ابن ثوابه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 18 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/222867/ابن-ثوابه
چهارشنبه 6 فروردین 1404
چاپ شده
3
اِبْنِ ثَوابه، نام چند تن از فرزندان ثوابة بن يونس كه آل ثوابه نيز خوانده شدهاند. آنان اهل علم و ادب، شيعی مذهب و از دبيران دستگاه خلافت عباسی در سدههای 3 و 4 ق/ 9 و 10 م در عراق بودند. نيای بزرگشان يونس، حجامی نصرانی بود و لُبابه لقب داشت (شايد لبابه نام جدۀ آنان بوده است: ابننديم، 143؛ نيز قس: اشعاری را كه مادرائی در هجای ابوالعباس بن ثوابه و تعريض به لبابه سروده است: ياقوت، 4/ 154). نويسندگان شيعی، به ويژه امين (3/ 89) و مدرس (8/ 448)، به استناد تشيع ابوالعباس محمد بن ثوابه، ديگر اعضای خاندان را نيز شيعی دانسته و زندگینامۀ آنان را در كتب تراجم اهل تشيع وارد كردهاند. شايد سبب نيك رفتاری ابوالصقر وزير با ابوالعباس دليل ديگری بر تشيع وی و خاندانش باشد. افراد مشهور خاندان ابن ثوابه اينانند:
اديب، شاعر و از دبيران برجستۀ عباسيان. وی يكی از همكاران نزديك سليمان بن وهب (د 272 ق)، وزير مهتدی (خلافت 255-256 ق) بود. او در يك دوره يك بار همراه سليمان و برخی ديگر از كاتبان به حضور خليفه رسيد. خليفه وزير را مأمور كرد، ده نامه از سوی او برای كارگزاران ولايات بنويسد. سليمان پنج نامه را خود نوشت و نگارش پنج نامۀ ديگر را به ابن ثوابه واگذار كرد. زبر دستی او در اين كار چنان بود كه ستايش وزير را برانگيخت. ابوالعباس در ديدار ديگری با خليفه، با وی در مورد مصادرۀ پارهای اموال به محاجه پرداخت او را متقاعد ساخت، چنانكه سليمان از مقبول افتادن رأی او نزد خليفه، اظهار شگفتی كرد (ابوالفرج، 23/ 146- 148). ابن ثوابه در توطئه عليه مهتدی، كه سليمان بن وهب، خود يكی از عاملان اصلی آن بود، نيز شركت داشت. طبری (12/ 1832) اشاره میكند كه به فرمان مهتدی خانۀ ابن ثوابه، همراه خانههای سليمان و محمد بن بغا و حسن بن مخلد، غارت شد. علاوه بر آن، در ماجرای خلع خليفه نامهای در مسجد پيدا شد كه نويسندۀ آن، ابنثوابه را كارگردان همۀ وقايع دانسته بود (همو، 12/ 1796). از آن پس تا حدود ده سال، ديگر از حوادث زندگی او اطلاعی در دست نيست. اندكی پيش از 265 ق وی در مجلس صاعد بن مخلد (د 276 ق) كه احتمالاً در آن هنگام از كاتبان بزرگ موفق (برادر معتمد) بود و بعدها از وزرای دربار گرديد، حضور داشت، و ابوالصقر اسماعيل بن بلبل (د 278 ق) نيز پيش از آنكه به وزارت رسد، در همان مجلس بود. ابنثوابه خود را آن قدر صاحب مقام میپنداشت كه شخصيت بزرگی چون ابوالصقر را آماج نكتههای زهرآگينجساخت و لهجۀ نادرست و نيز بیاطلاعی او را در فقه به استهزا گرفت. بیحرمتی وی نسبت به ابوالصقر موجب خشم و ناسزاگويی ابوالعيناء (191-283 ق/ 807-896 م)، شاعر هجاگوی بصره شد (ياقوت، 4/ 151؛ ابن خلكان، 4/ 354). ديری نپاييد كه معتمد عباسی، ابوالصقر را در 265 ق به وزارت برگزيد (ابن اثير، 7/ 328)، ابن ثوابه كه نگران شده بود، در واسط به حضور وزير شتافت و به كنايات اديبانه و آيات قرآنی از وی پوزش خواست. وزير نيز او را به حكومت طسوجهای (نواحی) بابل، سورا و بَرْبِسْما (غرب بغداد) گمارد (ياقوت، همانجا؛ ابنابار، 167؛ حصری، 808). سپس چون ابوالصقر داماد موفق شد، ابن ثوابه نامۀ تهنيتی برای او فرستاد (ياقوت، 4/ 157). در 277 ق كه سال مرگ ابن ثوابه است، عبيدالله ابن سليمان بن وهب وزير معتمد شد، بیدرنگ طسوجهايی را كه در اختيار ابن ثوابه بود، از او گرفته به ديگری سپرد. نامهای كه ابن ثوابه برای عبيدالله نوشت (همو، 4/ 147)، نيز بیتأثير ماند. از اشارات ياقوت (4/ 152) در میيابيم كه او، در روزهايی معين مجلسی تشكيل میداده و اديبان، از جمله مبرد (د 286 ق)، در آن حضور میيافتهاند. در يكی از همين مجالس بود كه غلامی مديحۀ كوچكی از بُحتُری كه شامل تقاضايی نيز بود، به خدمت او آورد. ابن ثوابه چنان شاد شد كه بیدرنگ تقاضای او را پذيرفت (صولی، 168). رابطۀ او با بحتری پيش از آن آغاز شده بود، ولی نمیدانيم چرا بحتری در يكی از قصايدش متعرض هجو ابنثوابه گرديده است (ياقوت، 4/ 156؛ بحتری، 1/ 143، 2/ 1191). با اينهمه ابن ثوابه درهم و جامه و استر برای بحتری فرستاد تا نظر او را به خود جلب كند. پس از آن نيز پيوسته اموالی برای وی ارسال میداشت (ياقوت، 4/ 157، به نقل از ابوالفرج اصفهانی). نتيجۀ اين بخشندگی سه مديحه بوده كه در ديوان بحتری (2/ 746، 6/ 2062، 2422) مضبوط است. ابنثوابه میكوشيد با ابن رومی نيز پيوند دوستی برقرار كند. از اين رو يك بار او را به گردش بر روی دجله دعوت كرد (حصری، 500). ابن رومی گويا وی را مدح نيز گفته است (همو، 398؛ قس: ابن رومی، 576)، اما آنچه در ديوان وی (ص 564) آمده، قصيدهای است در عتاب ابن ثوابه. در مجلس ابن ثوابه، علاوه بر مبرد، دو تن ديگر نيز كه در ادب از وی روايت میكردند، حضور میيافتند. يكی ابن ابی طاهر طيفور (ه م) بود كه وی را مدح نيز گفته است (ابن عبدربه، 4/ 202)، اما همو، هنگامی كه ابنثوابه امر طسوجهای غرب بغداد را عهدهدار شد، رسالۀ مفصلی در ذم او نوشت (صفوت، 299). ديگری مردی است به نام ابوعبدالله بزوری كه ابن ثوابه را در زندان (نمیدانيم كدام زندان) ديده و او دو بيت از اشعار خود را برای ابوعبدالله برخوانده است (صفدی، الوافی، 7/ 368). علاوه بر آنچه گذشت، دو روايت ديگر دربارۀ او میدانيم: يكی داستان جوانی كاتب است كه از الفاظ معقد و سنگين او گريخت و به ابراهيم بن مدبر (د 279 ق/ 892 م) پيوست (همانجا). ديگری درآمدن دوستش سعيد بن حُمَيد، كاتب و شعوبی معروف به مجلس اوست (ابوالفرج، 18/ 155) كه وی را با غلامی زيباروی يافت (همو، 18/ 156). روايتی كه ابن فرات دربارۀ احوال خود و رفتار جابرانۀ ابن ثوابه نقل كرده (دهستانی، 1/ 322)، متناقض و احتمالاً مجعول است. از آثار ابنثوابه چيز عمدهای در دست نيست. آنچه يافته شده، به چند نامه منحصر است: يك نامه به ابوالصقر، دو نامه به عبيدالله بن سليمان، دو نامۀ ديگر در تسليت دوستان و پاسخ نامه، و يك نامۀ مفصل از جانب موفق به يكی از واليان كه بيشتر جنبۀ اندرز دارد (صفوت، 281، 288-292). از همه مهمتر و پرفايدهتر، نامهای است كه از جانب خليفه به يكی از واليان نوشته و از وی خواسته است كه به حال زنان و مردان زندانی و وضع خوراك و پوشاك آنان رسيدگی كند (ثعالبی، 151). از اشعار او كلاً 7 بيت به دست آمده است: دو بيت را، چنانكه ديديم، در زندان برای ابوعبدالله بزوری خوانده و 5 بيت را صفدی (الوافی، 7/ 370) نقل كرده است، اما صولی كه گويا با وی نظر خوشی نداشته، شعر او را پست و حتی مغلوط خوانده است. از دو كتاب الرسايل المجموعة و رسالة فی الخط و الكتابة، كه ابن نديم (ص 144) و صفدی ( الوافی، 7/ 369) ذكر كردهاند، اثری در دست نيست، اما ابننديم (ص 10) و ابوالفرج (19/ 252) نوشتههای او را ديدهاند. ابن ثوابه محبوب معاصران خويش نبود. خودخواهی، خوی ناهنجار و سخن پيچيده و پرطمطراق او (صفدی، الوافی، 7/ 368؛ ياقوت، 4/ 146) موجب شد كه حتی شاعران گمنام و كم ارج نيز به هجو او بپردازند و چنانكه اشاره شد، كاتبی به نام احمد بن علی مادرائی هجاهايی زشت در حق او سرود و به لبابه تعريض كرد (ياقوت، 4/ 154، 159). از همين كاتب، مرزبانی (ص 313) سه بيت ديگر در هجای ابن ثوابه نقل كرده است كه در آنها نيز لبابه به استهزا گرفته شده است. گويا مادرائی با ابن ثوابه دشمنی ديرينه داشته است. روزی ابوالعباس ثعلب (د 291 ق/ 904 م) از وی دربارۀ ابن ثوابه پرسش كرد و او در پاسخ هجايی را كه در حق وی سروده بود، بازخواند (3 بيت در ياقوت: 4/ 155). همچنين شاعر گمنام ديگری به نام ابوسهل ابن نوبخت (ابوالفرج، 21/ 43) دو قطعه شعر اهانتآميز در هجای او سروده است (ياقوت، 4/ 159-160). در قطعۀ نخست كه خطاب به عبيدالله بن سليمان است، شاعر از «ابوالقاسم» گله میكند كه چرا ابن ثوابه را در شمار كاتبان نهاده است، اما ديديم كه عبيدالله، همينكه به وزارت رسيد، اين ثوابه را از حكومت طسوجها و شايد از كار كتابت نيز عزل كرد. بنابراين ممكن است، مراد از ابن ثوابه در اين شعر، جعفر ابن محمد (نک : شمارۀ 3 همين مقاله) باشد، نه احمد بن محمد. شخصيت و خلقيات ابن ثوابه بدان گونه بود كه علاوه بر شاعران گمنام، برخی از ظرفای زمان نيز به هجو او پرداختند. ابوهفان بصری در مجلس ثعلب، هجای مسخرهآميزی در حق وی، كه آن موقع در رقه بود، برخواند. همچنين ابوالعيناء به حيله او را نزد عبيدالله بن عبدالله ابن طاهر كشاند و به عنوان كوهی از يخ و برف كه در شطرنج باخته است، عرضه كرد (شابشتی، 87؛ صفدی، نكت الهميان، 267؛ ياقوت، 18/ 291). ابوحيان توحيدی حدود دو قرن پس از وی توانست داستانی و نامهای برسازد و به او نسبت دهد كه يكی از شيرينترين صفحات در ادبيات هزلآميز عرب است (نک : ابوحيان، 157-163). ياقوت (4/ 161) مینويسد كه اين داستان را يا احمد بن طيب، نديم معتضد ساخته، يا به احتمال قویتر، ابوحيان. حكايت از سه بخش تشكيل يافته است: الف ـ دوستی ابن ثوابه را اندرز میدهد كه هندسه بياموزد و او دست به كار میشود؛ ب ـ آن دوست نامهای به ابنثوابه مینويسد و میپرسد كه چرا دنبال كار را رها كرده است. اين نامه كه به ظاهر حاوی تجليل و تكريم كاتب است. لحنی سراپا ريشخندآميز دارد؛ ج ـ ابن ثوابه پاسخی بسيار مفصل به آن دوست مینويسد كه بخش اصلی روايت است و نهايت زبردستی و هنرمندی نويسنده در آن متجلی است. لحن گفتار و اشارات زيركانه و ظريف اين روايت از ابن ثوابه كاتبی ابله و خودخواه و كوته بين ساخته است. ياقوت (4/ 161-174)، نظر به زيبايی و شيرينی داستان، همۀ آن را نقل كرده است.
وی فرزند ابوالعباس احمد بود. نخستين بار او را در خدمت بايكباك (مق 256 ق/ 870 م) يكی از فرماندهان ترك دربار خلافت میبينيم (ياقوت، 4/ 147). از طريق او، پای ابن ثوابه به كشمكشهای سياسی و اجتماعی آن روزگار، كه بيشتر به دست تركان بر پا میگرديد، كشيده شد. طی سالهای 255-256 ق به دنبال قتل معتز و روی كار آمدن مهتدی، شورش مردم و توطئۀ اميران ترك كه در صدد خلع خليفه بودند، بالا گرفته بود. بايكباك، فرمانده سپاه، نيز در ايجاد اين آشوبها دخالت داشت و مورد اعتماد نبود. با اينهمه خليفه ناگزير بود كارگزارانی را كه به وی تحميل میكردند، بپذيرد. بدينسان ابن ثوابه، همراه بايكباك، به دربار خلافت راه يافت. ظاهراً چند ماه پس از ورود وی به دربار، خليفه او را به رافضی بودن متهم كرد و به توقيفش فرمان داد و ابن ثوابه از بيم گريخت (ياقوت، 4/ 148)، اما بايكباك كاتب خويش را فرونگذاشت و به وسايل گوناگون از خليفه خواست كه او را ببخشايد. سرانجام خليفه كاتب را بخشود و به او خلعت داد. از اين پس، ديگر اطلاعی از او در دست نيست، ولی بغدادی (2/ 22) او را دبير معتضد دانسته و منشآتی نيز به او نسبت داده است.
وی برادر ابوالعباس بود. پس از آنكه عبيدالله بن سليمان ابوالعباس را در اواخر عمر از حكومت طسوجهای بغداد خلع كرد، جعفرنامۀ مفصلی به عبيدالله نوشت و از او تقاضا كرد در دستگاه وی به كار گمارده شود (ياقوت، 7/ 188-190). به دنبال آن نامه، عبيدالله وی را نزد فرزندش، حسن به نيابت ديوانهای رسايل و «مَعاون» گمارد و همينكه حسن درگذشت، جعفر مستقلاً عهدهدار ديوان رسائل گرديد. اين شغل تا دو نسل بعد نيز همچنان در دست اعضای اين خاندان بود (ياقوت، 7/ 188). چنين به نظر میرسد كه جعفر نزد بزرگان از احترام بسياری برخوردار بوده است. شعری كه ابن معتز (د 296 ق/ 909 م) در رثای او سروده (9 بيت: حصری 3/ 687- 688)، قطعهای شورانگيز است كه از اندوه عميق شاعر از مرگ دوستی عزيز حكايت دارد. جعفر شعر نيز میسروده و حتی میخواسته با ابنرومی كه برادرش ابوالعباس را مدح میگفته، همسری كند (ابن رومی، 576). اما از آثار او، جز چند بيت كه صفدی ( الوافی، 11/ 137) آورده، چيزی در دست نيست. وی عاقبت در ری درگذشت و در همان شهر به خاك سپرده شد (همانجا).
او نيز مانند پدرش جعفر، در عصر مقتدر (د 320 ق/ 932 م) و وزارت علی بن عيسی بن جراح (د 334 ق/ 945 م) عهدهدار ديوان رسايل و ديوان معاون بود. ابن فرات نيز كه در 304 ق/ 916 م به وزارت رسيد، او را در همان منصب باقی گذاشت. شايد به همين سبب بود كه چون ابن فرات بار دوم به وزارت رسيد، وی نامهای دلنشين و آكنده از ستايش وزير، از جانب خليفه به ولايات نوشت (ياقوت، 18/ 97؛ نيز قس: ترجمۀ آن در فرج بعد از شدت دهستانی، 1/ 327). علاوه بر اين نامه، قطعات كوچكیاز برخی رسائل او در دست است، از جمله اعلام وزارت حامد بن عباس از جانب مقتدر (همدانی، 1/ 20)، نامهای در باب آزاد ساختن اموال موروث در 311 ق از جانب ابن فرات (صابی، 268)، و نيز چند بيت شعر كه صفدی ( الوافی، 2/ 300) نقل كرده است. صفدی (همانجا) تاريخ وفات او را 316 ق نوشته، ولی در جای ديگر (همان، 7/ 370) سخن خود را اصلاح كرده است.
وی پس از مرگ پدرش محمد، در 312 ق/ 924 م عهدهدار ديوان رسايل شد (ياقوت، 4/ 243؛ صفدی، الوافی، 7/ 370) و تا پايان عمر در اين مقام باقی بود. از آثار او چيزی در دست نيست، اما برخی از نويسندگان ضمن ستايش او به چند رساله از رسايل معروف او اشاره كردهاند: رسالهای در خلع قاهر (321 ق) با نامهای به مَلك روم از جانب راضی (327 ق)، رسالهای در ملقب شدن علی بن حمدون به سيفالدوله از جانب متقی در 330 ق، نامهای به عمادالدولۀ ديلمی از جانب مطيع در 335 ق (همدانی، 1/ 83، 111، 129، 158).
ابن ابار، محمد بن ابی بکر، اعتاب الكتاب، به كوشش صالح الاشتر، دمشق، 1380 ق؛ ابن اثير، الكامل؛ ابن خلكان، وفيات؛ ابن رومی، علی بن عباس، ديوان، به كوشش حسين نصار، قاهره، 1393 ق؛ ابن عبدربه، احمد بن محمد، العقد الفريد، به كوشش احمد امين و ديگران، قاهره، 1962 م؛ ابن نديم، الفهرست؛ ابوحيان توحيدی، علی بن محمد، مثالب الوزيرين، به كوشش محمد بن تاويت، رباط، 1965 م؛ ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، اغانی، بيروت، داراحياء التراث العربی؛ امين، محسن، اعيانالشيعة، بيروت، 1403 ق؛ بحتری، وليد بن عبید، ديوان، به كوشش حسن كامل صيرفی، قاهره، 1963 م؛ بغدادی، اسماعيل پاشا، هدية العارفين، استانبول، 1955 م؛ ثعالبی، ابومنصور، تحفة الوزراء، به كوشش حبيب علی الراوی و ابتام موهون الصفار، بغداد، احياءالتراث الاسلامی؛ حصری، ابواسحاق ابراهيم، زهر الآداب، به كوشش محمد محيیالدين عبدالحميد، قاهره، 1373 ق؛ دهستانی، حسين بن اسعد، فرج بعد از شدت، به كوشش اسماعيل حاكمی، تهران، 1363 ش؛ شابشتی، علی بن محمد، الديارات، به كوشش كوركيس عواد، بغداد، 1386 ق؛ صابی، هلال بن محسن، الوزراء، به كوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره، 1958 م؛ صفدی، خليل بن ایبک، الوافی بالوفيات، ويسبادن، 1389 ق/ 1969 م؛ همو، نكت الهميان، به كوشش، احمدزكی بك، مصر، 1329 ق/ 1911 م؛ صفوت، زكی احمد، جمهرة رسائل العرب، قاهره، 1391 ق؛ صولی، محمد بن یحیی، اخبار البحتری، به كوشش صالح الاشتر، دمشق، 1378 ق/ 1958 م؛ طبری، تاريخ؛ مدرس، محمدعلی، ريحانة الادب، تبريز، 1346 ش؛ مرزبانی، محمد بن عمران، الموشح، به كوشش محبالدين الخطيب، قاهره، 1385 ق؛ همدانی، محمد بن عبدالملک، تكملة تاريخ الطبری، به كوشش آلبرت يوسف كنعان، بيروت، 1961 م؛ ياقوت، ادبا.
بخش ادبيات عرب
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید