صفحه اصلی / مقالات / سوگند /

فهرست مطالب

سوگند


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 11 فروردین 1399 تاریخچه مقاله

ج ـ سوگند به مواد خوراکی: با اشاره به گندم و نان، به این دانه‌های نشمرده یا به این برکت مرتضى علی، به نان و نمکی که با‌هم خوردیم؛ با اشاره به قند، به این شیرین‌کام یا به این شاه شیرین‌کام؛ با اشاره به شیر، به این سفیدی یا به این چشمۀ خواجه خضر؛ با اشاره به چای، به این شربت امام حسین (ع) (جعفری، همان، 353-354؛ بهنیا، 60، حاشیۀ 2)؛ با اشاره به چای و شالی نارس، به این سبز محمد (ص) (شهاب، 194). 
د ـ سوگند به برخی از اشیاء: با اشاره به آسیاب، به این گردش مرتضى علی؛ با اشاره به چراغ، به این شاه‌چراغ یا به این سوی مرتضى علی؛ با اشاره به منقل، به این چالۀ مرتضى علی (جعفری، تحقیقات)؛ با اشاره به چراغ یا اجاق، به این نور تجلی (زیانی، 86؛ سلطانی، 21؛ بختیاری، 311)؛ با اشاره به سفره، به‌ویژه سفره‌های نذری (کرزبر، عیسى‌پور، همانجاها). مردم آمل ضمن سوگند‌خوردن به سفره معتقدند که اگر سوگند دروغ باشد، برکت از سفره می‌رود (مهجوریان، 15)؛ آنها همچنین به پل دوازده‌چشمه که روی رودخانۀ هراز و در مرکز شهر واقع است، سوگند می‌خورند و سخت به آن پایبندند (همو، 21). 
همچنین است سوگند به قلیان یا چپق که می‌گویند: به این دود تلخ که می‌کشیم، قسم (جعفری، درآمدی، 354؛ کرزبر، 220). در پیرامون دریاچۀ پریشان و منطقۀ فامور نیز به قلیان، که آن را چاق‌کردۀ حضرت علی (ع) می‌دانند، سوگند می‌خورند (ثواقب، 439). در حسین‌آباد ناظم ملایر دربارۀ تأثیر «قسم به دود»، قصه‌ای رایج است که براساس آن جوانی در ضمن مسافرت با شخصی آشنا می‌شود و با وی چپق دود می‌کند. بعدها مشخص می‌شود که همسفر وی عزرائیل بوده است. سالها بعد که عزرائیل برای قبض روح او حاضر می‌شود، جوان با اصرار از وی مهلت می‌خواهد، اما عزرائیل نمی‌پذیرد. سرانجام، جوان او را به دودی که با‌هم کشیده‌اند، قسم می‌دهد. همین قسم باعث می‌شود که عزرائیل مهلتی به او بدهد (عبدلی، «قسم»، 78-80). 
بسیاری از مصنوعات بشری و پدیده‌های مختلف را به اولیا و مقدسان منسوب می‌کنند و به آنها سوگند می‌خورند. مثلاً مردم آباده و ایزد‌خواست، حضرت علی (ع) را بنیان‌گذار حمام می‌دانند؛ ازاین‌رو، هنگامی که در حمام باشند و بخواهند قسم بخورند، با اشاره به حمام می‌گویند: به این شاه حیدر؛ نیز اگر بر سر قالی باشند، می‌گویند: به این دار مرتضى علی (ع)؛ چنانچه کنار تنور باشند، می‌گویند: به این تنور گرم یا به این دستگاه حضرت فاطمه (ع) قسم (رنجبر، حسن، بش‍‌ ؛ گزارش ... ، شم‍ 061 / 60، بش‍‌ ). مردم ایزدخواست اگر چوب دستشان باشد، با اشاره به آن می‌گویند: به این شمشیر حضرت عباس (رنجبر، حسن، بش‍ ). 
مردم کرند غرب اگر چای در دست داشته باشند، می‌گویند به این شربت امام حسین (ع)؛ و اگر در کنار ترازو باشند، با اشاره به آن می‌گویند: به این قپان مرتضى علی (ع). آنها اگر در کنار کارگاه آهنگری باشند، با اشاره به ادوات آهنگری می‌گویند: به این دستگاه داوود (یکی از پیشوایان اهل حق که پیشه‌اش آهنگری بـوده است) ( گـزارش، شم‍ 078 / 60، بش‍‌ ). مـردم دماونـد اگـر در گندمزار باشند، می‌گویند: به این سبزۀ مرتضى قسم (ملاابراهیمی، بش‍‌ ). سوگند مستقیم به آتش نیز در برخی از مناطق ایران رایج است؛ مثلاً در مازندران می‌گویند: به این آتش گرم (انصاری، 89)، و در دماوند اگر کنار آتش نشسته باشند، می‌گویند: به این شعله‌های آتش (قلی‌خانی، بش‍‌ ). 

سوگند‌شکستن

 سوگند‌شکستن و خلاف سوگند و عهد عمل‌کردن، از دیرباز، هم از‌لحاظ دینی و هم از‌لحاظ عرف، کاری بسیار مذموم بوده است. هنگامی که کاووس از سیاوش می‌خواهد که خلاف پیمان و سوگند خود، جنگ با افراسیاب را ادامه دهد و اسیران را نزد وی فرستد، سیاوش با فرمان پدر مخالفت می‌کند و می‌گوید: اگر سر بگردانم از راستی / فراز آید از هر سُوی، کاستی؛ سپس ادامه می‌دهد: هر‌کسی مرا سرزنش خواهد کرد و می‌گوید: «چنین کی پسندد ز من کردگار» (فردوسی، 2 / 268-271). در داستان سمک عیار نیز چنین است؛ بهلان، حاکم هفتاد‌دره، که مردی پیر است، می‌گوید: برای من بسیار زشت است که پس از این همه عمر از عهد و سوگند برگردم: «مرا مرگ از این خوش‌تر، نام و ننگ بر باد ندهم» (ارجانی، 5 / 183). در همین داستان، برخی از شخصیتها هر شکنجه‌ای را تحمل می‌کنند، اما از سوگند خود برنمی‌گردند (همو، 2 / 382، برای نمونه‌های دیگر، نک‍ : 1 / 42، 2 / 83). 
گاه مردم راههایی برای سوگند‌شکستن و توجیه عدم وفاداری به آن پیدا می‌کردند. در شاهنامه، هنگامی‌که گیو می‌خواهد فریگیس (فرنگیس) و کیخسرو را از توران به ایران بیاورد، پیران ویسه راه را بر آنها می‌بندد. گیو ضمن نبردی تن‌به‌تن او را اسیر می‌کند و قصد کشتن وی را دارد. کیخسرو و فریگیس شفاعت پیران را می‌کنند، اما گیو می‌گوید که به ماه و تاج و تخت شاه سوگند خورده‌ام که «کنم ارغوانی به خونش، زمین». کیخسرو پیشنهاد می‌کند: گوش پیران را با خنجر سوراخ کن تا خونش بر زمین بریزد و به‌این‌ترتیب هم به سوگند خود وفا کرده‌ای و هم او از مرگ نجات می‌یابد (فردوسی، 2 / 440-441). زال نیز برای شکستن سوگندش، در برابر کیخسرو لب خود را آلوده به خاک می‌کند تا به‌این‌ترتیب گناهی متوجه وی نشود (همو، 4 / 360-361). در سمک عیار از این نمونه‌ها فراوان وجود دارد. یکی از شخصیتها هنگامی که به اسارت سمک درمی‌آید، می‌گوید سوگند خورده است که سخن نگوید، مگر آنکه خونش ریخته شود. سمک دستور می‌دهد حجام بیاورند و خون او را بر زمین بریزند (ارجانی، 1 / 243-244، برای مصادیق دیگر در این کتاب، نک‍ : 4 / 55-56، 5 / 595). 
در یکی از جنگهای محلی در بهبهان، شخصی به طایفۀ خود خیانت می‌کند. خان آن طایفه سوگند می‌خورد که خاک خانۀ آنها را به دریا بریزد. پس از پایان جنگ، مجتهد محل برای حل‌و‌فصل این مشکل، که خود می‌توانست آتش جنگ را دوباره برافروزد، پیشنهاد می‌کند که بخشی از دیوار خانۀ شخص متهم را بار دو جوال کنند و با الاغ به دیلم ببرند و به دریا بریزند تا ظاهراً خان مذکور سوگندشکنی نکرده باشد. 
گاهی نیز براساس آموزه‌های اسلامی (نک‍ : شیخ ‌بهایی، کشکول، 120)، کفارۀ سوگند‌شکستن را می‌پرداختند. در تاریخ بیهقی، هنگامی که حسن میمندی به سلطان مسعود می‌گوید سوگند خورده است که منصبی را نپذیرد، سلطان می‌گوید کفارۀ سوگند‌شکستن تو را می‌پردازم (1 / 230). در سمک عیار نیز فرخ‌روز هنگامی که مجبور می‌شود بر‌خلاف سوگند عمل کند، با خود می‌گوید: «کفارت یمین سهل است»؛ آنگاه تصمیم می‌گیرد که 100 غلام آزاد کند و 100هزار دینار نیز صدقه بدهد (ارجانی، 3 / 222). 
با توجه به‌ آنچه گفته شد، بسیاری از مردم از شکستن برخی سوگندها، به‌ویژه سوگندهای مرتبط با حضرت عباس، سخت بیم دارند؛ برای نمونه، سالها پیش در ماهشهر شخصی معتقد و مؤمن را پزشک از خوردن چای منع می‌کند. بیمار به حضرت عباس سوگند می‌خورد که اگر چای بخورد، 3 کیلوگرم طلا به بارگاه او بدهد. مدتی می‌گذرد و متوجه می‌شود که نخوردن چای برایش بسیار سخت و عذاب‌آور است. به کربلا می‌رود و در حرم حضرت عباس می‌خوابد، با این نیت که حضرت را به خواب ببیند و از وی اجازۀ چای‌خوردن بگیرد. حضرت به خوابش می‌آید و به او می‌گوید هر زمان عرصه بر تو تنگ شد، یک استکان چای بخور. پس از بیداری، او موضوع را به آیت‌الله ابوالحسن اصفهانی می‌گوید، اما به توصیۀ همو باز هم چای نمی‌خورد (جعفری، تحقیقات). 
در اینجا لازم است به باورهای مردم نسبت به سوگند و قسم دروغ یا به‌اصطلاح قسم ناحق اشاره شود. در «وندیداد»، پادافره کسی‌که سوگند دروغ بخورد، سخت‌تر از هر درد و آزاری در این جهان دانسته شده است ( اوستا، 2 / 700-701). در روایات داراب هرمزدیار نیز آمده است: آن‌کس‌ که قسم دروغ بخورد، خود و خانواده‌اش و روحش به آتش کشیده می‌شوند (1 / 52-53). در خراسان، اگر زائو دچار سخت‌زایی، و به‌رغم تمهیدات مختلف نتواند به‌طور طبیعی فارغ شود، عقیده دارند که در دوران حاملگی خود قسم ناحق خورده، و این دیرزایی پادافره آن عمل است (شکورزاده، عقاید، 134). در درتوجان کمتر اتفاق می‌افتد که کسی به دروغ به قرآن قسم بخورد، زیرا معتقدند که قرآن دروغ‌گو را زود رسوا می‌کند (پیشدادفر، 6 / 41-42). مردم آمل به سفره سوگند می‌خورند و بر این باورند که سوگند دروغ به سفره، برکت را از آن می‌برد. آنها همچنین عقیده دارند که هرکس به «سوی چراغ» یا «آفتاب خسته و وامانده» یا به نان و نمک سوگند دروغ بخورد یا اینکه پس از این سوگندها عهدشکنی کند، سزای عملش را می‌بیند (مهجوریان، 14-15). 
در نزدیکی نوقان مشهد زیارتگاهی به نام قبر میر قرار داشت. مردم مشهد بر این باور بودند که هر‌کس بر سر این قبر سوگند دروغ بخورد، رسوا می‌شود (رسولی، 167). در ماهشهر، بر سر حدود زمین زراعی میان دو تن اختلاف پیش می‌آید. یکی از آنها که ذی‌حق نبوده است، هنگام ظهر به ‌دروغ به قرآن قسم می‌خورد؛ بعدازظهر همان ‌روز از نردبان می‌افتد و پایش می‌شکند. خود او این اتفاق را نتیجۀ سوگند دروغ می‌دانست؛ ازهمین‌رو، به شخصی که با وی اختلاف داشته است، مراجعه می‌کند و از وی حلالیت می‌طلبد (جعفری، تحقیقات). در اصفهان، مسجدی کهن بوده، که هرکس به‌دروغ در آنجا به قرآن قسم می‌خورده، به اندامهایش آسیب می‌رسیده است (پیشاوری، 47). 
در برخی از مناطق گیلان این باور وجود دارد که چرخ‌ریسک ابتدا انسان و خدمتکار یکی از امامان بوده است. او روزی روغنهای خانه را می‌دزدد و وقتی از وی می‌پرسند، به‌ دروغ قسم می‌خورد که از این موضوع بی‌خبر است؛ از‌همین‌رو به پرنده‌ای حرام‌گوشت تبدیل می‌شود (بشرا، افسانه‌ها ... ، 1 / 235). در جوار روستای قلعۀ سید کازرون، زیارتگاهی به نام میرمال وجود دارد. در کنار این زیارتگاه سنگی سیاه شبیه مجسمۀ انسان هست. مردم بر این باورند که این سنگ مجسمۀ زنی است که دیگی بر سر دارد. به گفتۀ مردم، این زن دیگی پر از ماست از خانه‌ای می‌دزدد. چون صاحب‌خانه از این موضوع آگاه می‌شود، از وی می‌خواهد که دیگ را پس بدهد. زن این موضوع را انکار می‌کند. برای راستی‌آزمایی، او را به زیارتگاه میرمال می‌آورند. زن به‌دروغ قسم می‌خورد؛ در همان لحظه و در‌حالی‌که دیگ ماست بر سر دارد، تبدیل به سنگ سیاه می‌شود (حاتمی، 101). در منطقۀ الموت مشهور است که دزدی در یکی از قدمگاههای منطقه به‌دروغ قسم می‌خورد؛ پس از بیرون‌آمدن از قدمگاه، شاش‌بند می‌شود. از چند نفر دیگر که قسم خورده بودند، یکی شاش‌بند می‌شود و نوزادِ گهواره‌ای یکی‌ دیگر از دنیا می‌رود (بهرامی، 138). 

سوگند در ادبیات

 از همان آغاز شکل‌گیری ادبیات مکتوب فارسی، بسیاری از شاعران و نویسندگان انواع گوناگون سوگند را، با اهداف متفاوت، در آثار خویش به کار برده‌اند. گاه به‌صورت مثل، گاه به‌عنوان مؤلفه‌ای داستانی برای نشان‌دادن وضعیت روحی شخصیتهای داستان، مانند آنچه نظامی از زبان شیرین نقل می‌کند (نک‍ : دنبالۀ مقاله)، و گاه نیز همچون کارکردهای اصلی سوگند در فرهنگ مردم. از‌لحاظ زیبایی‌شناسی نیز چگونگی کاربرد سوگند ارتباط مستقیمی با اوضاع اجتماعی و نیز نوع ادبی دارد. برای نمونه، زیبایی‌شناسی سوگند در آثار حماسی و پهلوانی متفاوت با زیبایی‌شناسی آن در آثار غنایی است. در آثار حماسی و پهلوانی، از جملۀ سوگندهایی که فراوان نقل می‌شود، سوگند به شمشیر، گرز، کوپال و دشت نبرد یا روح و خاک پهلوانان یا سوگندهای میهنی است (نک‍ : کیانی، 95 بب‍‌ ). بیش از 86٪ از پیمانها و سوگندهای شاهنامه با جنگ و بحران پیوند دارد. بیشترین موارد سوگند‌خوردن به‌ترتیب دربارۀ جنگ، وفاداری، حمایت، بی‌گناهی و رازداری است. سوگندهایی را نیز که موضوع آنها درظاهر مرتبط با جنگ نیست، می‌توان در‌این‌باره بررسی کرد (حسام‌پور، 49، 56). در آثار غنایی و تعلیمی از این‌گونه سوگندها دیده نمی‌شود. 
از سوی دیگر، سوگندهایی که در آثار دورۀ سلجوقی و نیز دورۀ پس از حملۀ مغول آمده‌اند، «آن ابهت و هیمنۀ پیشین را ندارند». در این دوره‌ها، سوگندها بیشتر حالت مذهبی دارند. حتى بعضی از شاعران برای جلب موافقت برخی از بزرگان جامعه، نه‌فقط به اعتقادات اسلامی خود، بلکه به مقدسات و معتقدات غیراسلامی آن بزرگان نیز سوگند می‌خورند (نک‍ : صورتگر، 99-101). 
از دورۀ صفویه به بعد، عناصر شیعی در سوگندها برجسته می‌شود که از‌جمله می‌توان به این سوگندها اشاره کرد: به خون پاک شهیدان کربلا، به حرمت سر از تن بریده، به ناله‌های دل‌آزار عابد بیمار، به خون حلق شهیدان کربلا، به حق شاه ولایت، و به پادشاه خراسان (نک‍ : کیانی، 146، 409-412). با آغاز مبارزات مشروطه‌خواهی و تحولاتی که در ادبیات به وجود آمد، از‌جمله نزدیک‌شدن به زبان ساده و دور‌شدن از زبان مصنوع و متکلف، سوگندهایی متناسب با زبان محاوره نیز در آثار شاعران و نویسندگان راه یافت؛ مانندِ به حضرت عباس، به علی (ع)، به سر جدم، تو را به امام حسین (ع)، به پیغمبر (ص) و جز اینها (همو، 33). 
افزون‌بر بررسی تاریخی، باید به نوعی خاص در سراسر ادبیات فارسی، یعنی سوگندنامه، نیز اشاره کرد. اصطلاح سوگندنامه ناظر بر دو مفهوم است؛ یکی اینکه، کسی یا کسانی سوگند خود را مکتوب و پای آن را مهر یا امضا کنند (نک‍ : بخش پیشین مقاله)، دوم اینکه، شاعر یا نویسنده انواع متفاوت سوگند را در اثر خویش سلسله‌وار نقل کند. منظور از نوع سوگندنامه در آثار ادبی، مفهوم اخیر است. تقریباً از سدۀ 6 ق / 12 م، این نوع سوگندنامه‌ها با موضوعات بسیار متفاوت و متنوع در ادب فارسی رایج شد؛ گاه برای ابراز وفاداری و اثبات اخلاص به ممدوح و نفی سخنان مغرضان، مانند سوگندنامۀ رشید وطواط و ادیب صابر (نک‍ : کیانی، 618-622)، و گاه برای رفع اتهام. یکی از سوگندنامه‌های بسیار مشهور با این موضوع، که به‌نوعی با فرهنگ مردم مرتبط است، سوگندنامه‌ای از انوری در قالب قصیده و با این مطلع است: ای مسلمانان فغان از دور چرخ چنبری / وز نقاق تیر و قصد ماه و کید مشتری (ص 301). شاعری فتوحی‌نام، شهر‌آشوبی در هجو مردم بلخ می‌سراید. شایع می‌شود که این شهر‌آشوب (ه‍ م) را انوری سروده است؛ ازاین‌رو، او را دستگیر می‌کنند و پشت‌و‌رو (برعکس) بر خر می‌نشانند که دور شهر بگردانند. شاعر به قاضی حمیدالدین پناه می‌برد و نجات می‌یابد. او پس از آن، قصیده‌ای که از بهترین قصاید زبان فارسی به شمار می‌رود (محجوب، 1166-1167)، می‌سراید که در آن ضمن سوگندهای فراوان، خود را از این اتهام مبرّا می‌کند و به مدح بزرگان بلخ می‌پردازد (نک‍ : انوری، 301-305). 
یکی‌دیگر از مشهورترین و نیز تأثیرگذارترین سوگندنامه‌های ادب فارسی، سوگندنامه‌ای است که نظامی در خسرو و شیرین از زبان شیرین سروده است. در بخشی از داستان، خسرو برای در تنگنا قراردادن شیرین، تنها هم‌راز و هم‌صحبت او، یعنی شاپور را از وی دور می‌کند. شیرین نیز به تنگ می‌آید و در شبی تیره به مناجات با پروردگار می‌پردازد و با سوگندهایی بسیار مؤثر و سوزناک خواستار رفع مشکلات و گرفتاریهایش می‌شود. برخی از سوگندهای شیرین اینها هستند: به آب‌ دیدۀ طفلان معصوم، به سوز سینۀ پیران مظلوم، به دورافتادگان از خان‌و‌مانها، به یا رب یا رب صاحب‌گناهان، به غریبانی که بر راه مانده‌اند، به اسیران در چاه، به مجروحان خونین (نک‍ : ص 275-276). این سوگندنامه در بسیاری از داستانهای ادب عامه، به‌ویژه در داستانهای عاشقانه، بازتاب فراوان یافته است. در این داستانها، شخصیت اصلی هنگامی که در تنگنا قرار می‌گیرد و از همه‌جا دستش کوتاه می‌شود، ضمن زمزمۀ برخی از بیتهای این سوگندنامه،‌ از خداوند طلب رفع مصائب خود می‌کند، مانند داستانهای پنجم، هفدهم، هجدهم و بیست‌و‌سوم جامع ‌الحکایات (چ خدیش، 67، 289، 366؛ برای آشنایی با شماری بسیار از سوگندنامه‌های ادب فارسی و سیر تطور آنها، نک‍ : کیانی، 611 بب‍ ؛ نوزاد، 60 بب‍‌ ). 
جدا از این بررسیها، از‌لحاظ پژوهش دربارۀ پیشینۀ عناصر سوگندها در فرهنگ ایرانی، برخی از آثار ادبیات کهن فارسی که در‌بردارندۀ داستانهای ایرانی پیش از اسلام‌اند، مانند منظومه‌های حماسی و پهلوانی، به‌ویژه شاهنامۀ فردوسی، حائز اهمیتی بسیارند. شاهنامه دارای شماری فراوان و در‌عین‌حال متنوع از سوگندهایی است که برخی از وجوه فرهنگ ایران پیش از اسلام را بازتاب می‌دهند. توجه و بررسی این سوگندها، ازاین‌جهت که برخی از آنها در دورۀ اسلامی نیز استمرار یافته‌اند، اهمیتی ویژه‌ دارد. 
این سوگندها را برخی پژوهشگران از زوایای مختلف، ازجمله اغراض سوگند و نیز این موضوع که ایرانیان باستان به چه چیزهایی سوگند می‌خورده‌اند، بررسی کرده‌اند. در یکی از این بررسیها، سوگندهای شاهنامه به 5 گروه کلی تقسیم، و سپس به اجزاء هر گروه، به‌این‌ترتیب پرداخته شده‌ است: 1. سوگندهای مذهبی، مانند سوگند به یزدان، آذرگشسب، زنار ‌زردشت، نور بهشت، نار ‌جحیم، دین بهی، استا و زند؛ 2. سوگندهای میهنی، مانند سوگند به جان و سر شاه، تخت و کلاه، سپاه ایران، خون سیاوش، خاک سیاوش؛ 3. سوگندهای پهلوانی، مانند سوگند به تیغ، شمشیر، گرز و دشت نبرد؛ 4. سوگند به کواکب و اجرام آسمانی، مانند سوگند به خورشید و ماه، رخشنده‌خورشید، ناهید، بهرام، آسمان، شید در معانی مختلف، از‌جمله هرچیز نورانی و روشن یا درخشان؛ 5. سوگند به شب، روز، ماه و فصلهای سال، مانند سوگند به روز سپید، شب لاجورد، خرم‌بهار و نوروز (کیانی، 41 بب‍‌ ). 
البته در شاهنامه سوگندهای دیگری مانند به جان تو، خاک نریمان و سام سوار (فردوسی، 5 / 458)، سوگند به جان برادر، مانند سوگند‌خوردن گشتاسب به جان برادرش زریر (همو، 5 / 108)، یا سوگند به جان پدر، و به جان نیا (همو، 4 / 146) نیز آمده است که کاملاً جنبۀ شخصی و عاطفی دارند. در بخشهایی از شاهنامه که رومیان حضور دارند، سوگندهایی دربارۀ مقدسات مسیحی نیز آمده است، مانند دین مسیح، صلیب و روح‌القدس (همو، 6 / 64، 69). 
در داستانهای ادب عامه نیز انواع متفاوت سوگند وجود دارد که از ‌آن ‌میان، سمک عیار (ه‍ م) جایگاهی ویژه دارد؛ به‌گونه‌ای که برخی از پژوهشگران میزان سوگند در این کتاب را بیش از شاهنامه می‌دانند (سلیم، 156). مایۀ اصلی سوگندهای عیاران در این کتاب، یزدان دادار است که با صفتهای متفاوت تکرار شده است؛ مانند یزدان دادار کردگار یا یزدان دادار پروردگار آمرزگار (نک‍ : خانلری، 92-93). عیاران در این کتاب گاه به چند چیز هم‌زمان سوگند می‌خورند تا تأکیدی بیشتر بر سخن یا عمل خود کرده باشند؛ مانند به یزدان دادار و به نور و نار و به قدح مردان و به اصل پاکان و نیکان (ارجانی، 1 / 198)، به یزدان دادار کردگار، به صحبت جوانمردان، و به حق نمک آزادان (همو، 5 / 90، نیز 1 / 99، 4 / 343؛ برای نمونه‌های بیشتر، نک‍ : سلیم، 154-155). 
در سمک عیار، افزون‌بر سوگندهای یاد‌شده که سوگندهایی آیینی به شمار می‌آیند، سوگندهای شخصی نیز آمده است، مانندِ به خاک پای پدرم و به جان فرخ‌روز (ارجانی، 1 / 20)، به روان برادران و فرزندان من، به سر تو که بر من عزیز است (همو، 3 / 23). در سوگندهای این کتاب نه فقط نشانه‌هایی از سوگندهای اسلامی دیده نمی‌شود، بلکه سوگندهایی وجود دارد که ناظر بر باورها و اعتقادات در ایران باستان است، مانند به یزدان دادار، به نوروز و نار و مهر (همو، 1 / 99)، به یزدان دادار کردگار، و به نور و نار و مهر و هفت‌اختران (همو، 5 / 349)؛ ازاین‌رو، سوگندهای این کتاب برای آشنایی با سوگندهای رایج در پیش از اسلام اهمیت دارند. 
یکی از سوگندهایی که در برخی از کتابها آمده است و کاملاً ریشه در فرهنگ مردم دارد، سوگند به سر شاه یا به جان و سر شاه است (فردوسی، 3 / 233؛ قس: الول‌ساتن، 79). شاردن نیز تأکید می‌کند که یکی از سوگندهای سخت ایرانیان، سوگند به سر شاهنشاه است (4 / 149). در سمک عیار نیز از رسمی یاد شده است که دست بر سر شاه می‌گذاشتند و سوگند می‌خوردند که سوگندی بسیار سخت بوده است (ارجانی، 4 / 121). 
برخی از آیینهای راستی‌آزمایی نیز در داستانها بازتاب یافته، که در این مقاله، پیش‌ از ‌این و به مناسبت موضوع به آنها اشاره شده است. 
سوگند و قسم، چه به‌صورت مثبت و چه منفی، در امثال نیز بازتاب یافته است، مانندِ قسم تو را باور کنم یا عرعر خر را؛ این مثل هنگامی به کار می‌رود که شخصْ دروغی می‌گوید و برای اثبات آن، قسم نیز می‌خورد و همان زمان نیز شواهد دروغش مشخص است. مأخذ این مثل، داستانی است که براساس آن شخصی از ملا نصرالدین الاغش را به امانت می‌خواهد. ملا قسم می‌خورد که الاغ در خانه نیست. همان زمان، خر عرعر می‌کند (بهمنیار، 424). این مثل به‌صورت «قسم مخور که باوره، لنگ خروس برابره» و نیز «قَسمَت را باور کنم یا دم خروس را» هم آمده است (برای روایتهای مختلف آن، نک‍ : ذوالفقاری، داستانها ... ، 678-680؛ وکیلیان، تمثیل ... ، 195-197)؛ گفتی باور کردم، اصرار کردی به شک افتادم، قسم خوردی یقین کردم دروغ است، یعنی نشانۀ شخص دروغ‌گو این است که مدام قسمهای غلیظ و شدید می‌خورد (بهمنیار، 472؛ برای اشکال مختلف آن، نک‍ : دهگان، 782)؛ قسم نخور که باور کردم، این مثل را به مزاح می‌گویند، یعنی اینکه می‌دانم دروغ می‌گویی (دهخدا، 2 / 1160)؛ قسم بزرگش به سر فلان کس است، یعنی بسیار او را دوست دارد (همو، 2 / 1159)؛ قسم با منکر است (همانجا)؛ به زیبایی خروس و به قسم‌خوردن روباه اطمینان نداشته باش؛ آدم دروغ‌گو قسم‌خور هم می‌شود؛ قسم، نه راست خوبه نه دروغ (ذوالفقاری، فرهنگ ... ، 1 / 197، 575، 1383)؛ کاکای حاج محمد زمان خان است، به جای آقایش هم قسم می‌خورد: مشهور است که حاج محمد زمان خان، حاکم نیشابور در دورۀ قاجار، غلامی داشته که سخت سرسپرده و امین او بوده، و در نفی و اثبات قضایا و رد و قبول امور به جای ارباب سوگند می‌خورده است (شکورزاده، دوازده‌هزار ... ، 775؛ ذوالفقاری، داستانها، 698). این مثل زمانی به کار می‌رود که می‌خواهند سرسپردگی شخصی را به شخص دیگر نشان دهند. 

مآخذ

 ارجانی، فرامرز، سمک عیار، به کوشش پرویز خانلری، تهران، 1362 ش؛ ارداویراف‌نامه، ترجمۀ ژاله آموزگار، تهران، 1382 ش؛ اسدی‌ طوسی، علی، گرشاسب‌نامه، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، 1354 ش؛ اسکندربیک منشی، عالم‌آرای عباسی، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1382 ش؛ افندی بایزیدی، محمود، آداب و رسوم کردان، به کوشش الکساندر ژابا، ترجمۀ عزیز محمدپور داشبندی، تهران، 1369 ش؛ اکبری، علی، فرهنگ عامۀ طایفۀ ایلخاص باصری، سی‌سخت، 1394 ش؛ الول‌ساتن، ل. پ.، قصه‌های مشدی گلین خانم، به کوشش اولریش مارتسلف و دیگران، تهران، 1374 ش؛ امیری، رزاق، تاریخ و فرهنگ مردم فراشبند، شیراز، 1382 ش؛ انجوی ‌شیرازی، ابوالقاسم، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، تهران، 1389 ش؛ انصاری، مصطفى، ز مازندران شهر ما یاد باد، ساری، 1393 ش؛ انوری، محمد، دیوان، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1337 ش؛ اوستا، ترجمۀ جلیل دوستخواه، تهران، 1374 ش؛ اوشیدری، جهانگیر، دانشنامۀ مزدیسنا، تهران، 1371 ش؛ ایرانشاه بن ابی‌الخیر، کوش‌نامه، به کوشش جلال متینی، تهران، 1377 ش؛ بختیاری، علی‌اکبر، سیرجان در آیینۀ زمان، کرمان، 1378 ش؛ بخشی‌زادۀ آلیانی، اسماعیل، سیری در زندگی تالشها، تهران، 1391 ش؛ بشرا، محمد، افسانه‌ها و بـاورداشتهای مردم‌شنـاختی جانـوران و گیاهـان در گیـلان (1 ـ پرندگان)، رشت، 1380 ش؛ همو، طب سنتی مردم گیلان، رشت، 1389 ش؛ بویس، مری، تاریخ کیش زرتشت (اوایل کار)، ترجمۀ همایون صنعتی‌زاده، تهران، 1374 ش؛ بهرامی، فرشته، نظرکرده، تهران، 1389 ش؛ بهمنیار، احمد، داستان‌نامۀ بهمنیاری، به‌کوشش فریدون بهمنیار، تهران، 1361 ش؛ بهنیا، علاء‌الدین، بررسی مردم‌شناسی طایفۀ ارشلو از ایل بچاقچی، کرمان، مؤسسۀ کویر؛ بیرونی، ابوریحان، آثار الباقیه، ترجمۀ اکبر داناسرشت، تهران، 1386 ش؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به‌کوشش منوچهر دانش‌پژوه، تهران، 1376 ش؛ پوراحمد جکتاجی، محمدتقی، فرهنگ عامیانۀ زیارتگاههای گیلان، رشت، 1385 ش؛ پورداود، ابراهیم، «سوگند‌نامه»، ویسپرد، ترجمۀ همو، به کوشش بهرام فره‌وشی، تهران، 1343 ش؛ پورسیف‌الدینی، جعفر، گزارش، موجود در واحد فرهنگ مردم سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، شم‍ 075 / 60 (27 / 1 / 1354 ش)؛ پهلوان، کیوان، فرهنگ عامۀ الاشت، تهران، 1385 ش؛ پیشاوری، نگارستان عجایب و غرایب، تهران، کتاب‌فروشی ادبیه؛ پیشدادفر، فرخنده، فرهنگ مردم درتوجان، بندرعباس، 1382 ش؛ ثعالبی مرغنی، حسین، غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم، ترجمۀ محمد فضایلی، تهران، 1368 ش؛ ثواقب، جهانبخش، دریاچۀ پریشان و فرهنگ منطقۀ فامور، شیراز، 1386 ش؛ جامع ‌الحکایات، به کوشش پگاه خدیش و محمد جعفری (قنواتی)، تهران، 1390 ش؛ همان، به کوشش محمد جعفری (قنواتی)، تهران، 1391 ش؛ همان، نسخۀ خطی موجود در کتابخانۀ ملی تاجیکستان، شم‍ 167؛ جانب‌اللٰهی، محمدسعید، یادداشتهای منتشر‌نشده؛ جعفری (قنواتی)، محمد، تحقیقات میدانی؛ همو، درآمدی بر فولکلور ایران، تهران، 1394 ش؛ جهاندیده، عبدالغفور، منظومه‌های عاشقانۀ بلوچی، تهران، 1390 ش؛ حاتمی، حسن، باورها و رفتارها، گذشته در کازرون، بی‌جا، 1385 ش؛ حسام‌پور، سعید و ناهید دهقانی، «بررسی تحلیلی گونه‌های پیمان و سوگند در شاهنامۀ فردوسی»، پژوهش‌نامۀ ادب غنایی، تهران، 1387 ش، شم‍ 11؛ حیدری، دریا، «سوگند در شاهنامه و ارتباط اساطیری آن با آب و آتش»، پژوهش‌نامۀ ادب حمـاسی، تهـران، 1392 ش، س 9، شم‍ 16؛ خـانلری، پـرویـز، شهـر سمـک، تهـران، 1364 ش؛ خسـروی، عبدالعلـی، فرهنگ بختیاری، تهران، 1368 ش؛ داراب هرمزدیار، روایات، به کوشش رستم اونوالا، بمبئی، 1922 م؛ دهخدا، علی‌اکبر، امثال‌وحکم، تهران، 1352 ش؛ دهگان، بهمن، فرهنگ جامع ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1383 ش؛ ذوالفقاری، حسن، داستانهای امثال، تهران، 1390 ش؛ همو، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رسولی، جواد، آیین اساطیری‌ ور، تهران، 1377 ش؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه، به‌کوشش محمود رفیعی، تهران، 1381 ش؛ رنجبر، حسن، گزارش، موجود در واحد فرهنگ مردم سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، شم‍ 065 / 60 (28 / 6 / 1347 ش)؛ رنجبر، حسین و دیگران، سرزمین و فرهنگ مردم ایزدخواست، اهواز، 1373 ش؛ روح‌الامینی، محمود، باورهای عامیانه دربارۀ فال حافظ، تهران، 1369 ش؛ زیّانی، جمال، دل‌نوشته‌هایی از فرهنگ، آداب‌و‌رسوم و باورهای مردم شیراز، شیراز، 1388 ش؛ سلطانی ‌لرگانی، محمود، فرهنگ عامۀ لرگان کجور، تهران، 1385 ش؛ سلیم، عبدالامیر، «سوگند در شاهنامه و مقایسۀ آن با سوگند در داستان سمک عیار»، شاهنامۀ فردوسی و شکوه پهلوانی، به کوشش مهدی مداینی، تهران، 1357 ش؛ شاردن، ژان، سیاحت‌نامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، 1336 ش؛ شایست‌ناشایست، آوانویسی و ترجمۀ کتایون مزداپور، تهران، 1369 ش؛ شریعت‌زاده، علی‌اصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1371 ش؛ شعاع، اصغر و دیگران، محرم و صفر در فرهنگ مردم ایران، تهران، 1393 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، دوازده‌هزار مثل فارسی و سی‌هزار معادل آنها، مشهد، 1380 ش؛ همو، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شهاب کومله‌ای، حسین، فرهنگ عامۀ کومله، رشت، 1386 ش؛ شیخ ‌بهایی، محمد، جامع عباسی، بمبئی، 1319 ق؛ همو، کشکول، ترجمۀ علی غضنفری، قم، 1390 ش؛ صالحی، کرمعلی، گزارش، موجود در واحد فرهنگ مردم سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، (30 / 8 / 1383 ش)؛ صورتگر، لطفعلی، «سوگند در ادبیات فارسی»، مجلۀ مهر، تهران، 1321 ش، س 7، شم‍ 2؛ طاهری، عطا، کوچ، کوچ، تهران، 1388 ش؛ طباطبایی اردکانی، محمود، فرهنگ عامۀ اردکان، تهران، 1381 ش؛ عبدلی، مراد، «قسم در باورهای مردم حسین‌آباد ناظم ملایر»، فصلنامۀ نجوای فرهنگ، تهران، 1388 ش، س 4، شم‍ 11؛ همو، گزارش، موجود در واحد فرهنگ مردم سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران (1 / 8 / 1347 ش)؛ عسکری‌عالم، علی‌مردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرم‌آباد، 1386-1387 ش؛ عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکرة ‌الاولیاء، به کوشش نیکلسن، تهران، 1336 ش؛ علی‌مرادی، منصور، تاریک ماه، تهران، 1393 ش؛ همو، گفت‌و‌گو با مؤلف؛ عیسى‌پور، عزیز، گالشها، دامداری، کوچ و زندگی مردم جنگل و کوهپایه‌نشین تنکابن، تهران، 1388 ش؛ فخرالدین اسعد گرگانی، ویس و رامین، به کوشش مجتبى مینوی، تهران، 1338 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران، 1386 ش؛ قرآن کریم؛ قلی‌پور، حجت‌الله، یاقوت سبز، شیراز، 1384 ش؛ قلی‌خانی، گزارش، موجود در واحد فرهنگ مردم سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران؛ قنبری عدیوی، عباس، ز شیر بِنگشت تا جون آدمیزاد، شهرکرد، 1393 ش؛ همو، فولکلور مردم بختیاری، شهرکرد، 1391 ش؛ کرزبر یاراحمدی، غلامحسین، فرهنگ مردم بروجرد، به‌کوشش علی آنی‌زاده، تهران، 1388 ش؛ کیانی، حسین، سوگند در زبان و ادب فارسی، تهران، 1371 ش؛ گزارش فرهنگیاری، موجود در واحد فرهنگ مردم سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، شم‍ 061 / 60 (30 / 6 / 1352 ش)؛ همان، شم‍ 078 / 60؛ لایارد، ا. ه‍ .‍، سفرنامه، ترجمۀ مهراب امیری، تهران، 1367 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ مجمل التواریخ و القصص، به‌کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1318 ش؛ مجیدی کرایی، نورمحمد، تاریخ و جغرافیای کهگیلویه و بویر‌احمد، تهران، 1371 ش؛ محجوب، محمدجعفر، ادبیات عامیانۀ ایران، به کوشش حسن ذوالفقاری، تهران، 1387 ش؛ محمدکاظم، عالم‌آرای نادری، به‌کوشش محمدامین ریاحی، تهران، 1364 ش؛ مختارپور، رجبعلی، دو سال با بومیان جزیرۀ کیش، تهران، 1387 ش؛ مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، تهران، 1324 ش؛ معطوفی، اسدالله، تاریخ، فرهنگ و هنر ترکمان، تهران، 1383 ش؛ معین، محمد، مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی، تهران، 1326 ش؛ ملاابراهیمی، غلامعلی، گزارش، موجود در واحد فرهنگ مردم سازمـان صدا و سیمـای جمهـوری اسلامـی ایـران، شم‍ 106 / 60 (17 / 4 / 1352 ش)؛ مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش نیکلسن، تهران، 1382 ش؛ مؤید ثابتی، علی، اسناد و نامه‌های تاریخی از اوایل دوره‌های اسلامی تا اواخر عهد شاه اسماعیل صفوی، تهران، 1346 ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1381 ش؛ مهجوریان نماری، علی‌اکبر، باورها و بازیهای مردم آمل، ساری، 1374 ش؛ نخجوانی، محمد بن ‌هندوشاه، دستور الکاتب، به کوشش عبدالکریم علی‌زاده، مسکو، 1964 م؛ نظامی ‌گنجوی، خمسه، به کوشش سامیه بصیرمژدهی و بهاءالدین خرمشاهی، تهران، 1383 ش؛ نوزاد، فریدون، سوگند و سوگندنامه‌هایی از ادب پارسی، تهران، 1392 ش؛ واصفی، محمود، بدایع ‌الوقایع، به کوشش الکساندر بالدیرف، تهران، 1350 ش؛ وکیلیان، احمد، تمثیل و مثل، تهران، 1387 ش؛ همو، رمضان در فرهنگ مردم، تهران، 1376 ش؛ هاشم‌نیا، محمود و ملوک ملک‌محمدی، فرهنگ مردم گروس (بیجار و حومه)، بیجار، 1380 ش؛ هاشمی، علیرضا، «تأملی بر قسمهای مربوط به حضرت عباس (ع) در فرهنگ مردم»، فصلنامۀ فرهنگ مردم، تهران، 1382 ش، شم‍ 1؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1342 ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، تهران، 1349 ش؛ همو، گوشه‌هایی از آداب‌و‌رسوم مردم شیراز، شیراز، 1353 ش؛ یادگار زریران، ترجمۀ یحیى ماهیار نوابی، تهران، 1374 ش؛ یادگاری، عبدالحسین، حماسه‌های مردم بلوچ، تهران، 1386 ش؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، ترجمۀ محمدابراهیم آیتی، تهران، 1382 ش. 

محمد جعفری (قنواتی)

صفحه 1 از4

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: