جلالالدین نومسلمان
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
جمعه 3 آبان 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/223371/جلالالدین-نومسلمان
یکشنبه 31 فروردین 1404
چاپ شده
18
جَلالُالدّینِ نومُسَلْْمان، حسن بن محمد بن حسن (د 618 ق / 1221م)، ششمین خداوند الموت و امام نزاری (حک 607-618 ق / 1210-1221م). وی در 562 ق / 1167م (به روایتی در 552 ق / 1157م، نک : قزوینی، 217)، متولد شد (ابوالقاسم، زبدة ... ، 198-199) و پس از مرگ پدر، نورالدین محمد دوم، بنا بر نص امامت از سوی پدر، به امامت رسید؛ آنگاه دست به اقداماتی زد که عصر جدیدی در تاریخ اسماعیلیان الموت گشود. در طول حکومت خود موقعیت اجتماعـی ـ سیاسـی اسماعیلیـان را بسیـار تقویت کرد و نزاریان الموت را به عنوان قدرتی رسمی در میان سرزمینهای اسلامی مطرح ساخت.جلالالدین پیش از رسیدن به امامت ناخشنودی خود را از سیاست دینی نزاریان در دورۀ «قیامت» نشان داده بود (جوینی، 3 / 241-242؛ رشید الدین، 173)؛ از اینرو، پس از رسیدن به مقام امامت نزاری، اعلام کرد که همۀ نزاریان پس از این مکلفاند تا احکام شریعت را آنچنانکه مسلمانان به جای میآورند، برپا دارند (جوینی، 3 / 241-243؛ تامر، تاریخ ... ، 4 / 96-97، الامامة ... ، 193-194؛ ابوالفدا، 6 / 8-9؛ ذهبی، سیر ... ، 22 / 158). سپس رسولانی نزد خلیفۀ عباسی و محمد خوارزمشاه و دیگر حاکمان و امیران سرزمینهای اسلامی فرستاد و تغییر عقاید خود را به آنان اعلام کرد (ابن تغری بردی، 6 / 203؛ فصیح، 2 / 286).جلالالدین با حُسن نیت خواستار روابط دوستانه میان خود و دیگران شد و کوشید تا جهان اسلام را نسبت به جامعۀ اسماعیلیان نزاری خوشبین سازد. به دستور وی در هر منطقهای حمام و مسجد ساختند و در پی آن از فقهای منطقۀ خراسان و عراق دعوت کرد تا برای تعلیم احکام شریعت اسلام به مراکز نزاری بیایند (جوینی، 3 / 243؛ رشید الدین، 174؛ ابن تغری بردی، قزوینی، همانجاها). وی به بزرگان منطقۀ قزوین که به سبب درگیریهای بسیار و دشمنی طولانی ادعای او را باور نمی کردند، اجازه داد تا کتابهای کتابخانۀ الموت را بررسی کنند و آثاری را که مخالف عقاید مسلمانان است، از کتابخانه خارج کنند و آتش بزنند (جوینی، 3 / 243-244؛ رشیدالدین، 175). این اقدامات باعث شد تا خلیفۀ عباسی، الناصرلدین الله (ﺣﻜ 575-622 ق / 1179- 1225م) در ربیع الاول 608 / اوت 1211 به طور رسمی اصلاح دینی حسن را پذیرفت و فقها نیز برای مسلمانی او فتوا دادند و توبۀ باطنیان را پذیرفتند. از این هنگام جلالالدین به «نومسلمان» شهرت یافت. بدین ترتیب حقوق جلال الدین بر سرزمینهای نزاری از سوی خلیفۀ عباسی تأیید شد و برقراری مناسبات دوستانه با نزاریان مجاز اعلام گردید (جوینی، 3 / 243؛ حافظ ابرو، 265؛ ابوالقاسم، همان، 215؛ ذهبی، العبر، 5 / 26؛ ابن عماد، 3 / 31-32).تأیید خلیفۀ عباسی و نیز بهبود روابط نزاریان با جهان اسلام باعث شد تا جلالالدین بتواند وارد مناسبات قدرت در منطقه شود. از جمله وی در 610 ق / 1213م با اتابک مظفر الدین ازبک (نک : هاد، 6 / 487-490)، حاکم منطقۀ اران و آذربایجان، متحد شد تا ناصر الدین منگلی، حاکم عراق و دشمن مشترک خلیفه وخودشان را از میان بردارند. جلال الدین برای حمایت اتابک، نخستینبار در تاریخ رهبران الموت، مدت یک سال ونیم از الموت دور شد و در منطقۀ بیلقان (ﻫ م) اقامت گزید. سرانجام آن دو به مدد نیروهای خلیفه منگلی را شکست دادند. عراق عجم میان 3 طرف پیروز تقسیم شد و ابهر و زنجان به قلمرو جلالالدین ملحق شد (جوینی، 3 / 245-247؛ رشیدالدین، 176-177؛ ابن خلدون، 3 / 1098-1099؛ حافظ ابرو، 266؛ ابوالقاسم، همان، 216-217). همچنین در پی درخواست خلیفه، جلالالدین جمعی از فداییان اسماعیلی را برای از میان بردن مخالفان سیاسی خلیفه به خدمت او فرستاد (جوینی، 2 / 121).جلالالدین که به سبب این فعالیتها اعتبار قابل ملاحظهای یافته بود، بر آن شد تا روابط خود را با همسایگان استحکام بخشد. از اینرو خواهان ازدواج با خانوادۀ امیران گیلانی شد و با تأیید دارالخلافه، 4 زن از خانوادۀ امرای گیلان را به عقد خود درآورد که یکی از آنان خواهر کیکاووس بود و امام بعدی نزاریان، از او متولد شد (همو، 3 / 247؛ ابوالقاسم، تاریخ ... ، 57؛ رشیدالدین، 176، 178).در حملۀ مغول به ایران جلالالدین نخست با خوارزمشاهیان متحد شد (همو، 177؛ حافظ ابرو، همانجا)، اما به زودی قدرت مغولان را دریافت و کوشید تا با چنگیزخان ارتباط برقرار کند. از اینرو، هنگامی که سپاه مغول به ایران وارد شد، او از جملۀ نخستین امیرانی بود که برای چنگیز پیغام فرستاد و پیشنهاد مطاوعت و ایلی داد. در پی این اقدام اسماعیلیان از یورش سپاه مغول در امان ماندند، حتى بسیاری از سنیان که از خراسان و دیگر نواحی شرقی به سبب حملۀ مغول میگریختند، به شهرهای نزاری و قلعههای قُهستان ــ که هنوز امن بود ــ پناهنده شدند (نک : دفتری، «تاریخ ... » ، 146-147).جلال الدین در نیمۀ رمضان 618 / نوامبر 1221 پس از 11 سال و نیم حکومت، به بیماری اسهال درگذشت و یگانه پسرش، علاء الدین محمد سوم (ﺣﻜ 618- 622 ق / 1221- 1225م)، در حالی که کودکی بیش نبود، بر جای او نشست. پس از مرگ جلال الدین جمعی از خانوادۀ او را به اتهام سوء قصد به وی مجازات کردند (جوینی، 3 / 249؛ رشید الدین، 178؛ میرخواند، 4 / 227؛ حمدالله، 525).نزاریان با این پیشفرض که هر معصومی با توجه به ضروریات و شرایط زمانۀ خود عمل میکند، دستورات جلال الدین را به معنای بازگشت به «تقیه» و آغاز دور جدیدی از «ستر» به شمار آوردهاند. در این شرایط حقیقت نهفته در باطن دین، که به عقیدۀ نزاریان در دورۀ «قیامت» به فرمان امام وقت آشکار شده بود، دوباره پنهان باقی میماند. در کیهانشناسی اسماعیلیه که خواجه نصیر الدین طوسی آن را بیان کرده است، با این فرض که قیامت ضرورتاً یک رویداد آخر زمانی در تاریخ بشر نیست، میگوید: هر دوری از ادوار پیامبران که با ظاهر شریعت همراه است، دورۀ «ستر» نامیده می شود. در دور حاضر که دور اسلام است، دورههای ستر و قیامت می تواند به خواست هر یک از امامان حاضر نزاری به تناوب وقوع یابد. اصطلاح ستر در این شرایط معنای ویژهای دارد و به مفهوم پوشیدگی حقایق دینی و واقعیت روحانی امام است، نه به معنای غیبت جسمانی امام که در دورۀ پیش از قیامت مطرح بود. چنین دورهای از ستر و تقیه با ظهور جلال الدین حسن آغاز شد که خود و جانشینان وی در دسترس بودند (نک : ص 134 بب ؛ دفتری، همان، 145-150 ، «اسماعیلیان ... »، 407-411).
ابن تغری بردی، النجوم؛ ابن خلدون، العبر، بيروت، 1956م؛ ابن عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، بیروت، دارالکتب العلمیه؛ ابوالفدا، المختصر فی اخبار البشر، بيروت، 1381ق / 1961م؛ ابوالقاسم کاشانی، عبدالله، تاریخ اولجایتو، به کوشش مهین همبلی، تهران، 1348ش؛ همو، زبدة التواریخ، بخش فاطمیان و نزاریان، به کوشش محمدتقی دانش پژوه، تهران، 1366ش؛ تامر، عارف، الامامة فی الاسلام، بیروت / بغداد، 1964م؛ همو، تاريخ الاسماعيلية، لندن، 1991م؛ جوينی، عطاملک، تاريخ جهانگشای، به کوشش محمد قزوينی، ليدن، 1355ق / 1937م؛ حافظ ابرو، مجمع التواريخ السلطانية، به کوشش محمد مدرسی زنجانی، تهران، 1364ش؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش ادوارد براون، لندن، 1328ق / 1910م؛ ذهبی، محمد، سير اعلام النبلاء، به کوشش عواد معروف و محيی هلال سرحان، بيروت، 1413ق / 1993م؛ همو، العبر، به کوشش صلاحالدین منجد، کویت، 1948م؛ رشيدالدين فضلالله، جامع التواريخ، قسمت اسماعيليان و فاطميان و نزاريان و داعيان و رفيقان، به کوشش محمد تقی دانش پژوه و محمد مدرسی زنجانی، تهران، 1356ش؛ فصیح خوافی، احمد، مجمل فصیحی، به کوشش محمود فرخ، مشهد، 1340ش؛ قزوينی، يحيى، لب التواريخ، تهران، 1363ش؛ میرخواند، محمد، روضة الصفا، تهران، 1339ش؛ نصيرالدين طوسی، روضۀ تسليم، به کوشش س. ج. بدخشانی، لندن، 2005م؛ نیز:
Daftary, F., The Ismāʿīlīs: Their History and Doctrines, Cambridge, 1995; id, A Short History of the Ismaili, Cambridge, 1998.
مسعود تاره
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید