خاکسپاری
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 2 بهمن 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/240688/خاکسپاری
چهارشنبه 15 اسفند 1403
چاپ شده
3
در نقاوة الآثار دربارۀ شرح دفن شاه طهماسب آمده است که ابتدا جسد او را که در باغچۀ حرم به رسم امانت گذاشته بودند، به شاهزاده حسین بردند تا در جوار آن امامزاده دفن نمایند. یک پایۀ تابوت را شاه اسماعیل، جانشین وی، بر دوش گرفت و پایههای دیگر را سایر شاهزادگان برداشتند و بقیه با جامههای سیاه و سرهای برهنه فریادزنان و خاک بر سرکنان راه افتادند و به قدر مقدور و ممکن گریه و زاری کردند. دستور داده شد که 000‘1 قاب از آش عزا ترتیب دادند و 700 من شربت از قند مکرر، بعضی با آب لیمو و بعضی معطر به گلاب و عرق بیدمشک، و 000‘5 طبق حلوا از شکر و عسل و دوشاب سفید فراهم کردند، و مقرر شد که خرمنها از گوشت پخته فراهم نمایند و گدایان و محتاجان را به تاراج آن رخصت دهند. ولی بین سران قزلباش نزاعی درگرفت و فتنه برپا شد و برای خواباندن فتنه حتى شاه دخالت کرد، اما نتیجه نداد، تا اینکه جسد شاه طهماسب را از آنجا خارج کردند و به مشهد بردند تا در پایین پای امام رضا (ع) دفن نمایند (افوشتهای، 34-36). پیترو دلا واله براساس شنیدههای خود نوشته است: گبرها مردگان خود را در محلهای مخصوصی به کمک چوببست با چشم باز سرپا نگه میدارند، بهطوریکه زنده به نظر میرسند و تا موقعی که جسد خودبهخود متلاشی یا طعمۀ لاشخورها نشود، به همین ترتیب باقی میماند. از قول همو ایرانیان باستان نیز به همین نحو عمل میکردند؛ استرابن و هرودت و دیگر مورخان نیز در این زمینه مطالبی نوشتهاند (ص 80). لیدی شیل در 1273 ق / 1857 م میگوید: در چند فرسنگی تهران محلی وجود دارد که در حکم قبرستان گبرها ست و آنها مردگان خود را در اینجا، بر فراز تپهای در معرض هوا و پرندگان لاشخور قرار میدهند و پس از اینکه گوشت و پوستشان از بین رفت، استخوانهای مرده را جمع میکنند و در دخمهای میریزند (ص 79). سرنا که در 1294 ق / 1877 م در زمان ناصرالدینشاه قاجار به ایران سفر کرده بود، در شرح مراسم درگذشت محمد ناصر خان ظهیرالدوله نوشته است: در ایران رسم چنین است که مرده را چند ساعت بعد از اینکه چشم از این دنیا بست، کفن و دفن کنند، ولو آنکه احتمالاً خطر زنده دفن کردن او در میان باشد. ظهیرالدوله وصیت کرده بود در شهر مقدس مشهد قبری برایش بسازند، ولی تا مقدمات امر برای بردن جسدش به آرامگاه ابدی فراهم گردد، او را موقتاً و بهطور امانت در باغ مجاور خانهاش دفن کردند. همیشه دربارۀ کسانی که باید به جای دیگری منتقل شوند، بعد از مراسم تشییع و دفن و برگزاری مجالس ترحیم در خانۀ تازه درگذشته ــ که این مراسم 3 روز به طول میانجامد ــ به همین نحو عمل میکنند. در لحظهای که محتضر آخرین نفس را کشید، مردهشورها را خبر میکنند تا بیایند و جنازه را غسل دهند. جسدِ شسته و پاکشده را محکم در پارچههایی میپیچند، بعد به وی کفن میپوشانند و دو طرف آن را در قسمت سر و پاها گره میزنند. سابق بر این، نقشهایی از آیههای قرآن نیز روی کفن رسم میکردند، ولی ناصرالدین شاه بهسبب آنکه خاک ناپاک است و تماس داشتن عبارات کتاب مقدس با آن درست نیست، این آیین را لغو کرد. آنگاه جسد مرده را که به این صورت آماده شد، در قبری کمعمق، بدون هیچ پوشش دیگری، قرار میدهند. دفن جنازهها اعم از اینکه آنها را برای انتقال به یک مکان مقدس، بهطور امانت به خاک بسپارند، یا برای همیشه دفن کنند، در هر دو حالت به همین صورت است. سنگ مزاری که روی خاک میخوابانند، نشانهای است از جای قبر آنهایی که بهطور امانت دفن شدهاند. به محض اینکه کسی درگذشت، ملایی را خبر میکنند تا در خانۀ وی مدت 3 روز برای او قرآن و نماز بخواند. اگر شخصیت معروفی از دنیا برود، برگزاری مراسم ترحیم و تذکر در چند مسجد دیگر هم تکرار میشود. در هنگام درگذشت ظهیرالدوله، امام جمعۀ تهران برای نماز حاضر شد. پس از 3 روز عزاداریِ مردها در بیرونی و زنها در اندرونی، و صرف غذا، خانوادۀ متوفا به فکر انتقال جسد به مشهد افتادند (ص 141-143). هاینریش بروگش (ه م) که در فاصلۀ سالهای 1276- 1278 ق / 1859-1861 م سفیر پروس (آلمان) در ایران بود، نوشته است: افرادی که در ایران فوت میکنند، اگر وصیت کرده باشند که باید در کربلا به خاک سپرده شوند، آنها را بلافاصله به کربلا حمل نمیکنند، بلکه طبق مراسم مذهبی شیعه، در محلی بهطور امانت به خاک میسپرند تا در مواقعی که کاروانهای حمل اجساد کربلا راه میافتد، آنها را دوباره از خاک خارج کنند و به کربلا بفرستند (2 / 554). بروگش تشییع جنازۀ یکی از همسایگان خود را در تهران اینطور شرح میدهد: قبل از همه چند نفر که بیرقهای سیاه در دست داشتند، در فواصل مشخص از یکدیگر حرکت میکردند. پشت سر آنها 6 یا 7 نفر طبقکش که طبقهای محتوی چند کلهقند و مقداری شیرینی بر سر داشتند، میآمدند و بعد از آنها مردی معمم سوار الاغ حرکت میکرد و با صدای بلند نوحه و آیاتی از قرآن میخواند. بعد از او، جسد را که در شال پیچیده، و در تابوتی قرار داده بودند، حمل میکردند و دنبال آنها جمعی از مردان وایوایکنان و به سر و رویْ زنان حرکت میکردند. زنان و دختران در میان مشایعتکنندگان دیده نمیشدند. در مراسم تشییع جنازۀ افراد محترم و اعیان و اشراف، عدهای با لباسهای عربی سوار بر اسب و مانند دستههای عزاداری ماه محرم شرکت میکنند (2 / 592).ویلسن (ه م) که از 1327 تا 1332 ق / 1909 تا 1914 م در ایران بوده، نوشته است: در لرستان جوانی در حین زدوخورد ایلات به قتل رسیده بود، به همین سبب او را کفن نکردند و با همان لباس خونین به خاک سپردند. مردها در هنگام دفن جنازه آرام بودند و زنها بهخصوص زن و بچۀ مقتول موهای خود را میکندند و صورت خود را میخراشیدند (ص 185-186). به هنگام دفن مردگان در ایل بختیاری، گروههای نوازنده یا توشمالها نوای حزنانگیزی مینوازند که به آن «ساز چپ» میگویند (کریمی، 261). جیمز موریه (ه م) این موضوع را به گونهای دیگر نوشته است: بختیاریها در آیین خاکسپاری مردگان خود به جای سوگواری، شادی میکنند و پیرامون قبر گرد آمده به آوازخوانی و رقص چوپی همراه با آواهای موسیقی میپردازند. اگر مرده در جنگ کشته شده باشد، شادمانیشان بیشتر میشود و جنازهاش را حلال میشمارند. اگر در جایی دور از خانه و کاشانهاش کشته شده باشد، گوری موقت برای او میسازند و کلاه و سلاح و دیگر اثاثه و لوازمش را روی گور میگذارند و بر گرد آن به رقص و پایکوبی میپردازند (2 / 160).آدام اُلئاریوس (ه م) نیز که در 1076 ق / 1665 م در ایران بوده، شرح کوتاهی دربارۀ چگونگی دفن مردگان و باور آنها دربارۀ نکیر و منکر داده است (ص 334-335). ادوارد پولاک، پزشک ناصرالدین شاه، نیز در کتاب خود ذیل بخشی با عنوان گورستانها، ضمن نقدی از شرایط بهداشتی، اشارهای نیز به چگونگی دفن اموات میکند (ص 248-251). گزارشی که از تشییع و تدفین و ترحیم در خراسان داده شده، دقیق و مفصل است و با اندک جزئیاتی در دیگر جاهای ایران نیز به همان ترتیب عمل میشود. در خراسان در دهان فرد در حال احتضار آب تربت میریزند، شهادتین بر زبانش جاری میسازند، و دعای عدیله و حدیث کسا (ه م) به گوشش میخوانند. اگر کسی شب فوت کند، خشتی بالای سرش میگذارند تا جای مرده در خانه خالی نماند؛ شمعی یا چراغی روشن میکنند و روی خشت میگذارند تا اتاق میت روشنایی داشته باشد؛ یک کاسه شربت در کنار خشت میگذارند، با این نیت که روز قیامت شخص متوفا از شربت حوض کوثر بنوشد. پس از مرگ، یکی از جامههای خوب او را بر تنش میپوشانند، غریبهای دو شست پای او را با نخ میبندد، پلکهای او را بر هم میگذارد و با پارچهای سفید چشمانش را میبندد، و لبان او را بر هم میگذارد و پارچۀ سفیدی از زیر چانه و بناگوش او رد میکند و بر بالای سرش گره میزند. قرآنی روی سینهاش میگذارند و پارچۀ سفیدی به دور کمرش میبندند. هر یک از نزدیکان پولی در جیبش میگذارند تا مردهشور بردارد و او را تمیز بشوید و در حق او دعا کند. گریه و شیون کردن قبل از مرگ موجب جانبهسر شدن فرد میشود، یعنی روحش در سر یا بینی او متوقف میگردد و مدتی طول میکشد تا جان از بدنش خارج شود. پس از انجام همۀ این کارها، مؤذنی بر بالای بام به قصد خبررسانی و نیز طلب رحمت و بخشایش صلوات میفرستد. عدهای تابوت (ه م) میآورند و آن را از پایین پا، یعنی از سر باریک تابوت، وارد اتاق میکنند و در کنار متوفا قرار میدهند. تشکی در کف آن میگسترند و بالشی بر آن میگذارند. برای آنکه تابوتْ مرده را فشار ندهد، یکی از ارحام فرد چند لحظه در تابوت میخوابد. جنازه را درون تابوت میگذارند و قطیفهای روی او میکشند و طاقهشال ترمهای روی تابوت میاندازند. برای مشخص کردن جنسیت و هویت مرده، اگر زن باشد، چارقد سر او را، و اگر مرد باشد، شال او را ــ که برای حاجی به رنگ زرد، برای سید به رنگ سبز، و برای عوام به، رنگ سفید است ــ دور تابوت میپیچند. تابوت را بر دوش میکشند و به دور حیاط 3 بار از طرف راست به چپ میگردانند تا مرده آخرین دیدار خود را با محیط زندگی خود بکند و بلافاصله از خانه خارج میشوند. خراسانیها باور دارند که اگر مرده ثوابکار باشد، تابوت سبک میرود و اگر گناهکار باشد، کند و سنگین پیش میرود. در طول راه برای متوفای مسن، خرما، و برای جوان، نقل و حلوا خیرات میکنند. بعضی از مردم پایهای از تابوت را چند قدمی به دوش میکشند و برخی نیز به محض اینکه چشمشان به تابوت میافتد، از مسیر خود بر میگردند و 7 قدم دنبال تابوت میروند تا گناهانشان بخشوده شود. خویشان و ارحامِ متوفا پیشاپیش تابوت، و بقیه در پشت آن حرکت میکنند و تهلیل میگویند تا به غسالخانه برسند. مردهشوی او را برهنه کرده و با آب و صابون میشوید و نیت میکند که این مرده را برای رضای خدا و نزدیکی به او میشوید و غسل میدهد. ابتدا او را با آب سدر (3 بار از سر تا روی سینه، 3 بار از شانۀ چپ تا ناخن پا، و 3 بار از شانۀ راست تا ناخن پا)، سپس با آب کافور و پس از آن با آب خالص غسل میدهد. میت را حنوط میکند و دو ترکه از چوب بید زیر بغلش میگذارد (اگر زن باشد، گردنبندی از تربت نیز به گردنش میآویزد). سپس جنازه را کفن (ه م) کرده و به طرف محل دفن حمل میکنند (شکورزاده، 207-210). قبل از به خاکسپاری میت، تابوت را چند متر دورتر از گور میگذارند و نماز میت به جماعت بر وی میخوانند. سپس میت را در گور میگذارند. کسی که وارد گور میشود تا جنازه را در جای خود بگذارد، باید سر و پایش برهنه باشد. آنگاه عقاید حقه را بر او تلقین میکنند. سپس لحد را با خشت میپوشانند و قبر را با خاک پر میکنند. هرکس 5 انگشت خود را پنجرهوار روی قبر میگذارد، با این باور که حین فاتحه خواندن نوری از این دنیا از لای انگشتان بر قبر مرده وارد شود. پس از قرائت فاتحه، همه دستهجمعی به خانۀ متوفا میروند و پس از پذیرایی با چای و قهوه خانه را ترک میکنند. در روستاها پس از اتمام مراسم دفن، قدری کاه یا چند بوتۀ صحرایی روی قبر آتش میزنند تا خاک گور خشک شود و تر و تازه نماند و کفتار یا حیوانات دیگر را به سوی خود جلب نکند (همو، 213-214؛ نیز نک : کتیرایی، 279-281؛ بلوکباشی، 518-523). در کاشان قدیم همینکه کسی فوت میکرد، فوراً یکی دو نفر را خبر میکردند تا برای اعلام سرچوب و غسل و کفن به بام همان خانه بروند و خودشان تخته و تابوت فراهم میکردند. میت را در تابوت، و تابوت را در محفهای میگذاشتند که حمامیهای آن محله حاضر میکردند. روی محفه را شالهای ترمه و پارچههای نفیس میکشیدند. آنگاه چند نفری با طوقهای عزا و چند خوانچۀ نان و حلوا بر سر، در جلو محفه ــ که عدهای بر دوش میکشیدند ــ به راه میافتادند و سادات و ذاکر نیز همگام با جمعیت و با فریاد و فغان و تسبیح و تهلیل متوفا را به غسالخانه میبردند و پس از مراسم کفن و دفن، مجالس ترحیم به پا میکردند (ضرابی، 194). جلال آل احمد در تکنگاری خود از اورازان (ه م) که در آغاز دهۀ 1330 ش تهیه کرده است، مینویسد: وقتی کسی بمیرد، یک نفر از خانوادۀ او یا همسایهها به بام میرود و مناجات میکند و به فارسی و عربی اشعار و دعاهایی میخواند. مردهای ده به محض شنیدن صدای مناجات جمع میشوند و به قبرستان میروند و دستهجمعی قبر را میکنند. کندن قبر که به نیمه رسید، شماری از آنها به خانۀ مرده میروند و مرده را برای شستوشو به غسالخانـه ــ کـه همـان چشمـۀ بـزرگ جلـو حسینیـه اسـت ــ میبرند. اگر مرده زن باشد، پردهای نیز به دور چشمه میکشند و میت را کفن میکنند. آنگاه متوفا اگر مرد باشد، در مقابل در حسینیه، و اگر زن باشد در درون حسینیه به امامت یکی از پیرمردها بر او نماز جماعت برگزار میکنند. چون تابوت ندارند، میت را با طناب روی نردبانی میبندند و به دوش میگیرند. او را تا دم قبر مشایعت میکنند و در گور میگذارند و تلقین و دفن میکنند. رویش سنگ میچینند و خاک میریزند. دفن که تمام شد، دستهجمعی به خانۀ صاحبعزا میروند و در اتاقی جمع میشوند و هرکدام با صدای بلند فاتحه و قرآن میخوانند ( اورازان، 22). تهرانیها باور داشتند هر کسی ستارهای در آسمان دارد که چون بمیرد، آن ستاره خاموش میشود و میافتد. اگر محتضر چانه میانداخت، ستارهاش میافتاد؛ اگر لبخندی بر چهره داشت، بیگمان بهشتی بود و در غیراینصورت نه؛ اگر چشمانش باز مانده بود، میگفتند دل از دنیا نکنده است (کتیرایی، 268، نیز حاشیۀ 1). همچنین آنها روی سینۀ مرده قرآن میگذاشتند تا شیطان در جسمش حلول نکند. از نظر آنها، مردههایی که شیطان یا جن به جسمشان حلول میکرد، نمیتوانستند حرف بزنند، ولی همه کار از دستشان بر میآمد و بهمحض اینکه سپیدی صبح سر میزد، دوباره میمردند (هدایت، 71، نیز حاشیۀ 1). هنگام دفن زیر بغل مرده دو ترکه به نام جریدتین، به اندازۀ معین از شاخههای درختهای تر، مثل بید و انار و انجیر، میگذاشتند تا در موقع سؤال و جواب در قبر به آنها تکیه کند (همو، 71-72، نیز حاشیۀ 1). گذاشتن شاخۀ درخت در قبر باوری است که در برخی مناطق دیگر نیز وجود دارد. مثلاً در جندق دو شاخۀ درخت خرما (حکمت، 127)، در ابیانه ترکۀ درخت بید (نظری، 575)، و در داریون شاخۀ درخت انجیر میگذارند (بذرافکن، 160). در تهران مردهشور به آخرین کاسۀ آبی که خودش آن را العفو مینامد و باید بر سر مرده بریزد، العفو میخواند و میدمد (هدایت، همانجا). تهرانیها عقیده دارند قبر که فشار میدهد، انسان هرچه شیر از مادرش خورده، از دماغش بیرون میآید (همو، 72). در تهران اگر مرده از اعیان بود، معمولاً او را در خانه میشستند (کتیرایی، 272). همچنین دیده شده است که هر کسی مایل بود، با بیلْ خاکی بر قبر میریخت و دستۀ بیل را روی زمین میگذاشت تا دیگری بردارد و آن را مستقیماً به دست کسی نمیداد. در شهربابک مرده را با چوبک شستوشو و غسل میدادند (عزیزی، 341) و کودک را بهصورت لحدی دفن میکردند، یعنی پس از کندن چالۀ قبر، سمت راست آن را خالی میکردند و کودک را در آنجا به خاک میسپردند و شب اول نیز برای ممانعت از آزار جانوران، قدری کاه دود میکردند؛ همچنین بزرگسالان را صندوقی دفن میکردند و تا پر شدن چاله بیل را به زمین نمیگذاشتند و دستبهدست میدادند (همو، 343). در تهران تا سال پنجم سلطنت پهلوی اول، مردهها را با تابوت حمل میکردند که در این سال قدغن شد و اولین اتومبیل نعشکش به نام «گنبد برنجی» ساخت قورخانه، در اختیار بلدیه و گورستان قرارگرفت. برای مردم اینوسیله دلچسب نبود، زیرا آنها باور داشتند که برداشتن هر قدم در زیر تابوت یا به دنبال آن رفتن 000‘70 گناه کبیره را از آنان میریزاند و اینوسیله، مرده را نیز از ثوابِ به دوش رفتن مردم محروم میکرد (شهری، 3 / 254). در روستاهای تاتنشین بلوک زهرای قزوین، میت را اگر عصر تا شب مرده باشد، حتماً شب در مسجد میگذارند، وگرنه بر بام مردهشویخانه جار میزنند و اهالی که جمع شدند، مراسم حنوط و کفن را انجام میدهند. بعد از کفن، میت را اگر مرد باشد، در چادرشبی میپیچند و اگر زن باشد، در پارچۀ سیاهی. آن را روی نردبانی میگذارند و با طناب سیاه سفت میبندند و به کول میکشند و «لا اِلٰه الّا اللّٰه» گویان به سوی گورستان کنار امامزاده میبرند. 3 شب اول پس از دفن باید سر گور آتش روشن کرد و به اعتقاد خودشان این کار برای جلوگیری از نبش قبر به وسیلۀ کفتار یا حیوان درندۀ دیگری است. تشییع و تکبیر و تهلیل و قبر کندن و تلقین فرقی با شهرهای دیگر ندارد (آل احمد، تاتنشینها ... ، 84- 85). آتش روشنکردن بر قبر مرده در شب اول در برخی مناطق دیگر نیز چون سروستان (همایونی، 556-557) و سیرجان (بختیاری، 290) مرسوم است. در ابراهیمآباد کفنودفن در مردهشویخانه بوده و حتى به رسم قدیم شهرها عماری دارند. سنگ قبرها از مرمر است با نقش تسبیح، شانه، پارو، خیش و یک جفت ورزو به همراه اسم متوفا و تاریخ فوت و گاهی یکی دو بیت شعر (آلاحمد، همان، 85).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید