اسباب خانه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 18 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/238348/اسباب-خانه
چهارشنبه 15 اسفند 1403
چاپ شده
1
وسایل رفت و روب، گردگیری و غبارروبی از در و دیوار و پنجرهها، دیوارکوبها، پرده و اشیاء داخل طاقچهها و رفها، جاروها و گردگیریهای گوناگون گیاهی، پارچهای و مویی از دیگر اسباب خانه بهشمار میروند. در قدیم بهترین جارو را از لیف خرما یا از گیاهان صحرایی میساختند. از دیرباز تاکنون، گیلان، مازندران و قزوین در صنعت جاروسازی معروفاند. شهرت جاروی گیلان همپای حصیر آن بود. مؤلف حدود العالم به صدور جاروی گیلان به همۀ جهان در سدۀ 4 ق / 10 م اشاره میکند (ص 150). تهرانیها معمولاً با «جاروی قزوینی» کفپوشهای اتاق، با «جارو چِزه» قالیهای خرسک، کُرک روی قالی و کف زمین اتاق و خانه، و با «جارو نرمه» گرد و غبار درگاهها و طاقچهها را میرُفتند. بزرگان و اعیان که پیشخدمت داشتند، حیاط و باغشان را با «جارو فراشی» میرُفتند. جارو فراشی همان جارو چزه است که آن را به یک دستۀ چوبی بلند میبندند. چون اینگونه جارو مخصوص جاروکشان و فراشان مساجد و زیارتگاهها و تکایا ست، به آن در اصطلاح «جارو فراشی» گفتهاند (شهری، همان، 4 / 303). «چوب پَر» وسیلۀ گردگیری بوده است. چوب پر را از بستن مشتی پر یا لَته یا تکه پارچه بر سر یک دستۀ چوبی کوتاه درست میکردند. گرد و غبار چراغها و بلورجات و چینیها و دیوارکوبها را با چوب پر میزدودند. برای پاک کردن دودۀ تنور و دودکش بخاریها ابزاری به نام «لوله پاککن» به کار میبردند. لوله پاککن مقداری کهنه پارچه یا تار مو بود که بر سر یک دستۀ چوبی میبستند. از لوله ـ پاککن دستهبلند و پُرمو برای پاک کردن دودکشهای بخاری، و از لوله پاککن دستهکوتاه کممو برای تمیز کردن حباب و لولۀ شیشهای چراغهای روشنایی بهره میجستند.
به دست آمدن قوریهای سفالی و فلزی در کاوشهای باستانشناسی نقاطی مانند لرستان و گیلان، نشاندهندۀ کاربرد این اسباب در ایران باستان بوده است (ورتایم، 115). در اواخر سدۀ 8 ق / 14 م، قهوه از سرزمین افریقا به شبهجزیرۀ عربستان وارد شد (EI2، ذیل قهوه) و کشت آن در میان برخی از قبیلههای عرب در مناطق جنوب باختری عربستان و یمن رواج یافت و رفته رفته قهوهنوشی و به دنبال آن اسباب قهوهخوری در میان مسلمانان شبهجزیرۀ عربستان و بعد مصر، سوریه، ترکیه و ایران معمول شد. از تاریخ ورود قهوه به ایران آگاهی دقیقی در دست نیست، اما به گمان در زمان سلطنت شاه طهماسب (سل 930-984 ق / 1524-1576 م) نوشیدن قهوه متداول بوده است (صفا، 5(1) / 84). سیاحانی که در دورۀ صفوی به ایران سفر کردهاند، به رسم نوشیدن قهوۀ سیاه که از مصر و ترکیه وارد میشد (الئاریوس، 274) و نوشیدن قهوه همراه با کشیدن قلیان (تاورنیه، 644) اشاره میکنند. چاینوشی در ایران نیز پیش از کشت گیاه چای در این سرزمین، و از دورۀ صفوی در میان گروههایی از مردم مرسوم بوده است. الئاریوس که در 1056 ق / 1646 م به ایران آمده، از چایخانههای چتایی در اصفهان نام میبرد و مینویسد که مردم در آنها چای چتایی که تاتارهای ازبک از چین میآوردند، مینوشیدند (ص 240، 275-276). با تداول رسم نوشیدن قهوه و چای در ایران و سرزمینهای اسلامی، اسباب مخصوص نوشیدن قهوه و چای نیز به اسباب خانۀ مردم افزوده شد. در دربار پادشاهان و خانۀ بزرگان عرب و ایرانی، فضای ویژهای را برای تهیۀ قهوه و چای اختصاص داده بودند. نویسندۀ تذکرة الملوک از اسباب قهوهنوشی مانند قهوهدانهای طلا، نقره، مس و قرا آفتابهها (آفتابههای سیاه رنگ مخصوص قهوه) و قهوهبریان کن و پیاله و سینی در دربار صفوی یاد میکند (1 / 32). قهوه را در قوری و ظرفهای چینی و فلزی میجوشاندند و دم میکردند و دمکردۀ آن را در فنجانهای چینی مخصوص قهوهخوری میریختند و در سینی میگذاشتند. مستوفی در شرح قهوهخانۀ بخش بیرونی خانۀ خود، به اسباب قهوهخوری اشاره میکند و مینویسد: «در یکی از طاقچهها قهوهجوش، قهوهریز، سینی و فنجان قهوهخوری» چیده شده بود (1 / 228). ورود سماور به ایران را در دورۀ صفوی دانسته، و نوشتهاند که عامۀ مردم آن زمان سماور را «حمام برنجی» مینامیدند (آدمیت، 394). کاربرد سماور برای جوشاندن آب و دم کردن چای روی آن، در دورۀ قاجار فراگیر شد و به هر خانهای راه یافت. ساخت سماور در ایران از زمان صدارت امیرکبیر متداول شد. او سماوری را که ملکالتجار روسیه در 1266 ق / 1850 م به وی ارمغان کرده بود، به یکی از صنعتگران زبردست اصفهان سپرد تا از روی آن سماور بسازد و به بازار بدهد (همو، 394-395). در آغاز سماورها بیشتر زغالسوز بودند. بعدها ساخت سماورهای نفتسوز و برقی نیز معمول شد. برخی از سماورهای بزرگ دارای چند شیر بودند. سماورهای یک شیره در خانهها، و سماورهای 2 یا 3 شیره در مجالس عزاداری، میهمانی و برخی قهوهخانهها بهکار میرفتند. اسباب سماور و پای سماور، تنوره یا دودکش، تشتک یا جام برنجی یا ورشو، سینی زیر سماور و پارچ آب بود. اسباب چایخوری عامۀ مردم، بسیار ساده و فقط برای برآوردن نیاز بود، اما اسباب چایخوری رجال مملکتی و توانگرانْ مفصل، نفیس و گرانبها بود. مجموعۀ اسباب چایخوری از قوری سفالی یا چینی ساده و عکسدار یا فلزی، روقوری مخمل یا ترمۀ سوزندوزی شده، پیاله یا فنجان چای، استکان و نعلبکی سفالی یا بلور یا چینی، استکانهای کمرباریک لب طلایی بلور، قاشق چایخوری مسی، ورشو، رویی، نقرهای و یا طلایی، انگارههای ورشو و نقرهای و طلایی، چایدان، چای صافکن، قندان برنجی، چینی یا بلور، جام یا لگن استکانشویی، سینی زیراستکانی، سفره یا کیسۀ قند و قندشکن و سنگ قندشکن تشکیل میشد.
پیش از رواج تدخین و اسباب دودکشی، بسیاری از مردم از «نشوق» یا «انفیه» استفاده میکردند. نشوق و انفیه گیاهان خوشبو و نشئهآوری بودند که مردم آنها را برای کیف و سرخوشی به بینی میکشیدند یا در دهان میگذاشتند و میجویدند. این گیاهان را در قوطیهایی که به آن «انفیهدان» میگفتند، میریختند و پیوسته با خود همراه داشتند. پس از آشنایی مسلمانان با گیاه توتون و تنباکو و دود کردن آن در اوایل سدۀ 11 ق / 17 م، رفتهرفته اسباب دود کردن توتون و تنباکو نیز میان آنان متداول شد. رایجترین اسباب تدخین توتون و تنباکو در سرزمینهای اسلامی چپق و قلیان بود.
چپق چوبی گرد، دراز و میانتهی به اندازۀ یک چارک تا دو متر با سرکی چوبی یا سفالی است. توتون را در سر چپق میریزند و آتش میزنند و میکشند. این ابزار دودکشی نخستینبار در آغاز سدۀ 11ق در کشور عثمانی معمول شد و در همین سالها نیز از آنجا به ایران آمد (نک : کسروی، 8- 9، 14-16). به نوشتۀ تاورنیه، سیاح فرانسوی، شاه صفی (سل 1038-1052 ق / 1629-1642 م) چپق میکشید و پسر حکمران قم چپقدار او بود و در حضر و سفر چپقش را با توتون چاق میکرد و به دستش میداد (ص 71). الئاریوس که در 1056 ق، زمان سلطنت شاه عباس دوم، به ایران آمده بود، از رسم دود کردن توتون با چپق در میان ایرانیان یاد میکند و مینویسد که این گیاه در بابِل (بغداد) و کردستان کشت میشود (ص 273). در گذشته کشیدن چپق عادت عمومی مردم در ترکیۀ عثمانی و ایران شده بود و مردم از هر قشر و گروه، توانگر و فقیر، چپق میکشیدند. چپقکشی در سدۀ 11 ق در میان عثمانیان چنان عمومیت یافته بود که به روایت تاریخ یغما، سلطان مراد چهارم (سل 1032- 1049 ق / 1623-1640 م) آن را منع کرد و در پی آن، در 1043 ق / 1633 م چند هزار تن از مردم چپقکش را کشت (نک : کسروی، 9؛ پورداود، «تنباکو ... »، 198). در ایران نیز شاه عباس اول و شاه صفی هرگاه که مقتضی میدیدند، مردم را از دود کردن چپق باز میداشتند (نک : فلسفی، 2 / 280؛ تاورنیه، 538). چپقهای نفیس را از چوب آبنوس و عناب یا توت و انجیر میساختند؛ آنها را تراش میدادند و روی آنها نگینهای یاقوت و فیروزه مینشاندند. چپقهای معمولی را از چوب گیلاس و آلبالو میساختند. چوب چپقهای نقرهای قلمزده یا کندهکاری شده، چوب چپقهای فولادی طلا یا نقرهکوب، و چوب چپقهای خاتمکاری و منبتکاری شده نیز میان برخی از مردم مرفه شهری بهکار میرفت (نک : سمسار، 24-25). سرچپق چپقهای نفیس را بیشتر از چوب نازککاری شده یا از چینی عکسدار انتخاب میکردند. کاربرد چپق در دورۀ صفوی چنان فراگیر شده بود که به گفتۀ شاردن در اصفهان بازاری به «بازار چپقسازان» اختصاص داشت (7 / 139). چوب چپق مجالس اشراف بسیار بلند بود و به دو متر میرسید. سرک اینگونه چپقها هم چند برابر سرچپقهای معمولی بود. در مجالس میهمانی، چپق چاق کن، چپق مجلسی را میآورد و سرچپق را در یک سینی میگذاشت و سر دیگر، یعنی دهانی چوب چپق را به دست ارباب یا میهمان میداد؛ سپس توتون در سر چپق میریخت و رویش زغال افروخته میگذاشت تا بکشند. چپق مجلسی دهان به دهان در میان میهمانان مجلس، به ترتیب شأن و مقام یا سن و سال میگشت. نخستین و آخرین پک را ارباب یا بزرگ مجلس به چپق میزد. پس از آن میهمانان میتوانستند چپقهای خود را روشن کنند و بکشند (شهری، تاریخ ... ، 6 / 445-446). چپقهای مردم عادی بیشتر ساده و معمولی، و دسته چپقهای آنان معمولاً چوبی، و سرچپقها سفالی بود. بهترین سرچپقهای سفالین نقش و نگاردار را سفالگران همدان میساختند. چپق چاروادارها، خرکچیها، ساربانها و عملهها سرۀ چوبی درشت و زمخت داشت و در برابر ضربه مقاوم بود و زود نمیشکست. لوطیها و یکه بزنها و داش مشدیها، سرچپق چینی بهکار میبردند. دو سر چوبچپق را یک ورقه نوار طلا یا نقره میگرفتند و روی آن را نگین مینشاندند. زنجیری طلا یا نقره هم بر گلوی سرۀ چپق میبستند و سیخکی نقرهای برای باز کردن سوراخ سرچپق از آن میآویختند. جام هرکارهای هم داشتند که خاکستر چپق را در آن میریختند (همان، 2 / 183، 6 / 442-443، 446). کیسۀ چپق یا کیسۀ توتون چپقکشها از چرم یا پارچه دوخته شده بود. کیسۀ توتونهای چرمی را از پوست بز دباغیشده (تیماج) یا پوست میش دباغیشده (میشن) میدوختند و روی آنها را معمولاً خامهدوزی یا ملیلهدوزی میکردند و گل میخهای طلایی یا نقرهای به آنها میدوختند (همان، 2 / 183). کیسۀ چپقهای پارچهای را معمولاً از مخمل یا شال گلدوزی و سوزنکاری شده درست میکردند. برخی کیسه چپقها هم قالی بافت بود. چپقکشها به هنگام بیرون رفتن از خانه، یا رفتن به سفر، چپق و کیسۀ توتونشان را در پر شال کمرشان میزدند یا در «چنته» میگذاشتند و از کمر خود میآویختند.
پدیدآورندۀ قلیان شناخته نشده است. برخی (مثلاً کسروی، 17، 18) ایرانیان را سازندۀ قلیان دانسته، و گفتهاند که قلیان از ایران به سرزمینهای مسلمان ترک و عرب راه یافت. پورداود ورود تنباکو را به ایران در سالهای بعد از 920 ق / 1514 م و به دست پرتغالیها و از راه جنوب دانسته است. همو به استناد شعری از اهلی شیرازی (د 942 ق / 1535 م) که در آن به دود کردن تنباکو با قلیان اشاره شده است، رواج دودکشی با قلیان را در نیمۀ نخست سدۀ 10 ق / 16 م در ایران قطعی میداند («تنباکو»، 198، 219؛ نیز نک : فلسفی، 2 / 657- 658). سیاحانی که از دورۀ صفوی به این سو به ایران سفر کردهاند، به عادت ایرانیان به دود کردن قلیان اشاره دارند. تاورنیه در وصف عادت سخت ایرانیان به دود کردن تنباکو و نوشیدن قهوه مینویسد: نخستین چیزی که خانوادههای ایرانی در سر سفرۀ غذا میآورند، قلیان و قهوه است (ص 644-645). قلیانکشی نخست میان مردم قشرهای بالای اجتماع و سپس میان تودۀ مردم رواج یافت و از آن پس اسباب قلیان در زمرۀ اسباب خانۀ مردم درآمد. بزرگان و توانگران، قلیاندار مرد و زن داشتند تا برای مردان و زنان خانه و میهمان قلیان چاق کنند. ترکها و عربها نیز عموماً آداب خاصی در قلیانکشی داشتند. قلیان و اسباب آن از اثاثیۀ ضروری خانههای آنان شده بود (نک : لوبن، 469). فخرفروشی ایرانیان در قلیانکشی، به کوزه و سر قلیان یا بادگیرهای نفیس و تزیینی آن بود. عربها و ترکها نیز بیشتر به نیپیچ بلند و آراستۀ قلیانهای خود فخر میفروختند (نک : آلمانی، 239؛ نجمی، ایران ... ، 202). یک قلیان از چند تکه به نامهای کوزه، میانه، سر یا سرک، میلاب، نی یا نیپیچ و بادگیر ساخته شده، و به هم آمده است. تکههای قلیان را از جنسهای مختلف میساختند: کوزۀ قلیان را از نارگیل یا نارگیله (کدوی قلیانی)، سفال، شیشه یا بلور، چینی نقشدار یا صورتدار و فلز، به خصوص نقره و برنج؛ میانه را معمولاً از چوب با تراشهای گوناگون؛ میلاب و نی را عموماً از چوب یا نی؛ نیپیچ را از مفتول سیمی بلند بافته با پوست یا پارچه و یا لولۀ لاستیکی پیچشپذیر؛ سرک را یا بهطورکلی از سفال یا چینی، آتشگیر آن را از فلز، و پایهاش را از چوب، سفال لعابدار و یا چینی؛ و بادگیر یا کلاهک قلیان را هم از مس یا نقرۀ تمام مشبک. در اسباب دود و دم خانۀ بزرگان، افزون بر قلیانهای ساده و معمولی، قلیانهای نفیس و گرانبها نیز بود که در مجالس رسمی و میهمانیها از آنها استفاده میکردند. اینگونه قلیانها، کوزهای نقرهای ملیلهکاری و نگیننشان، یا برنجی مطلای پرنقش و نگار و یا چینی عکسی و صورتدار؛ میانه و سرکی از طلا یا نقرۀ فیروزه و یاقوتنشان؛ و بادگیری از طلا یا نقره و یا ورشو داشتند. نمونههایی از این قلیانهای نفیس در موزۀ هنرهای تزیینی و موزۀ مردمشناسی ایران نگهداری میشود (نک : سمسار، 20-24). کوزهقلیانهای چینی و بلور در دورۀ قاجار میان بزرگان و توانگران جامعه، طرفدار بسیار داشت. این کوزهقلیانها را از خارج، بهخصوص از انگلیس، به ایران میآوردند و به بهای گزاف میفروختند. شکوه و جلال مجالس اعیان به عرضۀ قلیان با چنین کوزهقلیانهایی بود. در توقف کوتاه امیرکبیر در قم، سفالگران قمی قلیانهایی با کوزه و سرک سفالی به حضور او آوردند. امیر دستور داد این قلیانها را چاق کردند و به مجلس آوردند. از آن پس «دیگر در هیچ مجلسی قلیان بلورتراش انگلیس دیده نشد» (اعتمادالسلطنه، صدر ... ، 225-226). مستوفی به منسوخ شدن قلیانهای بلوری در خانوادههای اعیان و به کار افتادن «قلیانهای کوزهگلی که ته آنها را تهقلیانی حلبی» میانداختند، اشاره دارد. وی مینویسد: این قلیانها «میانۀ شیخ رضایی، سر قلیان مشکی اصفهان، و بادگیر مس سفید کرده» داشتند (1 / 234). قلیان در میان خانوادههای ایرانی چنان جا باز کرده بود که خراطان و قلیانفروشان بازار شهرها در جشنهایی مانند نوروز، دکانهایشان را با اسباب قلیان آذین میبستند. گفتهاند که خراطها جبهۀ دکان خود را با میانۀ قلیان تزیین میکردند و «از طاق بازار هم زنجیری» میآویختند و به آن دایرهای میبستند و دور دایره را «اقسام میانۀ قلیان با تراشهای مختلف، از سروی و شیخ رضایی و کردی و مازندرانی نصب میکردند». دکاندارهایی هم که کوزه و سرقلیان و بادگیر میفروختند، آنها را زرورق میچسباندند و در برابر دید مردم میگذاشتند (همو، 1 / 354). از اسباب دیگر قلیان باید چهارپایۀ زیر قلیان، سینی زیر قلیان، منقل، انبر، آتشگردان، جام زغال، و کیسه یا کیف تنباکو را نام برد. سنگ چخماق و فولاد آتشزنه، پیش از ساختن کبریت و فندک، از اسباب آشپزخانه و قلیان و چپق بود. سنگ چخماق را بر یک قطعه فولاد میکشیدند، تا اخگری از سنگ بر جهد و پنبه یا فتیله و کهنهای را بگیراند و از آتش آن زغال قلیان را بیفروزند.
با ورود سیگار به ایران، بهگمان در نیمۀ دوم سدۀ 13ق / 19م، و رواج سیگارپیچی و سیگارکشی میان مردم ایران، کمکم ابزار ساده و اندک این نوع دودکشی نیز پدید آمد و در زمرۀ اسباب دود و دم و اسباب خانه جای گرفت. در آغاز، بهطوری که کسروی میگوید، اعیان و بازرگانان رسم سیگارکشی را خوار میشمردند و سیگارکشی میان تودۀ مردم، بهخصوص جوانان و روستاییان رواج داشت. بهتدریج سیگار بر چپق و قلیان پیشیگرفت و در میان همۀ گروهها و طبقات ازجمله بزرگان و اعیان جا باز کرد (ص 24-25). چوب سیگار، قوطی سیگار یا جعبۀ سیگار، زیرسیگاری یا جاسیگاری و جای کبریت، از اسباب سیگار است. چوب سیگارها را کوتاه و بلند و از چوب، سنگ مرمر و یشم و صدف دریایی میتراشیدند. برخی چوب سیگارها ساده و برخی دیگر کندهکاری و تزیین شده بود. گاهی حلقهای ورشو یا نقره یا برنج نیز بر سر و ته چوب سیگارهای چوبی میانداختند. توانگران از چوب سیگارهای نقرهای ملیلهکاری و خاتمکاری شده ــ که آنها را استادان هنرمند اصفهانی ساخته بودند ــ برای دود کردن سیگار استفاده میکردند. قوطی یا جعبۀ سیگار دوگونه بود: جیبی و مجلسی. قوطی سیگارهای جیبی را از برنج، ورشو و نقره، و مجلسی را از چوب ساده یا چوب خاتمکاری و منبتکاری شده و نیز از سنگ و نقره و طلا میساختند. چوب سیگارهای سنگی را تراشهایی زیبا و هنرمندانه میدادند و چوب سیگارهای نقرهای را ملیلهکاری میکردند و سری کهربا بر آنها میگذاشتند. نمونههایی از چوب سیگارهای تراشدار سنگی و چوب سیگارهای نقرهای تزیینشده در موزۀ هنرهای تزیینی نگهداری میشود (نک : سمسار، 24-25). قوطی سیگارها معمولاً مستطیلشکل، و عرض آنها به اندازۀ قد سیگار بود. کسانی که سیگار را خود میپیچیدند، همواره یک قوطی توتون و کاغذ مخصوص سیگارپیچی همراه داشتند. زیرسیگاری یا جاسیگاری را معمولاً از جنس نسوز چون سفال، فلز یا شیشه، و جاکبریتی را از چوب و خاتم میساختند.
آدمیت، فریدون، امیرکبیر و ایران، تهران، 1354ش؛ آل علی، نورالدین، اسلام در غرب، تهران، 1370ش؛ آلمانی، هانری رنه. د.، از خراسان تا بختیاری، ترجمۀ علیمحمد فرهوشی، تهران، 1335ش؛ آنندراج، محمدپادشاه، تهران، 1335-1336ش؛ ابنبطلان، مختار، تقویم الصحة، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، 1350ش؛ ابنبطوطه، رحلة، به کوشش محمد عبدالمنعم، بیروت، 1987م؛ ابنخلدون، العبر؛ ابنسعد، محمد، الطبقات الکبریٰ، بیروت، 1960م؛ ابن شهر آشوب، محمد، مناقب آل ابیطالب، قم، انتشارات علامه؛ ابوالحجاج بلوی، یوسف، الف باء، به کوشش مصطفیٰ وهبی، قاهره، 1287ق؛ ابوعلم، توفیق، فاطمۀ زهرا(س)، ترجمۀ علیاکبر صادقی، تهران، 1364ش؛ احسن، محمد مناظر، زندگی اجتماعی در حکومت عباسیان، ترجمۀ مسعود رجبنیا، تهران، 1369ش؛ اصطخری، ابراهیم، مسالک و ممالک، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1347ش؛ اعتمادالسلطنه، محمدحسن، صدر التواریخ، به کوشش محمد مشیری، تهران، 1349ش؛ همو، المآثر و الآثار (چهل سال تاریخ ایران)، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1363ش؛ افشاری، مهران، «جوانمردی پیشهوران»، چیستا، تهران، 1369ش، شم 8؛ الئاریوس، آدام، سفرنامه، ترجمۀ احمد بهپور، تهران، 1363ش؛ اوحدی بلیانی، محمد، سرمۀ سلیمانی، به کوشش محمود مدبری، تهران، 1364ش؛ باستانی پاریزی، ابراهیم، از پاریز تا پاریس، تهران، 1357ش؛ بخاری، محمد، صحیح، استانبول، 1982م؛ بُد، ک. ا. دُ.، سفرنامۀ لرستان و خوزستان، ترجمۀ محمدحسین آریا، تهران، 1371ش؛ بروگش، هاینریش، سفری به دربار سلطان صاحبقران، ترجمۀ محمدحسین کردبچه، تهران، 1367ش؛ برهان قاطع، محمدحسین بن خلف تبریزی، به کوشش محمد معین، تهران، 1357ش؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش علیاکبر فیاض و قاسم غنی، تهران، 1324ش؛ پاینده، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355ش؛ پورداود، ابراهیم، «تنباکو ـ توتون»، هرمزدنامه، تهران، 1331ش؛ همو، «خاموش بودن ایرانیان در سرخوان»، آناهیتا، به کوشش مرتضیٰ گرجی، تهران، 1343ش؛ پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامۀ ایران و ایرانیان، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1361ش؛ پیرنیا، محمدکریم، «بادگیر و خیشخان»، باستانشناسی و هنر ایران، تهران، 1348ش، شم 4؛ همو، «مردم واری در معماری ایران»، معماری ایران، به کوشش آسیه جوادی، تهران، 1363ش، ج 1؛ تاریخ صنعت و اختراع، مبانی تمدن صنعتی، به کوشش موریس دوما، ترجمۀ عبدالله اردکانی، تهران، 1362ش؛ تذکرة الملوک، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1332ش؛ توحیدی، فائق و علیمحمد خلیلیان، «بهبهان گنجینۀ ارجان»، شهرهای ایران، به کوشش یوسف کیانی، تهران، 1366ش؛ ثعالبی، عبدالملک، لطائف المعارف، ترجمۀ علیاکبر شهابی، مشهد، 1368ش؛ جهشیاری، محمد، الوزراء و الکتاب، ترجمۀ ابوالفضل طباطبایی، تهران، 1348ش؛ حتی، فیلیپ، تاریخ عرب، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، تهران، 1366ش؛ حدود العالم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1340ش؛ حسن، حسن ابراهیم، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، تهران، 1356-1357ش؛ حمیری، عبدالله، قرب الاسناد، تهران، مکتبة نینوی الحدیثه؛ دورانت، ویل، تاریخ تمدن (ج 11، عصر ایمان)، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، تهران، 1343ش؛ دوزی، ر. پ. آ.، فرهنگ البسۀ مسلمانان، ترجمۀ حسینعلی هروی، تهران، 1345ش؛ دیگار، ژان پیر، فنون کوچنشینان بختیاری، ترجمۀ اصغر کریمی، تهران، 1366ش؛ رایس، ک. ک.، زنان ایرانی و راه و رسم زندگی آنان، ترجمۀ اسدالله آزاد، تهران، 1366ش؛ زیدان، جرجی، المؤلفات الکاملة، بیروت، 1984م؛ سجزی، محمود، مهذب الاسماء، به کوشش محمدحسین مصطفوی، تهران، 1364ش؛ سفرنامۀ مارکوپولو، ترجمۀ منصور سجادی و آنجلا دی جوانی رومانو، تهران، 1363ش؛ سلطانزاده، حسین، «واحدها و محلههای مسکونی در شهرهای ایران»، شهرهای ایران، به کوشش محمدیوسف کیانی، تهران، 1368ش؛ سمسار، محمدحسن، «نظری به پیدایش قلیان و چپق در ایران»، هنر و مردم، تهران، 1342ش، شم 17؛ شاردن، ژ.، سیاحتنامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، 1345-1346ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، 1368ش؛ همو، طهران قدیم، تهران، 1371ش؛ صابی، هلال، الوزراء، به کوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره، 1958م؛ صفا، ذبیحالله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، 1363ش؛ ضرابی، عبدالرحیم، تاریخ کاشان، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1356ش؛ علی، امیر، تاریخ عرب و اسلام، ترجمۀ محمدتقی فخر داعی گیلانی، تهران، 1320ش؛ عنصرالمعالی کیکاووس، قابوسنامه، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، 1352ش؛ فقیهی، علیاصغر، آل بویه و اوضاع زمان ایشان، رشت، 1357ش؛ فلسفی، نصرالله، زندگانی شاه عباس، تهران، علمی؛ کاسانی، ابوبکر، ترجمه [و تحریر] کهن فارسی الصیدنۀ بیرونی، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، 1358ش؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، 1348ش؛ کرزن، جرج ن.، ایران و قضیۀ ایران، ترجمۀ غلامعلی وحید مازندرانی، تهران، 1362ش؛ کسروی، احمد، تاریخچۀ چپق و غلیان، تهران، 1335ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ لوبن، گ.، تمدن اسلام و عرب، ترجمۀ محمدتقی فخر داعی گیلانی، تهران، 1334ش؛ لوتی، پیر، به سوی اصفهان، ترجمۀ بدرالدین کتابی، اصفهان، نقش جهان؛ متز، آدام، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ترجمۀ علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران، 1362ش؛ محمد بن منور، اسرار التوحید، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، 1366ش؛ مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، تهران، 1360ش؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، به کوشش دخویه، لیدن، 1906م؛ میدانی، احمد، السامی فی الاسامی، تهران، 1345ش؛ ناصرخسرو، سفرنامه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1335ش؛ نجمی، ناصر، ایران قدیم، تهران قدیم، تهران، 1362ش؛ همو، دارالخلافۀ تهران، تهران، 1356ش؛ نویری، احمد، نهایة الارب، قاهره، وزارة الثقافه؛ نیرنوری، حمید، سهم ایران در تمدن جهان، تهران، 1345ش؛ واله، پیترو دلا، سفرنامه، ترجمۀ شعاعالدین شفا، تهران، 1348ش؛ ورتایم، ج.، «فلزکاری»، سیری در صنایع دستی ایران، به کوشش گ. گلاک، تهران، 1355ش؛ ویت، گاستون، قاهره شهر هنر و تجارت، ترجمۀ محمود محمودی، تهران، 1351ش؛ ویلز، چ. ج.، ایران در یک قرن پیش، ترجمۀ غلامحسین قراگزلو، تهران، 1368ش؛ هروی، محمد، بحرالجواهر، معجم الطب الطبیعی، قم، 1387ش؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، نجف، 1358ق؛ نیز:
Chardin, J., Voyages, Paris , 1811; EI2; Encyclopedia of World Art, New York , 1961; Hitti, Ph., History of the Arabs, London, 1970; Kühnel, E., Islamic Art and Architecture, tr. K. Watson, New York, 1966; Le Strange, G., The Lands of the Eastern Caliphate, London, 1966; Mazahéri, A., La Vie quotidienne des Musulmans au Moyen âge, Paris, 1951; Mez, A., The Renaissance of Islam, tr. S. Khuda Bakhsh and D. S. Margoliouth, Lahore, 1978; A Survey of Persian Art, ed. A. U. Pope, Tehran etc., 1967; Tavernier, J., Les Six voyages, Paris, 1676.علی بلوکباشی (دبا)
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید