صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / علوم / ابن رقیقه /

فهرست مطالب

ابن رقیقه


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اِبْنِ‌رُقَیْقه، ابوالثناء سدیدالدین محمود بن عمر بن محمد بن ابراهیم بن شجاع شیبانی حانوی (۵۶۴-۶۳۵ ق/ ۱۱۶۹- ۱۲۳۸ م)، طبیب و شاعر. شهرت او با اشكال تصحیف شده: ابن زُقیقه، این دقیقه، ابن رفیقه نیز در منابع دیده می‌شود، اما در قدیم‌ترین و موثق‌ترین آنها یعنی عیون الانباء ابن ابی اصیبعه (۲/ ۲۱۹) به صورت ابن رقیقه آمده است. او در شهر حینی (حانی) از توابع دیار بكر زاده شد و همانجا نزد فخرالدین ماردینی به فرا گرفتن پزشكی و حكمت پرداخت. پیش از ۲۰ سالگی چندان در طب و به‌ویژه كحّالی مهارت یافت كه به اشارۀ ماردینی توانست معالجۀ چشم نورالدین بن محمد از امیران آل ارتق، حاكم ناحیه را به عهده گیرد و با توفیق كامل به انجام رساند (همو، ۲/ ۲۲۱). ابن رقیقه سالهای آغاز جوانی را نزد نورالدین گذراند. سپس از مولد خود و احتمالاً به دنبال ماردینی، كه در سفر و حضر او را همراهی می‌كرد، بیرون رفت. به اقامت طولانی او در مَیافارقین اشاره شده است (همانجا). قدر مسلم وی پیش از ۵۸۶ ق/ ۱۱۹۰ م در این شهر بوده است. زیرا بین او و شیخ اشراق، شهاب‌الدین سهـروردی (مق‍ ۵۸۶ ق/ ۱۱۹۰ م) ــ كـه بـا استـاد وی، ماردینی، معاشرت و دوستی داشته ــ در آنجا ملاقاتی صورت گرفته است (همو، ۲/ ۱۶۷؛ شهرزوری، ۲/ ۱۲۷). او اقامتهایی در آمِد، حَماه، خَلاط و احتمالاً چندین شهر دیگر آسیای صغیر و شام داشته است، اما توالی این اقامتها و مدت هر یك به روشنی مشخص نیست. از تواریخ پراكنده‌ای كه در دست است، برمی‌آید كه در ۵۸۷ ق همراه ماردینی و در مجلس درس او در دمشق بوده (ابن ابی اصیبعه، ۱/ ۳۰۰) و به هنگام درگذشت استاد در آمِد (۵۹۴ ق/ ۱۱۹۸ م) بر بالین او حاضر بوده است (همانجا). همچنین در ۶۰۹ ق/ ۱۲۱۲ م (سال مرگ الملك الاوحد نجم‌الدین ایوب) و احتمالاً چند سالی پیش از آن در خلاط (همو، ۲/ ۲۲۱) و در ۶۱۵ ق در میافارقین بوده است (همو، ۲/ ۲۳۰). درنگهای كوتاه و بلند او در دربار امیران آل ارتق و سپس ایوبیان سرانجام در ۶۳۲ ق/ ۱۲۳۵ م به دمشق ختم گردید و وی سالهای پایانی عمر را آنجا در خدمت حكمران ایوبی، الملك الاشرف مظفرالدین موسی گذراند و همانجا درگذشت (همو، ۲/ ۲۲۱). از خاندان او به دو نفر اشاره شده است: یكی ابوالعباس احمد، فرزند وی كه راوی حدیث بوده (صفدی، ۲۵/ ۱۵۷) و دیگری برادر ابن رقیقه، معین‌الدین، كه ادیب و نحوی متبحری بوده و اشعار بسیاری نیز داشته است (ابن‌ابی‌اصیبعه، ۲/ ۲۲۰؛ ذهبی، ۱/ ۳۲۲). از مذهب ابن‌رقیقه اطلاعی در دست نیست، گر چه بی‌گمان بر مذهب عامه بوده است. با اینهمه از خلال ابیاتی كه از او نقل شده احترام او به اهل بیت آشكار است و حتی شعری براساس یكی از گفته‌های امیرالمؤمنین علی (ع) سروده است (ابن ابی اصیبعه، ۲/ ۲۲۳، ۲۲۴). 
به گفتۀ ابن ابی اصیبعه، وی نظرات پراكندۀ پزشكان پیشین را نزد خویش جمع آورد و ازاین‌رو بر حكیمان و طبیبان همزمان خود برتری یافت (۲/ ۲۱۹). ابن ابی اصیبعه، خود در سالهای ۶۳۲ تا ۶۳۴ ق در بیمارستان نوری دمشق، كه ساختۀ نورالدین زنگی بود، با ابن رقیقه همكار و معاشر بوده است و به همین سبب، كتاب او موثق‌ترین منبع ترجمۀ حال ابن رقیقه به شمار می‌آید. در این كتاب به اعمال جراحی ابن‌رقیقه روی چشم و به معالجات مؤثر او در مورد آب مروارید اشاره شده است. او از روش مكیدن كه با ابزاری ویژه به نام «مِقْدح» صورت می‌گرفته، استفاده می‌كرده است (۲/ ۲۲۰). این روش از حدود سدۀ ۴ ق/ ۱۰ م به كار می‌رفته است، زیرا ابوالقاسم عمار به علی موصلی چشم پزشك مشهور (د ۴۰۰ ق/ ۱۰۱۰ م) در كتاب خود موسوم به المنتخب فی علاج امراض العین در ذكر شیوه‌های ششگانۀ معالجۀ آب مروارید به معالجۀ آن از طریق مكیدن اشاره می‌كند (فائق خطاب، ۲۸). از این رو گفتۀ لكلرك (II/ 174) در مورد اعمال این شیوه پیش از ابن رقیقه در ناحیۀ عراق صادق است. لكلرك به تجدید كاربرد این روش توسط م. لوژیه [۱]اشاره می‌كند و احتمال می‌دهد كه وی در كار خود از مسلمانان الهام گرفته باشد (همانجا). از بیان ابن ابی اصیبعه چنین برمی‌آید كه ابن رقیقه مِقْدحی ویژۀ خود به كار می‌برده كه معالجۀ آب مروارید با آن كارآمدتر بوده است (۲/ ۲۲۰). از این رو، می‌توان احتمال داد كه وی به ساخت مِقْدح جدید و كارآمدتری توفیق یافته بوده است. بغدادی هنگام ذكر آثار ابن‌رقیقه (۲/ ۴۰۵)، و احتمالاً با نظر به رأی صفدی كه او را از رؤسای اطباء می‌شمارد (۲۵/ ۱۵۷)، وی را «رئیس الاطباء» دمشق خوانده است و این امر با توجه به سن او در آن هنگام و سابقۀ طولانی و حذاقتش در طب و جراحی و كحالی بعید نمی‌نماید. 
ابن رقیقه بجز پزشكی، در نجوم و حدیث هم دست داشته است، چنانكه در یكی از اشعارش به این موضوع اشاره می‌كند (ابن ابی اصیبعه، ۲/ ۲۳۰). وی به تصریح خود حتی به ابداع و ساخت پاره‌ای آلات نجومی نیز پرداخته بوده است (همانجا)، اما اطلاع دقیق‌تری در این زمینه در دست نیست. ابن ابی اصیبعه حدیثی نیز به روایت از او نقل كرده است (۲/ ۲۲۰). ابن رقیقه یكی از منابع روایتهای تاریخی ابن ابی اصیبعه دربارۀ دیگر طبیبان نیز بوده است (۱/ ۲۵۳، ۲۶۷، ۲۹۰، ۲۹۱، ۳۰۰، ۲/ ۱۶۷). 
ابن ابی اصیبعه ۲۳۰ بیت از اشعار ابن رقیقه را از انشاد خود وی نقل كرده و او را در نظم اشعار در میان دیگر طبیبان زمان خود بی‌مثال دانسته است، چنانكه به تعبیر وی «هر كتاب از كتب طب را كه می‌خواست به دست می‌گرفت و در كمترین زمان آن را در بحر رجز به نظم درمی‌آورد» (۲/ ۲۲۰). 

مضمون اشعار ابن رقیقه تنها به طب محدود نمی‌شود. در آنچه از او نقل شده است حدیث نفس، حكمت، نصیحت، زهدیات، مدح، مرثیه و تغزل نیز به چشم می‌خورد. از خلال این ابیات كرامت نفس و روحیۀ زهدگرای او به خوبی جلوه‌گر است و نیز از طریق این ابیات نكاتی دربارۀ زندگی او به دست می‌آید. 
گرچه حاجی خلیفه و بغدادی هر دو از آثار ابن رقیقه یاد كرده‌اند، اما نشانی از آنها در دست نیست. بجز دیوان شعر او كه ابن‌عماد (۵/ ۱۷۷) از آن یاد كرده است، از عناوین آثار ابن رقیقه می‌توان پی برد كه تألیفات وی بیشتر در پزشكی بوده است. 
از آثار او می‌توان به این عناوین اشاره كرد: ارجوزة فی الفصد؛ الغرض المطلوب فی تدبیر المأكول و المشروب؛ الفریدة الشاهیة و القصیدة الباهیة؛ قانونجة فی الطب؛ قانون الحكماء و فردوس الندماء؛ موضحة الاشتباه فی ادویة الباه؛ مسائل و اجوبة فی الحمیات. از آثاری كه تألیف مستقل او نیست، اما وی آنها را به نظم درآورده، نام یك اثر با عنوان لطف المسائل و تحف السائل در منابع ذكر شده است كه در آن به نظم مسائل حنین بن اسحاق و كلیات قانون ابن سینا پرداخته است. وی همچنین یك شرح و یك حاشیه بر قانون داشته است (ابن ابی اصیبعه، ۲/ ۲۳۰؛ بغدادی، ۲/ ۴۰۵). 

مآخذ

ابن ابی اصیبعه، احمد بن قاسم، عیون الانباء، قاهره، ۱۲۹۹ ق/ ۱۸۸۲ م؛ ابن عماد، عبدالحی بن احمد، شذرات الذهب، قاهره، ۱۳۵۱ ق/ ۱۹۳۲ م؛ بغدادی، هدیه؛ ذهبی، محمد بن احمد، المشتبه فی الرجال، قاهره، ۱۳۸۱ ق/ ۱۹۶۲ م؛ شهرزوری، محمد بن محمود، نزهة الارواح و روضة الافراح، حیدرآباد دكن، ۱۳۹۶ ق/ ۱۹۷۶ م؛ صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، نسخۀ عكسی موجود در مركز؛ فائق خطاب، فرات، الكحالة عندالعرب، بغداد، ۱۹۷۵ م؛ نیز: 

Leclerc, Lucien, Histoire de la médecine arabe, New York, 1971. 
محمدمهدی مؤذن جامی