صفحه اصلی / مقالات / سوگند /

فهرست مطالب

سوگند


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 11 فروردین 1399 تاریخچه مقاله

سوگند در موارد فراوانی با دعا (ه‍ م) ارتباط دارد. این موضوع به‌ویژه دربارۀ دعاهایی مصداق می‌یابد که در آیینها و مراسم بر زبان آورده می‌شوند. در پایان برخی از مراسم و آیینها، اعم از سوگ و سور، شرکت‌کننده‌ها دست به دعا برمی‌دارند که به آن دعای ختم مجلس می‌گویند. این‌گونه دعاها به‌لحاظ ساختاری شامل این دو بخش می‌شوند: در بخش اول، دعا‌کننده خداوند را به انبیا و اولیا و نیز پدیده‌هایی که مقدس به ‌شمار می‌روند، سوگند می‌دهد؛ در بخش دوم، همگان حاجات خود را بیان می‌کنند. به ‌عبارت‌ دیگر، سوگند در این‌گونه موارد جزء جدایی‌ناپذیر دعا ‌است. این‌گونه سوگندها از‌لحاظ قالب ادبی، گاه به نثر و گاه به نظم‌اند. معمولاً در روضه‌خوانیها، سوگندها و البته دعاها، به نثر است؛ مانند: خداوندا! به روح پاک اولیا و روان تابناک انبیا و شهدای دشت کربلا قسمت می‌دهیم؛ خدایا! به این شب / روز عزیز (اشاره به مناسبت مراسم) قسمت می‌دهیم؛ خدایا! به گلوی تیرخوردۀ علی‌اصغر (ع)؛ الٰهی! به آبروی حسین بن علی (ع). 
در مراسم سینه‌زنی، زنجیرزنی، سنگ‌زنی، نخل‌گردانی (ه‍ م‌م) و جز اینها، سوگندها و طبیعتاً دعاها منظوم‌اند. در ماهشهر، هندیجان، دیلم و برخی دیگر از شهرهای جنوب ایران، در پایان مراسم سینه‌زنی می‌گویند: بارالٰها به حق پهلوی مجروح بتول / این عزاداری ما جمله بفرما تو قبول (جعفری، تحقیقات). در کازرون، نوحه‌خوان مراسم سینه‌زنی، پیش از دعا، این‌گونه خداوند را سوگند می‌دهد: بارالٰها به حق خون شَهِ کَرب‌و‌بلا؛ بارالٰها به حق جگر پارۀ خونین حسن (ع). سوگندهای مقدمۀ دعا در مراسم سینه‌زنی در ندوشن یزد این‌گونه است: یا رب به محمد که علی را برسان؛ یا ‌رب به محمد و علی و زهرا / یا رب به حسین و حسن، آن پنج‌تن آل‌عبا / / از روی کرم، همه بیامرز و ببخش / جمع محبان مصیبت‌زده را (شعاع، 203-204). گاه، بخش نخست دعاهای مراسمی، یعنی سوگندها، کوتاه‌اند و حجم اصلی واژه‌ها و جمله‌ها را بخش دوم، یعنی دعاها، تشکیل می‌دهد، مانند نمونه‌هایی که بیان شد. گاه نیز سوگندها، بیشتر واژه‌ها و جمله‌ها را به خود اختصاص می‌دهند؛ برای نمونه، در پایان مراسم طوق‌بندان و ختم مجلس سوگواری در شاهرود، نوحه‌خوان نخست در 14 بیت خداوند را قسم می‌دهد، سپس در 2-3 بیت پایانی چند حاجت کلی را بیان می‌کند. 
با‌توجه‌به اهمیت این‌گونه سوگندها، که مبین باورهایی خاص در میان مردم است، برخی از ابیات نقل می‌شود: خداوندا! به حق آل‌یاسین / به حق حضرت خاتم‌النبیین / / به حق شافع روز قیامت / علی آن سرو گلزار امامت / / به حق فاطمه، آن داغ‌دیده / به محنتهای آن محنت‌کشیده / / به آن لبهای پر‌زهر امامت / حسن گلدستۀ باغ رسالت / / حسین آن شافع ما روسیاهان / / ... / / به موسى دادخواه قرضمندان / به حق ضامن جمله غریبان / / ... / / به حق تارک پرخون اکبر / به حق حنجر پرخون اصغر / / به قاسم با عروس پر ز آهش / به آن حسرت که می‌کرد او نگاهش / / ... / / به حق پیشوای جملۀ ناس / گل باغ نبی آقام عباس (شریعت‌زاده، 402-403؛ برای نمونه‌ای دیگر از این ساختار که شامل 15 بیت سوگند و تنها دو بیت حاجت است، نک‍ : شعاع، 273، 282). 
در پایان برخی از سفره‌های نذری نیز دعاهایی با همین ساختار خوانده می‌شود. مثلاً دعای پایان‌بخش مراسم سفرۀ مشکل‌گشا با این بیت شروع می‌شود: بارالٰها حرمت مشکل‌گشا / حق ذات پادشاه کربلا؛ و آغاز دعای مراسم سفرۀ ابوالفضل (ع) در خراسان چنین است: بارالٰها به حق قرب نبی / به رسولت محمد عربی (شکورزاده، عقاید ... ، 53، 74؛ قس: رضایی، 623-625؛ نیز نک‍ : ‌ه‍‌ د، سفرۀ نذری). در شاهرود، در پایان نقل قصۀ سفرۀ بی‌بی حور و بی‌بی نور، خدا را به «پهلوی شکستۀ حضرت زهرا (ع)» قسم می‌دهند که آرزوهای همه را برآورده کند (شریعت‌زاده، 394). در برخی دیگر از دعاها نیز این ساختار وجود دارد. در بخش اول صیغۀ توبه که در شبهای جمعه آن را می‌خوانند، سوگندهای فراوانی آمده است، مانندِ به حق علی شاه نجف؛ به حق شهید کربلا؛ به حق تن صدپاره‌اش؛ به شاه انس و جان؛ به حق حوری و حوران جنت؛ به حق یوسف و یعقوب؛ به حق حضرت الیاس (طباطبایی، 629، 630). 
هنگام خورشیدگرفتگی و ماه‌گرفتگی در کیش، مردان مراسمی در مسجد به‌ جا ‌می‌آورند و در همان حال، زنان 7 بار دور مسجد می‌چرخند و به‌صورت گروهی خداوند را قسم می‌دهند که آنها را فراموش نکند: جلّ جلالُک یا ربنا انّنا عبیدک لاتنسانا (مختارپور، 244-245). بومیان این منطقه در مراسم وداع با رمضان، دعای مشروحی می‌خوانند که در آغاز آن خداوند را این‌گونه سوگند می‌دهند: یا الٰهی به حق بیت عظیمی، یا الٰهی به حق طٰه التهامی، یا الٰهی بالمصطفى (همو، 519). 
در کازرون، یکی از زیارتگاههایی که زنان برای حاجت‌خواهی به آنجا مراجعه می‌کنند، قدمگاه خضر است. برخی از زنان برای برآورده‌شدن حاجت خود، رسم «هفتک سینه» را در این مکان اجرا می‌کنند؛ بـرای این منظور، آنها رو‌به‌قبلـه می‌ایستند، گریبان باز می‌کنند و پستانهای خود را با دو دست می‌گیرند، به سوی آسمان می‌کشند و در‌حالی‌که رو به آسمان کرده‌‌اند، خداوند را به مقام و منزلت خضر و حضرت عباس (ع) قسم می‌دهند که حاجتشان را برآورده کند؛ سپس 7 بار با دستهای مشت‌کرده بر سینه می‌کوبند و بر این باورند که آرزویشان برآورده می‌شود (حاتمی، 84). 
مراسم دیگری که در آن سوگند خورده می‌شود، مناجات و مناجات‌خوانی (ه‍ م) است. مناجات در‌حقیقت راز و نیاز با خداوند، ستایش پروردگار و درخواست حاجت است. در بخشی از مناجات‌خوانی، گوینده خداوند را به صورتهای مختلف سوگند می‌دهد و سپس حاجات خود را بیان می‌کند. در این موارد ساختار مناجات کم‌و‌بیش مانند دعا ست که پیش از این ذکر شد. در یکی از مناجاتها، نخست خداوند را به چهارده‌معصوم (ع) سوگند می‌دهند و سپس حاجتشان را بیان می‌کنند (اکبری، 49). در مناجاتی دیگر، گوینده در اشعار پایانی، خداوند را به خاصان درگاهش، به سوز دل بی‌قراران عشق، به شمعی که آتش به پروانه زد، به مویی که روح‌الامین شانه زد و بدان چهارده‌تن که هستند پاک، سوگند می‌دهد (همو، 48- 49). در مناجاتی دیگر خداوند را این‌گونه سوگند می‌دهند: به شاه لافتى؛ به دخت احمد؛ به عباس جوان، سقای طفلان زمان؛ به قاسم کز جفا، گشته عروسی‌اش عزا؛ به آن شمس‌الشموس، آن پادشاه ارض طوس (همو، 52، برای نمونه‌های دیگر، نک‍ : 55-60؛ وکیلیان، رمضان، 54- 58). 
گاهی برای اینکه وقت معینی بیدار شوند، بالش یا زمین را قسم می‌دهند؛ مثلاً در سیرجان بر این باورند که چنانچه هنگام خوابیدن، با انگشت روی زمین بزنند و آن را قسم بدهند، به هنگام سحر، زمین آنها را بیدار می‌کند (مؤید‌محسنی، 295-296). در مازندران بالش را قسم می‌دهند (انصاری، 142). 
مورد دیگر، ارتباط سوگند با پیمان است. هنگام بستن پیمان و عهد‌کردن، سوگند می‌خورند که به پیمان و عهد وفادار باشند. پیش از اسلام، برای استحکام پیمانها، به میترا در حضور آتش سوگند می‌خوردند (بویس، 1 / 49)؛ در شاهنامه نیز بارها به این موضوع اشاره شده است؛ مثلاً در داستان «دوازده‌رخ»، پیران طی نامه‌ای به گودرز، به وی وعده‌هایی می‌دهد و در پایان اضافه می‌کند: به سوگند، پیمان کنم پیش تو (فردوسی، 4 / 73). در داستان بیژن و منیژه نیز هنگامی‌که بیژن به آمدن رستم پی می‌برد، به منیژه می‌گوید: «چو با من به سوگند پیمان کنی»، رازی را به تو می‌گویم (همو، 3 / 376). مواردی که پیش‌از‌این و از‌جمله دربارۀ سوگند گشتاسب ذکر شد، از مصادیق سوگند به هنگام پیمان‌بستن بوده است. یکی از شیوه‌های پیمان‌بستن، که امروزه نیز رایج است، به ‌این ‌صورت بوده است که دست همدیگر را می‌گرفتند و ضمن بیان پیمان، سوگند می‌خوردند. در داستان زال و رودابه، سام از سیندخت می‌پرسد که زال چگونه دختر او را دیده است. رودابه نیز از او پیمان و سوگند می‌خواهد که به وی و خویشاوندانش گزندی نرساند. سام نیز دست سیندخت را به دست می‌گیرد و مطابق آنچه سیندخت می‌خواهد، «عهد و سوگند و پیمان» می‌بندد (همو، 1 / 240- 241). 
در منظومۀ کوش‌نامه نیز هرجا شخصیتها با‌هم پیمان می‌بندند، دست همدیگر را می‌گیرند و با سوگند، پیمان خود را مؤکد می‌کنند (نک‍ : ایرانشاه، 168، 237). در بخشی از داستان آمده است که هنگام پیمان‌بستن، دست راست همدیگر را می‌گرفتند و سوگند می‌خوردند (همو، 418). در ویس و رامین نیز هنگامی که شهرو قول می‌دهد چنانچه دختری به دنیا آورد، او را به موبد شاه بدهد، شاعر اضافه می‌کند: «به هم دادند هر دو دست پیمان» (فخرالدین، 18، 35). 
در داستان سمک عیار نیز بارها به ‌هنگام پیمان‌بستن، سوگند می‌خورند و با سوگند آن پیمان را مؤکد می‌کنند؛ برای نمونه، در بخشی از داستان، سمک به یکی از شخصیتهای داستان می‌گوید: «با من عهد کن و سوگند خور که یار من باشی و هر چه بگویم بکنی و راز من نگاه ‌داری و با کس نگویی و خیانت نیندیشی و نفرمایی و رضا ندهی و از قول من بیرون نیایی». آن شخص به یزدان دادار‌ کردگار و به نور و نار و مهر و نان و نمک مردان و به نصیحت جوانمردان سوگند می‌خورد که «غدر نکند و خیانت نیندیشد و آن کند که سمک فرماید و با دوست وی، دوست باشد و با دشمن وی، دشمن» (ارجانی، 1 / 99-100، برای نمونه‌های دیگر، نک‍ : 34، 52، 149-150، 2 / 378- 379، 3 / 17). در این کتاب نیز بسیار پیش می‌آید که هنگام پیمان‌بستن دست یکدیگر را می‌گیرند و سپس سوگند می‌خورند (همو، 1 / 310، 3 / 129). 
این‌گونه پیمان‌بستن شباهت دارد به مراسم بیعت که میان اعراب مرسوم بوده است و در دورۀ اسلامی نیز رایج شد. در تاریخ بیهقی دربارۀ سبب لقب ذوالیمینین برای طاهر آمده است که وی نخستین کسی بود که با امام رضا (ع) بیعت کرد. وقتی امام دست راستش را برای گرفتن بیعت دراز می‌کند، طاهر دست چپ خود را در دست امام می‌گذارد. امام سبب آن را می‌پرسد. طاهر می‌گوید: «دست راستم مشغول است به بیعت خداوندم مأمون، و دست چپ فارغ است». امام این کار وی را می‌پسندد و چند روز بعد، این ماجرا را برای مأمون می‌گوید. مأمون نیز از این کار خوشش می‌آید و می‌گوید: «من آن چپ را راست کردم». بیهقی پس از آن اضافه می‌کند: «و طاهر را که ذوالیمینین خوانند، سبب این است» (1 / 217- 218). نمونه‌های فراوانی از خوردن سوگند برای مؤکد‌کردن پیمان در کتابهای تاریخی آمده است؛ در بیشتر این موارد به قرآن سوگند می‌خورده‌اند (نک‍ : محمدکاظم، 3 / 1090-1091؛ اسکندربیک، 1 / 242؛ لایارد، 169).
بلوچها هنگام عهد اخوت و برادری، گاهی، نخست گوسفندی را می‌کشند، سپس دو طایفه با قرآن عهد می‌بندند که خدا و قرآن، عهدشکن را کاه کند. سپس قرآن را در پارچه‌ای می‌بندند و دو نفر، دو سر آن را می‌گیرند و همه 3 بار از زیر قرآن عبور می‌کنند. چنانچه در بیابان باشند و به قرآن دسترسی نباشد، رسمی با عنوان کِشکی‌کلام برگزار می‌کنند. برای این کار، دایره‌ای روی زمین رسم می‌کنند و علامتی در وسط دایره می‌کشند که به آن کِشکی‌کلام (خط قرآن) می‌گویند. بعد، دور آن می‌نشینند و دست روی آن می‌زنند و می‌گویند، هرکس عهدشکنی کند، کشکی‌کلام او را بگیرد (جانب‌اللٰهی، بش‍‌ ). بختیاریها نیز گاه در سوگند‌خوردن، اشیائی را جایگزین قرآن می‌کنند؛ مثلاً با اشاره به سنگ و درخت می‌گویند، این سنگ و درخت عوض قرآن (قنبری، ز شیر، 306). 
سوگند با نذر نیز مرتبط است. نذر در‌حقیقت نوعی پیمان با خداوند است که طی آن نذرکننده اظهار می‌دارد چنانچه به حاجت دست یابد، عمل معینی را به جای آورد. وی پیش از بر زبان ‌آوردن حاجت، خداوند را به انبیا و اولیا یا هر پدیدۀ مقدسی که خود در نظر دارد، سوگند می‌دهد و سپس حاجت خویش را بر زبان می‌آورد و با خداوند پیمان می‌بندد. این نوع پیمان در فرهنگ ایران سابقه‌ای طولانی دارد. در داستان شورش (نافرمانی) بهرام چوبینه، هنگامی که وی و خسرو پرویز در میدان روبه‌روی هم قرار می‌گیرند، خسرو رو به آسمان می‌کند و با ناله و زاری از خداوند می‌خواهد که او را بر بهرام پیروز گرداند و اضافه می‌کند: «اگر کام دل یابم»، تاج و اسب و گردن‌بند، جامۀ زرنگار و نیز 10 کیسه دینار زرد به آذرگشسب هدیه می‌کنم و به خادمان آتشکده 100هزار درم خواهم داد (فردوسی، 8 / 19-20). اسفندیار نیز پس از آزادی از زندان گشتاسب، با خداوند پیمان می‌بندد که اگر در جنگ با ارجاسب پیروز شود، 100 آتشکده، 100 رباط در بیابان و 10‌هزار چاه در مناطق کم‌آب بسازد و 100هزار درم به مستمندان بدهد (همو، 5 / 199-200؛ نیز نک‍ : ه‍ د، شاهنامه؛ نذر). 
در نذرهای مختلف، خداوند و یا انبیا و اولیا را سوگند می‌دهند که حاجتشان برآورده شود. معمولاً نذر به نام هر‌یک از اولیا باشد، او را سوگند می‌دهند. در نذر حضرت زینب (ع) می‌گویند: شفیعۀ دو سرا، منبع حیا، زینب / ... / تو را به جان جد و پدر و مادر و برادر خویش / .... / به آن وداع حسینت، به ظهر عاشورا / بخواه حاجت ما را تو از خدا، زینب (مؤیدمحسنی، 328)؛ در نذر حضرت فاطمه (ع) می‌گویند: جـان شوهرت مـولا؛ در نذر حضرت علی (ع)، خداوند را به پیامبر (ص) قسم می‌دهند که حضرت علی (ع) را به یاری آنها بفرستد؛ در نذر حضرت خضر، او را به پنج‌تن آل‌عبا قسم می‌دهند که حاجتشان را روا کند (همو، 322، 326-327). 

سوگندنامه

 گاه برای تأکید بر پایبندی به عهد، سوگندنامه می‌نوشتند؛ یعنی آنچه را که بر زبان آورده بودند، مکتوب، و پای آن را امضا می‌کردند. معمولاً شخص یا اشخاصی نیز به‌عنوان شاهد، این متن یا سوگند را تأیید می‌کردند. این موضوع، پیش از اسلام نیز در ایران رایج بوده است. هنگامی که کیخسرو بر تخت می‌نشیند، کاووس از وی می‌خواهد که برای کین‌خواهی از افراسیاب و سرپیچی‌نکردن از راهِ داد، سوگند بخورد. سپس جزئیات سوگند را این‌گونه شرح می‌دهد: به افراسیاب با همۀ وجودت کینه‌ بورزی، خویشاوندی تو با او تأثیری بر این کینه نداشته باشد، «به گنج و فزونی» فریب نخوری، و سرانجام، «به گنج و به تخت و به تیغ و کلاه / به گفتار با او نگردی به راه»؛ همچنین، از او می‌خواهد که به دادار خورشید و ماه و به تیغ و به مُهر و به تخت و کلاه، به بُرز و به نیک‌اختر ایزدی سوگند بخورد. کیخسرو در برابر آتش چنین سوگندی را بر زبان می‌آورد. سپس متن سوگند را مکتوب می‌کنند و زال و رستم و همۀ بزرگان بر آن سوگندنامه گواهی می‌دهند (فردوسی، 3 / 8- 9). 
در دورۀ اسلامی نیز این‌گونه سوگندنامه‌نویسی رایج بوده است. اَتسز بن محمد خوارزمشاه هنگامی که از سلطان سنجر سلجوقی شکست می‌خورد، سوگندنامه‌ای با مضمون وفاداری خود به سلطان سلجوقی تنظیم می‌کند و به دربار وی می‌فرستد. وی در این سوگندنامه ابتدا خود را معرفی می‌کند و پس از مقدمه‌ای، می‌نویسد: « ... که تا من باشم مطیع و فرمان‌بر ... سنجر بن ملکشاه ... و سر از طاعت و بندگی او نتابم و با هیچ مخالف و بدخواه دولت وی از ترک و تازیک و خویش و بیگانه و زن و مرد و کافر و مسلمان بازنگردم و به خود پناه ندهم ... و با دوست وی، دوست، و با دشمنش، دشمن باشم»؛ و می‌افزاید: «با خدای عزوجل و رسول او عهد بستم و نذر کردم و سوگند خوردم». سپس چند سوگند به زبان عربی ذکر می‌کند و به زبان فارسی ادامه می‌دهد: «به ایزد ... به زینهار ایزد و به خدای هفت آسمان و زمین ... که از این جمله چیز خلاف نکنم و اگر نه چنین کنم، خدای از من بیزار است و من از خدای بیزارم» (مؤید‌ثابتی، 96- 99). نکتۀ جالب توجه و قابل‌ تأمل اینکه بخش پایانی آنچه بیان شد، با همین ادبیات، در آیین سوگندخوردن در پیش از اسلام نیز رایج بوده است (نک‍ : صفحات پیشین مقاله). 
گاه سوگندنامه میان گروهی از اشخاص نوشته می‌شد و به‌این‌ترتیب، آنها در انجام‌دادن یا ندادن کاری معین هم‌قسم می‌شدند. در عالم‌آرای عباسی، ضمن شرح دوران حکومت شاه سلطان محمد آمده است که برای اطمینان خاطر پادشاه «جمیع امرا به دولت‌خانه جمع شده، علما و مجتهدین را حاضر ساختند و ... در حضور علما، هر‌یک 51 قسم خوردند که تا نواب سکندرشأن در حیات باشد، دیگری را پادشاه ندانند ... و قسم‌نامه به مهر علما و مجتهدین درست کرده، به خدمت اشرف فرستادند» (اسکندربیک، 1 / 251-252). 
در دورۀ معاصر نیز سوگندنامه‌نویسی از این نوع رایج بوده است. برای نمونه، 4 تن از رهبران مشروطه برای دفاع از مشروطیت هم‌قسم می‌شوند و سوگندنامه‌ای را با مهر و امضای خود به تاریخ 19 رجب 1328 منتشر می‌کنند (نوزاد، 57). گاه برای اجرای دقیق یک وظیفه یا مسئولیت سنگین، از‌جمله تفویض و قبول وزارت، سوگندنامه‌ای تدوین، و مهر و امضا می‌کرده‌اند. در چنین مواقعی، نامزد وزارت، شروط و حدود کار و اختیاراتی که برای اجرای درست آن شغل ضروری می‌دانسته، مکتوب می‌کرده، و تفویض‌کننده موافقت خود را ذیل آن متن می‌نوشته است. در پایان، نامزد وزارت سوگندنامه‌ای متضمن آیه‌ای از قرآن کریم دربارۀ صداقت خود و درستی نیت و گفتار خویش و ایفای وظایف می‌نوشت و تفویض‌کنندۀ مقام نیز موافقت خود را تحریر و با سوگند مؤکد می‌کرد ( لغت‌نامه ... ، ذیـل مواضعه). نمونۀ این سوگندنامـه در تاریخ بیهقی و در شرح سپردن وزارت از سوی سلطان مسعود به حسن میمندی آمده است. این سوگندنامه را بونصر مشکان و بوسهل زوزنی به‌عنوان گواه امضا ‌کرده‌اند (1 / 230-231). 
در میان ایلات و عشایر نیز سوگندنامه‌نوشتن و پیمان را با سوگند مؤکدکردن رایج بوده است. در 1323 ش، میان طوایف بویراحمد و ممسنی پیمان اتحاد بسته می‌شود. پس از موافقت پیرامون اجزاء پیمان، حاضران برمی‌خیزند، قرآن را در میان می‌گذارند و هر‌یک، به‌نوبت، انگشت خود را رو به قرآن می‌گیرند و می‌گویند: به این کلام‌الله مجید سوگند یاد می‌کنم که با فلان طایفه دوستی و برادری کنم، با دوستانشان دوست و با دشمنانشان دشمن باشم. سپس موارد پیمان را به ‌همراه سوگند، مکتوب می‌کنند (طاهری، 404-406). 
نمونـه‌ای جـالب توجـه از سوگندنامـه در ایـل خاص باصری نوشته شده است که در آن امضاکنندگان متعهد می‌شوند از محل خـود به اصفهـان مهاجرت کنند. در ایـن سوگندنامه آمـده است: «امضاکنندگان ... اول قسم از کلام‌الله مجید یاد نموده و بعد ورقه را امضا نمایند. چون صیغۀ حضرت عباس (ع) در مابین گذارده می‌شود که هیچ ‌گونه و هیچ نوع خطایی و خیانتی در حق همدیگر ننموده ... » (اکبری، 233-235). سوگندنامۀ دیگری نیز در این ایل براساس پیمانی، تنظیم می‌شود که در آن ورود ساز و نقاره در عروسیها و طبیعتاً اجرای چوب‌بازی ممنوع می‌گردد. مسبب اصلی این سوگندنامه، اتفاقات ناخوشایندی بود که گاه بر اثر چوب‌بازی پیش می‌آمد و شکستگی دست یا پای اشخاص و در‌نتیجه، دلخوری و درگیری را در پی می‌آورد (همو، 241-242). 
از دیگر نمونه‌های سوگندنامه‌ها می‌توان به سوگندنامه‌های پزشکان، پادشاهان، رؤسای جمهور و نمایندگان مجلس اشاره کرد. 
سوگندنامه‌نویسی میان ادیبان، فنی خاص به شمار می‌آمده، و اصول و قواعدی بر آن مترتب بوده است؛ به‌گونه‌ای‌که مؤلف دستور الکاتب چند نوع از آن را نقل کرده است تا سرمشقی برای دبیران و نوآموزان باشد. در همۀ نمونه‌هایی که نقل شده، سوگند در پایان پیمان‌نامه آمده است. برای نشان‌دادن ارتباط سوگندهای دبیران با سوگندهای رایج در فرهنگ مردم، نمونه‌ای از سوگندهای عهدنامه‌های یاد‌شده در این کتاب نقل می‌شود: «برین عهد و میثاق حضرت صمدیت جل‌جلاله و ارواح مقدسۀ انبیا، صلوات‌الله علیهم اجمعین، و ذوات کاملۀ اولیا از آل و اصحاب و صدیقان و شهدا و صالحان و انصار و مهاجران و غزاة و مجاهدان را، رضی‌ الله عنهم، گواه گرفتیم و کفى باللّٰه شهیدا» (نخجوانی، 1 / 493، برای نمونه‌های دیگر، نک‍ : 490-491، 494). 
در میان عشایر، مراسم «سگ‌چال» رایج است که هنگام پیمان‌بستن و سوگند‌خوردن اجرا می‌شود. این رسم در میان مردم بختیاری به «سی‌کُشون» (سگ‌کُشان) موسوم است. هنگامی‌که بزرگان ایل و طایفه دربارۀ موضوعی هم‌قسم می‌شوند، هم‌زمان، سگی را می‌کشند و چال می‌کنند و می‌گویند: این سگ عوض پدر کسی باشد که پیمان‌شکنی کند (قنبری، فولکلور، 180). این مراسم با اندکی اختلاف در میان مردم الیشتر نیز رایج است و به آن گورّسگ می‌گویند (عسکری‌عالم، 1 / 141). 
3. گروه سوم شامل سوگندها یا قسمهای صرفاً زبانی است که در گفت‌وگوهای روزمره و محاوره‌ای، جدا از هر‌گونه آیین و آدابی، بر زبان مردم جاری می‌شود. چنان‌که پیش از این گفته شد، شکل‌گیری این‌گونه سوگندها، از‌لحاظ تاریخی نسبت به سوگندهای آیینی، متأخر بوده (نک‍ : بخشهای پیشین مقاله)، و در‌عین‌حال، رایج‌ترین انواع سوگند در فرهنگ مردم ایران‌اند. در آثار ادبی نیز بسامد این‌گونه سوگندها نسبت به انواع دیگر بیشتر است؛ به‌طوری‌که شماری از آیینهای راستی‌آزمایی رایج در برخی از مناطق ایران، استمرار آیینهای ایران‌ باستان است. برخی از سوگندهای زبانی امروزی نیز شباهت‌ تام با سوگندهای رایج در پیش از اسلام دارند، مانند سوگند به آتش؛ مثلاً در مازندران می‌گویند: به این آتش گرم، قسم (انصاری، 89). دامداران کوه‌نشین تنکابن نیز به «آتش خدا» قسم می‌خورند (عیسى‌پور، 255). گاه این سوگند به محل برافروختن یا نگهداری آتش، از‌جمله اجاق و تنور است (نک‍ : دنبالۀ مقاله). 
بسیاری از اروپاییانی که طی چند سدۀ پیش به ایران آمده‌اند، از رواج فراوان این سوگندها میان مردم با شگفتی یاد کرده‌اند. نمونه‌هایی از این سوگندها از گوشه و کنار ایران جمع‌آوری شده است که آنها را می‌توان به این صورت طبقه‌بندی کرد:
الف ـ سوگندهای الٰهی و مذهبی، که شامل سوگند به خداوند، پیامبران، امامان، اولیا و کتابهای آسمانی است: به خدا، والله، خداوکیلی، خدا به سر شاهده، به کلام‌الله، به کلام‌الله مجید، به قرآنی که در سینۀ محمد است، به آیه‌آیه‌های قرآن، قرآن بزندم (رنجبر، حسین، 488-491؛ همایونی، فرهنگ، 213؛ هاشم‌نیا، 117)، به پیغمبر، به روح رسول‌الله، به پیغمبر آخرالزمان، به مولا علی، به پنج‌تن آل‌عبا، به فاطمۀ زهرا (ع)، به گلوی بریدۀ حسین (ع)، به امام زمان (ع)، به شاه خراسون، به چهارده‌معصوم، به امام غریب، به امیرالمؤمنین، به این قبلۀ محمدی (قلی‌پور، 289-290؛ همایونی، گوشه‌ها، 198- 199). 
از میان اولیا، قسم به حضرت عباس (ع) جایگاهی ویژه‌ دارد. مردم بسیاری از مناطق بر این باورند که قسم به حضرت عباس چنانچه دروغ باشد، زود تأثیرات خود را بر جای می‌گذارد (جعفری، تحقیقات). مردم در‌توجان به حضرت عباس (ع) قسم نمی‌خورند (پیشدادفر، 6 / 41). مردم بروجرد بر این باورند که حضرت عباس (ع)، میرغضب حضرت علی (ع) است و غضب و خشم وی بر ظالمان بسیار گیرا ست؛ ازاین‌رو، به‌سادگی به نام ایشان سوگند نمی‌خورند (کرزبر، 218). در گذشته، داش‌مشدیهای تهران نیز قسم راستشان به «حرضت عباس» بود (مستوفی، 1 / 410). به‌رغم آنچه گفته شد، قسمهای متنوعی دربارۀ حضرت عباس (ع) میان مردم رایج است، مانند به دستان بریدۀ حضرت عباس، به مشک تیرخوردۀ حضرت عبـاس، به ابوالفضل (ع)، بـه تیغ برندۀ حضرت عباس (هاشمی، سراسر مقاله). در هر منطقه، قسم به امامزاده‌های همان‌جا نیز بسیار رایج است؛ برای نمونه: در تهران و شهرری، قسم به شاه عبدالعظیم (ه‍ م)؛ در قم، به حضرت معصومه (ه‍ م)؛ در شیراز، به شاه‌چراغ (ه‍ م)؛ در گیلان، به امامزاده ابراهیم که در آنجا به حضرت عباس گیلان مشهور است (پوراحمد، 78). 
ب ـ سوگند به پدیده‌های طبیعی مانندِ به تیغ آفتاب؛ به این شب تاریک؛ به آب روان، که گاه به‌صورت «به این مِهر فاطمه» یا «به این آب روان که مِهر حضرت فاطمه است» نیز بیان می‌شود (جعفری، درآمدی ... ، 353)؛ به آفتاب خسته‌تن؛ به این سوی آفتاب؛ به این ماه چهارده؛ به این آب چشمه؛ به این تنگ غروب؛ به آفتاب داغ (بخشی‌زاده، 102؛ پهلوان، 116-117؛ انصاری، 87- 89)؛ به این درخت نظر‌کرده (اشاره به درختی مقدس) (عیسى‌پور، 255). 

صفحه 1 از4

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: