خاکسپاری
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 2 بهمن 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/240688/خاکسپاری
چهارشنبه 15 اسفند 1403
چاپ شده
3
خاکْسِپاری، یا دفن، سنت دیرینۀ بهخاکسپردن پیکر بیجان مردگان، مرکب از اعمال ترتیبی: غسل، کفن، نماز، گذاشتن در لحد، تلقین و پر کردن قبر با خاک پس از مراسم تشییع. در اسلام انجام غسل، کفن، نماز و دفن انسان مرده بر همۀ زندهها واجب است و اگر کسی آن را انجام دهد، از دیگران ساقط میشود، ولی اگر کسی آن را انجام ندهد، همه معصیت کردهاند. بر پایۀ آیههای 30 و 31 سورۀ مبارکۀ مائده (5)، بین مردم این باور وجود دارد که انسان دفن مردگان خود را از زاغی فراگرفت که از طرف خداوند بر بنیآدم (قابیل) ظاهر شد و به او آموخت تا زمین را بکاود و جسد برادرش (هابیل) را که خود او کشته بود، در آن دفن کند و پنهان سازد. سنت خاکسپاری مردگان نیز از آنجا نشئت گرفته است. در آیین شهرداری ابن اخوه (د 729 ق / 1329 م)، دربارۀ احکام خاکسپاری مرده آمده است: نخستین کاری که ولی میت انجام میدهد، کفن و دفن او ست از مال وی. سپس به غسل او که واجب کفایی است، مبادرت میکند. بهتر است پدر میت او را غسل دهد، وگرنه جد یا پسر یا نوادۀ پسری یا افراد خاندان بهترتیب، وگرنه مرد بیگانه و سپس زنش بدین کار برخیزد. اگر میت زن باشد، زنان خویشاوند، و در صورت نبودن ایشان، زنان بیگانه و در مرتبۀ سوم شوهرش او را غسل میدهد. تکفین میت واجب کفایی است و هزینۀ آن از مال او، و مقدم بر قرض و وصیت است و هرگاه میت زن شوهردار باشد، برعهدۀ شوهر او ست؛ در مملوک نیز چنین است. اگر زن بیشوهر و بیچیز باشد، خرج تکفین بر عهدۀ کسی است که متکفل زندگی او بوده است و اگر نباشد، از بیتالمال است. نماز میت نیز واجب کفایی است. دفن میت در حفرهای باشد که حداقل بتواند بدن میت را بپوشاند و از آسیب درندگان و نیز از بوی آن حفظ کند. و حد اکمل قبری است که به اندازۀ قامت مردی متوسط باشد و تعبیۀ لحد (گور کندن) بهتر از شق (شکافتن) است و باید لحد در جهت قبله باشد. قبر محترم است و نشستن و راه رفتن و تکیه بر آن مکروه است. نبش قبر روا نیست، مگر اینکه به گذشت زمان اثر آن از میان برود، یا اینکه در زمین غصبی باشد و مالک زمین درآوردن آن را بخواهد، چه، رعایت حق زندگان اولىتر است. نوحهگری حرام است و روا ست گریه بیبانگ باشد. زنان از زیارت قبور ممنوعاند (ص 78-80). کاشفی در فتوتنامۀ سلطانی تشییع و دفن و ترحیم را با هم آورده است: اگر پرسند که در تشییع جنازه چند ادب است؟ بگوی پنج: اول آنکه در عقب جنازه رود، و در پیش نیز رفتن جایز است، اما اولى آن است که گفتیم؛ دوم در حمل جنازه اگر تواند مددکاری نماید؛ سیم به روی و ریا نرود، بلکه باید خاص برای (رضای) خدا بود؛ چهارم چون به سر خاک رسند، در دفنکردن و خشتچیدن و خاکریختن بدان مقدار که مقدور بود، امداد کند؛ پنجم میت را دعای خیر کند. اگر پرسند که در تعزیتگفتن چند ادب است؟ بگوی هشت: اول آنکه چون درآید، «عَظَّمَ الله اُجورَکم» بگوید؛ دویم دستار بر زمین نزند؛ سیم دست و سنگ بر سینه نزند؛ چهارم سخن بسیار نگوید؛ پنجم در مصیبت به صبر فرماید؛ ششم «اِنّا لِـلّٰـه» بگوید؛ هفتم به تحف و تبرک و چیزی که تواند، مددکاری نماید؛ هشتم مرگ آن کس را سبب اعتبار (عبرت) خود داند (ص 257).در جهان اسلام، مقبرهساختنِ قبل از مرگ از قرن 4 ق آغاز شد و بزرگان برای خود مقبرهای تهیه میکردند که بهطورکلی غیر اسلامی بود. نخستینبار کسی که این کار را انجام داد، مادر خلیفه مقتدر بود که در اصل کنیزی رومی بود. نوحهگری بر جنازهها نیز که کاملاً غیر اسلامی بود، در همین قرن آغاز شد (متز، 2 / 433). در داستان سمک عیار اوج نوحهگری را در مرگ خورشید شاه آوردهاند: وقتی عدنان وزیر با نظر به اسطرلاب، مرگ خورشید شاه را دریافت، جامه بدرید و خاک بر سر نهاد، غلامان مویها ببریدند و پلاسها بر گردن افکندند، کنیزکان گیسوها ببریدند و زنان فرخروز (پسر خورشید شاه) جامهها چاک زدند و خروش برآوردند، همۀ شهر در جزع و فزع افتاد، دکانها همه بربستند (ارجانی، 5 / 483-484؛ نیز نک : خانلری، 38- 39). فرخروز در تعزیت پدر چندان افراط کرد که اطرافیان نصیحتش کردند و در عزای 4 زن خود که دشمنان سرشان را بریده بودند، ایشان را به اعزاز و اکرام و نوحه و زاری و طرب به رسم پادشاهان دفن کردند. خلایق پلاسها پوشیدند و 3 شبانهروز تعزیت داشتند و روز چهارم هر کسی به جایگاه خویش رفتند (ارجانی، 5 / 484؛ نیز نک : خانلری، 39). حفاریهای علمی باستانشناختی انجامشده در ایران نشان میدهد که خاکسپاری مردگان پیشینهای بس کهن دارد. مردم پیش از تاریخ در همۀ نقاط فلات ایران، مردگان خود را دفن میکردند و همراه مردگان ظروف و جواهرات آنها را به خاک میسپردند. غالباً ظروف در مقابل دهان یا بالای سر مرده قرار داشت و بعضی اوقات نیز روی شکم یا قسمتهای دیگر او بود. تقریباً در تمام قبور پاهای مردگان خم، و یکی از دستهای او به طرف دهان آورده شده است (بهنام، 13). در جنوب منطقۀ آکروپولیس و شهر شاهی شوش، محلی وجود دارد که حدود 500 قبر از انواع قبور دورۀ ایلامی (2200 قم) تا اوایل هخامنشی شناسایی شده، و 101 تابوت سفالی از آنجا به دست آمده است (چایچی، 47)؛ همچنین از اواخر عصر برنز، قبرستان بزرگی در حواشی تپهسیلک کاشان شناخته شده است (بویس، 159). اقوام ساکن در سیلک کاشان ــ که مربوط به قدیمترین آثار مـردم پیش از تـاریخ (3200-3000 قم) است ــ مردگان خـود را در منازل به خاک میسپردند. آنها جسد را در موقع دفن با رنگ سرخی میاندودند و سپس آن را به پهلو با زانوهای کاملاً خمشده روی خاک میگذاشتند؛ یا هر دو دست، یکی در دیگری، بهطرف صورت قرار داشتند، یا بازوی راست حالت کشیده داشت و دست چپ زیر گونه قرار گرفته بود، یا هر دو دست روی شکم قرار داشتند. جهت مردهها نیز شرقی ـ غربی بود. کودکان نیز در بعضی اوقات درون خمرهها دفن میشدند (گیرشمن، سیلک ... ، 1 / 24، 66). در کاوشهای تپهحصار دامغان، در اوایل دورۀ پیش از تاریخ، در دورۀ اول تا اواسط دورۀ دوم، مردهها را به جانب مشرق دفن میکردند. در اواخر دورۀ دوم و در طول دورۀ سوم، مقارن با ظهور ظرفهای خاکستری و هجوم قبایل جدید از طرف شمال شرقی، این رسم بهکلی از بین رفته، و قاعدۀ معینی دیده نشده است (بهنام، 14).در هزارۀ 1 قم، تقریباً در دوران مادها، در سیلک رسم کندن قبر در زیر خانهها برافتاد و شهر مردگان ایجاد شد. در این دوره، قبرْ گودالی بود که روی زمین کنده میشد و آن را با خاک میپوشاندند که اندکی از کف زمین بالاتر میآمد؛ روی آن نیز تختهسنگهایی وزین یا صفحاتی از گل پخته را به شکل دوشیبه یا خرپشتهای میگذاشتند و برای مردگان آرامگاهی نظیر خانههای زندگان میساختند (گیرشمن، هنر ... ، 9-10). در سیلک کاشان ظرفی که هنگام به خاک سپردن یک شکارچی، برای ریختن آب متبرک به دهان و گوش و بینی و چشم او به کار میرفته، با نقوش مربوط به قهرمانیهای او در هنگام زندگی دیده میشود که طبق عادت و رسوم ایرانیان در امور مربوط به زندگی متوفا بوده است (همان، 13). براساس اشیاء درون قبرها، مشخص است که قبر ثروتمندان و قبر فقیران متفاوت بوده است. بیشتر قبرهای سیلک حاوی سلاحها و وسایل مربوط به زین و برگ اسب است که نشان میدهد این قبرها متعلق به سواران و جنگجویان است؛ درحالیکه در خوروین، 80کیلومتری غرب شهر تهران در دامنههای البرز، بهسبب وجود رودها و قنات، مردم بیشتر به کار زراعت مشغول بودهاند (همان، 17). سفال سیلک نقشین است و سفال خوروین یکرنگ سیاه یا خاکستری مایل به سیاه و گاهی قرمز. سفال سیلک و خوروین هر دو به شکل پرندهاند و نوک آنها مناسب برای ریختن مایع متبرک به گوش و دهان و چشم متوفا ست. در سفال سیلک با گرفتن دسته، همۀ نقوش آن دیده میشد، ولی در خوروین با دو دست بدنۀ ظرف را میگرفتند و نقشی وجود نداشته که دیده شود (همان، 18). در حسنلو در جنوب غربی دریاچۀ اورمیه، در اوایل هزارۀ 1 قم، مرده را مستقیماً روی خاک به حال چمباتمه قرار میدادند و همراه مرده، افزون بر اشیائی که معمولاً در قبرها قرار میدادند، استخوانهای اسب نیز وجود داشت که نشان از قربانیکردن اسب در هنگام خاکسپاری مردگان است (همان، 24). گیرشمن براساس دو مجسمۀ کوچک مفرغی در لرستان که دو زن را در حال گریه و کندن موی خود نشان میدهند، احتمال میدهد که آنان زنهایی بودهاند که هنگام انجام مراسم دفن اجیر میشدهاند تا گریه و زاری کنند و موهای خود را بکنند (همان، 57). سلاحها و زینتهـای مربوط بـه زیـن و بـرگ اسب ــ که در گورستانها و عبادتگاههای لرستان پیدا شده ــ همیشه در زندگی عادی مورد استفاده قرار میگرفته است. شماری از آنها را بهعنوان نذر در عبادتگاهها قرار میدادند و برخی را نیز در قبر مردگان میگذاشتند، با این تصور که در دنیای دیگر از آنها استفاده خواهد شد (همان، 59).ساکنان لرستان (قرنهای 8-7 قم) اسب را با مردگانشان دفن نمیکردند و بهجای اسب، لگام مفرغی میساختند و در زیر سر مرده قرار میدادند تا به این طریق ورود روح مرده را به دنیای جاودان تأمین کنند (همان، 60؛ برای آگاهی بیشتر دربارۀ دفن مردگان در ایران از دورۀ باستان تا پایان قاجاریه، نک : قدیانی، 118 بب ). بنابراین، براساس کاوشهای باستانشناختی، خانوادهها از عهد نوسنگی مردۀ خود را زیر زمین محل سکونت خود به خاک میسپردند و در دورههای اولِ سیلک کاشان که از هزارۀ 3 قم آغاز میشود، هیچگونه وسیلۀ معاش و هدیهای در جوار میت نمیگذاشتند، ولی در دورههای بعد اشیائی در گورها میگذاشتند که نمونۀ آنها را در سیلک کاشان میتوان پیگرفت. در سیلک چهارم، کودکان را در درون خمرهها دفن میکردهاند (گیرشمن، سیلک، 1 / 24، 37، 52، 66). در سیلک کاشان دو گورستان متعلق به تمدنهایی پیدا شده است که در آخر هزارۀ 2 و اوایل هزارۀ 1 قم شکوفا بودهاند (همان، 1 / 21). از آغاز شهرنشینی در آسیای غربی، دفن مردگان در گورستانهای نزدیک شهرها و روستاها انجام میشد. در ساختمان گورها بسته به محیط زیست منطقه، از سنگ، آجر، خشت و خاک استفاده میکردند. مردگان را با لباس و زر و زیور دفن میکردند، چنـانکه در گـورستانهای مـارلیک، زیویـه، کلاردشت، حسنلو، کلورز، دیلمان، املش، جوین و لرستان شاهکارهایی از زر و زیور و میراث تدفینی نهاده شده که نشانۀ هنر والای مردمان آن روزگار است. در گور آنها توشۀ سفر و ابزار جنگی و زندگی مینهادند که کمیت و کیفیتشان براساس فقر و غنای مرده فرق میکرد. قبل از آمدن آریاییها به ایران، خوزستان و فارس و کرمان و بخشی از درههای زاگرس قلمرو فرهنگ و تمدن ایلام به شمار میآمد. در نیمۀ دوم هزارۀ 2 قم در هفتتپۀ خوزستان، ایلامیها شماری از مردگان خود را در زیر مقبرههای دخمهمانند دارای طاق قوسی با هلال تخممرغی دفن میکردند. در ارجان بهبهان تدفین در تابوت مفرغی نشانۀ تحول شیوۀ دفن در میان ایلامیان ساکن خوزستان و فارس است که تا قرنهای 7-5 قم در ارجان، زیویه، املش و شوش نیز امتداد مییابد (کامبخشفرد، 41-42). در ایران باستان آرامگاه را گاهی از سنگ بنا میکردند، مانند قبر کورش در پاسارگاد؛ یا آنکه کوه سنگی را میتراشیدند، مانند آرامگاه شاهان هخامنشی در نقشرستم؛ یا جسد را روی زمین مینهادند و اطراف آن را با تلی بزرگ از سنگ و خاک بالا میآوردند، مانند آرامگاه شاهزادگان سکایی. حتى در این نمونۀ آخر دقت میکردند تا خاک با جسد تماس نداشته باشد و به آن فشار نیاورد (بویس، 158).با انقراض سلسلۀ هخامنشی و جایگزینی فرهنگ هلنی، دفن در تابوتهای سفالی متداول شد که تابوتهای سفالین دردار چشمۀ تختجمشید، مربوط به پایان دورۀ هخامنشی، از آن جمله است. اشکانیان ابتدا مردگان خود را با لباس و لوازم زندگی و خوراک در صخرهها و قبور چهارچینۀ سنگی دفن میکردند که گورهای گِرمی در حوزۀ دشت مغان، و کنگاور نمونۀ آن است (کامبخشفرد، 42). در دورۀ اشکانیان از 58 قم تا 4 م، گورهای سنگی در دل زمین به وجود میآوردند و کف آن را با قیر معدنی نفوذناپذیر میکردند و وسایلی برای مرده میگذاشتند که نمونۀ آن گورهای گرمی است. در دورۀ اشکانیان از 78 تا 191 م، گورهای خمرهای سفالی نیز متداول شد (همو، 44). در دورۀ ساسانی که آیین زردشتی با تعصب اجرا میشد، رسم قرار دادن مردگان در فضای باز متداول شد. در کنگاور خمرههای کوچکی پیدا شد که حاوی استخوان مردگان دورۀ ساسانی است (همو، 42). البته برخی معتقدند رسم در آفتاب گذاشتن مردگان را مغان پیش از زردشت اعمال میکردهاند (همو، 43). خاکسپاری مردگان در دین زردشت گناه بوده است و در اوستا (ه م) برای کسی که مردار مردم را به خاک بسپارد و تا 6 ماه از خاک برنیاورد، 500 تازیانه، و برای کسی که تا یک سال بیرون نیاورد، 000‘1 تازیانه در نظر گرفته شده است و کسی که تا دو سال بیرون نیاورد، چنان گناهکار است که با هیچ نوع جریمهای گناهش پاک نخواهد شد (2 / 684)؛ همچنین در اوستا آمده است که دین مزدا گناه خاکسپاری مردار را میبخشاید: «او میداند که خاکسپاری مردار ناروا ست، اما میپندارد که اگر او چنین کند تا سگان یا روباهان نتوانند آن مردار را برگیرند و به آتش یا آب درافگنند، او کرداری اَشَوَنانه داشته است» (2 / 685، نیز حاشیۀ 4). تقریباً تا دهۀ اول 1300 ش، زردشتیان ایران برای دفن اجساد درگذشتگان خود از دخمه یا برج خاموشان استفاده میکردند. بعدها در تهران، از اواسط دهۀ 1310 ش، و در کرمان از دهۀ 1320 ش، و در یزد از دهۀ 1340 ش به بعد، دخمهها تبدیل به آرامگاهها گردید و دخمه بهطورکلی فراموش شد (شیرمرد، 14-15). در تهران، آرامگاه قصر فیروزه در 1315 ش، و آرامگاه زردشتیان در کرمان در 1318 ش، و در شهر یزد در 1336 ش ساخته شد (مزداپور، 156). تا 1330 ش، زردشتیان در آیین دفن مردگان مراسمی به نام سگدید داشتند، بدین شکل که مرده را قبل از ورود به دخمه در جای صافی روی زمین دراز میکردند و تکه نان مقدسی به نام نان دَرون را روی سینۀ او میگذاشتند و سگی زرد یا سفید با گوشهای زرد را به روی سینۀ او هدایت میکردند. اگر سگ تکه نان را میخورد، باور داشتند که شخص قطعاً مرده است، ولی اگر سگ به او نزدیک نمیشد و نان را نمیخورد، معتقد بودند که شخص هنوز زنده، ولی بیهوش است؛ بنابراین تا از مردن فرد مطمئن نمیشدند، وی را به درون دخمه نمیبردند (همو، 157؛ رمضانخانی، 249، نیز حاشیۀ 317؛ دربارۀ آیین کفن و دفن و دخمهگذاری مردگان در میان زردشتیان، نک : مزداپور، 156-157؛ رمضانخانی، 244-255؛ نیز ه د، سگ). ادوارد براون نیز اشارهای به دخمهگذاری مردگان زردشتی دارد (ص 98). یکی از معانی دخمه را فرهنگهای مختلف، از لغت فرس اسدی (سدۀ 5 ق / 11 م) تا فرهنگ معین، گورخانۀ گبران معنی کردهاند، و آن دیوار مدور ضخیمی است به شکل برج بر بالای صخرهها و کوههای نهچندان بلند که پلکانی زمین هموار را به ورودی آن متصل میکند. در درون آن نوار متصل به دیوار مختص مردها، نوار دایرۀ میانی مختص زنان، نوار دایرۀ مرکزی مختص کودکان، و در نهایت، در مرکز دایره چاهی است که استودان نامیده میشود و استخوانها را پس از پاک شدن از پوست و گوشت، به درون آن میریختند (شیرمرد، 15-16).در روایت پهلوی آمده است: اگر کدخدا و کدبانو در خانه بمیرند، نباید آنها را از در ورودی بیرون برد، زیرا فَرۀ خانه با آنها میرود (ص 32). اصطلاح زردشتی دخمه که بر مکانی اطلاق میشود که جسدها را در آنجا در معرض هوا میگذاشتند، از واژۀ «دفما» به معنای به خاک سپردهشده میآید. ظاهراً رسم قدیمی به خاکسپردن با این اندیشۀ کهن که سرای مردگان در زیر زمین قرار دارد، بیارتباط نیست (بویس، 156). نویسندۀ تاریخ سیستان در نیمۀ دوم قرن 5 ق، ازجمله عجایب سیستان، از چشمه و دخمۀ دو کودکی یاد میکند که افراسیاب آنها را بهسبب هوشمندیشان در بستن آن چشمه ــ که خود نتوانسته بود ببندد ــ کُشت و بر سر همان چشمه دفن کرد (ص 7- 8). در کامل التعبیر مربوط به قرن 6 ق، ذیل عنوان رؤیایی دربارۀ کفنودفن رسول اکرم (ص) آمده است که: در خواب دیدند هاتفی گفته بود او را برهنه نکنید و او را همچنان در جامه بشویید؛ پس چنان کردند. نیز در خواب دیدهاند که حضرت گفته است: آنهایی را که به تربت من برای سلام میآیند، میبینم و جوابشان میدهم (حبیش، 209-210).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید