ابن ازرق، احمد
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
شنبه 7 تیر 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/222804/ابن-ازرق،-احمد
شنبه 30 فروردین 1404
چاپ شده
2
اِبْنِ اَزْرَق، احمد بن یوسف بن ازرق فارقی (شوال 510- بعد از 577ق / 1117-1181م)، محدث، فقیه، مورخ، جغرافیدان معروف سدۀ 6ق / 12م و مؤلف تاریخ مَیافارقین و آمِد. او در مَیافارقین، از شهرهای مهم دیار بكر، در خانوادهای اصیل و سرشناس متولد شد. اطلاعات مفصلی دربارۀ پدر و خاندان او در دست نیست. همین قدر میدانیم كه نیای وی رئیس ابوالحسن علی بن ازرق یكی از رجال مشهور زمان خود بود و لقب رئیس، بر پایگاه مهم سیاسی ـ اجتماعی وی دلالت دارد.از دوران صباوت ابن ازرق آگاهی زیادی نداریم. جای شگفتی است كه گرچه او در زمرۀ مورخان بزرگ محسوب است، اما تاریخنگارانی چون ابن خلكان، ابن شاكر كُتبی، یاقوت و امثال آنان چیزی از چگونگی زندگی وی به دست ندادهاند، هر چند بعضی از اینان مانند ابن خلكان اخباری را از تاریخ او در كتاب خود نقل كرده است. عمدۀ اطلاعات ما دربارۀ این مورخ از جای جای تاریخ مَیافارقین و آمِد خود او به دست میآید. ابن ازرق در جوانی برای فراگیری دانش به بغداد رفت و در آنجا به آموختن قرآن، فقه، لغت و نحو، حدیث و تفسیر همت گماشت و از دانش گروه زیادی از مشایخ و استادان آن شهر بهره گرفت. قرآن را نزد شیخ ابومحمد بن بنت الشیخ، شیخ عبدالوهاب حفاف و ابومنصور رزّاز و جماعتی دیگر خواند. فرائض، یا مبحث ارث را پیش شیخ ابوالمظفر بن شهرزوری عطار و نحو و لغت را در خدمت ابومنصور جوالیقی آموخت. حدیث را از ابن سمرقندی، عبدالوهاب اَنماطی و قاضی ابوبكر فراگرفت. افزونبراین، وی در مجلس درس علمای دیگری نیز حاضر شد (عوض، 33، 34). چنین به نظر میرسد كه ابن ازرق از میان همۀ دانشهایی كه آموخت، به تاریخ دلبستگی بیشتری داشت و در كسب آن مشتاقانه كوشش میورزید. اكثر مؤلَّفات تاریخی موجود مانند: تاریخ بغداد، تاریخ موصل، اغانی، تاریخ صابی، اخبار الطوال، معارف و غیره، كتب لغت، جغرافیا و هر آنچه را كه به حوادث تاریخی مرتبط بود، مطالعه كرد (همو، 16- 19).ابن ازرق همچون جدش ابوالحسن علی مدتی از عمر خود را عهدهدار پارهای از مشاغل دولتی بود. در 543ق / 1148م وی را در شغل اِشراف بر اوقاف حومۀ مَیافارقین میبینیم و این زمانی بود كه مكینالدین مصری از جانب سعید حسامالدین در این شهر حكم میراند. در 562ق / 1166م نظارت بر حصن كیفا را بر عهده گرفت. پس از مدتی به مَیافارقین بازگشت و به منصب اِشراف بر موقوفات این شهر گمارده شد. افزون بر اینها، ابن ازرق در بلاد دیگر مناصب دیگری را بر عهده داشته بوده است. او یك چند متصدی اِشراف موقوفات دمشق بود و مدتی نیز مسئولیتهای مهمی در گرجستان داشت (همو، 35). به سبب همین پایگاه بلند اجتماعی ـ سیاسی ابن ازرق بوده است كه گزارشهای او را میتوان از صحت و سندیت قابل ملاحظهای برخوردار دانست، زیرا او در مقامی بوده كه میتوانسته است از مسائل و رویدادهای سیاسی و اجتماعی بسیاری كه برای دیگران دست یافتنی نبود، اطلاع حاصل كند.ابن ازرق عالمی كثیرالسفر بود. به سابقۀ علاقۀ شدیدی كه به تاریخ، و اوضاع اجتماعی، تاریخی و جغرافیایی داشت، به سفرهای متعددی دست زد. در خلال این سفرها با طبقات مختلف، از خلفا، سلاطین و وزرا گرفته تا علما، قضات و مسئولان حكومتی شهرها و ولایات ملاقاتها كرد و اطلاعات ارزشمندی به دست آورد. این سفرهای آموزنده تأثیر زیادی در او برجای گذاشت. در واقع بخش زیادی از آنچه در كتاب تاریخ میافارقین وی آمده، ثمرۀ مشاهدات و یادداشتهای او در طی این سفرهاست. ابن ازرق چند بار به شهر آمِد سفر كرد و در آنجا شاهد برخی كشمكشها میان سعید حسامالدین و سپاه فرنگ بود. سفرهایی هم به موصل كرد. در یكی از این سفرها كه در 544ق / 1149م اتفاق افتاد، ابنازرق در مصاحبت سعید حسامالدین بود. ماردین، در شمال جزیره، یكی دیگر از شهرهایی بود كه ابن ازرق چند نوبت به آن سفر كرد. در خلال دیدارش از این شهر، با بعضی از قضات و خطبا مانند علمالدین ابوالفتح محمد بن نباته، قاضی ماردین، و بهاءالدین علی بن نباته، خطیب این شهر، ملاقات كرد. در این سفر قلعۀ ماردین، مسجد شهر و نیز مقابر بزرگانی چون شمسالدین غازی و برادرش شمسالدوله را دید. او از بقعۀ عظیمی در ماردین سخن میگوید كه به دست امیر حسامالدین در نقطهای به نام عین باقیری بنا شده بود؛ همچنین به آرامگاهی كه حسامالدین در این بقعه ساخته و موقوفات فراوانی كه بر آن وقف كرده و سرانجام به خزانۀ عظیم كتابهای آن اشاره میكند (همو، 35-37). ابن ازرق سه بار از بغداد دیدار كرد. در یكی از این دیدارها موفق به دیدن خلیفۀ وقت (مقتفی) و 7 نفر از فرزندان خلیفۀ پیشن (مقتدی) شد. ضمن سفرهایش به بغداد، با عدهای از علمای این شهر ملاقات كرد، در مجلس آنان حاضر شد و استماع سخن كرد و كتابهایی بر آنان خواند. در بغداد او شاهد وزارت و عزل شرفالدین علی بن جراد (طراد) زینبی (همو، 37- 38) نقیب النقباء بعضی از خلفای عباسی مانند المستظهر بالله (ابن اثیر، 10 / 280، 441، 444، 11 / 97) و وزیر المقتفی بالله بود (همو، 11 / 76). دیدار ابن ازرق از بغداد بیشترین اثر را در حیات علمی و موقعیت اجتماعی او داشت. او چند بار هم به دمشق سفر كرد. در آنجا با قاضی القضاة كمالالدین شهرزوری دیدار كرد و از مهربانیهای فراوان او بهرهمند شد. در این سفر و از جانب همین قاضی القضاة بود كه مقام نظارت اوقاف حومۀ دمشق به او تفویض شد. ابن ازرق به هنگام اقامت در دمشق، در 22 شوال 565ق / 9 ژوئیۀ 1170م، شاهد زلزلۀ شدیدی در این شهر و مناطق دور و نزدیك آن شد. این زلزله در بعلبك ویرانیهای فراوان به بار آورد و گروه زیادی از مردم را به هلاكت رسانید. باروی حلب و بعضی از نواحی انطاكیه، حماة، حِمْص، شیزر و طرابلس نیز در این سانحه خساراتی دید (عوض، 39، 40). در سفرهای مكررش به دمشق، مساجد، قبور و مشاهد گروهی از خلفا، علما، قضات و اولیا را زیارت كرد و بعدها شرح مشاهدات خویش را در كتاب تاریخ خود آورد.ازجمله نقاطی كه در گزارشهای خود از آنها یاد كرده، جامع اموی، مسجد قصب (محل دفن بعضی از كسانی كه همراه حسین ابن علی (ع) به شهادت رسیدند)، قبر ولیدبن عبدالملك، سعد بن عُبادة، واثلة بن الاسقع (از صحابه)، بلال، مؤذن رسولالله (ص) و جز اینهاست (همو، 41). ابن ازرق به بلاد دیگری چون روم، اخلاط در ارمنستان، ری، بركری (شهر كوچكی در شرق اخلاط)، نوشهر (نیشابور و حوالی آن: یاقوت، 4 / 824)، تبریز، حمص، حماة، حلب، مَنْبَج (شهری در شمال شرقی حلب)، رأس العین در سوریه و مداین نیز سفر كرد و از اوضاع سیاسی، نظام اجتماعی، رسوم و عادات آنها و رویدادهای مهمی كه در آن مناطق رخ داده بود، در تاریخ گزارش كرد (عوض، 41). به علاوه، ابن ازرق در خلال سیاحتهایش در نواحی شرق از ناحیۀ كُرج (= گرجستان) و پادشاه آن به نام دیمتری بن داوود (دمیتری فرزند داوید) دیدار كرد و سپس در بعضی از ولایات این پادشاهی مانند ابخاز و دربند به سیاحت پرداخت (همو، 42). او گزارش میدهد كه به هنگام اقامت در تفلیس (548ق / 1153م)، شاه دیمتری شخصاً او را به محل وقوع جنگی برد كه در 515ق / 1121م میان نیروهای پدرش داوود و سپاهیان طغرل بن محمد بن ملكشاه (حك 526- 529ق / 1132-1135م)، برادر محمود بن محمد ملكشاه (حك 511-525ق / 1117-1131م) از سلجوقیان عراق، امیر ایلغازی و دُبَیس ابن صَدَقه (ابن اثیر، 10 / 567)، رخ داده بود و مسلمانان شكست سختی را متحمل شده بودند. دیمتری آنگاه شرحی از اقدامات مساعد و برخوردهای ملاطفتآمیز پدرش نسبت به مسلمانان گرجستان و مقرراتی كه به سود آنان وضع كرده بود، برای ابنازرق باز گفت. این مورخ گزارش میدهد كه این مقررات تا زمانی كه وی در تفلیس اقامت داشت، هنوز نافذ بود و دیمتری شیوۀ مسلمان دوستی پدرش را دنبال میكرد. ابن ازرق خود شاهد حضور دیمتری در مسجد در روز جمعه برای استماع سخنان خطیب بوده است. شرحی كه وی از سفر گرجستان به دست داده، محتوی اطلاعات سودمندی دربارۀ طرز رفتار شاه داوود و پسرش دیمتری نسبت به مسلمانان آن سامان است (عوض، 6-7). ابن جوزی (8(1) / 101-102) نیز به پارهای از اقدامات خیرخواهانه و دلجوییهای داوود گرجی در قبال مسلمانان تفلیس تصریح كرده است. ابنازرق در 549ق / 1154م به دربند رفت. آنچه از این سفر در كتاب تاریخ وی آمده شرح ارزشمندی از اوضاع دربند در سال مذكوراست. در حومۀ این شهر او به دستهای از احفاد بنی امیه، كِنده و قبایل دیگر عرب، برخورد. پدران اینان كه در قتل حسین ابن علی (ع) شركت داشتند، از بیم گماشتگان مختار بن ابوعبید ثقفی نخست به خراسان، از آنجا به اردبیل و سرانجام به گرجستان گریخته و در روستای مدینة الباب، یعنی دربند، پناه جسته و در 10 فرسنگی این محل رحل اقامت افكنده بودند (مینورسكی، 170-171). روزی ابن ازرق در ملازمت دیمتری در حومۀ شهر گردش میكرد كه یكی از روستاییان آنجا پیش او آمد. ابن ازرق از اینكه این روستایی با او به عربی سخن میگفت، در شگفت شد و ضمن گفتوگو از احوال او و قبیلهاش جویا شد. معلوم گردید كه این عرب یكی از اخلاف همان امویان فراری است كه در این گوشۀ دور افتاده پناه جستهاند. نكتۀ جالب اینكه وقتی ابن ازرق از روستایی عرب نژاد پرسید كه چرا اجدادش به دربند آمدهاند، او از پاسخ دادن طفره رفت، ولی ابن ازرق با بهرهمندی از اطلاعات تاریخی خویش گفت: شما از همان مردمی هستید كه فرزند علی (ع) را كشتید و مجبور شدید از برابر مختار بدین كشور بگریزید (عوض، 43، 44). مورخ آنگاه دربارۀ شیوۀ زندگی، زبان، وضع معیشت و طرز استقرار اعراب در آن ناحیه پرسشهایی كرد. مرد عرب پاسخ داد كه عربی زبان مادری آنان است و مادران با كودكان خود جز به عربی سخن نمیگویند. او از طرز رفتار شاه دیمتری و فرمانروایان دیگر نسبت به اعراب آن سامان اظهار خرسندی كرد (همو، 45).تاریخ درگذشت ابن ازرق به درستی روشن نیست، اما بنابر یكی از دو یادداشتی كه وی به خط خود در صفحۀ آخر نسخهای از احیاءالعلوم غزالی نوشته و در آن صریحاً قید كرده كه قرائت این كتاب را در 577ق / 1181م به پایان رسانده است (همو، 293)، معلوم میشود كه ابن ازرق تا این تاریخ هنوز حیات داشته است، و اینكه بعضی از مورخان و پژوهشگران مانند خلیل (ص 508)، كحاله (2 / 212)، بستانی (2 / 333) و مُنجّد (1 / 96)، سال وفات او را 572ق / 1176م گفتهاند نباید درست باشد.
ظاهراً تنها اثر باقی مانده از ابن ازرق تاریخ مَیافارقین و آمِد است كه به تاریخ الفارقی نیز شهرت دارد. در اینكه ابن ازرق تاریخی با این عنوان نوشته است، تردیدی نیست. به نظر میرسد كه قدیمترین مورخ سرشناسی كه نام كامل ابن ازرق و كتاب او را در تاریخش آورده، ابن شداد (3(1) / 278- 279) است. حاجی خلیفه (1 / 307) و بغدادی (1 / 212) به كتاب دیگری با نام تاریخ مَیافارقین اشاره كردهاند كه توسط ابن ازرق فارقی، ابوالفضل عبدالله بن محمد بن عبدالوارث (د 590ق / 1194م) تألیف شده است. ابن فوطی (4(2) / 679، 680، 932) از دانشمندی به نام عمادالدین احمد بن یوسف بن ازرق فارقی قاضی سخن رانده و او را فاضلی متدین، عالمی ادیب و مؤلف تاریخ میافارقین معرفی كرده و سپس سه بیت از اشعار او را نقل نموده است. زركلی ذیل دو مدخل جداگانه از دو ابنازرق، یكی احمد بن یوسف بن علی بن ازرق فارقی مؤلف تاریخ مَیافارقین و آمِد (1 / 373) و دیگری عبدالله بن محمد بن عبدالوارث ابوالفضل بن ازرق، مؤلف تاریخی دربارۀ میافارقین یاد كرده است (1 / 424). آیا اینان همه از یك ابن ازرق سخن میگویند یا دو یا چند ابن ازرق؟ آیا تاریخ میافارقین و تاریخ میافارقین و آمِد دو كتاب جداگانه بوده است؟ آیا همان گونه كه مصطفی جواد گفته (4(2) / 680)، كلمۀ فارقی بعد از نام عبدالله ابن محمد بن عبدالوارث زائد و ناصحیح است؟ به هر تقدیر، وجود پارهای شباهتها میان نام دو مؤلف، عنوان و موضوع دو كتاب مورد بحث، و هم زمانی تقریبی آن دو مؤلف ابهامهایی را در ذهن برمیانگیزد و احتمالاً سهوهایی را موجب میشود. چنانكه شلتوت بخشی از تاریخ میافارقین را كه به كوشش بدوی عبداللطیف عوض تصحیح و چاپ شده به اشتباه از آنِ عبدالله ابن محمد بن عبدالوارث ابوالفضل ازرق دانسته است (ص 77)، در صورتی كه آنچه به دست عوض منتشر شده، محققاً مربوط به احمد بن یوسف بن ازرق است. عواد و علوجی (ص 277) در ذكر مشخصات تاریخ مَیافارقین و آمِد چاپ بدوی عبداللطیف عوض سهواً سال فوت ابن ازرق را 590ق / 1194م قید كردهاند.ظن قوی این است كه بر حسب اتفاق دو تن همزمان یا به فاصلهای اندك به نوشتن تاریخهایی دربارۀ مَیافارقین اقدام كردهاند، منتها وجود همان شباهتها باعث خلط دو كتاب و مؤلفان آنها شده است .
زمان و مكان نوشتن تاریخ ابن ازرق به وجه تحقیق روشن نیست. ظن غالب آن است كه وی این كتاب را در سالهای آغازین حیات علمی خود ننوشته، چون در این زمان به كارهای دولتی اشتغال داشته و فرصتی برای تصنیف كتاب پیدا نمیكرده است. میتوان گفت كه او تاریخ خود را در اواخر عمر یا اندكی پیش از وفات خویش نوشته است. به احتمال قوی ابن ازرق تاریخ مَیافارقین و آمِد را به درخواست خلیفه، وزیر یا امیری ننوشت، بلكه به سابقۀ عشق مفرطی كه عموماً به تاریخ و خصوصاً به تاریخ زادگاه خود مَیافارقین داشت، دست به چنین كاری زد و از این رهگذر تصویر تاریخی ـ جغرافیایی ارزشمندی از بنیادگذاری این شهر تا 572ق / 1176م در اختیار نسلهای پس از خود گذاشت. گویا تنها كتابی كه عمدتاً و اساساً دربارۀ تاریخ مَیافارقین نوشته شده، یا تا این زمان برجای مانده است، همین تاریخ ابن ازرق باشد (عوض، «ح»، «ط»)؛
غرض اصلی از تألیف تاریخ میافارقین و آمِد، گزارش تاریخی، سیاسی و فرهنگی زادگاه مؤلف از بنیادگذاری آن تا اواسط نیمۀ دوم سدۀ 6ق / 12م بوده است. بااینهمه، ابنازرق تاریخ خود را به میافارقین منحصر نكرده، بلكه از تاریخ، اوضاع سیاسی، فرهنگی و جغرافیایی بسیاری از ملل و بلاد و شهرهای مجاور، به خصوص جاهایی را كه خود دیده، نیز سخن به میان آورده است. تاریخ او دائرةالمعارف گونهای است از فرهنگ و سیاست ادوار گذشته مخصوصاً اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بخشی از عالم در عصر مؤلف (همو، 2، 3) بیتردید محور گزارشهای ابن ازرق میافارقین است، منتها به مناسبات ارتباطی كه پارهای از موضوعاتِ تاریخیِ دیگر با شهر او پیدا میكنند، به ذكر آنها نیز میپردازد (جواد، 130).چون از آغاز نسخههای خطی كه از تاریخ او موجود است صفحاتی ساقط شده، نمیتوان گفت كه ابن ازرق دقیقاً از كجا شروع كرده است، اما از نخستین صفحات باقی ماندۀ همین نسخههای خطی برمیآید كه كتاب خود را با ذكر سیرت محمد بن عبدالله (ص) و خلافت ابوبكر و عمر آغاز كرده است (عوض، 6). وی سپس به تاریخ بنی امیه و ذكر بعضی از حوادث معظم تاریخی مانند ولایتعهدی یزید بن معاویه و استحقاق بیشتر خاندان هاشمی برای خلافت، میپردازد. آنگاه از عباسیان، وزرا، و ارباب مناصب در دولت آنها، از دول و امارات دیگری چون سلجوقیان، اتابكان، مروانیان، اُرتُقیان (كه در شام، عراق، جزیره، ارمنستان حكومت داشتند)، از روابط صلحآمیز و خصمانۀ این دولتها با یكدیگر، و از روابطشان با دستگاه خلافت، و سرانجام از روابط میان اینان و دولتهای مجاور مانند رومیان، فاطمیان، اندلسیان و غیره، سخن میراند (همو، 2، 3). اطلاعاتی كه ابنازرق دربارۀ اوضاع اجتماعی، اقتصادی و سیاسی كشورهای یاد شده در زمان خود به دست میدهد، خواننده را از وسعت دانش و فراوانی مطالبی كه وی موفق به گردآوری آنها شده است، به اعجاب وا میدارد. او در شرح تاریخ میافارقین قبل از اسلام گزارش میدهد كه این شهر مدتی در قبضۀ اختیار رومیان، زمانی در تصرف پارسیان، و بار دیگر زیر سیطرۀ رومیان بود، تا اینكه در 18ق / 639م در ایام خلافت عمر بن خطاب به دست عیاض بن غَنم مسخّر مسلمانان شد. آنگاه دربارۀ والیان و حكامی كه در عهد امویان، عباسیان و غیر اینها بر میافارقین فرمان راندند، و از آنچه هر حاكمی به دوران خود در شهر ایجاد كرده، و سپس، از عمارات و بناهای بزرگ مانند میدانها، مساجد، مدارس و قبور اعیان و علمای مدفون در این شهر سخن میگوید (همو، 3).
اخبار و گزارشهای ابن ازرق جز قرآن كریم و احادیث نبوی، مستند به كتابهای مورخان، جغرافیدانان و مفسران معتبر و نیز مشاهدات و یادداشتهای شخصی خود اوست. اهم مراجع تاریخ ابن ازرق عبارتند از: اخبار الطوال ابوحنیفه احمد دینوری، فتوح البلدان احمد بلاذری، المعارف ابن قُتیبَه، التنبیه و الاشراف مسعودی، اغانی ابوالفرج اصفهانی، تاریخ صابی ابوالحسن هلال صابی، اوراق فی اخبار آل عباس ابوبكر محمد صولی، تفسیرِ (بسیط، وسیط، وجیز) ابوالحسن علی بن احمد واحدی نیشابوری، تفسیر الكبیر ابواسحاق احمد بن محمد ثعلبی، تاریخ بغداد احمد ابن ابی طاهر طیفور و تاریخ موصل محمد بن علی شمشاطی كه تماماً از میان رفته است (همو، 13، 15-20). یكی از مراجع مهم ابن ازرق كتاب سریانی تَشْعیث است كه وی آن را در معبد ملكیۀ میافارقین به دست آورد. ابن ازرق آن را به یاری مردی نصرانی از سریانی به عربی برگرداند. در این كتاب از آغاز بنای میافارقین و معبد آن سخن رفته بود (همو، 15-16). جز آنچه گفته شد، ابن ازرق از آثار مورخان، مفسران و لغویان معتبر دیگر چون ابن شَجَری بغدادی، مؤلف امالی، ابوعبدالله محمد واقدی، صاحب المغازی، فتوح الشام و فتوح المصر، و ابنعساكر نویسندۀ تاریخ دمشق نیز بهره جسته است (همو، 19). منقولات ابن ازرق از منابع یاد شده از لحاظ مقدار چندان شایان توجه نیست؛ آنچه حائز اهمیت است روش استفاده، سنجش، نقد و انتخاب او از این مآخذ است. او نوشتههای این منابع را ناسنجیده نمیپذیرفت و به روش غالب مورخان، همت خود را به روایت صِرف از این و آن محدود نمیكرد، بلكه در این كار از نیروی ابتكار خویش استمداد میكرد و مطالب را پس از بررسی دقیق و نقد كافی برمیگزید. بهطوركلی ابن ازرق در اقتباس از دیگران معمولاً امساك داشت. غالباً به نقل سطری یا قسمتی از یك سطر یا احیاناً جملهای بسنده میكرد (همو، 13، 20). از نكات درخور عنایت اینكه وی از هر مرجع در مناسبترین مورد استفاده میكرد، یعنی در ذكر واقعهای تاریخی معمولاً از منبعی بهره میبرد كه به زمان آن واقعه نزدیكتر بود. مثلاً در ذكر جنگهای ایران و روم و میان این دو ملت با مسلمانان، به فتوح البلدان و اخبار الطوال مراجعه كرده است، زیرا این دو اثر از لحاظ زمانی به وقایع مورد نظر او بسیار نزدیكتر و حاوی اطلاعات بیشتر بوده است. یا به هنگام شرح ثروت دولت عباسی از اوراق صولی استفاده برده است، زیرا این نویسنده بیشبهه خبرهترین و آگاهترینِ همۀ مورخان در این زمینه بوده است. به هنگام شرح فسق یزید بن معاویه و وقاحتهای او به اغانی استناد میكند، چه این كتاب نخستین مرجعی است كه در باب مجالس غنا و طرب به تفصیل سخن رانده است (همو، 21، 22). مهمترین مستندات و مراجع ابنارزق یادداشتهای شخصی اوست كه شامل مشاهدات و تجارب وی از خلال سفرهای متعدد و طولانی او در بلاد اسلامی آن روزگار است. او به پرسیدن از این و آن و ضبط روایت از هر صاحب اطلاعی ولعی شگرف داشت. اینكه ابن ازرق در دوران حیات خود مكرراً به سفر میرفت، باید بیشتر برای به دست آوردن اخبار و روایات مستند و مشاهدۀ عینی اوضاع اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ممالك و شهرهای مختلف بوده باشد. او هر كجا میرفت، علاوه بر دیدن مساجد، مدارس، قبور اولیا و اعیان آن دیار، با خلفا، ملوك، وزرا، حكام و علما دیدار میكرد و آنگاه به نگارش شرح این مشاهدات و ملاقاتها و آنچه از آنان شنیده بود، میپرداخت. حوادث مربوط به امم و مللی را كه یادداشت میكرد، یا خود شخصاً مشاهده كرده بود، یا از افراد موثقی چون جدش ابوالحسن علی، محمد بن عبدالكریم انباری، قاضی كمالالدین شهرزوری و جز اینها كه شاهد آن حوادث بودند، روایت میكرد (همو، 32). او از این مشاهدات و یادداشتهای شخصی بیشتر در نیمۀ دوم تاریخ خود استفاده كرده است (همو، 21). این همه موجب گردید كه تاریخ ابن ازرق در ردیف منابع بسیار موثق قرار گیرد. تصویری كه او از حوادث عالم در عصر خود به دست داده، در منابع دیگر یافت نمیشود (همو، 35).
تاریخ ابن ازرق را به راستی باید از لحاظ دقت، تفرّد، شمول و تنوع از مهمترین منابع تاریخی میافارقین و آمِد به طور اخص، و بغداد و شهرهای دیگر به طور اعم، به شمار آورد. به علاوه، این تاریخ منبع دقیقی برای تاریخ عمومی اسلام تا سدۀ 6ق / 12م، یعنی تا زمان حیات مؤلف است و لذا از این لحاظ نیز این كتاب در میان تواریخ اسلام پایگاهی ممتاز دارد. تاریخ مَیافارقین و آمِد منبع اطلاعاتی سودمندی دربارۀ اوضاع دیار بكر پیش از ظهور سلسلۀ اُرتُقیه (495-811ق / 1102- 1408م) و مخصوصاً نظام اداری و اقتصادی آنان بوده است، چه ابن ازرق بدایت تكوین سیاسی این سلسلۀ ترك نژاد را كه زیاده بر 3 قرن در حِصْن كَیفا، ماردین و دیاربكر فرمانروایی كردند، درك كرده است (لین پول، 148-151؛ خلیل، 508). تاریخ ابن ازرق به محققان امكان تتبع در بعضی از جنبههای تطور تمدن در دیاربكر و مقایسۀ نظام ارتقیه با نظامهای پیش از آن، و كشف نكات جدید در این میان را داده است (عوض، 41). عصر ابن ازرق عصری پر از نابسامانیهای سیاسی، اجتماعی و علمی بود و او بسیاری از این غوامض و مسائل مبهم را روشن كرده است. نقش مهم ابن ازرق در دستگاه حكومتی بعضی از بلاد و پایگاه او در جامعۀ اسلامی آن زمان، بر ارزش كتاب او افزوده است (همو، 4).
سندیت و اعتبار گزارشهای ابن ازرق موجب شد كه بسیاری از مورخان و جغرافینویسان سرشناس بعد از او، در شرح پارهای از رویدادهای تاریخی به نوشتههای وی استناد و مطالبی از آن نوشتهها را عیناً اقتباس كنند، یا نقل به مضمون نمایند. از آن جملهاند: صلاحالدین صَفَدی (8 / 176)، ابنفوطی (2 / 132)، ابن شداد (3(1) / 31، 278، 279، 305، 306، 325، 332، 334، 3(2) / 551) و ابن خلكان (1 / 177، 2 / 265، 4 / 176، 224، 5 / 183، 202، 382، 6 / 76). این مورخان گاه مطالب مفصلی از ابن ازرق اقتباس كردهاند. بعضی از آنان مانند ابن اثیر و ذهبی، مفاد كلی شرح قصه یا واقعهای را از او نقل كرده و احیاناً اسلوب و سیاق كلام او را تغییر دادهاند و چیزهایی بر آن افزودهاند، اما بعضی دیگر مانند ابن خلكان، یاقوت حموی، سبط ابن جوزی و ابن شداد، به هنگام اقتباس صراحتاً به نام ابن ازرق اشاره كردهاند، ولی بعضی دیگر مانند ابن اثیر و یاقوت در این كار كوتاهی ورزیدهاند (عوض، 23).
با همۀ اعتباری كه این كتاب داشته، تاكنون چاپ منقح كاملی از آن منتشر نشده است. از نخستین كسانی كه تتبعاتی در این تاریخ كردهاند مستشرق انگلیسی هنری آمدروز (د 1917م) بوده است كه در 1908م گزیدههایی از آن را دنبالۀ ذیل تاریخ دمشق ابن قلانسی در بیروت به چاپ رساند. بخش موجود از كتاب ابن قلانسی حوادث را تا 555ق / 1160م گزارش كرده است. آمد روز پارههایی از تاریخ ابن ازرق را كه مربوط به حوادث سالهای 556-571ق / 1161-1175م است، بدان افزوده است (قس: ابن قلانسی، 361-365). افزون بر این، آمد روز، در تكمیل گزارشهای ابنقلانسی، اطلاعات زیادی از تاریخ ابنازرق به صورت یادداشتهای كوتاه و بلند در بیشتر حواشی متن چاپی ذیل تاریخ دمشق اضافه كرده است. آمد روز حواشی یاد شده را از روی دو نسخۀ خطی موجود از تاریخ ابن ازرق در موزۀ بریتانیا، یكی تقریباً كامل به شمارۀ or, 5803 و دیگری خلاصۀ تاریخ ابن ازرق به شمارۀ or, 6310 نقل كرده است (آمدروز، 8) حدود 50 سال پس از نشر كار آمدروز، بخش كوتاهی از تاریخ ابن ازرق كه مربوط به آذربایجان است، به روسی ترجمه شد و با عنوان «بخشی از تاریخ میافارقین» در «مجموعۀ انستیتو تاریخ فرهنگستان علوم جمهوری شوروی آذربایجان» (شم 12، 1957م به چاپ رسید («دائرةالمعارف آذربایجان شوروی»، IV / 353). ظاهراً مفصلترین پژوهش منتشر شده كه تاكنون دربارۀ تاریخ ابن ازرق انجام گرفته، به كوشش بدوی عبداللطیف عوض بوده است. او در 1379ق / 1959م پس از مقابلۀ دو نسخۀ خطی موزۀ بریتانیا با مراجع دیگر، بخش اول تاریخ میافارقین و آمد را كه مربوط به سلسلۀ مروانیه و از بخشهای مهم این تاریخ است، همراه مقدمهای به عربی در 47 صفحه و مقدمهای به انگلیسی در 62 صفحه با عنوان تاریخ الفارقی، الدولة المروانیة در قاهره به چاپ رساند. توجه ابن ازرق در این بخش عمدتاً معطوف است به اخبار و احوال یكی از سلسلههای كرد نژاد معروف به مروانیه یا بنی مروان كه در 380ق / 990م در دیار بكر تأسیس یافت و امرای آن حدود 100 سال در این ناحیه حكومت كردند و با مرگ منصور بن نظامالدین نصر بن احمد در 478ق / 1085م فرمانروایی آنان به پایان رسید (زامباور، 206-207). و بالاخره شاكر مصطفی (2 / 130) گزارش میدهد كه متن تصحیح شدهای از تاریخ ابن ازرق را چند سال پس از نشر چاپ بدوی عبداللطیف عوض، برای چاپ آماده كرده است .
ابن اثیر، الكامل؛ ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، مرآة الزمان، حیدرآباد دكن، 1370ق / 1951م؛ ابن خلكان، وفیات؛ ابن شداد، محمدبن علی، الاعلاق الخطیرة، به كوشش یحیی عَبّاره، دمشق، 1978م؛ ابن فوطی، عبدالرّزاق بن احمد، تلخیص معجم الآداب فی معجم الالقاب، به كوشش مصطفی جواد، دمشق، 1963م؛ ابن قلانسی، ابویعَلی، حمزه، ذیل تاریخ دمشق، به كوشش آمدروز، بیروت، 1908م؛ بستانی ف؛ بغدادی، اسماعیل بن محمدامین، ایضاح المكنون، استانبول، 1945م؛ جواد، مصطفی، حاشیه بر تلخیص معجم الآداب ابن فوطی؛ حاجی خلیفه، كشف الظنون، استانبول، 1941م؛ خلیل بن ایبک، عمادالدین، الامارات الأرتقیه فی الجزیرة و الشام، بیروت، 1400ق / 1980م؛ زامباور، ادوارد ریتر، نسب نامۀ خلفا و شهریاران، ترجمۀ محمدجواد مشكور، تهران، 1356ش؛ زركلی، خیرالدین، الاعلام، بیروت، 1986م؛ شلتوت، فهیم محمد، حاشیه بر السیف المهند بدرالدین عینی، قاهره، 1966، 1967م؛ صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، به كوشش محمد یوسف نجم، بیروت، 1391ق / 1971م؛ عواد، كوركیس و عبدالحمید علوجی، جَمهرة المراجع البغدادیة، بغداد، 1962م؛ عوض، بدوی عبداللطیف، مقدمه بر تاریخ الفارقی ابن ازرق، بیروت، 1974م؛ كحاله، عمررضا، معجم المؤلفین، بیروت، 1957م؛ لین پول، استانلی، طبقات سلاطین اسلام، ترجمۀ عباس اقبال، تهران، 1312ش؛ مصطفی، شاكر، التاریخ العربی و المورخون، بیروت، 1980م؛ مُنجّد، صلاحالدین، معجم المخطوطات المطبوعة، 1950-1954م، بیروت، 1978م؛ یاقوت، بلدان؛ نیز:
Amedroz, H. F., «History Damascus» (نک : بن قلانسی); Awad, B. «Studies on Al-Fariqi’s Work» (نک : عوض); Azerbayjan Soviet Ency clopediiasi, Baku, 1980; Minorsky, V., A History of Sharvān and Darband in the 10th-11th Centuries, Cambridge, 1958.
مجدالدین کیوانی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید