اسباب خانه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 18 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/238348/اسباب-خانه
چهارشنبه 15 اسفند 1403
چاپ شده
1
ایرانیان دستکم از هزار سال پیش از میلاد از نوعی چراغ که با روغن میسوخت، استفاده میکردند. چـراغ بـرنزی بهدستآمده از مقبـرۀ ارجـان در هزارۀ 1قم (نک : توحیدی، 305) بیانگر کاربرد آن در ایران بوده است. چراغهایی که در سدههای نخستین اسلامی بهکار میرفته است، اغلب سفالی، لعابی و مفرغی بودهاند و با روغن میسوختند. چند تکه سرامیک و شماری مینیاتور بر جای مانده، چراغهایی را نشان میدهند که از شیشه ساخته شده بودند و در مصر زمان ممالیک به کار میرفتند. این چراغها در زمرۀ اسباب روشنایی تجملی بهشمار میآمدند. در همین دوره شمعدانهای مسینی هم برای روشنایی در موصل میساختند که برخی از آنها زرکوبی و نقرهکوبی شده بودند (نک : تاریخ، 1 / 394). در دورۀ عباسیان، مردم از شمع گچی و پیهی و انواع چراغ روغنی یا پیهسوز استفاده میکردند. خلفای عباسی مانند سفاح و منصور، و اعیان و بزرگان عرب خانههای خود را با شمعهایی از عنبر که آنها را در شمعدانهای زرین و نقرهای میگذاشتند، روشن نگه میداشتند (زیدان، 12 / 693). دلا واله از کاربرد شمعهای ستبر و بلندی که هریک دستکم 2 تا 3 شب میسوخت، و پیهسوزهای فلزی و نقرهای دهانهگشاد و کوتاه در ایران سخن میگوید و مینویسد: در خانههای شاهزادگان نیز از همین پیهسوزها استفاده میشده است. وقتی پیهسوزها را روشن میکردند، زیرشان ظرفهایی میگذاشتند که چربی آنها روی قالیهای کف تالارها و اتاقها نریزد (ص 210-211). دُبُد در گزارش خود از لرستان و خوزستان به کاربرد شمع و فانوس شمعی برای روشنایی اشاره میکند و مینویسد: شمعها را در شمعدانهای پایهبلند با لالههای شیشهای دهانهباز، یا در فانوسهای چوبی که پیرامون آن را با پارچه پوشانده بودند، میگذاشتند (ص 340). از دورۀ صفوی تا آخر دورۀ قاجار، چراغهای پیهسوز روغنی و نفتی، فانوسهای پارچهای شمعسوز و فانوسهای بغدادی (فانوسهای بادی) نفتسوز در ایران بهکار میرفته است. در همین دوره نیز به تدریج کاربرد جار یا چراغ لامپادار فتیلهای یک یا دو شعله، با سرپیچ و انبار و پایۀ فلزی بلور، مرمر یا چینی، چراغهای گردسوز، چلچراغ که معمولاً از سقف میآویختند، و سرانجام چراغزنبوری یا توری در میان خانوادههای ایرانی معمول شد. در دورۀ قاجار، اعیان تهرانی در خانههای خود نفیسترین چراغها را به کار میبردند. در اتاقهای اندرونی از لالههای پایهبلند بلور، شمعدانهای با مردنگی، لالههای فنری با کاسۀ لاله، و حقههای سرپوشدار، و در اتاقهای بیرونی خود از چراغهای بلوری دیوارکوب، چلچراغ و لالۀ فنری استفاده میکردند (نجمی، دارالخلافه، 345-346). تالار پذیرایی شاهزاده صارمالدوله را چراغهای لالۀ چینی پایهدار و شمعدانهای نقرهای نگیننشان روشن میکرد. چند چراغ لاله هم روی ستون و دیوارها جای داشت و چلچراغی مجلل و زیبا از میان سقف تالار آویخته شده بود (ویلز، 152). در صد سال اخیر مردم ایران و دیگر جامعههای اسلامی از انواع اسباب روشنایی نوین استفاده میکنند. چراغهای امروزی بیشتر با نیروی برق، گاز و باتری روشن میشوند.
نخستین روش ایجاد گرما و سرما بهرهگیری از شیوههای گوناگون معماری در ساختمان خانهها ازجمله رو به آفتاب یا رو به نسا ساختن، ضخیم گرفتن دیوارها، بلند یا کوتاه ساختن سقف، اندازههای در و پنجره، ساخت بادگیر و نصب سایبان و ساخت ایوانها و آفتابشکنهای عمودی و افقی، ساخت سرداب، ساختن اتاقهایی با سقف دو پوشه و گل اندود کردن روزانۀ بام خانه و هماهنگ کردن آنها با آب و هوا و دمای اقلیمها و حوزههای مختلف جغرافیایی بوده است (لوبن، 461؛ پیرنیا، «مردمواری ... »، 34؛ سلطانزاده، 384؛ متز، 2 / 119-120؛ احسن، 222-223؛ ثعالبی، 65-66).
نخستین منبع گرمازا نزد مردم چادرنشین و دهنشین، «چالۀ آتش» یا «آتشدان» یا «اجاق» بود که از آن، هم برای پختوپز و هم گرم کردن فضای چادر و خانه در هوای سرد بهره میبردند. آتشدان یا اجاق را روی زمین و در داخل چادر یا اتاق خانه میکندند. گاهی هم دور لبۀ آن را با چیدن خشت یا سنگچین کردن و گِل رُس گرفتن بالا میآوردند. در برخی خـانهها بالای چالۀ آتش یا تنور، «خیشور» یا بادگیری با کلاه ـ فرنگی کوچکی در طاق ساخته بودند (پیرنیا، «بادگیر ... »، 49) که دود آتش را از فضای خانه بیرون میکشید. یکی دیگر از وسایل گرمکنندۀ عمومی و رایج در میان خانوادههای ایرانی و برخی از سرزمینهای اسلامی مانند افغانستان، کرسی بوده است. کرسی، تخت یا چهارپایۀ چوبی مربعشکلی است که در زمستان آن را بر فراز چالۀ آتش، یا تنور یا کَلَک و یا منقل آتش میگذاشتند و دور آن مینشستند. اسباب کرسی اینها ست: منقل گلین (کلک) یا منقل فلزی گِرد و چندضلعی و 8 ترک، کفگیرک و خاکانداز و ابریقچههای آب که در زیر کرسی روی سینی زیر منقل و در کنار آن میگذاشتند، لحاف بسیار بزرگی که روی کرسی میانداختند، تشکچههایی که پای کرسی در 4 طرف آن میگستردند، و بقچههای رختخواب و متکا و مخدههایی که دور تا دور آن میچیدند، تا به هنگام نشستن در پای کرسی به آنها تکیه دهند. دلاواله از کاربرد کرسی در زمان صفویان در سراسر ایران خبر میدهد (ص 14-15). شهرنشینان مرفه که خانههایی چنداتاقه داشتند، زمستانها یک «کرسی دم دستی» برای اعضای خانواده در اتاق رو به آفتاب میگذاشتند. این اتاق را در اصطلاح «کرسیخانه» مینامیدند. کرسیخانۀ خانوادههای اعیان و بزرگان معمولاً در شاهنشین و اتاق مربعشکلی بود که در بخش بالای تالار خانۀ آنان قرار داشت (نک : لغتنامه، ذیل کرسیخانه). این گروه از مردم که میهمانان و بُروبیای فراوان داشتند، یک کرسی جداگانه نیز به نام «کرسی میهمان» در اتاق یا تالار پذیرایی میگذاشتند. از وسایل گرمازای دیگری که بهتدریج در خانهها معمول شد، بخاریهای دیواری و بخاریهای دستی بزرگ و کوچک بود که با چوب و هیزم یا زغال سنگ و نفت میسوخت. ویل دورانت مینویسد: مردم فارس در عهد عضدالدوله از منقل دستی که در آن زغال چوب میسوزاندند، استفاده میکردند. به گفتۀ او به نظر میرسد در آن زمان هنوز بخاری دیواری در خانهها به کار نیفتاده بود (4(2) / 203). پیرنیا پیشینۀ پدیدهای به نام بخاری دیواری را در خانهها، بنابر آثاری که از خانههای دورۀ صفوی به دست آمده، خیلی قدیم دانسته است (همانجا). همو مینویسد: برای جلوگیری از پخش دود بخاری دیواری در فضای اتاق، «نقاب» یا «کرنه»ای در بالای بخاری میساختند (همان، 50). ضرابی دربارۀ شیوۀ گرم کردن فضای خانۀ اغنیای کاشان مینویسد: در و اُرسیهای اتاق را از داخل با پردههای سرمهای قمیص یا بنارس، و از خارج با تجیرهای دولایی کرباسی میپوشانند. روی قالیها روفرشی پتوی کُرک و اِحْرامی پشم میکشند و کرسی بزرگی در آن میگذارند. افزونبرآن، در اتاقهای اندرونی بخاری هم روشن میکنند، در صورتی که در اتاقهای بیرونی کرسی نمیگذارند و فقط بخاری روشن میکنند (ص 251). به روایت برخی از تاریخنگاران اسلامی مانند مسعودی و جاحظ، در دورۀ عباسی، شیوۀ همگانی گرم نگه داشتن خانهها در زمستان، سوزاندن زغال چوب در منقل بود. عامۀ مردم منقلهای سنگی یا آهنی به کار میبردند و خلفا و توانگران از منقلهای زریـن و سیمین در خـانههای خود استفاده میکردند (نک : احسن، 223-224).
در سدههای نخستین اسلامی از وسیلۀ خنککنندهای به نام خیش استفاده میشده است. فرهنگهای قدیم فـارسی یکی از معـانـی مصطلح خیش را پـارچـۀ کتـانـی (نک : اوحدی، 93؛ برهان ... ، ذیل واژه) و از «بدترین کتان» (میدانی، 35؛ سجزی، 1 / 108) دانستهاند. محمدبن یوسف هروی در بحر الجواهر (ص 162) خیش را «پردهای از کتان که به میان خانه درآویزند و برای ترویح آن را به حرکت درآورند» معنی کرده است. خیش پردۀ کتانی یا کرباسی ستبر و خشنی بود که ریسمانی به آن میبستند و آن را مانند بادبان از سقف خانه میآویختند. با کشیدن و رها کردن ریسمان، خیش به حرکت درمیآمد و هوایی خنک و مطبوع در فضای خانه میپراکند. برای خنکتر کردن هوای خانه، خیش را با آب و گلاب خیس میکردند (نک : متز، 2 / 120؛ نیز نک : احسن، 220). اتاق یا خانهای را که خیش در آن کار میگذاشتند، به عربی «بیت الخیش» (مقدسی، 2 / 449)، و به فارسی «خیشخانه» و «خشنخانه»، و در هند «خسخانه» مینامیدند (بیهقی، 121؛ برهان، ذیل واژهها). بیهقی از خیشهایی که در خیشخانۀ مسعود در کوشک باغ عدنانی هرات آویخته شده بود، سخن میگوید و مینویسد: در آن خانه آب از حوض بر بام خانه میرفت و از مزملها (لولهها و شیرهای آب) بر خیشها میریخت و آنها را تر میکرد (همانجا). ابنبطلان از «خیشهای دوتایی» که برای دفع گرما در تابستانها به کار میگرفتند، نام میبرد و مینویسد: «اصلاح هوای گرم به خیشخانهها و زیرزمینها و آب سرد و یخ باید کردن» (ص 168). خیشها و خیشخانهها را به شکلهای گوناگون میساختند. گونهای از خیشخانهها به شکل یک چهارطاقی کپرمانند بود که آن را با خارشتر یا نی و یا پیش (شاخۀ درخت خرما) و معمولاً در کنار آب میساختند. تابستانها درون آن مینشستند و از بیرون بر آن آب میپاشیدند. با وزش باد و نسیم به خار و نی، هوای تازه و خنکی از لابهلای آنها به فضای داخل خیشخانه میآمد (نک : برهان، نیز آنندراج، ذیل واژه). اینگونه خیشخانه از هزارها سال پیش در ایران، به خصوص بلوچستان و سیستان، به کار میرفته است و آن را «خارخانه» یا «آدوربند» (باستانی، 347) مینامیدند. مقدسی از کاربرد «بیت الخیش» در فارس گزارش میدهد و مینویسد: عضدالدولۀ دیلمی در خانهاش «بیوت الخیش» ساخته بود. آب کاریزی که از روی بامها گذر میکرد، بر روی آنها میپـاشید و هوای درون آنهـا را خنک میکرد (همانجا؛ نیز نک : متز، همانجا). از گونههای دیگر خیشخانه، خیمهای بود از کتان که دور تا دور درون آن را شاخ و برگ بید میچیدند و روی آن آب میپاشیدند ( آنندراج، نیز برهان، ذیل واژه)، یا تکههای بزرگ برف یا یخ میگذاشتند، تا هوای داخل خیمه را خنک سازد (متز، همانجا). «قبة الخیش» یا گنبد خیش نیز نوعی دیگر از خیشخانه بود. در این خیشخانه، خیشی روی گنبد خانۀ تابستانه کار میگذاشتند و آن را پیوسته با آب تر میکردند (ثعالبی، 66). توانگران دورۀ عباسی، تکههای بزرگ یخ را در گنبد اتاق مرکزی خانه میگذاشتند و کسانی را میگماردند تا پیوسته یخها را باد بزنند تا نسیم سرد برخاسته از یخ، هوای خانه را خنک کند (احسن، 221-222). مظاهری قبة الخیش را اتاقی توصیف میکند که بر دیوارهای آن پارههای نمد میآویختند و یک لولۀ سوراخ سوراخ به صورت افقی از بالای نمدها میگذراندند؛ آنگاه آب را در لوله میانداختند تا از سوراخهای آن به روی نمدها بریزد و آنها را مرطوب کند تا وزش نسیم یا باد، هوایی خنک در فضای اتاق پخش کند (ص 81). یکی دیگر از رایجترین اسباب خنککننده در خانهها بادبزن بوده است. بادبزنها را معمولاً از نی و برگ خرما میبافتند. در ساخت بادبزن پارچه و چوب و گاهی استخوان عاج فیل هم بهکار میرفت. بادبزنها بهطورکلی سقفی یا دستی بودند. در ایران بادبزنهای سقفی را که با کشاکش ریسمانی حرکت میکرد، «بادفر»، و نوع بسیار بزرگ آن را «بادکش» مینامیدند (نک : اوحدی، 29؛ برهان، ذیل واژهها). در قدیم، شهرهایی در صنعت بادبزنسازی و صدور آن به شهرها و سرزمینهای دیگر شهرت داشتند؛ از آن جمله ترمذ در کنار رود جیحون بود. در این شهر صنعت حصیربافی و ساخت بادبزن رواج فراوان داشت ( حدود، 109). زیدان از بادبزنی به نام «مَذاب» نام میبرد و مینویسد که این بادبزن از اختراعات و ساختههای هنرمندان دورۀ عباسی بوده، و پیش از آن چنین بادبزنی در سرزمینهای اسلامی بهکار نمیرفته است. روی این نوع بادبزن را شعر مینگاشتند (12 / 695). مظاهری از کاربرد بادبزنهای مخصوص سقفی در تالارهای بزرگ، در قرون وسطیٰ که با نیروی دست حرکت میکرد و بادبزنهایی که آنها را در برابر پنجرههای اتاق میگذاشتند، تا نیروی باد آنها را به حرکت درآورد، یاد میکند (همانجا). امروزه نیز، مردم ایران و دیگر سرزمینهای اسلامی بهجز انواع بادبزنهای سنتی حصیربافت یا نیبافت، از بادبزنهای نوین برقی، دستگاه کولر آبی و گازی و سیستمهای تهویۀ مطبوع برای خنک کردن فضای زیستگاههای خود استفاده میکنند. برف و یخ از عمدهترین سرد نگهدارندههای مواد فاسدشدنی در فصول گرم سال بود. یخ یا برف را در مَرتبانهای سفالی لعابدار دهن گشاد و شکمدار و یخدانهای حصیربافت میریختند و مواد فاسدشدنی را، به صورت خام یا پخته، در ظرفهایی میگذاشتند و در کنار برف و یخ مینهادند. در دورۀ عباسی از چنین وسایلی استفاده میکردند (احسن، 133). برای خنک نگهداشتن آب آشامیدنی، بیشتر از کوزههای سفالی استفاده میشد. کوزههای آب را شب در مسیر جریان هوا میگذاشتند تا نسیم و ایاز شبانگاهی آب درون آنها را خنک کند. سطح بیرون کوزهها را نیز گاهی با پارچۀ ستبر کتانی و کنفی میپوشاندند تا از اثر گرما بر کوزه و آب آن بکاهد. در دورۀ عباسی برای سرد نگهداشتن آب و مایعاتی مانند روغن و کره، از کوزهای سفالی با پوشش حصیری، کرباسی و یا از کوزۀ گلین که در روستای مذار میسان، در جنوب ایران ساخته میشد، استفاده میکردند (همو، 140). امروزه از انواع یخدان یا صندوق، فلاسک، یخچال و فریزر نفتی، برقی و گازی برای سرد نگهداشتن مواد فاسدشدنی در هوای گرم، استفاده میکنند.
در آغاز، اینگونه اسباب در سرزمینهای اسلامی بسیار ساده و ابتدایی بود، اما با توسعۀ شهرنشینی و در پی آن پدید آمدن دگرگونیهایی در فرهنگ زندگی اقتصادی و اجتماعی، اسباب نظافت و تطهیر نیز مانند سایر اسباب خانه، تغییر کرد و شکل و کارکرد تازه و پیچیدهای یافت. از وسایل شستوشو و تطهیر میتوان اینها را نام برد: ابریق، آفتابه، لولهنگ (آفتابۀ سفالین)، تشت، جام، کاسه، لگن و لگنچه. مسواک کشیدن به دندانها و لثهها، از سنتهای کهن بود و از قدیم میان مسلمانان کاری مستحب و ثواب شمرده میشد. مسواک را معمولاً از چوب درخت پُر شاخ و برگ اراک (کاسانی، 1 / 47) که آن را شجرة السواک نیز مینامیدند، میساختند.
اینگونه وسایل را در حمامهای خصوصی و عمومی به کار میبردند. استفاده از اسباب حمام شخصی در میان ایرانیان و برخی مردم سرزمینهای اسلامی، کمابیش همگانی و همانند بوده است. هریک از اعضای خانواده، به خصوص زنان، اسباب حمام مخصوص به خود داشت. اسباب حمام را از لحاظ نقش و محل کاربری میتوان به دو دسته تقسیم کرد: نخست اسباب و اشیائی که در گرمخانۀ حمام برای تنشویی و رنگ و حنا بستن بهکار میرفتند، مانند مئزر یا لنگ، طاس، طاسچه، مشربه، لگنچه یا پیالۀ رنگ و حنا، سنگ حنابندان، سینی یا مجمعۀ توگود چرخی زیر پا برای شستن (کتیرایی، 167)، مِحَکّه یا اُستُره برای تراشیدن مو (نک : احسن، 234)، قیچی، آینۀ دستی، شانه، کیسه و لیف؛ نیز گل سرشو، سفیداب رو، اشنان، سدر و کافور و صابون. دوم اسباب و وسایلی که در سربینه یا رختکن حمام برای خشک کردن سر و تن و نشستن بهکار میرفتند، مانند مئزر یا لنگ سفید یا صورتی ــ لنگزنان معمولاً پارچۀ صورتی ساده یـا گلدار توریدوزی شده و ناخنک زده بود (نک : شهری، طهران، 1 / 527) ــ منشف یا منشفه یا حوله و قطیفه (دوزی، 393)، دستمال سرخشکان و پاخشکان، قالیچۀ زیرپا، یا «حمامی»، بقچۀ سوزنی قالبی ترمۀ یراقدوزی شده با آستر اطلس، سارُغ یا سفرۀ حمام که آن را از کتان یا چلوار سفید میدوختند و روی سوزنی ترمه یا قالیچۀ زیر پا میانداختند (شهری، همان، 1 / 526-529). از سدههای نخستین اسلامی بستن مئزر یا لنگ برای زنان و مردانی که به حمام میرفتند، اجباری بود. دوزی به نقل از نویری در تاریخ مصر مینویسد که خلیفۀ عباسی، الحاکم بامرالله، دستور داده بود که هیچ کس بیمئزر داخل حمام نشود (ص 37). یک تختۀ فرش حمامی یا یک طاقۀ سوزنی ترمه، از اسباب ضروری حمام بانوان ایرانی بهشمار میرفت. فرش حمامی را ظریف و پرنقش و نگار میبافتند و کرمانشاه از شهرهایی بود که این نوع فرش در آن بافته میشد (ویلز، 195).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید