ابن رومی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 19 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/223157/ابن-رومی
چهارشنبه 22 اسفند 1403
چاپ شده
3
اِبْنِ رومی، ابوالحسن علی بن عباس (2 رجب 221- 28 جمادیالاول 283 ق/ 21 ژوئن 836-12 ژوئیۀ 896)، شاعر بزرگ عرب. نیایش جورجس (مرزبانی، معجم، 145) یا جُرَیج (ابن خلكان، 3/ 358؛ عباسی، 1/ 108) نام داشت كه مردی رومی بود و به این سبب است كه شاعر ابن الرومی لقب یافت. مادر او را حسنه، دختر عبدالله نامی از سجستان دانستهاند (نک : مرزبانی، همانجا)، به همین جهت بیشتر محققان خواستهاند او را زاییدۀ دو نژاد ایرانی و رومی، و آمیختهای از فرهنگ این دو قوم جلوه دهند، اما مسعودی (4/ 194-195) بیشتر به جانب «یونانی» او عنایت دارد و برخی از مضامین شعر او (چون علت گریۀ نوزاد) را مأخوذ از فرهنگ یونان میپندارد. منابع كهن، آنچنان كه شایستۀ مقام و ارجمندی شعر اوست، به وی نپرداختهاند. بزرگترین نویسندگان هم عصرش یا به كلی او را فرو نهادهاند یا به اشاراتی كوتاه بسنده كردهاند. ابن قتیبه و ابن معتز كه هر دو، كتابی در شرح احوال شعرای بزرگ عرب دارند، حتی نامی از او نبردهاند؛ دوستش ابن جراح در الورقه یك بار از او در میان دیگر شاعران یاد كرده (ص 121) و بار دیگر از او روایتی نقل كرده است (ص 122). وَشّاء (صص 130، 162، 211) نیز تنها سه قطعه شعر از قول خود او نقل كرده و ابن داوود هم به نقل چند شعر اكتفا كرده است (نک : الزهرة، فهرست). اما ابن ابی عون (د 322 ق/ 934 م) صدها نمونۀ شعری از آثار او نقل كرده و بدین سان بیش از همۀ شاعران عرب، به او عنایت داشته است. این است همۀ اطلاعاتی كه نویسندگان معاصر و همنشین او برای ما باقی گذاشتهاند. وضع نویسندگانِ نسل بعد، از این بهتر نیست. معمولاً انتظار میرود كه لااقل ابوالفرج اصفهانی (د 356 ق/ 967 م) كه مانند شاعر به تشیع میگرایید، كتاب عظیم خود را از نام عظیمی چون ابنرومی تهی نگذارد، اما او نیز تنها به نقل دو روایت از او اكتفا كرده است (در این باره، نک : كیلانی، 74/ 539-541). از مجموعۀ 150 منبعی كه ما بررسی كردهایم، تنها چند روایت گاه افسانهآمیز فراهم میآید كه به آنها اشاره خواهیم كرد. دیوان ابن رومی نیز به همین سرنوشت دچار بود: نسخههای كامل آن چندان متعدد نبوده است. نصار هنگام چاپ دیوان، در واقع بیش از دو نسخۀ قدیمی كامل در اختیار نداشته، اما قطعههای پراكنده، یا مختارات، و نیز نسخههای متأخر دیوان او نسبتاً متعدد است. با اینهمه خوب است اشاره كنیم كه گویا برخی از معاصران او، اخبارش را جمعآوری كرده بودند: دو دوست همنشینش، ابنمسیب و ابنعَمّار، هر دو كتابی دربارۀ او تألیف كرده بودند (نک : یاقوت، 3/ 234، 240). در اواخر سدۀ 4 یا اوایل سدۀ 5 ق، ابونصر سهل بن مرزبان نیز كتابی به نام اخبار ابن الرومی برای ثعالبی تدارك دید (ثعالبی، 4/ 392). در همین باب، كتابی هم به ابوعثمان سعید خالدی (زیات، 259، حاشیه) نسبت دادهاند (نک : كحاله، 4/ 233؛ اختیار شعر ابن الرومی. دربارۀ این آثار نیز نک : بستانی، 1، حاشیه؛ GAS, II/ 587). در سدۀ اخیر، كار جدی دربارۀ ابن رومی با كتاب ارزندۀ عباس محمود عقاد، ابن الرومی حیاته من شعره كه نخستین بار در 1931 م در قاهره انتشار یافت، آغاز گردید. پس از او عمر فروخ و مدحت عكاش به ترتیب در سالهای 1942 و 1948 م كتابهای كوچكی دربارۀ او نگاشتند. در همین سالها، گست «زندگی و آثار ابن رومی» را در لندن، 1944 م انتشار داد (ترجمۀ نصار، بیروت). سپس محمد عبدالغنی حسن، ایلیا سلیم حاوی و علی شلق ذیل عنوان ابن الرومی، به ترتیب در سالهای 1955، 1959، 1960 م دست به انتشار كتابهای خرد و كلانی زدند. در 1967 م كتاب پرفایدۀ سعید بستانی، به زبان فرانسه در بیروت پدیدار شد. سال بعد (1968 م) جورج غُرَیْب، ابن رومی خود را منتشر كرد. دهۀ 80 در این باره، دههای پربار بود: كتاب ایلیاسلیم حاوی با تجدید نظر دوباره چاپ شد (بیروت، 1980 م)؛ جورج معتوق چاپ دومی از ابن رومی خود منتشر ساخت (بیروت، 1984 م)؛ ابن الرومی مختصر و مفید خلیل مردم بك، از صورت خطی به درآمد و در 1988 م در بیروت چاپ شد؛ نازك سابایارد، هجای ابن رومی را جمعآوری كرد و با مقدمهای در شرح احوال او، در لندن (1988 م) منتشر كرد و سرانجام فوزی عطوی ابن رومی مختصری در بیروت (1989 م) انتشار داد. تدارك فهرست مقالات مفصل و جامعی كه دربارۀ ابن رومی تألیف شده، البته از حوصلۀ این مقاله خارج است. نویسندگان معاصر كه منابع كهن را در این باب، خاموش، یا كمگوی و احیاناً متناقض یافتهاند، خود در دیوان عظیم ابن رومی به جستوجو پرداخته و كوشیدهاند با شناسایی كسانی كه شاعر مدح یا هجا گفته، و نیز با بررسی حوادثی كه در دیوان به آنها اشاره شده، طرح زندگی نامۀ او را ترسیم كنند. نخست عقاد این غرض را در عنوان كتاب خود كه ابن الرومی حیاته من شعره نام گرفته، متجلی ساخت. اثر گست، كار عقاد را تكمیل كرده و كتاب بستانی، آنِ هر دو را. كار این پژوهشگران، خاصه بستانی، از آنجا شایستۀ ستایش است كه چون دیوان كامل ابن رومی هنوز انتشار نیافته بود، ناچار بودهاند به نسخ خطی و مختصرات استناد كنند. ابن رومی در 2 رجب 221 در محلۀ عتیقه (یا عقیقه) غرب بغداد، كوی ختلیه، در منزلی كه روبهروی قصر عیسی بن جعفر قرار داشت به دنیا آمد و در 28 جمادیالاول 283، در خانۀ خویش، واقع در كوی سوق العطش (در جانب شرقی دجله) درگذشت و در گورستان باب البستان به خاك سپرده شد (نک : مرزبانی، معجم، 145؛ خطیب بغدادی، 12/ 26؛ ابن جوزی، 5(2)/ 168؛ به خصوص ابن خلكان، 3/ 360-361؛ و دیگران). برخی به سال 284 ق نیز اشاره كردهاند (مثلاً سمعانی، 6/ 198؛ ابن جوزی، ابن خلكان، همانجاها)، اما به هر حال، سال 276 ق كه ابن خلكان (همانجا) افزوده، دور از صواب است. پدر رومی الاصل و مادر ایرانی نژاد ابن رومی در آسایش و رفاهی نسبی روزگار میگذراندند و ابن رومی بارها به این هر دو نژاد بالیده است (نک : عقاد، 84؛ بستانی، 101-102). در دیوان او نامی از پدرش نیست؛ از این رو پنداشتهاند كه وی در ایام كودكی شاعر در گذشته باشد (عقاد، 86)، اما قصیدهای در رثای مادرش كه گویا در 30 سالگی شاعر وفات یافته، دیده میشود (قس: همو، 87؛ بستانی، 103). با اینهمه هیچ اثری از فارسی دانی یا رومی دانی وی در دیوانش آشكار نیست و مثلاً مجموعۀ واژههای فارسی دیوان، همان است كه در آثار دیگر شاعران آن روزگار معمول بوده است (دربارۀ واژگان فارسی او، نک : شواهد متعدد در شفاء الغلیل خفاجی، فهرست). در كودكی، پدر به تعلیم او همت گماشت. ظاهراً پدر، خود در جهان دانش و ادب غریب نبود؛ دوستی استواری كه با محمد بن حبیب (ه م) داشت (نک : یاقوت، 18/ 114) و نیز تربیت شایستهای كه فرزندان خود ابنرومی و محمد را از آن برخوردار كرده بود، بر این امر گواه است. سپس كار كودك به «كتّاب» (مكتب خانه) كشید (نک : بستانی، 110). پس از آن به مجالس درس ابن حبیب (245 ق/ 589 م) وارد شد و ابن حبیب كه وی را بسیار هوشمند میدید، به او عنایت خاصی میورزید و چون نكتهای شگفت در او مییافت، بانك میزد كه «هان ای ابوالحسن، این نكته را در حقّۀ خود بنه» (ضَع هذا فی تامورك) (یاقوت، همانجا). وی حداكثر تا 24 سالگی، یعنی 245 ق كه سال وفات ابن حبیب است، در خدمت او بوده و در آن هنگام بیگمان به شاعری نیز شهرت فراوان یافته بود. بعید نیست كه وی نزد ثعلب نیز شاگردی كرده باشد (نک : بستانی، 117؛ نیز عقاد، 97، كه به اغانی استناد كرده، اما او احتمالاً دچار اشتباه شده است). همچنین احتمال میرود كه به خدمت مبرّد نیز رسیده باشد، زیرا در همان سالی كه ابن حبیب درگذشت، مبرد به بغداد وارد شد، اما نمیدانیم ابن رومی در چه احوالی بدو پیوست. تنها این نكتۀ اساسی آشكار است كه او را در یك قصیدۀ 98 بیتی مدح گفته و در خلال آن (به خصوص ابیات 55 به بعد) به مرواریدهایی كه از دریای علم او برگرفته، اشاره كرده است (نک : دیوان، 2/ 751-757). این رابطهها سرانجام موجب شد كه وی دانش گستردهای بیندوزد (عقاد، همانجا؛ بستانی، 108). هر چند هیچ تألیف علمی از وی شناخته نیست، اما تحلیلهای روان شناختی، برداشتهای فلسفی و واژگان بسیار غنی او بر وسعت اطلاعات او دلالت دارد. از همین جاست كه مسعودی (4/ 194) شعر او را «كمترین دست افزارهای او» میداند و به معانی یونانی در شعرش اشاره میكند؛ و یا ابوالعلای معری كه به چشم حقارت در وی مینگریسته و «ادبش را از عقلش بیشتر» میدانسته، از فلسفه دانی او سخن میگوید (صص 476-477). ابن رومی گویا ظاهری چندان برازنده نداشت.اندام لاغری داشت و دچار پیری زودرس نیز شده بود (بستانی، 301) و طاسی سر را پیوسته با عمامهای میپوشانید و چون در این باب از او پرسش میكردند، به خشم میآمد ( دیوان 5/ 2109؛ حصری، 1/ 270). وی دچار تندخویی بیمارگونهای بود كه آثارش لاجرم بر چهرهاش آشكار میگردید. مسعودی (4/ 195) اشاره میكند كه «سوداء» بر وی چیره بود؛ مرزبانی نیز این سخن را تأیید كرده، میافزاید ( معجم، 145) كه وی «علت سوداویه» داشت و چون طغیان میكرد، او را دگرگون میساخت. علاوه بر این، مردی آزمند بود (مسعودی، همانجا) و به خوردنیها (خاصه ماهی) حرصی تمام داشت (صفدی، تمام المتون، 124؛ دربارۀ بیشتر این موارد، نیز نک : عقاد، 108-130). آیین تشیع كه مذهب ابن رومی بود، مسیر زندگی اجتماعی ـ سیاسی او را معین میكرد. در روزگار او شیعیان اگرچه مورد جور و ستم خلفا قرار میگرفتند، باز نیرویی بسیار داشتند: حكومتهای نیمه مستقل شیعی در گوشه و كنار، خاصه در ایران پدیدار میگردید، و در داخل عراق امامزادگانِ حرمان دیده، یكی پس از دیگری سر برمیكشیدند. پیداست كه در این میان خلفای عباسی، گاه از سر روشندلی و گاه با اغراض سیاسی، به این یا به آن متمایل میشدند. ابن رومی كه بیگمان شیعی تند مزاجی بود، لاجرم به شیعیان یا شیعه دوستان میپیوست؛ چون ایشان قدرت مییافتند او آسایش و گشادگی مییافت و چون فرو میافتادند، وی نیز پریشان حال میگردید. ابن صباغ (ص 285) او را شاعر خاص امام حسن عسكری (ع) میداند (صدر، 211، اشتباهاً امام علی النقی (ع) ذكر كرده است). دیوانش نیز از اشاره به معتقدات شیعه تهی نیست (نیز نک : بستانی، 119-125). علاوه بر این برخی محرمات شیعه را نیز مراعات میكرد (نک : همو، 123, 310)، اما آنچه در این میان سخت جالب توجه و بلكه شگفتانگیز است، همانا قصیدۀ جیمیهای است كه وی در رثای یحیی بن عمر سروده است (نک : دیوان، 2/ 493). یحیی كه از نوادگان حضرت امام حسین (ع) بود در 250 ق/ 864 م در كوفه قیام كرد و اندكی بعد سپاهیان خلیفه به شهادتش رساندند. ابنرومی قصیدهای 111 بیتی در رثای وی سرود كه بیگمان با توجه به اوضاع زمان، در نوع خود بینظیر است. وی در آن پس از زاری بر احوال اهل بیت (ع) و رنجهایی كه تحمل كردهاند، به رثای یحیی میپردازد (تا بیت 50)، از آن پس، حمله به عباسیان و كارگزاران ستمگرشان آغاز میشود (بیت 54) و از اینكه جهان به یك رنگ نمیماند و روزی خلافت به خاندان نبوت باز خواهد گشت، بیمشان میدهد (بیت 55)، سپس میگوید كه روزی مردی انتقامجو برخواهد خاست كه با سپاهی كلان «ثأر» خداوند را خواهد ستاند (ابیاتِ 59-71). گزندهتر از این سخنان، همانا اندرزهایی است كه وی به ایشان میدهد: غرور و تكبر ایشان را با رنجهایی كه زادگان امام علی (ع) متحمل شدهاند، میسنجد (ابیاتِ 77-92)، آنگاه آمرانه به ایشان میگوید كه چون زنان، روی بپوشانند و در هودج نشینند (ابیاتِ 93-94). سهم طاهریان شیعی مذهب هم كه در ماجرای یحیی، جانب خلافت را داشتند، و به خصوص محمدِ طاهر كه نقش عمدهای به عهده داشت، از این ناسزاها كم نیست، زیرا به عباسیان میگوید كه آل طاهر كینۀ آنان را در دل مردمان انداختهاند (بیت 97) و پیامبر (ص) دشمنی جز این خاندان ندارد (بیت 101). انتقادهای ابن رومی از دستگاه خلافت آنچنان گزنده و بیباكانه است كه معاصر هم كیش او ابوالفرج اصفهانی را نگران ساخته است. وی كه از ته دل دوست داشته همۀ این قصیدۀ طولانی را در مقاتل خویش (646-662) نقل كند، گویی خواسته است جانب احتیاط را فرو نگذارد و پس از ستایشی خاص از این شعر، به ناچار افزوده است كه ابنرومی كار را در حق مولایان خویش (عباسیان) از حد در گذرانده و شعر خویش را تبـاه كرده است (نک : عقاد، 210-217؛ امین، 8/ 255). دربارۀ اعتزال او نیز بحث بسیار كردهاند (از جمله نک : عقاد، 217؛ بستانی، 124) و در آن تردید به خود راه ندادهاند. او خود نیز در قطعهای آشكارا میگوید كه اعتزال خود را پنهان نمیكند (عقاد، همانجا). با اینهمه امین (8/ 255) بر این عقیده نیست، زیرا گمان میبرد كه اولاً جمع میان اعتزال و تشیع در یك مرد آسان نیست و ثانیاً اشاره به برخی مشتركات میان شیعه و معتزله، چون خلق قرآن، حسن و قبح عقلی، اختیار و ... دلیل بر اعتزال نیست، اما محققان عموماً در این امر منعی ندیدهاند (قس: بستانی، 211). زندگی سیاسی ـ اجتماعی ابن رومی، چنانكه پیش از این اشاره كردیم، تقریباً هیچ انعكاسی در منابع موجود نداشته است. در عوض دیوان عظیم او به اشارات تاریخی آكنده است. بنابراین طرحی كه در زیر میآید، توسط پژوهشگران زندگی او، از دیوانش استخراج شده است: میدانیم كه خانوادۀ او از موالی عبیدالله بن عیسی بن جعفر بن منصور بودند. او در آغاز به این ولاء بالیده ( دیوان، 5/ 1960-1961، قطعۀ 19 بیتی)، اما گویی عباسیان به او كه هنوز جوان بود، روی خوشی نشان نمیدادند: ابن رومی 29 ساله بود كه جیمیۀ جسورانۀ خود را در دفاع از علویان و انتقاد از عباسیان سرود، اما سال بعد، یعنی در 251 ق/ 865 م، مستعین در اثر كشاكشهای دربار، به بغداد پناه آورد. سپاهیان سامره، او را خلع كرده، معتز را كه با شیعیان دشمنی سختی داشت، به جایش نشاندند. ابن رومی بیمی از او به دل راه نداد و قصیدهای در مذمت او سرود ( دیوان، 1/ 336- 339) و ضمن انتقادهای گوناگون، از او خواست كه خلافت را فرو گذارد (نک : ضیف، 303). پس از آن، وی معتمد را ستود (بستانی، 132)، و به پیروزی او بر زنگیان اشاره كرد ( دیوان، 5/ 1820) و «صفار» را هشدار داد كه آرام گیرد (بیت 9)، اما پیداست كه هرگز به دربار خلیفه راه نیافت. در خلال ماجرای قیام زنگیان میان دستگاه خلافت و عامۀ شیعیان عراق توافقی حاصل شد و هر دو گویی در یك جبهه قرار گرفتند. موفق برادر كاردان خلیفه دلجویی از شیعیان را به آنجا رسانید كه خود بر جنازۀ امام علی النقی (ع) امام دهم (د 254 ق/ 868 م) نماز گزارد (بستانی، همانجا). ابن رومی در بسیاری از اشعارش از موفق به نیكی یاد كرده است (قس: همو، 135). در همین روزگار بود كه زنگیان بصره را تاراج كردند و ویرانی بسیار به بار آوردند (257 ق/ 871 م). شعری كه ابن رومی در رثای بصره و حمله به زنگیان سرود، از بهترین اشعار اوست (دربارۀ این شعر معروف، نک : شیزری، 121-124؛ قس: غریب، 6-7). دیگر تردید نیست كه در زمان معتضد شاعر توانست به دربار خلافت راه یابد و چندی، روزگار را به خوشی بگذراند: وی حدود 7 سال در خدمت معتضد بود، 24 قصیده چه در مقام ولایت عهدی و چه در خلافت در مدح او سرود و در چهارمین سال خلافت او بود كه وفات یافت. اما ابن رومی، طاهریان شیعی مذهب را كه هم در خراسان حكومت نیمه مستقلی به پا كرده بودند و هم امر شرطۀ بغداد را به عهده داشتند، بیش از خلفا ستوده است. در زمان فرزندان عبدالله طاهر (محمد، سلیمان و عبیدالله)، وی به سن و درجهای رسیده بود كه میتوانست به مدح امیران پردازد، اما اشعاری كه دربارۀ محمد سروده (مثلاً دیوان، 3/ 912، 932-933) همه در عتاب و مأیوس شدن از بخشندگی امیر است، و میدانیم كه اندكی بعد، در قصیدۀ معروف جیمیه، سخت به همین محمد بن طاهر تاخته است. در عوض رابطۀ او با عبیدالله طاهر، سخت گرم بود، چنانكه انبوهی قصیدۀ بلند و كوتاه (58 قصیده) به وی تقدیم كرده است. از بسیاری از این اشعار برمیآید كه شاعر به یمن بخشندگیهای امیر زندگی مرفهی داشتـه است (مثلاً نک : دیوان، 1/ 264، ابیات 164 به بعد). در میان انبوه ممدوحان ابنرومی، ملاحظه میشود كه گرایش او بیشتر به سوی شیعیان یا شیعه دوستان است. وی از جملۀ وزیران و كاتبان بزرگ، ابن خصیب، عبدالله بن محمد بن یزداد و ابن اسرائیل را تنها در چند بیت مدح گفته و در عوض به ابوالصقر بن بلبل شیعی مذهب بیش از 90 قطعه و قصیدۀ ستایشآمیز تقدیم كرده است. ابن بلبل شخصیتی شگفت بود: نژادی ایرانی داشت، اما ادعا میكرد كه از بنی شیبان برخاسته؛ گاه زیرك و سیاستباز و گاه كمذوق و مغرور بود. وی در 265 ق/ 878 م به وزارت رسید و پس از طی فراز و نشیبهای بسیار، در 278 ق/ 891 م به دست معتضد كشته شد (دربارۀ او، نک : سوردل، I/ 315 به بعد). ظاهراً ابن رومی پیش از آنكه وی به این مقام رسد، به مدح او پرداخته بوده است. در قطعه شعری ( دیوان، 4/ 1468) به 30 سالگی خود اشاره میكند (بیت 3). اگر این استنباط درست باشد، ناچار باید پذیرفت كه ابن بلبل كه چندین سال از او جوانتر بود، در آن هنگام كاتب جوانی بیش نبوده است. دوستی میان این دو با آنكه حدود 20 سال دوام یافت ( بستانی، 159) عاقبت به سردی و سپس دشمنی و هجا گرایید. در منابع كهن، معمولاً علت این امر را قصیدۀ تونیهای كه عبیدالله بن طاهر، «دارالبطیخ» خوانده، میدانند. سبب این نامگذاری آن است كه شاعر در «نسیبِ» قصیده انواع و اقسام میوهها و گلها و گیاهان را وصف میكند. اما علت خشم وزیر، به گفتۀ منابع ما بیتی است كه در آن شاعر، وزیر را به این معنی ستوده: «گویند ابوالصقر از شیبان است؛ نه چنین نیست كه شیبان از ابوالصقر است» و ابوالصقر، این مدح زیبـا را هجا پنداشت (نک : مرزبانی، الموشح؛ 320-321؛ حصری، 1/ 284). تردید نیست كه جدایی میان دو دوست قدیم بدین سادگی رخ نداده است، به خصوص كه وی در چندین قصیده از ابوالصقر گله میكند كه چرا درهای بخشندگی خویش را به روی او بسته است. تكرار این قصاید دلیل بر آن است كه شاعر دیرزمانی در انتظار بخشش وزیر ماند، مدح گفـت و از تنگدستـی گریست (مثلاً نک : دیوان، 5/ 1898، 1933) و پس از چندی سرزنش را به تهدید نیز درآمیخت و قصیدهای را (نک : همان، 1/ 199-202) با این بیت زیبا تمام كرد كه «اگر خشنودم نكنی، قافیهها به خشم درخواهند آمد». ابن بلبل از تهدید او بیمی به دل راه نداد. شاعر نیز بیمحابا به هجای او پرداخت و همۀ آن خصوصیات روحی و اجتماعی وزیر را كه به آسانی تن به هجو میسپردند ــ و اتفاقاً بسیار فراوان هم بودند ــ به الفاظی تند و زهرآگین همه جا پراكند. بدینسان حدود 30 قصیده در هجای وزیر در دیوان او باقی مانده است (نیز نک : بستانی، 161-163). اما ابن رومی، هیچ بزرگی را به اندازۀ قاسم (291 ق/ 904 م)، پسر عبیدالله بن وهب وزیر نستوده است. قاسم نسبت به شاعر عنایت تمام داشت، آنچنانكه او را به مجالس عیش و طرب خویش فرا میخواند. شاعر نیز پیوسته بخشندگی و بزرگ منشی او را ستوده، گشایش و غنایی را كه به عنایت او یافته بود، ارج نهاده و در عین حال، فزونی طلبیده و خواسته است تا وزیر زاده حقوق رضایتبخشی نیز برای او معین كند (مثلاً نک : دیوان، 5/ 1911-1917، به خصوص ابیات 39-44). این دوستی نیز سرانجام خوشی نداشت. قاسم از او برید و شاعر هر چه پوزش خواست و عتاب كرد و واسطه انگیخت، وزیر زاده رام نشد (نک : بستانی، 180-181). در این ماجرا، شاید ابن فراس دستی داشته است، اما ما را از چند و چون داستان آگاهی نیست. در هر حال خشم و دشمنی قاسم چندان شدید بود كه سرانجام نویسندگان سدههای بعد، وی را به مسموم كردن شاعر متهم داشتند. ما در داستان مرگ شاعر به این نكته خواهیم پرداخت. ابن رومی با سه خاندان متنفذ و اشرافی دیگر نیز پیوند دوستی داشت كه هر سه ایرانی نژاد بودند و به تشیع و اعتزال میگراییدند: خاندان بنوفرات و نوبخت، شیعی مذهب و بنو منجم، معتزلی و همه ممدوح شاعر بودند، اما دوستی او با بزرگ آل نوبخت یعنی ابوسهل اسماعیل بن علی چندان استوار بود كه دوری یكدیگر را تحمل نمیتوانستند كرد (نک : دیوان، 4/ 1669-1677، قصیدۀ 130 بیتی). پیداست كه اعتقادات دینی و گرایشهای اجتماعی در این دوستی بیتأثیر نبوده است (دربارۀ این خاندان و پیوند ابن رومی با آنان، نک : بستانی، 211؛ اقبال، 104، 198- 199). خاندان دیگر، یعنی بنومنجم كه بیشتر به اعتدال مایل بودند، در علم و ادب و ثروت چیزی از نوبختیان كم نداشتند. ابن رومی با علی بن یحیی بیش از دیگر اعضای این خاندان پیوند دوستی داشت، زیرا 35 قطعه و قصیده به او تقدیم كرده است.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید