بجنوردی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
سه شنبه 20 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/228313/بجنوردی
یکشنبه 3 فروردین 1404
چاپ شده
11
بُجْنورْدی، سیدحسن (1316-1395ق/ 1898-1975م)، فرزند آقابزرگ بن علیاصغر، از عالمان امامی برآمده در حوزۀ نجف که آثار گوناگون در فقه، اصول و حکمت برجای نهاده است.وی در خُرشا یکی از روستاهای بجنورد در خانوادهای از سادات به دنیا آمد؛ پدرش سیدآقا بزرگ نسب به سید ابراهیم مُجاب، نوادۀ امام موسیبن جعفر(ع) میرسانید و مادرش نیز از سادات موسوی بود (ﻧﻜ : بجنوردی، محمد، «شرح...»، 1؛ بروجردی، 7). وی پس از تحصیل مقدمات در بجنورد، برای تکمیل آموختههای خود در 14سالگی راهی مشهد شد و به زودی به محفل درس میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری راه یافت و در ادب عربی و فارسی بهرهای وافر گرفت و همزمان به فراگیری ریاضیات نیز همت گمارد. افزون بر آن، در دروس سطوح فقه و اصول شرکت جست؛ از حاج آقا محمدآقازاده (فرزند آخوند خراسانی) اصول، و از حاجآقا حسین قمی و حاجیفاضل خراسانی که از شاگردان میرزای شیرازی بودند، فقه آموخت. وی در عرض علوم منقول، به فراگیری معقول نیز همت گماشت و افزون بر حاجی فاضل خراسانی، از آقا بزرگ شهیدی که از بازماندگان حکما در حوزۀ مشهد بودند، حکمت آموخت و با مشربهای گوناگون فلسفی از مشاء و اشراق و حکمت متعالیه آشنایی عمیق یافت. از جاجی فاضب در برههای افزون بر 10 سال تفسیر و فقه نیز فراگرفت و خود از مدرسان توانای حوزۀ مشهد در علوم معقول و منعقول شد؛ از شاگردان او در این دوره، کسانی چون بدیعالزمان فروزانفر و محمود شهابی درخور یاد کردند (ﻧﻜ : آقابزرگ، 1/ 385؛ شریف رازی، 3/ 184؛ آشتیانی، «چهرهها...»، 31-32؛ بجنوردی، کاظم، 1/ 1؛ بجنوردی، محمد، همان، 1/ 3؛ بروجردی، 8-9). گفتنی است که هانری کربن در معرفیِ بازماندگان حلقههای حکمت در مشهد و یادکردی از حاجیفاضل و آقابزرگ، از شاگردان آنان به بجنوردی اشاره کرده، و او را میراث بری توانا برای حلقههای حکمت خراسان شمرده است (ﻧﻜ : ص 510).بجنوردی در 1340ق/ 1922م با تأکید استادش حاجی فاضل به منظور تکمیل آموختههای خود راهی نجف شد و بیدرنگ به محفل درس بزرگانی چون آقاضیاء عراقی، محمدحسین نائینی و سیدابوالحسن اصفهانی راه یافت. وی افزون بر فراگیری یک دوره اصول نزد آقا ضیاء عراقی و نائینی، در فقه چندی از آقا ضیاء و یک و نیم دهه از محفل نائینی، و افزون بر آن ازمحفل اصفهانی بهره برد. وی علاوه بر رابطۀ علمی که با سید ابوالحسن اصفهانی داشت، با نوۀ دختری او ازدواج کرد (آقابزرگ، شریفرازی، نیز بجنوردی، کاظم، همانجاها؛ بجنوردی، محمد، همان، 3-4؛ مشکوة، 14: آشتیانی، همان، 32؛ بروجردی، 9-11). وی در یادکرد از استادانش، از آقاضیاء عراقی به «استادنا المحقق» به «بعض المحققین» تعبیر میکرده است (ﻧﻜ : منتهى...، 1/ 3؛ نیزآشتیانی، همان، 33).بجنوردی از اوان ورود به مجف، همزمان به تدریس سطوح فقه و اصول نیز اشتغال داشت و پس از درگذشت استادش آقا ضیاء، در سطحی محدود تدریس خارج اصول را آغاز کرد. وی پس از درگذشت سیدابوالحسن اصفهانی، مسجد شیخ طوسی را که نماد قدمت حوزۀ نجف بود، به عنوان محل القای دروس خود برگزید و رسماً به درس خارج فقه و اصول اشتغال ورزید، او درس را به عربی میگفت و به همین سبب، محفل او برای طلاب عرب زبان نیز جاذبه داشت (ﻧﻜ : آل محبوبه، 303؛ آقابزرگ، 1/ 387؛ بجنوردی، محمد، همان، 4؛ آشتیانی، همان، 32؛ بروجردی، 11-12).در شمار شاگردان او میتوان کسانی چون شیخ محمدرضا مظفر، سیدیوسف حکیم، سید محمد تقی حکیم، سید محمدعلی قاضی طباطبایی، شیخ محمدتقی جعفری، شیخ عبداللطیف حائری تنکابنی، سید محمدکلانتر، شیخ عبداله بروجردی، شیخ علی کاشفالغطاء، سید موسى بحرالعلوم، سیدهادی تبریزی، شیخ حسن وحید خراسانی، سیدجلالالدین آشتیانی و فرزندانم او سیدمهدی بجنوردی و سید محمد بجنوردی را نام برد(ﻧﻜ : بجنوردی، حسن، «اجازه...»؛ آقابزرگ؛ 1/ 386؛ کلانتر، 6؛ حائری، مهدی، «نامه...»؛ آل محبوبه، آشتیانی، نیز بجنوردی، محمد، همانجاها؛ حکیم، مقدمه، 14؛ امین، 3/ 134؛ بروجردی، 12).بجنوردی افزون بر فقه و اصول، در دیگر رشتههای منقول از تفسیر و درایه و رجال نیز تبحر داشته (مشکوة، همانجا؛ آشتیانی، همان، 33)، و در زمینۀ معقول نیز بیتردید وی از رجال شاخص حوزۀ نجف بوده است (ﻧﻜ : حائری، مهدی، نیز مشگکوة، همانجاها؛ امینی، 52)؛ اما با اینکه در برخی از منابع سخن از آن رفته که وی در نجف به تدریس فلسفه نیز اشتغال ورزیده است (مثلاً ﻧﻜ : آقابزرگ، 1/ 385)، آشتیانی تصریح میکند که وی در مقام تدریس متمحض در فقه و اصول بوده، و افدات او در فلسفه به جلسات بحث و گفتوگو اختصاص داشته است (ﻧﻜ : آشتیانی، «مصاحبه»،؛ 14؛ نیز حائری، مهدی، همانجا).بجنوردی دربارۀ آموزش خارج فقه، نسبت به شیوۀ رایج در حوضه انتقاد داشت و بر این باور بود که روش معمول تنها در مدتی دراز قادر است به طور تجربی توانایی استنباط را در طالب پدید آورد و اگر شیوۀ آموزش به شیوۀ به گونهای تغییر یابد که به جای بررسی فروع، قواعد را با ذکر مصادیق و به شیوهای استدلالی به طالب آموزش دهند، ملکۀ استنباط در زمانی کوتاهتر قابل دستیابی خواهد بود (ﻧﻜ : بجنوردی، محمد، همان،7-8). این اندیشۀ او نه تنها زمینه ساز و شالودۀ کتاب القواعد الفقهیۀ او بود، بلکه در نحوۀ طرح مباحث در منتهی الاصول او نیز تأثیر بسزای داشت.این نواندیشی بجنوردی در آموزش معارف دینی در تشویق او نسبت به کوش برخی شاگردانش در تأسیس «دانشگاه دینی نجف» (جامعة النجف الدینیة) نیز بازتاب یافته است (ﻧﻜ : بجنوردی، حسن، «نامه...»).وی افزون بر نو اندیشی در زمینۀ آموزش، در تدوین آثار نیز روشهای نوین، به ویژه مستندسازی را میپسند و نسبت به انتشار متون با شیوههای جدید تحقیق برخوردی مشوقانه داشت (مثلاً ﻧﻜ : همانجا).آگاهی وسیع او بر ادب فارسی و عربی با بهرهگیری از حافظهای که در تعبیر برخی نویسندگان حیرت آور وصف شده است، زمینۀ مناسبی را برای وسعت مشرب او فراهم اورده بود. وی چنانکه خود میگوید، دانش ادبیش را از دورۀ تحصیل در مشهد اندوخته بود، اما انس با ادب را همواره در حیات عملیش محفوظ داشت و در بحث در فقه و حکمت، از مذاکرات ادبی روی نمیتافت. وی در عین اینکه برخی متون مذهبی از قرآن کریم و نهجالبلاغه را در حفظ داشت، اشعار بسیاری از شاعران عرب و پارسی گوی، حتى معاصرانی چون بهار را نیز در سینه داشت؛ چنانکه گفتهاند: شمار ابیاتی که از برداشت، از 100هزار فراتر بود. بر معانی اشعار نیز وقوفکافی داشت و از جمله، تمامی مواردی را که نمودی از تأثیرپذیری سعدی در بیان معنا موفقتر بوده است (ﻧﻜ : حائری، مرتضى، «نامه...»، 13؛ حائری، مهدی، نیز مشکوة، همانجاها؛ آشتیانی، «چهرهها»، 31-33، «مصاحبه»، همانجا، «سرگذشت نامه»، 17؛ عباسیان، 147؛ بجنوردی، محمد، همان، 5-6).بجنوردی با محافل علمی و دانشگاهی جهان اسلام مربوط بود و با عالمانی از بغداد، جامعالازهر، جامعزیتونۀ تونس، جامع قرویین فاس و مراکزی در سوریه و لبنان مکاتبات علمی و ادبی داشت. (ﻧﻜ : همان، 7). وسعت نظر و گشودگی رابطۀ بجنوردی با محافل علمی اهل سنت، زمینهساز این اظهار نظر شده بود که او را مناسبترین طرف گفتوگو برای شیخ محمود شلتوت در نجف برای تقریب بین مذاهب اسلامی شمارند(ﻧﻜ : همو، 9 به نقل از علامه امینی).رویکرد به تقلید از بجنوردی، به خصوص پس از درگذشت آیتالله بروجردی در1380ق/ 1339ش افزایش یافت (عباسیان، همانجا)، ولی او گرایشی به امر مرجعیت از خود نشان نداد. شماری از شاگردان وی در خاطرات خود، او را دارای خلقی ملایم و جذاب دارای روحیهای شاد و به دور از تظاهر و تکلف وصف کردهاند (مثلاً ﻧﻜ : آشتیانی،«چهرها»، 33؛ کلانتر،6). برخی «خویِافتادگی وآزادمنشی» او را سبب نشناختن قدر و منزلتش در نجف و دور ماندنش از ریاست دانستهاند. (ﻧﻜ : حائری، مهدی، نیز آشتیانی، همانجاها). او در 20جمادی الاخر 1395ق/ 30 ژوئن1975م در نجف وفات یافت و پیکرش در جوار مرقد امیرالمؤمنین علی(ع) در مقبرۀ سیدابوالحسن اصفهانی به خاک سپرده شد (بجنوردی، کاظم،1/ 2؛ بجنوردی، محمد، همان، 12 بروجردی،12،). برخی از فرزندان او در شمار اهل فقه و فرهنگ نامبردارند.وی در دو اثر اصلی خود القواعد الفقهیه و منتهی الاصول ضمن تحلیل دیدگاهها شیوخ متقدم چون شیخ انصاری و آخوند خراسانی و نیز استادان بیواسطهاش، همواره به داوری و نقد آراء نیز توجه داشته، و در بسیاری از مسائل، دیدگاههایی جدید ارائه کرده است؛ از جمله دیدگاههای اصولی جالب توجه بجنوردی، برداشت او دربارۀ چیستیِ علم اصول است؛ وی در گفتاری دربارۀ موضوع علم اصول که مورد مناقشه بین اصولیان پیشین بود، یادآور میشود که برخی از علوم اساساً دانشهایی جامع مسائل متشتت با موضوعات مختلفد که تنها به سبب اشتراک در غرض گرد هم آمدهاند و دانش اصول فقه از همین قسم است(ﻧﻜ : منتهى، 1/ 9؛ برای بازتاب آن، ﻧﻜ : مظفر، 1/ 6-7؛ بیات، 19؛ برای بازتاب دیدگاه او در باب مشتق، «ﻧﻜ : مروج، 1/ 213). در باب اصول عملیه، ازجمله نظریات او آن است که«حکومت» اصول همانند «حکومت» ادلۀ امارات، حکومت ظاهری، و نه واقعی است (منتهى،1/ 256؛ برای توضیح؛ ﻧﻜ : بجنوردی، محمد، مقالات...،85).در حوزۀ فقه، وی بر اهمیت عرف تکیهای ویژهای داشت و این گرایش به اشکال گوناگون در نظریات او نمود یافته است؛ از جمله باید به دیدگاههای او مبنی بر عرفی بودن اصطلاحات فقهی، حتى فقه عبادات جز در دامنهای محدود(القواعد...،1/ 98)، یا به دیدگاه او دربارۀ امارات شرعی مبنی بر اینکه این امارات همه از مواردی هستند که نزد عقلا به عنوان اماره پذیرفته شدهاند(همان، 1/ 142)، اشاره کرد (نیزﻧﻜ : خردمند، 4). از جمله نمودهای دوری از شکلگرایی و روی آوردن به معناگرایی در فقه بجنوردی، بابی است که او دربارۀ «مشکک» بودن احکام شرعی اعم از حرمت و وجوب گشوده است؛ اگر چه وی مجال بسط این اندیشه را نیافته، اما آن را به عنوان زمینهای برای حل تعارض ادله مطرح کرده است (ﻧﻜ : همان، 7/ 104؛ نیز خردمند، همانجا).بجنوردی افزون بر بحث مبسوط خود دربارۀ قواعد فقه، از آن روی که قواعد را اساس فقاهت میشمرده است، به رابطۀ میان قواعد و موارد تعارض آنها ـ ازجمله به مسألۀ تعارض ضررین ـ نیز توجهی ویژه داشته، و در جای جای القواعد الفقهیه به بررسی موارد آن و ارائه راهحلهای پرداخته است (مثلاًﻧﻜ : 1/ 238-240). وی گاه در ماهیت برخی قواعد ریزبینیهایی داشته است که از آن جمله باید به اندیشۀ او مبنی بر امتنایی بودن قاعدۀ لا حرج و ثمرات فقهی آن اشاره کرد (همان، 1/ 261ﺑﺒ ؛ برای توضیح، ﻧﻜ : بجنوردی، محمد، قواعد...، 147؛ برای بررسی برخی دیگر از دیدگاههای اصولی و فقهی او، ﻧﻜ : حائری، مرتضى، الخمس، 396؛ بجنوردی، مقالات، 85 ،162؛ بیات،19-22؛ خردمند، همانجا).بجنوردی در بحث خود دربارۀ حکومت یا ورود امارات بر اصول عملیه، از آن رو که دست کم بخشی از قواعد فقهی را از مقولۀ انارات میشمرد، این قواعد را بر همۀ اصول عملی اعم از تنزیلی و غیرتنزیلی حاکم دانسته است؛ سخن وی بر این پایه استوار است که با قیام اماره، موضوع اصل عملی در عالم تعبد منتفی میگردد، نه در حقیقت و نه در واقع، چون رفع حقیقی موضوع اصول عملی که شک در آن اخذ شده است، تنها با علم وجدانی حقیقی ممکن میگردد و علم تعبدی که از طریق امارات حاصل میشود، شک را تعبداً و نه حقیقتاً رفع میکند(ﻧﻜ : بجنوردی، حسن، منتهى، 2/ 537؛ بیات، 21).
1. القواعد الفقیهه، در قواعد فقه که افزون بر جامعیت آن در گردآوری قواعد، در کیفیت بحث نیز روشی متفاوت با کتب پیشین قواعد فقه داشته است. مؤلف در این اثر نخست به مستندات و دلالت هر قاعده پرداخته، و سپس به بررسی مصادیق کاربردی روی آورده است. از مجموعۀ 12 جلدی این کتاب، 7 جلد آن مشتمل بر 64 قاعدۀ فقهی در نجف (1389ق ﺑﺒ ) (مدرسی، 119)، بار دیگر به کوشش محمد مهریزی و محمد حسین درایتی در قم(1377ش) به چاپ رسیده است.2. منتهى الاصول، در بردارندۀ یک دوره از مباحث اصول که در دو مجلد در نجف (1379ق) به چاپ رسیده است؛ جلد اول این اثر مشتمل بر مباحث الفاظ و جلد دوم، مشتمل بر بحث اصول عملیه است و مؤلف در آن از ذکر مسائل اصولی کماهمیت صرفنظر کرده، تنها به مسائل حساس و بحثانگیز پرداخته است (نیز ﻧﻜ : آستیانی، «چهرهها»، 33).3. ذخیرة العباد لیوم المعاد، رسالهای علمیه که در 1375ق در نجف به چاپ رسیده است.4-8. قولنا فی الحکمة، که حاشیهای است بر اسفار صدرالدین شیرازی؛ رسالهای فقهی در رضاع؛ رسالهای اصولی در اجتماع امر و نهی؛ حواشی بر دو رسالۀ علمیۀ العروة الوثقی از سیدکاظم یزدی و وسیلة النجاة از اصفهانی (آقابزرگ، 1/ 386؛ امینی، 52-53؛ آشتیانی، همانجا؛ بجنوردی، محمد «شرح»، 12).همچنین تقریر بخشی از مباحث خارج فقه او توسط شمسالدین واعظی با عنوان الاشارات الى مدارک الاحکام در نجف، انتشار یافته است.
آشتیانی، جلالالدین، «چهرههای درخشان»، معارف اسلامی، تهران، 1347ش؛ ﺷﻤ 6؛ همو، «سرگذشت نامه»، کیهان فرهنگی، تهران، 1364ش؛ س2، ﺷﻤ 6؛ همو، «مصاحبه»، همان؛ آقابزرگ، طبقات اعلام الشیعة (قرن 14ق)، نجف، 1373ق/ 1954م؛ آلمحبوبه، جعفر، ماضیالنجف و حاضرها، بیروت، 1406ق/ 1986م؛ امین، حسن، مستدرکات اعیان الشیعة، بیروت، 1406ق؛ امینی، محمدهادی، معجم رجال الفکر و الادب فی النجف، نجف، 1384ق/ 1964م؛ بجنوردی، حسن، «اجازۀ اجتهاد به شیخ عبدالله بروجردی»، استاد مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی؛ همو، القواعد الفقهیة، به کوشش مهدی مهریزی و محمدحسن درایتی، قم، 1419ق/ 1377ش؛ همو، منتهی الاصول، نجف، 1379ق؛ همو، «نامه به سید محمد کلانتر»، مورخ 1378ق، در مقدمۀ ج 5 شرح لعمه، به کوشش کلانتری، قم، 1410ق؛ بجنوردی، کاظم، خاطرات، اسناد مرکز المعارف بزرگ اسلامی؛ بجنوردی، محمد، «شرح زندگانی... سید حسن موسوی بجنوردی»، متن گفتوگوی پیاده شده از برنامۀ سیمای فرزانگان، اسناد مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی؛ همو، قواعد فقیهه، تهران، 1372ش؛ همو، مقالات اصولی، تهران، 1367ش؛ بروجردی، مصطفى، «کمال فقاهت در سیمای فقیهی نامور»، کتاب ماه (دین)، تهران، 1370ش، س 1، ﺷﻤ 12؛ بیات، محمدحسین، «مروری بر برخی دیدگاههای آیتالله العظمى بجنوردی»، همان؛ حائری یزدی، مرتضى، الخمس، قم، 1418ق؛ همو، «نامۀ تسلیت خطاب به فرزندان آیتالله بجنوردی»، کتاب ماه (دین)، تهران، 1370ش، س 1، ﺷﻤ 12؛ حائری یزدی، مهدی، «نامهای خطاب به فرزندان آیتالله بروجردی»، مورخ 12/ 9/ 68، اسناد مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی؛ حکیم، محمدتقی، الاصول العامة اللفقه المقارن، بیروت، 1979م؛ خردمند، رضا، «مروری کوتاه بر برخی از دیدگاههای اصولی آیتالله بجنوردی»، کتاب ماه (دین)، تهران، 1370ش، س 1، ﺷﻤ 12؛ شریف رازی، محمد، گنجینۀ دانشمندان، تهران، 1352ش؛ عباسیان، علیاکبر و احسان سیدیزاده، دانشوران بجنورد، بجنورد، 1372ش؛ کرین، هانری، تاریخ فلسفۀ اسلامی، ترجمۀ جواد طباطبایی، تهران، 1373ش؛ کلانتر، محمد، مقدمه بر شرح لعمۀ شهید ثانی، قم، 1410ق، ج 5؛ مروج، محمدجعفر، منتهیالدرایة، قم، 1410ق؛ مشکوة، محمد، «نامۀ تسلیت خطاب به فرزندان آیتالله بجنوردی»، مورخ 26/ 4/ 54، کتاب ماه (دین)، تهران، 1370ش، س 1، ﺷﻤ 12؛ مظفر، محمدرضا، اصول الفقه، نجف، 1386ق/ 1967م؛ نیز:
Modarressi Tabātabā’i, H., An Introduction to shīʿī law, London, 1984.احمد پاکتچی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید