اسباب خانه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 18 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/238348/اسباب-خانه
چهارشنبه 15 اسفند 1403
چاپ شده
1
از آداب دیگر سر سفرۀ غذا پاک کردن چربی دست و دهان پس از خوردن غذا، با دستمال یا حوله بود. در جامعههای اسلامی، بهخصوص در دوران امویان و عباسیان، رسم بود که در پیش دست هرکس دستمالی سر سفرۀ غذا میگذاشتند (علی، 442)، تا چربی دست و دهان را با آن پاک کنند. صابی در وصف خوان غذای یکی از وزیران آل بویه، به دستمالهای مخصوص پاک کردن چربی دست و دهان، پیش از غذا، و حولههای مخصوص خشک کردن، پس از غذا اشاره میکند و مینویسد: خوان غذا را سرپوش میگذاشتند و روی سرپوش دستار دبیقی میکشیدند و زیر آن سفرهای پوستی میانداختند. دورادور خوان، دستمالهایی برای پاک کردن دست و دهان میهمانان میگذاشتند. پس از خوردن غذا، خادمانی آفتابه و لگن میآوردند و آب بر روی دست میهمانان میریختند و خادمانی دیگر حوله به آنان میدادند تا دستشان را خشک کنند. سپس گلاب به دست و صورتشان میافشاندند (ص 261-262). به نظر میرسد در دورۀ صفوی، گذاشتن دستمال سر سفره رسم نبوده است. دلا واله در شرح ضیافتهای شاهان صفوی مینویسد: هریک از میهمانان در پَرِ شال کمر خود، دستمال بزرگ و پرنقش و نگاری داشت که در بافت آن ابریشم یا تارهای طلا به کار رفته بود. میهمانان پس از خوردن غذا، دستمالهایشان را از پر شال خود بیرون میآوردند و دستها و دهانشان را پاک میکردند (ص 26). در کتاب حکایة ابیالقاسم البغدادی، منسوب به ابومطهر ازدی آمده است که خلال کردن دندانها پس از خوردن غذا از قدیم در میان اعیان و اشراف معمول بوده است؛ همچنین در میهمانیها پس از خوردن غذا و برچیدن سفره، خدمتگزاران خوشرو و خوشپوش به داخل اتاق میآمدند و چوبهای تراشیده و معطری به دست میهمانان میدادند و آنان نیز با این چوبها دندانهایشان را خلال میکردند (نک : فقیهی، 692).
اسباب اتاق نشیمن مجموعۀ اسباب و وسایلی را در بر میگیرد که در فضا یا فضاهایی از چادر یا خانه برای نشستن و لمیدن و آسودن اعضای خانواده و میهمانان، میگسترند و میچینند. چادرنشینان دامدار، به شیوۀ زندگی صحراگردی، پیش از اینکه از پشم گوسفند و موی بز و کرک شتر برای بافتن اسباب و وسایل و ابزار زندگی خود استفاده کنند، از پوست حیوانات، نی، شاخه و چوب، اسباب و وسایل خود را میساختند. مردم جامعههای عشایری، نخستین گروه از اجتماعات انسانی بودند که از پشم ریسیدۀ گوسفند زیراندازی شبیه گلیم و قالی بافتند و در زیستگاههای خود به کار بردند. رفتهرفته فن و هنر گلیمبافی و قالیبافی از میان عشایر به میان مردم روستانشین و شهرنشین راه یافت و کمکم صنعت گلیمبافی و قالیبافی، و کاربرد گلیم و قالی به صورت کفپوش در خانهها رواج و توسعه یافت و در همۀ سرزمینهای اسلامی جا باز کرد. عامترین کفپوش در خانههای مسلمانان جهان و ایران، حصیر بود که آن را به تنهایی یا همراه قالی یا نمد در اتاق میگستردند و روی آن مینشستند. حصیر را از انواع گیاهان آبی مانند پیزُر (جگن)، نی و بَردی (پاپیروس، گیاهی جگن مانند) و برگ خرما میبافتند. معروفترین حصیر جهان اسلام، در سدههای 3 و 4 ق حصیری بود که در آبادان میبافتند. مقدسی (1 / 128) از دو نوع حصیر زیبا و عالی به نام «عبادانی» (آبادانی) و «سامان» (از آبادیهای سمرقند) یاد میکند که در آن دوره مشهور بودند و حصیربافان مصری از آنها تقلید میکردند. پس از آن حصیرهای نیبافت مرغوب شهرهای دیگر ایران و مصر و بغداد جای خود را در خانههای مردم باز کرد. توانگران دورۀ عباسی از نوعی حصیر آبادانی استفاده میکردند که در تُنُکی، ریزبافتی و نرمی مانند پارچه تا میخورد و جمع میشد (نک : احسن، 229). برخی از مردم حصیرهای آبادانی و سامان را نرمتر از خز ابریشم شوش، و ظریفبافت و دوستداشتنیتر از فرشهای زربیه شمردهاند (همو، 230). حصیرهای دارابگرد فارس نیز مانند حصیرهای آبادانی شهرت یافته، و همهجاگیر شده بود (مقدسی، 2 / 442). کاربرد کفپوش گلیم و قالی در خانههای مردم ایران، از زمانهای بسیار دور، احتمالاً از زمان ساسانیان، مرسوم بوده است. گزارش مؤلف حدود العالم از «زیلوهای قالی» که در برخی از شهرهای آذربایجان مانند خوی و نخجوان میبافتند (ص 160)، بافت «جامههای فرش» در سیستان (ص 102)، «فرشها و زیلوها و گلیمهای با قیمت» در فارس (ص 130)، و «فرش طبری» در آمل (ص 145) نشاندهندۀ کاربرد عام کفپوش قالیبافت در سدۀ 4ق / 10م در ایران است. در همین دوره، بنابر اطلاعاتی که حدود العالم میدهد، نمد و زیلو و گلیم، بهخصوص انواع گلیم مانند «گلیم سپیدگوش»، «گلیم کبود» و «گلیم دیلمی زربافت» (ص 145، 146) از کفپوشهای رایج در خانههای مردم ایران بوده است. نمد، زیلو، گلیم، پلاس، حصیر و نوعی قالی درشتبافت معمولی، کفپوش اتاق بیشتر خانوادههای کمدرآمد و متوسط، و قالی و قالیچه و گلیمهای خوشبافت و گرانبها، کفپوش خانههای مردم مرفه بوده است. اعیان و اشراف کف اتاقهای خانههای خود را در تـابستان بـا حصیر ــ کـه گـرما را بـه خـود نمـیگیرد ــ میپوشاندند. علی مینویسد: خانوادههای ثروتمند و مرفه شهر مدینه کف خانههایشان را در زمستانها با قالیهای نفیس میپوشاندند و تابستانها آنها را جمع میکردند و حصیر به جای قالیها میگستردند. برخی خانوادهها نیز دور تا دور اتاقهای پوشیده با قالی را قالیچههایی میانداختند، تا خانهخدایان و میهمانانشان روی آنها بنشینند (ص 72، 202). در برخی خانهها در کنار دیوارهای اتاقها، تخت و نیمکت میگذاشتند و روی آنها قالی و قالیچه میگستردند و مینشستند. در میان مردم شهر قاهره رسم بود که کف اتاقها را با حصیر بپوشانند و روی تخت و نیمکتهای اتاقها، قالیچههای نفیس و گرانبهای ایرانی بگسترند (ویت، 137). کفپوش خانۀ ایرانیان، به خصوص شهرنشینان، قالی و «کناره» و «سرانداز» و «پادری» بود. قالی را در میان اتاق میانداختند و اطراف آن را با چند تکه کناره میپوشاندند. در بالای اتاق، روی قالی و کناره یک سرانداز یا «کلگی» میگستردند. در پایین اتاق و دم در هم یک پادری، قالیچۀ بسیار کوچک، میانداختند، تا از ورود خاک و گل به اتاق جلوگیری کند. در قدیم، بهخصوص در دورۀ قاجار، در بسیاری از خانهها حصیری بر کف اتاق میانداختند و روی آن را با قالی فرش میکردند. سراندازهایی نمدین یا قالی بافت هم روی قالی در اطراف اتاق میگستردند (رایس، 131؛ بروگش، 1 / 262). تا یک سدۀ پیش، اتاق مردم طبقۀ متوسط کاشان با گلیم و نمد نراقی و کاشی فرش میشد (ضرابی، 251). دیگر اسباب مورد استفاده برای نشستن در جامعههای سنتی سرزمینهای اسلامی، انواع پشتی، مانند مخده، بالش، بالشتک و متکا بود. این اسباب و وسایل را در اتاق نشیمن یا میهمانخانه دور تا دور اتاق، و متکی به دیوارها، میچیدند و به هنگام نشستن به آنها تکیه میدادند. پشتیها را معمولاً با الیاف درخت خرما و پر پرندگان، بهخصوص پر قو، میآکندند و روی آنها رویهای قالیبافت یا روکشی از پارچۀ شال، ترمه، مخمل و یا اطلس میکشیدند. کاربرد انواع پشتی از آغاز ظهور اسلام در سرزمینهای اسلامی معمول بوده است. عربها مخدهها و بالشها را که روکشی از حریر و ابریشم زربفت داشت، روی مصطبهها و سکوهای دور اتاق میگذاشتند (لوبن، 459). از اسباب دیگر اتاق نشیمن باید از کرسی (تخت)، صندلی و میز که از چوب ساخته میشد، نام برد. از نقشهای برخی از مهرها و سکههای بازمانده از دورههای کهن ایران، میتوان دریافت که نوعی صندلی در برخی از جامعههای ایرانی به کار میرفته است. طبق سند به دست آمده از ایلام، ایلامیها در میانۀ هزارۀ 2قم نوعی صندلی پشت نردبانی بهکار میبردهاند. شاید کاربرد این نوع صندلی در جامعۀ ایلامی آن زمان جنبۀ آیینی داشته، و فقط در مراسم و مناسک مذهبی بهکار میرفته است (نک : «بررسی ... »، VI / 2629). اگرچه این سند پیشینۀ کاربرد صندلی را به عنوان وسیلهای برای نشستن، به بیش از 4 هزار سال میرساند، اما مسلماً صندلی در آن زمان از اسباب استفادهشده برای نشستن، نزد عامۀ مردم نبوده است. از سدۀ 14ق / 20م، استفاده از انواع صندلی تاشو، راحتی و دستهدار با نشیمنگاه چوبی، چرمی، حصیری، پارچهای و میز و «مبل» (نوعی نیمکتهای یک و چند نفره) در خانههای مردم کشورهای اسلامی و ایران معمول شد. جهانگردان فرنگی از تداول میز و صندلی و مبل در اتاقهای پذیرایی و نشیمن و ناهارخوری مسلمانان در دو سدۀ اخیر خبر میدهند (کرزن، 1 / 148). اعتمادالسلطنه مینویسد: «ارباب ثروت» در دورۀ ناصری «در داشتن مبل همه با هم تفاضل میکنند و تفاخر مینمایند» ( المآثر... ، 1 / 154).
آرایهبندی اتاقها، به شکل معیشت و پایگاه طبقاتی، وضع اقتصادی مردم و رسم و آداب فرهنگی رایج در جامعه بستگی داشته است.
کف طاقچهها را طاقچهپوش میگستردند. نوع جنس طاقچهپوشها بستگی به دارایی و شأن و مقام اجتماعی صاحبخانه داشت. پارچههای گلدوزیشده (لوتی، 151)، پارچههای ابریشمی ریشهدار یا زنجیرهدار (آلمانی، 149)، چلوار یا مخمل یا پارچههای اطلسی و تافتۀ زربفت و ترمۀ کشمیری (نجمی، دارالخلافه ... ، 345) ازجملۀ طاقچهپوشهایی بود که در بیشتر خانهها بهکار میرفت. برخی از خانوادههای مرفه ایرانی روی طاقچهپوشها را مرواریددوزی میکردند، یا با ماه و ستارههایی از طلا و نقره و یا هستههای آلبالوی نقرهای میآراستند (مستوفی، 1 / 178). توانگران طاقچهپوش خانۀ تازهعروسان را معمولاً از زر خالص میکردند ( لغتنامه ... ، ذیل طاقچهپوش). درون طاقچهها را با مجموعهای از اسباب چینی و بلور خوش ـ نقش و نگار و اشیاء زینتی چشمگیر میآراستند. معمولاً اسباب و ظروف مورد استفادۀ روزانه و میهمانیها را روی طاقچهها، و اسباب و اشیاء قدیمی و نفیس را دور از دسترس و روی رفها میچیدند. عربهای شهرنشین اشیاء نفیس و گرانبهایی مانند ظروف چینی کهنه، ظروف نقرۀ ملیلهکاری، میانۀ قلیانهای چوبی منبت شده، صندوقچههای عطر و چیزهای قیمتی دیگر را با سلیقۀ خاص درون طاقچهها و در برابر چشم میچیدند (لوین، 459؛ علی، 203). اعیان و رجال تهران، طاقچههای خانههای خود را با اسباب و اشیائی مانند «لالههای پایه بلور و شمعدانهای با مَرْدَنگی، لالههای فنری با کاسۀ لاله و حقههای سرپوشدار، آجیلخوری و تنگها و گیلاسهای مرصع و سادۀ شربتخوری، تنگهای آبلیموخوری، ظرفهای بلور پایهدار میوهخوری، فنجان و نعلبکیهای چایخوری، آیینۀ قاب برنجی و نقره و طلا» تزیین میکردند (مستوفی، همانجا). رفها را نیز با برخی از همینگونه اسباب و اشیاء و چیزهای نفیس دیگری مانند گلدانهای چینی و بلور، «دست دلبر»ها، کوزۀ قلیانها و سرقلیانهای عکسدار، قاب و قدحهای چینی مرغی، قنداقها و چایدانهای نگیننشان و ظروف طلا و نقره تزیین میکردند. دست دلبر، گلدانی بوقیشکل بود که پنجۀ زیبایی آن را احاطه کرده، و سر دست گرفته بود (شهری، طهران ... ، 4 / 304). در خانههایی که بخاریهای گلی و گچی دیواری داشتند، معمولاً روی کُنّه یا کَرْنۀ بخاری (سربخاری) چند تکه از اسباب خانه گذاشته میشد. این اسباب شامل یک دست آینه شمعدان یا آینه و چراغ، گلدان، یک جلد قرآن کریم و دیوان حافظ بود. برخی خانوادهها روی سربخاری اتاقهای خود جار، یعنی چراغ فتیلهای نفتسوز پایهبلند بلوری، مرمری یا برنزی، گلدانهای چینی، لالههای یکشاخۀ (یا تکپایه) آویزدار، آینۀ قدی و نیمقد، ساعت، شمایل و عکس میچیدند (همان، 4 / 305).
در و دیوار و پنجرههای خانه را برحسب کاربری هریک از آرایههای آویختنی، با اسباب و اشیائی که جنبۀ دوگانۀ کاربردی و تزیینی داشتند، میآراستند. در و پنجرۀ اتاقهایی را که با فضای بیرون خانه مربوط بودند، با پرده و رودری میپوشاندند. این کار بیشتر برای دور نگهداشتن اعضای خانواده از چشم بیگانه، و نیز جلوگیری از تابش آفتاب تابستانی و نفوذ سرمای زمستانی به درون اتاق و ملایم نگهداشتن هوای خانه بود. آویختن پرده در خانه، از زمانهای بسیار قدیم در ایران و جهان اسلام معمول بوده است. مسلمانان از سدههای نخستین اسلامی برای استتار و تزیین زیستگاه خود، از پرده استفاده میکردهاند. بزرگان قوم و قبیله و مردم مرفه پردههای حریر و دیبا که گاهی مطرز و کتیبهدار بود، در خانههای خود میآویختند. مردم بیشتر سرزمینهای اسلامی پارچههای پردهای مورد نیازشان را از شهرهایی در ایران و عراق و مصر ــ که در صنعت پردهبافی شهرت داشتند ــ وارد میکردند (حدود، 139). پردههای بافت واسط عراق (مقدسی، 1 / 129) و بُصَنای خوزستان (نک : اصطخری، 92) و بیلقان آذربایجان (حدود، 161) بسیار نیکو، و در جهان اسلام معروف بود و در خانههای مردم بهکار میرفت. نقشونگارهای روی پردهها نمونۀ نقشونگارهای روی پوشاک ملی مردم هر منطقه بود. ازاینرو، مسافری که در شهری میگشت، با دیدن نقش پردههای آویخته از پنجرههای خانههای مردم میتوانست دریابد که در چه شهری است (متز، 2 / 194). فاطمیان مصر در خانههایشان پردههای حریر زربفتی میآویختند که بر روی آنها نقشۀ جغرافیایی سرزمینها، صورت پادشاهان و رجال، مدت سلطنت پادشاهان، شرح حال رجال و طول عمر آنان ترسیم، و نوشته شده بود (زیدان، 12 / 702). آویختن قالیچههای خوشنقش و نگار و صورتدار، پارچههای حریر و دیبای نقشدار و مطرز به آیههای قرآنی و حدیثهای مذهبی، شعرهای شاعران، پردههای نقاشی و انواع آینه و چراغ از دیوارهای فضای درون خانهها، از آرایههای مرسوم در جامعههای اسلامی بود. آل علی مینویسد که مردم اندلس دیوارهای اتاق پذیرایی را با «الحائطی»، پارچۀ پشمینهای که نقشهای زیبایی از مناظر طبیعی روی آن بافته بودند، میآراستند (ص 313). اعتمادالسلطنه در چگونگی خانهآرایی مردم دورۀ قاجار مینویسد: «امروز خانههای اغنیا و متوسطین، همه با اسباب زینتی مانند قندیلهای بلورین و مسرجههای زجاجی و آبگینههای سنگی و اوانی مستطرف و پردههای مطرز و میز و صندلیهای ممتاز و مخدات مستحدث آراسته شده است» ( المآثر، 1 / 154). یکی از جهانگردان در وصف تالار پذیرایی شاهزاده صارمالدوله و تزیین آن به شیوۀ معمول اعیان آن دوره مینویسد: یک آینۀ سنگی قدنما در وسط دیوار قرار داشت. روی دیوارها پردههای نقاشی رنگی بزرگ از مناظر زیبا و دختران رقاصه با لباس کولیها آویخته بودند (ویلز، 152). عامۀ مردم شهری و روستایی نیز اتاقهای خانۀ خود را مطابق با سنتهای فرهنگی رایج در جامعۀ خویش با اسباب زینتی مختلف میآراستند. زینتبخش دیوارهای خانۀ ایشان معمولاً قالیچه و گلیم خوشنقش و نگار، پارچههای مخملی، کتانی و ابریشمی گلابتوندوزی و نقرهدوزی شده، دستبافتها و دستساختهای محلی، پرده نقاشیهای عامیانه و انواع شمایل مقدسان و پهلوانان اسطورهای و حماسی بود. آنان معمولاً روی دیوارهای داخل طاقچههای اتاق، شمایل و عکس و پارچههای گلدوزی میکوبیدند و از جرزهای میان طاقچهها قالیچههای عکسی و «آنتیک» میآویختند و لالههای 3 شاخۀ دیوارکوب بر آنها نصب میکردند (نک : شهـری، همـان، 4 / 305). آویزهـای اسفند رنگـی و چشـم ـ پنامهای تزیینشده را هم که خاصیت و کارکرد آنها را دور کردن آفت و بلا و ارواح شریر و خبیث از محیط زیست میدانستند، همچون آرایه در اتاقهای نشیمن خانه به کار میبردند.
اسباب خواب مردم معمولاً از چند تکه زیرانداز و روانداز و چند زیرسری تشکیل میشد. در ایران باستان، به بستر و رختخواب اهمیت بسیار میدادند. به گفتۀ گزنفن پارسیها روی بسترهای خیلی نرم میخوابیدند؛ رختخوابهایشان را روی قالیهایی که کف اتاق را پوشانده بود، میگستردند تا زبری کف زمین را کمتر احساس کنند (نک : نیرنوری، 124). در سفرنامۀ مارکوپولو به هنر سوزنکاری زنان و دختران کرمانی اشاره شده، و آمده است: زنان رومتکایی، ملافه (ملحفه) و نازبالشهایی از حریر را به زیبایی و ظرافت تمام سوزنکاری و گلدوزی میکنند (ص 45). شاردن اسباب رختخواب هریک از اعضای خانوادۀ شهرنشین مرفه ایرانی را در دورۀ صفوی، شامل یک تشک، یک شمد، دو بالش و یک لحاف پنبهای برمیشمارد و مینویسد: تشکها از پارچۀ مخمل، و لحافها از پارچۀ ابریشمی زربفت و به رنگهای گوناگون دوخته میشد (VI / 20-21، نیز نک : 4 / 226). به نظر میرسد کاربرد تختخواب به شکل کنونی آن در میان عموم مسلمانان تا اواخر قرون وسطیٰ مرسوم نبوده است. هر خانواده رختخوابپیچی داشت که رختخوابها را در آن میگذاشت. رختخوابپیچ جامهای پشمی، یا ابریشمی و کتانی بود که آن را در اصطلاح «چادرشب» یا «چادر رختخواب» میگفتند. بافتن پارچۀ چادرشب در بسیاری از شهرها و روستاهای ایران، بهخصوص در مازندران، گیلان و خراسان که از مراکز نساجی بهشمار میرفتند، معمول بود. چادرشبهایی که از ابریشم طبیعی یا نخ پنبه در قاسمآباد گیلان بافته میشد، برای دوختن پرده و رختخوابپیچ بهکار میرفت. طبق رسم معمول، شبها چادرشب را میگشودند و رختخوابها را از آن در میآوردند، میگستردند و روی آن میخوابیدند و روزها رختخوابها را در آن میپیچیدند و در پَستو یا صندوقخانه جای میدادند. برخی نیز از رختخوابپیچ به جای پشتی یا مخده استفاده میکردند و آن را در اتاق کنار دیوار میگذاشتند و به آن تکیه میدادند. سلاطین در خانههایشان «فراش خانات» یا رختخوابخانه داشتند و در آن رختخوابها، چادرها، سراپردهها، جامهدانها و همۀ اسباب مربوط به «شلائت النوم» یا خواب جامهها را میگذاشتند (نویری، 8 / 226). در اواخر سدۀ 3 و آغاز سدۀ 4ق، نوعی تختخواب با دوره و قاب در جامعههای اسلامی، به خصوص در میان خانوادههای طبقات بالا و توانگران عرب، بهکار میرفته است (EI2، ذیل اثاث). در کتاب تاریخ صنعت و اختراع به تختخوابهای پایهکوتاهی اشاره میشود (1 / 392) که احتمالاً در این زمان یا سدههای بعد، میان مسلمانان سرزمینهای شرقی مورد استفاده بوده است. تصویر این تختخوابها به شکل قابی 4 پایه با طنابهایی از لیف خرما در نقاشیهای مینیاتور آمده است. روی این تختخوابها را تشک میانداختند، بالش میگذاشتند و آنها را به جای دیوان در کنار دیوار اتاق قرار میدادند. بیهقی نیز به کاربرد تختخواب در اوایل سدۀ 5 ق / 11م اشاره میکند و مینویسد: پس از اینکه خوارزمشاه از اسب فرو افتاد و دستش شکست، «او را در سرایپرده بردند به خرگاه و بر تخت بخوابانیدند» (ص 348). احسن به تصویری از تختخواب در مقامات حریری اشاره میکند که احتمالاً بهرهگیری مردم را از تختخواب در این دوره نشان میدهد؛ اما روشن نیست که راه یافتن چنین تختخوابی به جامعۀ دورۀ عباسی چگونه بوده است (ص 227). تختخواب بیشتر خانوادههای عرب شهرنشین، درگذشته همان صفه یا دیوان بود که در اتاقهایشان میساختند. روزها روی صفهها مینشستند و شبها رختخواب را روی آنها میگستردند و میخوابیدند (حتی، 424؛ لوبن، 461؛ دورانت، 4(2) / 203). عربها نیمکتی شبیه تختخواب بهکار میبردند که به آن «مَرْتَبه» میگفتند. مرتبه کار تخت و بستر را با هم میکرد. آنان نوعی تختخواب دوردار نیز به نام «فِرَنجی» بهکار میبردند. این تختخواب از خارج از سرزمینهای اسلامی، یعنی فرنگ، به جامعههای عرب راه یافته بود (نک : EI2، همانجا). امروزه کاربرد تختخوابهای چوبی و فلزی، به شکلهای گوناگون ساده و تزیینی میان مردم جهان اسلام بسیار رواج یافته، و در زمرۀ اسباب ضروری خانۀ خانوادههای مرفه درآمده است. «ننو» یا «ننی» و گهواره نیز از اسباب خواب کهن و دیرین کودکان شیرخوار ایرانی و عرب بوده است. ننو را معمولاً از چرم یا پارچۀ ضخیم و محکم به صورت ساده یا آرایهبندیشده میساختند و با ریسمانهایی که به 4 گوشۀ آن بسته میشد، به دیوار میآویختند، تا آزادانه در هوا حرکت کند؛ اما گهواره را از چوب یا فلز میساختند و 4 پایه داشت. اسباب اصلی ننو و گهواره یک تشکچه، یک لحافچه و یک نازبالش کوچک بود. روی ننو و گهواره را معمولاً با پارچهای نازک و ظریف میپوشاندند تا هم از تابش نور تند به کودک بکاهد و هم کودک را از گزند حشرات محفوظ دارد. این پوشش پارچهای را «ننوپوش» یا «گهوارهپوش» مینامیدند. امروزه از تخت بچه که فرنگیسازها از چوب یا فلز میسازند، به جای گهواره برای شیرخواران و کودکان استفاده میکنند.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید