است (ص 42).
نظر دیگری که تا اندازه‌ای افسانه‌آمیز می‌نماید آن است که قفطی در تاریخ الحکماء (ص 133) ارائه کرده است. وی می‌نویسد: شاپور پس از چیره شدن بر قیصر روم و تسخیر سوریه و انطاکیه، از قیصر خواست تا کسانی را برای احداث شهری به خوزستان گسیل دارد. زمین شهر از آنِ مردی به نام جندا بود. به این مرد مبلغی کلان برای واگذاری زمین پیشنهاد شد، ولی او نپذیرفت و از شاپور خواست تا شریک وی در بنای شهر باشد و شاپور نیز پذیرفت. عابرانی که از آنجا می‌گذشتند، نام بانی شهر را می‌پرسیدند، در پاسخ گفته می‌شد: جندا و شاپور؛ از این رو، شهر «جندیشاپور» نام گرفت.
امام شوشتری نام این شهر یا نیلاب کهن را «شاپور گرد» دانسته است (ص 238). به نوشتۀ او، نام رسمی و درست شهر نیلاب کهن در عصر ساسانی، شاپور گرد بوده است و جندیشاپور= گنده شاپور نام عامیانه‌ای است که مردم از زمان شاپور دوم به این شهر دادند. متأسفانه از شهر جندیشاپور جز خرابه‌هایی برجا نمانده است. لسترنج می‌نویسد: در8 فرسنگی شمال باختری شوشتر خرابه‌هایی وجود دارد که آن را شاه‌آباد می‌نامند و اینجا موضع شهر جندیشاپور است (ص 238). در حدود سال 1050ق / 1640م فتحعلی خان، حکمران خوزستان در محل جندیشاپور قریه‌ای به نام شاه آباد ساخت. به مرور زمان بناهای مذکور از میان رفت و اکنون دهکده‌ای به نام شاه آباد باقی است (ممتحن، 15).

موقعیت جغرافیایی

برخی از جغرافی‌نویسان جندیشاپور را سرزمینی از خوزستان و اقلیم سوم نوشته‌اند، ولی در ذکر طول و عرض جغرافیایی این ناحیه اختلاف نظر وجود دارد. حمدالله مستوفی جندیشاپور را از اقلیم سوم، طول آن را از جزایر خالدات به حروف ابجد (فده) معادل °89 و عرض آن را °46 نوشته است (ص 110). اگرچه ابوالفدا مانند حمدالله مستوفی جندیشاپور را از اقلیم سوم دانسته، ولی در تقویم البلدان خود طول آن را (عد، ل) معادل °74 و΄5 و عرض آن را (لا، ل) معادل °31 و ΄55 نوشته است (ص 314).
تا آنجا که آگاهی داریم، مؤلفان نخستین سده‌های اسلامی به طول و عرض جغرافیایی جندیشاپور نپرداخته، و تنها به ذکر فاصلۀ آن از دیگر شهرها و جایگاه آن بسنده کرده‌اند. در کتاب اشکال العالم منسوب به جیهانی (ص 107) و اصطخری (ص 99) فاصلۀ جندیشاپور تا شوش را یک منزل و یا یک مرحله نوشته‌اند. ابن رسته (ص 188) این فاصله‌ها را به صورت دقیق‌تری ارائه کرده است. او فاصلۀ جندیشاپور از دو شهر شوش و شوشتر را به تساوی 8 فرسنگ ذکر کرده است. از نوشتۀ ابن رسته چنین برمی‌آید که جندیشاپور میان دو شهر شوش و شوشتر واقع بوده است (همانجا). تحقیقات باستان‌شناسی مؤید آن است که جندیشاپور در مکانی میان شوش و شوشتر و دزفول واقع بوده است. فاصلۀ جندیشاپور را تا دزفول دو فرسنگ، تا شوشتر 8 فرسنگ و تا شوش 6 فرسنگ، واقع در مکانی در جنوب شرقی دزفول دانسته‌اند (حسینی، بش‍ ).
مؤلفان نخستین سده‌های اسلامی خوزستان را شامل 7 کوره یا ولایت نوشته‌اند که جندیشاپور یکی از آنها بوده است (قدامه، 242)، ولی اصطخری 17 کوره، و ابن حوقل مشابه این شمار را نقل کرده است (ص 88-89). یکی از نکته‌های مهم آن است که خوزستان در قدیم غیر از سوزیانا، اهواز نامیده می‌شده است. مقدسی در بارۀ خوزستان می‌نویسد که این اقلیم در قدیم اهواز نامیده می‌شد و مشتمل بر 7 کوره (ولایت) بود (ص 404).
شهر مدفون‌شدۀ جندیشاپور که نیازمند کاوشهای باستان‌شناسی است، نخستین شهر با خیابانهایی جدولی‌شکل بود. حمزۀ اصفهانی می‌نویسد: بنای این شهر چون عرصۀ شطرنج است که میانۀ آن 8 راه در 8 راه است (ص 39). در مجمل التواریخ آمده است که «نهاد آن (جندیشاپور) بر مثال عرصۀ شطرنج نهاد ست، میان شهر اندر 8 راه اندر 8 و در آن وقت شطرنج نبود، ولی شکلش بر آن است» (ص 46). مصالح ساختمانی شهر خشتی و آجری بوده، و به وسیلۀ ملاط گچ و آهک به هم پیوند می‌یافته است. طاق، قوس و گنبد به عنوان عنصر اصلی سقف به کار می‌رفته، و سبک معماری جدیدی را پدید می‌آورده است.

گیرشمن می‌نویسد که معماری ساسانی عمیقاً مربوط به سنن ملی و دنبالۀ معماری‌ای است که در عهد پارت شناخته شده است (ص 320). شاید شهر جندیشاپور با وسعت بسیاری که داشته، نخستین شهر با خیابانهای عریض جدولی موازی و عمودی بوده است (حسینی، بش‍‌ ). وجود کانالهای زیر زمینی برای تأمین آب شهر که از جندیشاپور تا رود دز امتداد داشت، از دو مزیت عمده برخوردار بود: نخست آنکه تبخیر آب در فصل گرما به حداقل می‌رسید، دو دیگر آنکه آب در طول مسیر 20 کیلومتری خنک می‌ماند (همانجا).
شهر جندیشاپور دارای دروازه‌های متعدد بود که یکی از آنها دروازۀ مانی نام داشت. این دروازه تا عهد اسلامی به نام مانی خوانده می‌شد (کریستن سن، 192-193؛ براون، 90؛ نولدکه، 42، حاشیۀ 2). مردم تا مدتی پس از استقرار اسلام نیز این دروازه را «باب المانی» می‌نامیدند (طبری، 2 / 53).

تاریخ

پدید آمدن دولتی استوار و نیرومند در ایران طی سالهای ربع دوم سدۀ 3م را نمی‌توان امری تصادفی دانست. ظهور دولت ساسانی حاصل نیاز به پیشرفت اقتصادی بود. رشد اقتصادی باعث دگرگونیهایی در روبنای جدید شد و زمینه را برای وحدت کشور فراهم آورد. در سده‌های 3 و 4م شهرهای جدیدی از سوی دولت ساسانی پدید آمدند و شهرهای کهن بازسازی شدند. تحکیم موقعیت و سیاست خارجی فعال ایران در سدۀ 3م با احداث و گسترش شهرها رابطۀ نزدیک داشت (پیگولوسکایا، «شهرها»، 159).
لشکرکشیهای شاپور اول با تصرف، بازسازی و ایجاد شهرهای نو بنیاد همراه بود. بنای شهرها در استانهای شرقی و غربی ایران رو به گسترش داشت (همان، 160). سومین پیکار شاپور با رومیان به فرماندهی والریانوس در سالهای 259- 260م روی داد که به شکست سپاه 70 هزار نفری روم انجامید. در این پیکار والریانوس و گروه بسیاری از لشکریانش اسیر شدند. همۀ مآخذ در این نکته اتفاق نظر دارند که بخشی از اسیران به سوزیانا (خوزستان) پارس و دیگر نواحی برای کار فرستاده شدند. یکی از این کارها بنای سدی بر رود شوشتر بود. اینکه گویا امپراتور خود در بنای سد شرکت داشت، افسانه‌ای بیش نیست. امپراتور سال‌خورده در دوران اسارت به سبب بیماری درگذشت، ولی سد مذکور به نام وی «بند قیصر» نامیده شد (همان، 165؛ نولدکه، 33، حاشیۀ 2). از دیدگاه تاریخ‌شناسی چنین به نظر می‌رسد که شاپور در آغاز فرمان داد نقشۀ شهر تدارک، و هزینۀ ساختمان مشخص گردد (پیگولوسکایا، همان، 166).
جندیشاپور گاه محل اقامت شاهان ساسانی نیز بود (نولدکه، 42). در عهد پادشاهی بهرام اول، فرزند شاپور اول (274-276م) (لوکونین، 198)، مانی در زیر شکنجه درگذشت. مرگ مانی هیجانهایی در بیت لاپات (جندیشاپور) پدید آورد (نک‍ : ویدن‌گرن، 57-58؛ کریستن سن، 193). از نوشته‌ها چنین برمی‌آید که بهرام نیز همانند پدرش یک چند در جندیشاپور اقامت کرد.
برخی از مؤلفان چون قفطی در تاریخ الحکماء (ص 133) و ابن عبری (ص 129) شاپور اول را با شاپور دوم (ذو الاکتاف) خلط کرده‌اند و بنای جندیشاپور را مشابه بنای شهر بیزانتیوم (بوزنطیا) قسطنطنیه نوشته‌اند؛ حال آنکه شهر کنستانتینو پولیس (قسطنطنیه) در سالهای حکومت فلاویوس والریوس کنستانتینوس ماگنوس (306-337م) بنا گردید و وی تختگاه خود را در 330م به قسطنطنیه انتقال داد. بنای این شهر در سالهای 324-330م صورت پذیرفت (BSE3, XIII / 44-45). پادشاهی شاپور اول میان سالهای 243-273م بوده (لوکونین، 197)، و جندیشاپور شهری بهتر از انطاکیه نامیده می‌شده است. از این رو، نوشتۀ قفطی و ابن‌عبری که بنای شهر را مشابه و همانند نوشته‌اند، نمی‌تواند از دیدگاه زمانی مقرون به واقعیت باشد. نوشتۀ ثعالبی درست‌تر می‌نماید که می‌گوید: شاپور دوم (309-379م) پس از پیروزی بر امپراتور روم شرقی از او تعهد گرفت که بند (شادروان) شوشتر و چند پل را بسازد و شهرهای مداین (تیسفون) و جندیشاپور را احیا و مرمت کند (ص 524). شاید اقامت شاپور دوم در جندیشاپور، و بازسازی آن موجب شده است که برخی از مؤلفان بنای شهر را در زمان شاپور دوم تصور کنند و آن را تختگاه وی بدانند (قس: محمدی، فرهنگ ایرانی پیش از ... ، 271). مؤلف مجمل التواریخ (ص 64) با صراحت بنای جندیشاپور را در زمان شاپور اول نوشته است، ولی در شرح مربوط به شاپور دوم متذکر شده است که این شهر 30 سال دارالملک این پادشاه بود تا «خرابیهای رومیان هم به دست ایشان» آباد شد (ص 67).
مآخذ در این نکته اتفاق‌نظر دارند که اسیران جنگی در ایران به کارهای مختلف از جمله کارهای ساختمانی گمارده می‌شدند. یکی از این کارها بنای سد بر روی رود شوشتر بود. این همان سدی است که به «بند قیصر» شهرت یافت (پیگولوسکایا، همان، 165, 166). بنای شهرها و اسکان اهالی اغلب به حساب انتقال اسیران صورت می‌گرفت، اما بخشی از ساکنان شهرهای نوبنیاد را اهالی محل و مردمی تشکیل می‌دادند که به این نواحی انتقال یافته بودند. پس از جنگهای شاپور اول ایجاد، احداث و احیای شهرها گسترش یافت و رشته‌های تازه‌ای از حرفه و فن پدید آمد. در امور شهرسازی و احداث شبکه‌های آبیاری از کار اسیران جنگی به مقیاس وسیع استفاده می‌شد (همان، 168, 219). شهرسازی رونق فراوان داشت و تولیدکنندگان و پیشه‌وران از هر گروه سخت مورد نیاز بودند؛ از این رو، نسبت به انتقال پیشه‌وران به شهرهای نوبنیاد توجه خاصی معطوف می‌شد و به سبب کثرت پیشه‌وران مسیحی، آنان از تعقیب و آزار مصون بودند. در سدۀ 4م لشکرکشیهای متعدد موجب انتقال بسیاری از اسیران جنگی به‌ویژه در شهرهای نوبنیاد خوزستان شد. اسیران رومی نیز در تجدید بنای شهرهای نوبنیاد، از جمله جندیشاپور مؤثر بودند (همان، 269).
در روزگار پادشاهی یزدگرد اول (399-421م) به روحانیون مسیحی اجازۀ فعالیت داده شد. سلوکیه جایگاه جاثلیق (خلیفۀ اعظم) عیسویان بود. وی 5 مطران در 5 شهر نصب کرد که نخستین و بزرگ‌ترین آنها مطران بیت‌لاپات (جندیشاپور) بود. 4 مطران دیگر در نصیبین، میشان، اربیل و کرخ بیت سلوک (کرکوک) فعالیت داشتند. 30 اسقف در نواحی مختلف تابع این 5 مطران بودند. مطران جندیشاپور بر مجامع و کلیساهای مسیحی دیگر شهرهای خوزستان نظارت داشت (کریستن سن، 265-266).
در عهد ساسانیان و پیش از گسترش اسلام، در سرزمینی وسیع از آسیای مرکزی تا کوههای پیرنه در اسپانیا 4 حوزۀ علمی: 1. اسکندریه، 2. شام، شمال بین‌النهرین و انطاکیه از متصرفات غربی ساسانیان، 3. دارالعلم جندیشاپور و دیگر مراکز علمی ایران، 4. هندوستان، معروف و شناخته بودند (صفا، 1 / 1). مداین، ریو اردشیر و جندیشاپور از مراکز علمی عهد ساسانی به شمار می‌رفتند. در المختصر ابوالفدا آمده است که شاپور، پسر اردشیر، فرمان داد کتب یونانی به پهلوی درآید و در جندیشاپور نگاهداری شود (1 / 47-48). برای تحریر کتابهای پزشکی، فلسفه و منطق دو گونه خط، یکی به نام نیم کشتج (نیم کستگ / نیم کستج) شامل 28 حرف، و دیگری راس سهریه شامل 24 حرف وجود داشته است (ابن ندیم، 16).
نفوذ علوم یونانی در ایران بیشتر با رواج آیین مسیحیت در عهد ساسانی همراه شد که کوچ اسیران رومی به درون ایران از جمله جندیشاپور بی‌تأثیر نبود. پاولوس ایرانی به فرمان خسرو انوشیروان کتابی مشتمل بر بحث دربارۀ منطق ارسطو به سریانی ترجمه کرد (کریستن سن، 422). از دیگر بزرگان اهل منطق و فلسفه مار پاپای بیت‌لاپاتی (جندیشاپوری) بوده است (صفا، 1 / 19). بیت لاپات یا جندیشاپور از اوان تأسیس به صورت مرکزی علمی درآمد.
در عهد شاپور دوم (309-379م) تئودروس، پزشک مسیحی در جندیشاپور مقام گرفت. وی در آن شهر به طبابت پرداخت و حاصل کار خود را در کتابی با عنوان کناش تئودروس نوشت که بعدها به عربی ترجمه شد (همو، 1 / 22؛ ابن ندیم، 360). با نشر آیین مسیحیت نسطوری در ایران جندیشاپور به یکی از مراکز بزرگ نسطوری و مهم‌ترین مجمع دانشمندان شد. ایران که از دیدگاه جغرافیایی میان دو فرهنگ یونانی و هندی در غرب و شرق قرار داشت، به صورت عمده‌ترین مرکز تبادل اقتصادی و فرهنگی زمان خود درآمد (محمدی، فرهنگ ایرانی پیش از، 182).
اگرچه تاریخ دقیق آغاز مقام علمی جندیشاپور مشخص نیست، ولی به جرئت می‌توان گفت که این شهر پیش از آغاز پادشاهی خسرو انوشیروان از چنین جایگاهی برخوردار بوده است. این نکته را از نوشتۀ قفطی در تاریخ الحکماء (ص 132- 133) می‌توان دریافت. سارتن بر این نظر است که دانشگاه پزشکی جندیشاپور پیش از سدۀ 5 م و چه بسا پیش از سدۀ 4م پایه‌گذاری شده بود (I(2) / 435). براون از اقامت تئودوسیوس، پزشک شاپور دوم احتمال می‌دهد که جندیشاپور در اوایل سدۀ 4م مرکز پزشکان بوده است (ص 20). نیمۀ نخست سدۀ 5 م، میان پیروان آیین مسیح، و به دیگر سخن روحانیان مسیحی دو مکتب اسکندریه و انطاکیه اختلاف افتاد. ریاست مکتب انطاکیه را اسقف نسطوریوس برعهده داشت. رویدادهای بعدی امپراتور روم شرقی را بر آن داشت که مکتب نسطوریان را در شهر ادسا تعطیل کند.
نسطوریوس و پیروانش ناگزیر سرزمین روم شرقی را ترک گفتند و به دولت ایران پناه آوردند. دولت ساسانی به ایشان اجازه داد که کتابخانه‌های خود را در نصیبین دایر کنند. گروهی از مهاجران نسطوری به جندیشاپور آمدند و به تدریس کتابهای پزشکی یونانی پرداختند (محمدی، همان، 211). شهر جندیشاپور به مرکز آمیزش دانشها از جمله ریاضیات، فلسفه، کیهان‌شناسی و پزشکی ایرانی، هندی و یونانی بدل گشت. در آنجا از تجربه‌های ملل مختلف از جمله طب ایرانی، هندی، یونانی، اسکندرانی و علمای سریانی‌زبان به گونه‌ای علمی و با تصرفاتی استفاده می‌شد، چنان که به نوشتۀ قفطی در اخبار الحکماء، طب ایرانی از طب یونانی کامل‌تر شده بود (ص 93).
بی‌گمان در رشتۀ کیهان‌شناسی نفوذ عناصر هندی و ایرانی قدیمی‌‌تر از عصر یونانی بود (کراچکوفسکی، IV / 64). دربارۀ رشتۀ پزشکی، گروهی روش پزشکان ایرانی را برتر از شیوۀ پزشکان یونانی و هندی دانسته‌اند، زیرا اینان فضایل دیگر اقوام را گرفته، و از خود چیزها بر آنها افزوده‌اند و به نوشتۀ قفطی در تاریخ الحکماء دستورها، قانونها و کتابهایی تدوین کرده‌اند و همۀ محاسن در آنها گرد آمده است (ص 133). سال بیستم از پادشاهی خسرو انوشیروان (ح 551 م) پزشکان جندیشاپور به فرمان شاه گرد آمدند و زیر نظر جبرائیل رئیس آنان که پزشک شاه بود و عنوان دُرُستْبد (همو، اخبار ... ، 93) داشت، مسائل پزشکی را به بحث گذاردند. به نوشتۀ او صورت مذاکرات در اوراقی جداگانه ثبت می‌شد و به مسائلی پرداخته می‌شد که از مضمون آن می‌توان به فضل و دانش ایشان پی برد (همانجا).

صفحه 1 از3

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: