ابن رسته
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 19 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/223133/ابن-رسته
یکشنبه 31 فروردین 1404
چاپ شده
3
اِبْنِ رُسْته، ابوعلی احمد بن عمرِ رسته، جغرافیدان و مؤلف كتاب الاعلاق النفیسة. برخی نام او را با تردید محمد نیز نوشتهاند ( بستانی). سوسه (ص 100) نام پدر او را محمد بن اسحاق آورده، اما غنیم (ص 8) به استناد نوشتۀ روی جلد نسخهای از كتاب ابن رسته نام پدر او را عمر بن عمر ذكر كرده است. خوولسون خاورشناس روس نام او به صورت ابن دسته خوانده بوده كه چند سال نیز مورد قبول واقع شد (كراچكوفسكی، IV/ 159)، ولی بعدها به تدریج این شبهه بر طرف شد. از تاریخ ولادت، درگذشت و محل وفات ابن رسته اطلاعی در دست نیست، تنها میدانیم كه زادگاهش اصفهان بوده و مدتی از عمر خود را در آن دیار به سر برده است (همانجا). خود او ضمن وصف اصفهان مینویسد كه از مردم آن دیار است (ص 151). ابن رسته در 290 ق/ 903 م در موسم حج در مكه بوده و مطالبی راجع به كتیبههای مسجدالنبی و درهای آن در كتاب خود آورده است (همو، 73، 75). در مورد سال درگذشت ابن رسته اختلاف نظر وجود دارد. بعضی آن را 290 ق (سركیس، 109) و برخی سال پیش از آن (حمیده، 116) و بعضی دیگر (فاخوری، 365) 291 ق نوشتهاند. نالینو تاریخ درگذشت او را میان سالهای 290 و 300 ق دانسته است (ص 183). خاورشناسان و محققان تا اواسط سدۀ 19 م ابن رسته را نمیشناختند و با كتاب او آشنایی نداشتند. ابن ندیم نیز در الفهرست نامی از او و آثارش نبرده است. ابتدا خوولسون بخشی از كتاب الاعلاق النفیسة را پیرامون روسها، اسلاوها و مردم بالكان در 1869 م به چاپ رسانید (عقیقی، 3/ 941). سپس جوینبول در 1883 به چاپ این كتاب اقدام كرد (همو، 2/ 661)، آنگاه هامادوف نیز كتاب الاعلاق النفیسة را همراه با تعلیق و فهرست فراهم كرد كه در همان سال در غازان طبع گردید (همو، 3/ 937). سرانجام دخویه خاورشناس هلندی ضمن نگارش مقدمهای كتاب مزبور را آماده كرد كه در 1892 م توسط انتشارات گیب در لیدن به چاپ رسید. از كتاب الاعلاق النفیسة تنها دو نسخۀ خطی معرفی شده كه یكی متعلق به موزۀ بریتانیا (GAL, I/ 227) و دیگری متعلق به دانشگاه كمبریج است ( براون، 165). گاستون ـ ویت نیز این كتاب را با ترجمه و تعلیق آماده كرده كه در 1955 م در 319 صفحه توسط انجمن جغرافیایی مصر انتشار یافته است (عقیقی، 1/ 302). كاروی ژگلدی نیز در 1958 م بخشهایی از كتاب ابن رسته را كه بیشتر دربارۀ مجارهاست، همراه با مطالبی از ابن فضلان بلخی و مسعودی منتشر كرده است (همو، 3/ 914). دربارۀ تاریخ پایان نگارش كتاب ابن رسته اختلاف نظرهایی وجود دارد: دخویه آن را در فاصلۀ 290 تا 301 ق میداند (صص V-VI). كراچكوفسكی نیز بر این عقیده بوده است كه ابن رسته كتاب خود را به تقریب ده سال پس از نگارش كتاب ابن فقیه و در حدود 290 تا 300 ق به رشتۀ تحریر كشیده است (همانجا)، ولی ماركوارت تاریخ نگارش این كتاب را حدود 310 ق نوشته و چنین اظهار عقیده كرده است كه كتاب ابن رسته متأثر از نوشتۀ جیهانی جغرافینگار ایرانی و وزیر امیر سامانی بوده كه آن یكی نیز به تقریب در همین زمان نوشته شده است (صص 25-26). مقدسی هنگام بحث دربارۀ این اثر مینویسد: در كتابخانۀ عضدالدوله كتاب او را در 7 مجلد بینام مؤلف یافتم كه برخی آن را از ابن خردادبه میدانستند. سپس دو كوتاه شدۀ آن كتاب را در نیشابور با نام مؤلف دیدم كه یكی از جیهانی و دیگری از ابن خردادبه بود و هر دو در مطالب هماهنگ بودند، ولی نسخۀ جیهانی اندكی افزایش داشت (ص 4، حاشیۀ L). بارتولد معتقد است كه ماركوارت میكوشید چنین اثبات كند كه مأخذ مشترك آگاهیهای ارائه شده از سوی ابن رسته، بكری و گردیزی كه به تقریب كلمات آنها نیز مشابه یكدیگرند، تنها میتواند اثر جغرافیایی گم شدۀ جیهانی باشد و این اثر گویا پس از 310 ق نوشته شده است (V/ 510؛ ماركوارت، 25-26 و حاشیۀ 1 ص 26). بنا به نوشتۀ بارتولد، وستبرگ هیچگونه رابطهای میان اخبار ارائه شده از سوی ابنفضلان با نوشتههای ابنرسته مشاهده نمیكند. با اینهمه وستبرگ بعداً با ماركوارت هم عقیده شده و نگارش بخش مربوط به بلغارها در اثر ابنرسته را پس از 310 ق دانسته است (V/ 510-511). بارتولد در ادامۀ مطلب اشاره میكند كه نه ماركوارت و نه وستبرگ هیچ یك به این نكته توجه نكردهاند كه ابنرسته در كتاب خود، چنانكه دخویه نوشته به هیچ حادثهای كه پس از 290 ق روی داده باشد، اشاره نكرده است (V/ 511). ابن رسته در كتاب خود هنگامی كه از معتضد خلیفۀ عباسی (د 22 ربیعالثانی 289ق) یاد كرده، عنوان «اطال الله بقائه» را دربارۀ وی به كار برده است (ص 74). گذشته از آن ابن رسته به هنگام نگارش كتاب از مرگ معتضد خلیفۀ عباسی آگاهی نداشته است. از اینجا میتوان چنین نتیجه گرفت كه اثر ابنرسته به احتمال زیاد اندكی پس از انجام فرایض حج و سفر او به مكه در 290 ق نوشته شده است (نک : ابنرسته، 73-75؛ بارتولد، همانجا). كراچكوفسكی در تأیید نظر بارتولد مینویسد كه این تاریخ اكنون بیشتر مورد قبول واقع شده است (IV/ 159). الاعلاق النفیسة با مطالبی دربارۀ مسائل نجومی آغاز میشود. ابنرسته این بخش را با سپاس پروردگار، درود به پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت شروع كرده و ضمن بررسی مسائل كیهانشناسی به صورتی منظم به قرآن كریم و آیاتی از سورههای آل عمران، انعام، اعراف، یونس، انبیاء، روم، ص، دخان، ق، یس، الرحمن، توبه و تكویر استناد كرده و نیز از احمد بن طیب سرخسی یاد كرده است (صص 3- 8). در كتاب به مستدیر بودن فلك، كروی بودن زمین و دو حركت از حركات آسمان: حركت كل و حركت خورشید و ستارگان اشاره شده است. ابن رسته مدعی شده كه منطقۀ حركت دوم، دایرۀ وسط فلك البروج است كه خورشید با گردش خاص خود از غرب به شرق رسم كرده و به 12 جزء برابر بخش نموده است. وی اسامی هر برج را با تقسیم 30 درجهای از برج حمل تا حوت ذكر نموده، دایره را 360 درجه و هر درجه را 60 دقیقه نوشته است (صص 14-17). مطلب بعدی كتاب دربارۀ اجرام و ابعاد و فاصلۀ ستارگان منظومۀ شمسی با زمین است (همو، 17-22). كراچكوفسكی ابنرسته را در زمینۀ كیهاننگاری سلف قزوینی و نوشتههای او را آمیخته به احتیاط دانسته و چنین اظهار عقیده كرده است كه ابن رسته مطالب مربوط به ریاضیات و جغرافیای نجومی را به صورتی مستدل با استناد به مشاهیری چون احمد بن محمد بن كثیر فرغانی (د پس از 247 ق/ 861 م) و ابومعشر جعفر بن محمد بن عمر بلخی (د 273 ق/ 886 م) ضمن تأثیرپذیری از ابن خردادبه آورده است (IV/ 159). ابن رسته به شرح شكل و اندازۀ زمین و چگونگی آن پرداخته و اختلاف آرای فرقههای مختلف را دربارۀ شكل زمین ذكر كرده است (صص 22-24). بخش جغرافیای طبیعی از مكۀ معظمه با ذكر آیۀ 6 از سورۀ آل عمران آغاز میشود. مؤلف در این مبحث تاریخ بنای كعبه، چگونگی آن از عهد ابراهیم (ع) تا 290 ق، اندازهها و روزنههایی كه به آن روشنایی میدهند، لوحۀ دیوار كعبه، اوصاف پلكانها، فاصلۀ استوانههای دیوار و ازارهبندی زرین و سیمین و لوحههای متعدد درون كعبه، حجر اسماعیل، حجرالاسود، فاصلۀ آن تا زمین و نیز اندازۀ مقام ابراهیم را با دقتی وافر به شرح آورده است. پس آنگاه به مطالبی پیرامون چاه زمزم و حفر آن توسط عبدالمطلب بن هاشم و نامهای چاه مزبور اشاره كرده است (صص 24-44). سپس شرح اندازههای مسجدالحرام، شمارۀ ستونهای استوانهای، درها و اندازههای آنها، طول و عرض دیوارها، پلكانهای صفا و مروه، اندازههای مساجد مزدلفه و منی و حدود مشخصات حرم شریفه آمده است (صص 44- 58). ابن رسته پس از وصف مكه به شرح مشخصات مدینۀ منوره همراه با تاریخچه، اندازههای مسجدالنبی و ذكر نامهای مدینه پرداخته است (صص 58- 78). این بخش حاوی جزئیات دقیق، طول و عرض و اندازههای مختلف است (كراچكوفسكی، IV/ 160). ابن رسته پس از شرح مطالب مربوط به مدینه، شگفتیهای زمین، ویژگیهای عجیب سرزمینهای مختلف و بناهای بزرگ از جمله منارۀ اسكندریه، اهرام مصر، بنای كنیسههای سنگی و چوبی را وصف كرده است. دربارۀ ایوان مداین در نزدیكی بغداد كه خود شاهد آن بوده است مینویسد: هیچ بنایی كه با گچ و آجر ساخته شده باشد، باشكوهتر از ایوان مداین نیست و دربارۀ شادروان شوشتر مینویسد: این بنا از تختهسنگهایی كه میان آنها میلههای آهنی كار گذاردهاند، با ملاط سرب ساخته شده است (ص 83). وی سپس به سد دربند با نام سد یأجوج و مأجوج اشاره كرده (همانجا) و در بخش مربوط به دریاها به وصف دریای هند، خلیج فارس، دریای چین، دریای روم (مدیترانه ) دریای بنطس (بحر اسود) و دریای طبرستان و گرگان (بحر خزر) پرداخته است (صص 83- 89). ابن رسته در اثر خود از مطالب فصل ششم زیج بتانی (244-317 ق/ 858- 929 م) منجم و جغرافینگار مشهور پیرامون شرح كرۀ زمین بهویژه مطالب مشروح وی دربارۀ دریاها مانند دیگر معاصران بتانی از جمله مسعودی، قدامة بن جعفر و جیهانی بهرۀ فراوان جسته و گاه عیناً به نقل مطالب كتاب او پرداخته است (كراچكوفسكی، IV/ 100-101). در بخش مربوط به رودها ابن رسته از رودهای گنگ، سند، ارس، كر، سفید رود، زاب علیا و سفلی، نیل، كارون، زرینرود (زایندهرود)، جیحون، وخشاب، وخاب، دجله (اروندرود) همراه با جزئیات و مسیر آنها از نواحی مختلف و تاریخچهای كوتاه یاد كرده است (ابن رسته، 89-96). بارتولد مینویسد پس از ابن رسته، جغرافینگاران از رودها، نهرها و شهرهای اطراف رودها نام بردهاند، ولی هیچ یك نتوانستهاند همانند ابنرسته اطلاعات دقیقی پیرامون مسیر سفلای آمودریا و سواحل دریاچۀ آرال عرضه كنند (III/ 41). وی در ادامۀ مطلب چنین اظهارنظر میكند: نوشتۀ ابن رسته با نوشتۀ اصطخری و ابن حوقل دربارۀ خلیجان، اختلافهایی دارد. بنا به نوشتۀ اصطخری و ابنحوقل خلیجان محلی است كه در آنجا آب آمودریا به دریاچۀ آرال میریزد (همانجا)، حال آنكه ابن رسته پایین قریۀ برابیض را كه محلی باتلاقی است، محل خلیجان میداند و بر آن است كه رودآموی (جیحون) پس از عبور از این محل به دریاچهای كه گرداگرد آن 80 فرسنگ است، میریزد (ص 92). ظاهراً این دریاچه باید همان دریاچۀ آرال باشد كه ابن رسته از آن نام نبرده است. اطلاعات مبسوط پیرامون مسیر سفلای آمودریا و دریاچۀ آرال نخستین بار در كتاب ابن رسته آمده است (بارتولد، II/ 40). به تصریح دخویه تاریخ اطلاعات مزبور پیش از 903 م (290 ق) و پس از 911 م (298 ق) نبوده است (صص V, VI). بخش بعدی كتاب ابن رسته دربارۀ 7 اقلیم همراه با شرح شهرهای مشهور است. گرچه این تقسیمبندی شامل همۀ قارهها نیست، با این وصف ابن رسته خود چنین اظهارنظر كرده كه جز از مناطق یاد شده، نواحی نامشخص دیگری وجود دارد كه خبری از وضع زندگی انسانی، حیوانی و گیاهی آن سرزمینها نداریم (ص 98). وی در مورد اقالیم یاد شده به مشخصات جغرافیایی، آب و هوا، محیط زیست، زندگی حیوانات و پوشش گیاهی سرزمینها ولو به كوتاهی اشاره كرده است (صص 96-103). در شرح مربوط به كشورها توجه خاصی به ایران (ایرانشهر) معطوف گردیده است. در این بخش ابن رسته چهار جهت اصلی جغرافیایی را به گونهای كه از عهد باستان در میان ایرانیان رایج بود، معرفی كرده: خراسان (خورآیان) را مشرق، خوربران (خاوران) را مغرب، باختر را شمال و نیمروز را جنوب نامیده است (ص 103). وی در همین بخش متذكر گردیده كه پیشینیان ناحیۀ سورستان و سواد (عراق كنونی) را «دل ایرانشهر» یا قلب كشور ایران مینامیدند (ص 104). در ضمن، مطالب قابل توجهی از كتاب نیز به بحث دربارۀ بغداد، جنوب عربستان، سبا، حضرموت، مصر و اسكندریه اختصاص یافته است (صص 125- 138). یكی از جالبترین بخشهای كتاب ابنرسته دربارۀ قسطنطنیه و روم شرقی (بیزانس) است. وی در این زمینه مطالب مبسوطی به نقل از هارون بن یحیی دیگر جغرافینگار معاصر خود كه در حدود 288 ق به روم شرقی رفته و چندی در اسارت رومیان بوده، عرضه كرده است: ازجمله برجها، كاخ امپراتور، صومعههای مسیحی و وضع راهبان آن صومعهها را میتوان ذكر كرد (صص 119-120، 126-127). ابنرسته در بخش قسطنطنیه به شرح مراسم باشكوه ورود امپراتور به كلیسای صوفیای مقدس (ایاصوفیه) پرداخته و سپس مینویسد كه بالای در غربی آن اتاقكی دارای 24 دریچه تعبیه شده كه اندازۀ هر یك از آنها یك وجب در یك وجب بوده است و در پایان هر ساعتی یكی از این دریچهها خود به خود گشوده و بسته میشده است. گفته میشود كه آپولونیوس تیانایی (ه م) آن را ساخته است (ص 126؛ كراچكوفسكی، IV/ 160, 828). مطالب دیگری كه ابنرسته در كتاب خود نقل كرده مربوط به هند و سرزمین قَمار(خمر) یا كامبوج است (صص 132- 139). كراچكوفسكی معتقد است كه اعراب پیش از سدۀ 9 م از طریق اطلاعات به دست آمده از كشورهای همجوار پیرامون دیگر ممالك كسب اطلاع میكردند (IV/ 136). ابن رسته نیز مطالب كتاب خود دربارۀ هند و قمار را به نقل از شخصیتی ناشناخته به نام ابوعبدالله محمد بن اسحاق كه گویا پیش از سدۀ 9 م دو سال در سرزمین قمار میزیسته عرضه كرده است (همانجا؛ ابن رسته، 132-134). بارتولد در مقدمه بر كتاب حدودالعالم متذكر گردیده كه نوشتۀ ابوعبدالله محمد بن اسحاق نه تنها مأخذ كتاب ابن رسته، بلكه مأخذ كتاب ابن خردادبه و دیگر جغرافینگاران اسلامی نیز بوده است (ص 29، حاشیه 7، 8). ابن رسته از نخستین جغرافینگاران اسلامی است كه به ذكر مطالبی دربارۀ سرزمین خزر، بُرداس، بلغار، مجارها، اسلاو، روسیه، سریر و اللان پرداخته است. ابن فضلان نیز شرحی دربارۀ اقوام سرزمینهای مذكور ارائه كرده است. ماركوارت تاریخ نوشتۀ ابن رسته را پس از بازگشت ابن فضلان از سفر شمال و مرتبط با نوشتۀ او میداند (صص 26-25، حاشیۀ 1، ص 26)، ولی بارتولد معتقد است كه در كتاب ابن رسته هیچ گونه وابستگی به نوشتۀ ابن فضلان مشهود نیست (V/ 513). ابن رسته در مورد مجارها عنوان «المجغریة» را به كار برده و آنان را آتشپرست نامیده است (ص 142). بارتولد ضمن مخالفت با این نظر مینویسد كه اخبار مؤلفان اسلامی دربارۀ مجارها مشوّش است. آنها مجارهای بتپرست را اغلب آتشپرست دانستهاند (III/ 495). ابن رسته در كتاب خود مطالبی پیرامون طبرستان و اصفهان ارائه كرده كه شایان توجه است. وی به وجود آثار تاریخی بسیار كهنی اشاره دارد كه اكنون بر جا نمانده است. یكی از این آثار مهم باستانی قلعه و آتشگاهی بوده است بر كوه نزدیك روستای ماربین، كنار روستای جی كه گویا تا زمان او روشن بوده است (صص 149-163). در این مورد میان نوشتۀ ابنرسته با حمدالله مستوفی قرابتهایی مشهود است. مستوفی از وجود قلعهای خبر داده كه تهمورث آن را بنا نهاده است (ص 50). به نظر میرسد دو قلعه در كنار یكدیگر ساخته شده بود. ابن رسته متذكر گردیده كه بر سر كوهی مشرف به درۀ زرینرود در عهد كیكاووس دژی بنا گردید كه بعدها سوخته و نابود شد، ولی بهمن فرزند اسفندیار (كه او را با اردشیر درازدست پادشاه هخامنشی یكی دانستهاند) دژی دیگر در كنار آن بنا نهاد و آتشكدهای پدید آورد كه تا به امروز باقی است و آتش آن نیز روشن و پابرجاست (صص 152-153). ابنرسته در فاصلۀ 8 فرسنگی ساوه و 15 فرسنگی ری از قریهای بحث میكند كه از روزگار پیش از اسلام كاخی در آن وجود داشته است و نام این قریه «مشكویه» بوده است. وی مینویسد در این قریه كاخی است از بناهای پیشینیان و در آن تصاویری بر چوب وجود دارد و سقفهای آن با رنگهای گونهگون تزیین و نقاشی شده است (ص 168). وی ضمن شرح راه بغداد به ری به خرابههای شهر بزرگ و جالب دسكره نیز اشاره میكند كه یادگاری از عهدساسانیان بوده است (ص 163). ابن رسته از ویرانی روستاهایی در اطراف این شهر خبر داده است كه اهالی از بیم اعراب آنها را ترك گفته بودهاند و در عهد او تنها ویرانههایی از آن آبادیها بر جا مانده بود، وی از وجود بنایی با دیوارهای بلند بر فراز تپهای در این ناحیه نیز یاد كرده كه احتمالاً زندانی مربوط به یكی از شاهان ساسانی بوده است (همانجا). خرابههای این بنا اكنون نیز به «زندان» شهرت دارد (بارتولد، VII/ 193).
بخشی از كتاب ابن رسته پیرامون راهها و منزلگاههاست. ابن رسته، ابن خردادبه، قدامة بن جعفر و ابن واضح یعقوبی چهار تن مؤلف نخستین دورۀ جغرافینگاری اسلامی هستند كه كتابهایی در مسالك و ممالك نوشتهاند و همۀ آنان در سده 3 ق میزیستهاند (لسترنج، 11-12). كتاب ابنرسته مشابه كتاب ابن واضح یعقوبی است، ولی ابن رسته یادداشتهایی دربارۀ شهرها بر آن افزوده است (همو، 12). البته ارزش بخشهای مختلف كتاب یكسان نیست. بخشهای مربوط به صنعا، روم شرقی، شرق هندوستان و اقوام اسلاو و اورال آلتایی و نیز اصفهان از اهمیت و ارزش فراوان برخوردار است. اطلاعات مربوط به مكه و مدینه، شرح رودها، استان طبرستان و مسیر راهها شایان دقت خاصی است، ولی بخشهای آخر كتاب همانند بخشهای یاد شده واجد اهمیت نیست. چنین به نظر میرسد كه این بخشها به كتاب منضم شدهاند و در اكثر موارد با موضوعات جغرافیایی ارتباط ندارند (ابن رسته، 191، 229). دربارۀ اقوام شمالی مشابهتهایی میان نوشتۀ گردیزی با ابن رسته وجود دارد. این مشابهتها بیشتر در مورد فواصل سرزمین پچناگ و خزر، سرزمین برداس، روسیه و غیره به چشم میخورد (حبیبی، 662-665). كراچكوفسكی مینویسد: گردیزی به ویژه در فصلی كه مربوط به سرزمینهای اروپای شرقی است كه از ابن رسته بهره گرفته، ولی در میان مطلب هیچ نامی از او نبرده است (IV/ 262). آیا به راستی گردیزی از ابن رسته بهره گرفته یا اینكه مأخذ دیگری وجود داشته كه هر دو از آن بهره جستهاند؟ داوری در این باره كاری است دشوار، زیرا دربارۀ مأخذ یا مآخذ مورد استفادۀ ابن رسته اطلاع دقیقی در دست نیست. در كتاب ابن رسته نقل قولهایی از شخصی به نام سلام ترجمان با استناد به ابن خردادبه وجود دارد. سلام ترجمان كه مردی دوستدار سیر و سفر بود، كتابهایی را از دیگر زبانها پیرامون اقوام شمالی برای الواثق بالله خلیفۀ عباسی ترجمه میكرد (ابن رسته، 149؛ كراچكوفسكی، IV/ 137-138). بنابر نظر بارتولد هرگاه مطالب مندرج در آثار ابن رسته، بكری و گردیزی دربارۀ اقوام شمالی، متعلق به دوران نزدیك به آنها بوده باشد، آنگاه چنین به نظر میرسد كه تنها نسخۀ به جا مانده از ابنرسته تفسیر و توضیحی از آنها بوده است (V/ 511). دربارۀ مأخذ مورد استفادۀ ابن رسته میان محققان تفاوت نظر وجود دارد. ماركوارت (صص 25-26) و مینورسكی (ص 62) معتقدند كه ابن رسته از جیهانی بهره گرفته است. بارتولد نسبت به اخذ مطالب كتاب ابن رسته از كتاب جیهانی ابراز تردید كرده و متذكر شده است كه هرگاه مطالب ارائه شده از سوی ابن رسته، بكری و گردیزی مأخوذ از كتاب جیهانی نباشد، در آن صورت تنها یك اثر باقی میماند و آن نوشتۀ ابن خردادبه است كه مورد استفادۀ جیهانی قرار داشته و ابنرسته و گردیزی از آن نقل كردهاند. مقایسۀ جمله به جمله میان این دو اثر فهرستنگاران اسلامی را گمراه كرده است (V/ 511). كتاب ابن رسته از آثاری است كه عامۀ مردم به آسانی آن را در مییابند. گمان میرود سادگی بیان مطالب برای رعایت حال كاتبان بوده است، اما در این كتاب گرایش ادبی بیش از اثر ابن خردادبه است. گاه بیان مطلب به فهرستهایی محدود شده است، ولی با این وصف مؤلف با علاقه و توانایی به شرح مطالبی پرداخته كه آنها را باور داشته است (كراچكوفسكی، IV/ 160).
ابن رسته، احمد بن عمر، الاعلاق النفیسة، به كوشش دخویه، لیدن، 1891 م؛ بارتولد، و.و.، مقدمه بر حدود العالم، ترجمۀ میرحسین شاه، كابل، 1342 ش؛ بستانی ف؛ حبیبی، عبدالحی، حاشیه و تعلیقات بر كتاب تاریخ گردیزی، تهران، 1363 ش؛ حمیده، عبدالرحمن، اعلام الجغرافیین العرب و مقتطفات من آثارهم، دمشق، 1404 ق/ 1984 م؛ سركیس، یعقوب، مباحث عراقیة، عراق، 1374 ق/ 1955 م؛ سوسة، احمد، الشریف الادریسی فی الجغرافیا العربیة، مؤسسة گلبنگیان، 1974 م؛ عقیقی، المستشرقون؛ غنیم، عبدالله یوسف، المخطوطات الجغرافیة العربیة فی المتحف البریطانی، كویت، 1974 م؛ فاخوری، حنا و خلیل الجر، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ترجمۀ عبدالمحمد آیتی، تهران، 1355 ش؛ مستوفی، حمدالله، نزهة القلوب، به كوشش گ. لسترنج، لیدن، 1331 ق/ 1913 م؛ مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم، به كوشش دخویه، لیدن، 1906 م؛ مینورسكی، و، تعلیقات بر حدود العالم، ترجمۀ میرحسین شاه، كابل، 1342 ش؛ نالینو، كارلو آلفونسو، علم الفلك، رم، 1911 م؛ نیز:
Bartold, V. V., Sochineniya, vol.III, Moscow, 1965, vol.V, 1968, vol.VII, 1971; Browne; GAL; Krachkovskii, I. Yu., «Arabskaya geograficheskaya literatura», Izbranniyf Sochineniya, Moscow-Leningrad, 1957; Le Strange G., The Lands of the Eastern Caliphate, London, 1966; Marquart, Joseph, osteruropäische und ostasiatische Streifzüge, Darmstadt, 1961. عنایتالله رضا
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید