خاکسپاری
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 2 بهمن 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/240688/خاکسپاری
چهارشنبه 15 اسفند 1403
چاپ شده
3
در ده طالبآباد شهر ری، وقتی فردی دار فانی را وداع میگوید، تابوتی از غسالخانه میآورند و مرده را با آن به غسالخانه میبرند. آنها معتقدند که هر کس 7 قدم میت را مشایعت کند، گناهانش بخشیده میشود. مردهشور لباسهای مرده را درمیآورد و این لباسها به مردهشور تعلق میگیرد. پس از شستن میت، با خلعتی مرکب از کفن، کرباس، پنبه، سدر و کافور او را کفن میکنند و در قبری که برایش کندهاند، میگذارند. پس از تلقین، سنگ لحد را رویش میچینند و روی آن را با خاک و گِل میپوشانند. معتقدند که تا این هنگام مرده از مردن خود اطلاعی ندارد و چون بستگان آهنگ رفتن میکنند، او هم میخواهد برخیزد و به همراه جمعیت روان گردد که سرش به سنگ لحد میخورد و شیری که از پستان مادر خورده از بینیاش بیرون میآید و فریاد میکشد؛ همچنین اگر بخواهند قبر را پا بگیرند، یعنی روی قبر را سنگفرش کنند، عقیده دارند که باید این کار بعد از شب هفت صورت گیرد (صفینژاد، 447- 448). در جندق، مرده را توی پلاس میگذارند و به مردهشویخانه میبرند. اگر شب باشد، مرده را در همانجا میگذارند و یک نفر هم تا صبح بر بالای سرش قرآن میخواند. قبرکن را خبر میکنند و هنگام بردن مرده به قبرستان، چادرشبی روی تابوت میاندازند و «لا الٰه اِلّا اللّٰه» گویان به سوی قبرستان میبرند. چند قدم به چند قدم کسانی که تابوت را بر دوش میکشند، جای خود را به افراد تازهنفس میدهند تا خدا مقابل اسم آنها در دفتر خود ثواب بنویسد. یک نفر هم دو برگۀ خرما روی کول دارد تا آنها را برای تبرک در قبر میت بگذارند. اقوام میت پشت سر تابوت بر سر زنان و مویهکنان، مرد و زن و خرد و کلان، تا قبرستان میآیند. مرده را اگر زن باشد، یکی از محارم، و اگر مرد باشد، یک نفر در لحد میگذارد. قبل از اینکه 33 خشت روی مرده بگذارند، او را تلقین میکنند تا شب اول قبر در جواب درنماند (حکمت، 127- 128). ساعدی در گزارشی که به سال 1344 ش تدوین کرده است، مینویسد: در مشکینشهر مرده را همیشه در خانه میشویند، چون شهر غسالخانه ندارد. در دهات همیشه لب چشمه مردهشویخانه هم هست. مرده را در خانه کفن میکنند و سپس برای دفن به یکی از دو قبرستان شهر میبرند. برخلاف قبرستانهای قدیمی دهات و آبادیهای اطراف که پر است از سنگهای بسیار بزرگ و پر از رمزوراز و جادو، و در خیال همه، انباشته از گنجهای فراوان، قبرها ساده و سنگی است و شعر و نوشته و نقشونگار بر الواح قبور کمتر دیده میشود، مگر بر قبر بزرگان و رؤسای ایل و علما. روی بعضی از قبرها پیهسوزِ شمعدانمانندی به اسم «قولّوخچی» (خدمتگزار) قرار دارد که شب جمعه روشن میکنند (ص 145-146).در بین شاهسونها وقتی یک نفر فوت میکند، تمام جماعت «اوبا» خبردار میشوند و میآیند. مرده را یک نفر از اهل اوبا میشوید و اگر در آن نزدیکیها قبرستانی باشد، جنازه را روی دوش تا خانۀ آخرت میرسانند، وگرنه مرده را به پشت شتری میگذارند و لنگۀ کفش یا لنگۀ چاروقی به گردن شتر میآویزند و به نزدیکترین قبرستان آبادی همسایه میرسانند و بعد از دفن برمیگردند. مردها در آلاچیقی به تلاوت قرآن، و زنها در آلاچیقی دیگر به گریه و مویه میپردازند (همو، 146-147). بلوچها جسد را روی تخته یا نردبان و یا تابوتی (میتکش) حمل میکنند. 4 نفر به نوبت 4 طرف آن را بر دوش میکشند. هنگام حمل جنازه، هیچ نوع سر و صدایی راه نمیاندازند. مرده را روی زمین طوری میگذارند که سر آن به طرف مغرب و پا به طرف مشرق باشد، سپس نماز میت برگزار میشود. بلوچها به لحد کجگوری میگویند. مردۀ زن را شوهر یا برادرهای زن در درون قبر میگذارند و مردۀ مرد را هر یک از اهالی. روی لحد را با تختهسنگهای کوچک یا با خشت میپوشانند و گل روی آن میریزند. خاک را اول مولوی و بعد رئیس طایفه و بزرگان محل و سپس بقیۀ حضار میریزند تا همه ثوابی کرده باشند. صاحب عزا مقداری پول یا چند نهال نوکاشتۀ نخل با عنوان اسقاط / اسکات، یا قبربها / سرقبری در حضور جمع و به شهادت چند تن به مولوی میدهد تا وراث اعتراضی نداشته باشند. فرد کشتهشده در جنگ یا نزاعهای محلی شهید نامیده میشود و او را بدون غسل و کفن با لباس خودش دفن میکنند. بر بالا و پایین قبر مرده، اگر مرد باشد، دو تکه سنگ عمودی در موازات قبر، و اگر زن باشد، عمود بر امتداد قبر، هر دو به نام شک نصب میکنند (ناصری، 87- 88). مردم دوان بر این باورند که اگر بر سر قبر تازهدرگذشته 3 شب و روز متوالی قرآن بخوانند، نکیر و منکر در این مدت به احترام قرآن بر سر او نخواهند آمد، به همین سبب پس از دفن، اتاقکی چوبی یا حلبی روی قبر میگذارند و قاری به خواندن قرآن مشغول میشود، و مزد خود را یا بهصورت نقد و به قول خودشان خشکه میگیرد، یا نیمی از آن را نقد و نیم دیگر را بهصورت خوراک شبانهروزی دریافت میکند. گاهی نیز دو قرآنخوان اجیر میکنند که قرائت قطع نشود. نزدیکان متوفا این 3 روز را در خانه عزاداری میکنند و در آخرین ساعات روز سوم سر قبر میروند و اتاقک را برمیدارند و قبر را آبپاشی میکنند. اگر مرده مرد باشد، قاری را در خانه با کشتن یک خروس پذیرایی میکنند، و اگر زن باشد، او را با کشتن یک مرغ پذیرایی، و راهی خانهاش میکنند (لهساییزاده، 151-152). در سروستان مرده را روی تابوت و بر دوش مردان «لا الٰه اِلّا اللّٰه» گویان به خاکسون (گورستان) میبرند. مردهشور نیز با لنگی و تشتی و حولهای با مقداری سدر و کافور ــ که همه را در یک سینی روی سر گذاشته است ــ در جلو تابوت به راه میافتد. مرده را در کنار جوی آبی روی سنگی میشویند و غسل میدهند و کفن میکنند و به خاکسون میبرند و در گور میگذارند و لحد رویش را میبندند و روی قبر را با خاک میپوشانند و فاتحهای میخوانند. آنگاه زیر بغل بستگان خیلی نزدیک متوفا را میگیرند و جلو میاندازند و راهی خانه میشوند. چند نفر از نزدیکان متوفا هنگام بدرود با میت 7 مرتبه برمیگردند و زیر لب میپرسند: «نمیآیی برویم؟» (همایونی، 556-557). در شاهرود با پارچهای چشم و چانۀ متوفا را میبندند و در چادرشب بزرگی میپیچند و برای اینکه «شیطان به او نزدیک نشود»، طاقهشالی روی او میاندازند و در تابوت میگذارند. برای اینکه گناهان مرده ریخته شود، 3 مرتبه تابوت را بلند میکنند و به زمین میگذارند. 3 نفر به ترتیب 3 مجمعۀ قند و نقل و گندم به سر میگیرند و با صدای «لا اِلٰه اِلّا اللّٰه» خطیب به سوی گورستان رهسپار میشوند. غسال او را 3 غسل کافور و سدر و آب خالص میدهد و دو چوب نازک انار شیرین، برای تکیهگاه میت در شب اول قبر، زیر بغل میت میگذارد و کفن میپوشاند. بین غسالخانه و قبر 3 بار تابوت را بر زمین میگذارند و برمیدارند تا ترس و گناه مرده ریخته شود. آنگاه شخصی وارد گور میشود و مرده را میگیرد و به پهلو میخواباند، بهنحویکه بینیاش با دیوارۀ لحد در تماس باشد و ضمن تلقین خطیب، شانۀ میت را تکان میدهد. روی لحد را با خشت و خاک میپوشانند و یکی از نزدیکان کاسۀ آبی روی قبر میریزد. یکی از همسایگان غروب هر 3 روز اول، در استکانی با 2-3 حبه قند شربتی درست میکند و به نام شربت میت به پشتبام خانه پرت میکند. محل جان دادن مرده را نیز تا 3 شبانهروز با چراغی روشن نگه میدارند تا قبر میت روشن باشد (شریعتزاده، 276- 278). مردم سیرجان در مراسم مرگون شخص متوفا، در جای خالی او سنگ سنگینی میگذارند تا سنگینی بر بازماندگان افتد و پس از او کسی نمیرد. در سیرجان بستن گور را خاکبندان میگویند که باید در هفتۀ اول یا سوم یا پنجم انجام شود. قبل از آن نباید کسی بر سر گور برود (بختیاری، 289-290؛ برای آگاهی بیشتر دربارۀ مرگون در سیرجان، نک : مؤیدمحسنی، 207-220). مردم کوهپایۀ ساوه مرده را از پهلو و رو به قبله در درون لحد قرار میدهند، بهنحویکه سمت راست صورت او روی زمین و دو قوزک پاهای او روی هم قرار گیرد. لحد را از پایین تا نزدیکی سر با خشت و سنگ میپوشانند و تلقینخوان از قسمت باز سر به مرده تلقین میدهد. باور دارند که فرد متوفا اگر نیکوکار بوده، همۀ تلقینها را حفظ میکند و به نکیر و منکر جواب میدهد و اگر نیکوکار نبوده، همۀ تلقینها را فراموش میکند. پس از پایان تلقین، سنگ بزرگی نیز روی قسمت سر میگذارند که به آن سنگ لحد میگویند. مردم باور دارند وقتی بعد از دفن همه به سوی خانه راه میافتند، مرده نیز برمیخیزد تا همراه آنها برود که سرش به سنگ لحد میخورد و تازه میفهمد که مرده است. مثل «هنوز سرش به سنگ نخورده است» از همینجا ناشی میشود (سالاری، 234-235). افراد درون قبر پس از پوشاندن لحد، با پشت دستان خود مقداری از خاک کنار قبر را به داخل قبر میریزند و خارج میشوند. در پایان کلیۀ ابزار خاکسپاری، اعم از بیل و کلنگ و جز آن را روی قبر میگذارند و با یکی از آنها بقیه را میزنند، با این آرزو که دیگر مرگی پیش نیاید. مراسم ترحیم و نیز رسم از عزا درآوردن نزدیکان میت با تعاون و همکاری مردم روستا انجام میشود (همو، 237-240). در اردکان افزون بر تمام اقدامات برای غسل و دفن مرده، نگین عقیقی را روی زبان مرده قرار میدهند و انگشتری گلینی از تربت را نیز موقع کفن پوشاندن در انگشت کوچک او میکنند. برای زنها بازوبند تربت را با نخی به بازوی او میبندند و روی چشمان او نیز دو مهر از تربت قرار میدهند (طباطبایی، 366). در بوشهر در مراسم تشییع، ذکر تشییع را با آهنگ و شیوهای خاص میخواندند و در هنگام حمل تابوت، مرز محلهها را نیز رعایت میکردند؛ به این صورت که به مرز هر محلهای که میرسیدند، تابوت را به زمین میگذاشتند و افراد همان محله آن را بر دوش میکشیدند و سپس به افراد محلۀ بعدی میدادند؛ در غیراینصورت دلخوری و درگیری پیش میآمد (شریفیان، 235- 238). صابئین مندایی ایران نیز تشریفات و مراسم خاصی برای کفن و دفن مردگان خود دارند که روحانیان نباید در آن حضور یابند و مناسک توسط حلالیها انجام میشود (عربستانی، 199). در روستای ابیانه، گورستان هر طایفه معلوم بود و شمار قبور آن را با عدد فرد (5، 7، یا 9 تایی) مشخص میکردند و بر این باور بودند که اگر قبر طایفهای جفت باشد، شمار مرگ و میر آنان افزون میشود. در این روستا گورستان مکانی عمومی، و زمین و قبرها رایگان است. مراسم تلقین و دفن و موضوع نکیر و منکر و آتش روشن کردن در شبهای اول روی قبر نیز مثل سایر جاها ست (نظری، 566-570). در همینجا رسم است که هنگام دفن مرده، انگشتر پنجتن، تسبیح، مهر نماز و جانماز او را همراه او دفن میکنند، با این باور که اهالی آن دنیا باور کنند که او نمازخوان بوده است (همو، 573). آنها باور دارند اگر زن آبستنی به جسد مرده نگاه کند، چشم بچهاش شور میشود و به هر که نگاه کند، اتفاق بدی برای او رخ میدهد (همانجا)؛ و معتقدند هنگامی که جنازه را در قبر میگذارند، باید روی آن را سریعاً با خاک بپوشانند تا مرده نترسد (همو، 574). در ابیانه اگر فردی شبهنگام بمیرد، قرآنی را در طول شب بر زیر سرش میگذارند تا کسی از بالای سر او عبور نکند، وگرنه لال میشود (همو، 574-575). در خشکسالیها اهالی هنگام دفن مرده یک دسته سبزی را در دست میت میگذاشتند، به این نیت که در آن دنیا تقاضای آب کند (همو، 575). در تنکابن کوزۀ وارونه علامت مرگ است. در هنگام بهار کسانی که پیامآور شادی و سرور بودند، اگر به خانهای وارد میشدند و در ایوان خانه کوزۀ وارونهای میدیدند، میفهمیدند که اهالی خانه عزادارند و نباید بزنوبکوب راه بیندازند (دانای علمی، 220). در روستاهای تنکابن اگر کسی در روز چهارشنبه میمرد، همراه با او چوب یا آهنی دفن میکردند تا به باور خودشان مانع مردن افراد دیگر در پی او شوند (همانجا). به باور آنها، اگر کفن مردهای در دهانش گیر میکرد، مرگومیر در آن حوالی زیاد میشد (همانجا). چنین باوری در بین مردم داریون فارس نیز وجود دارد (بذرافکن، 159-160). در داریون اگر کسی بیش از حد در سر قبر مرده بیتابی میکرد، مقداری از خاک قبر بر سر او میریختند یا همراه چای به خورد او میدادند، با این باور که خاک مرده سرد است و فراموشی میآورد (همو، 160)؛ چنین باوری در بیشتر جاهای ایران نیز وجود دارد. در داریون و نیز مناطق بختیاری بر فراز قبر سرشناسان یا جوانی که از خانوادۀ معتبری بود، معمولاً شیرهای سنگی زیبا و بزرگی نصب میکردند که بهنوعی نمایانگر موقعیت خوب اجتماعی آنان بود (همو، 163؛ کریمی، 214، تصویر). همچنین بیل و سایر ابزار گورکنی را در همانجا با آب میشستند تا خشک به محل برنگردانند؛ با این باور که کس دیگری نمیرد (بذرافکن، 160).
آلاحمد، جلال، اورازان، تهران، 1333 ش؛ همو، تاتنشینهای بلوک زهرا، تهران، 1352 ش؛ ابناخوه، محمد، آیین شهرداری، ترجمۀ جعفر شعار، تهران، 1367 ش؛ ارجانی، فرامرز، سمک عیار، به کوشش پرویز خانلری، تهران، 1363 ش؛ افوشتهای، محمود، نقاوة الآثار، به کوشش احسان اشراقی، تهران، 1350 ش؛ اُلئاریوس، آدام، سفرنامه، ترجمۀ احمد بهپور، تهران، 1362 ش؛ اوستا، ترجمۀ جلیل دوستخواه، تهران، 1370 ش؛ بختیاری، علیاکبر، سیرجان در آیینۀ زمان، کرمان، 1378 ش؛ بذرافکن، جلال، فرهنگ مردم داریون، شیراز، 1389 ش؛ براون، ادوارد، یک سال در میان ایرانیان، ترجمۀ ذبیحالله منصوری، تهران، کانون معرفت؛ بروگش، هاینریش، سفری به دربار سلطان صاحبقران، ترجمۀ محمدحسین کردبچه، تهران، 1367 ش؛ بلوکباشی، علی، در فرهنگ خود زیستن و به فرهنگهای دیگر نگریستن، تهران، 1388 ش؛ بویس، مری، تاریخ کیش زرتشت، ترجمۀ همایون صنعتیزاده، تهران، 1374 ش؛ بهنام، عیسى، صنایع و تمدن مردم فلات ایران پیش از تاریخ، تهران، 1320 ش؛ پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1361 ش؛ تاریخ سیستان، به کوشش جعفر مدرس صادقی، تهـران، 1373 ش؛ چایچی امیرخیـز، احمد و محمدرضا سعیدی هرسینی، نگاهی بـه تدفین تابوتی در ایران باستان، تهران، 1381 ش؛ حبیش تفلیسی، کامل التعبیر، به کوشش حسین رضوی برقعی، تهران، 1388 ش؛ حکمت، عبدالکریم، جندق روستایی کهن بر کران کویر، تهران، 1353 ش؛ خانلری، پرویز، شهر سمک، تهران، 1364 ش؛ دانای علمی، جهانگیر، فرهنگ عامۀ مردم تنکابن، تهران، 1389 ش؛ رمضانخانی، صدیقه، فرهنگ زرتشتیان یزد، تهران / یزد، 1387 ش؛ روایت پهلوی، ترجمۀ مهشید میرفخرایی، تهران، 1367 ش؛ ساعدی، غلامحسین، خیاو یا مشکینشهر، تهران، 1354 ش؛ سالاری، عبدالله، فرهنگ مردم کوهپایۀ ساوه، تهران، 1379 ش؛ سرنا، کارلا، آدمها و آیینها در ایران، ترجمۀ علیاصغر سعیدی، تهران، 1362 ش؛ شریعتزاده، علیاصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1371 ش؛ شریفیان، محسن، اهل ماتم، آواها و آیین سوگواری در بوشهر، تهران، 1383 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ شیرمرد فرهمند، فریدون، روش تدفین در ایران باستان، تهران، 1377 ش؛ شیل، مری، خاطرات، ترجمۀ حسین ابوترابیان، تهران، 1362 ش؛ صفینژاد، جواد، مونوگرافی ده طالبآباد، تهران، 1345 ش؛ ضرابی، عبدالرحیم، تاریخ کاشان، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1335 ش؛ طباطبایی اردکانی، محمود، فرهنگ عامۀ اردکان، تهران، 1381 ش؛ عربستانی، مهرداد، تعمیدیان غریب، تهران، 1383 ش؛ عزیزی، منصور، تاریخ و فرهنگ شهر بابک، کرمان، 1383 ش؛ قدیانی، عباس، تدفین مردگان در ایران، تهران، 1388 ش؛ قرآن کریم؛ کاشفی، حسین، فتوتنامۀ سلطانی، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، 1350 ش؛ کامبخش فرد، سیفالله، گورخمرههای اشکانی، تهران، 1377 ش؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، 1378 ش؛ کریمی، اصغر، سفر به دیار بختیاری، تهران، 1368 ش؛ گیرشمن، رمان، سیلک کاشان، ترجمۀ اصغر کریمی، تهران، 1379 ش؛ همو، هنر ایران (در دوران ماد و هخامنشی)، ترجمۀ عیسى بهنام، تهران، 1346 ش؛ لهساییزاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی، تاریخ و فرهنگ مردم دوان، تهران، 1370 ش؛ متز، آدام، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ترجمۀ علیرضا ذکاوتی قراگوزلو، تهران، 1364 ش؛ مزداپور، کتایون، «تداوم آداب کهن در رسمهای معاصر زرتشتیان در ایران»، فرهنگ، تهران، 1383 ش، س 17، شم 49-50؛ موریه، جیمز، سفرنامه، ترجمۀ ابوالقاسم سری، تهران، 1386 ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1386 ش؛ ناصری، عبدالله، فرهنگ مردم بلوچ، بیجا، 1358 ش؛ نظری داشلیبرون، زلیخا و دیگران، مردمشناسی روستای ابیانه، تهران، 1384 ش؛ واله، پیترو دلا، سفرنامه، ترجمۀ شعاعالدین شفا، تهران، 1348 ش؛ ویلسن، آرنلد، سفرنامه، ترجمۀ حسین سعادتنوری، تهران، 1363 ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1334 ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، تهران، 1371 ش.
اصغر کریمی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید