اخبار

نتیجه جستجو برای

بنابراین «چرخش استعاری» آن چنان که توسط وایت و انکراسمیت صورت‌بندی شده است، به عنوان یک فلسفه‌ی تاریخ نامناسب است و تحلیل‌هایی بهتر و متناسب‌تر با عمل تاریخ می‌باید جای آن را بگیرند. چنین تحلیل‌هایی باید وجوه استعاری و نظری را هم در پژوهش و هم در روایت به رسمیت بشناسند و از مفهومی از استعاره بهره گیرند که صادق یا کاذب بودنِ گزاره‌های استعاری را تعیین کند.

( ادامه مطلب )

روایت‌گرایی[۳] با قرائت هایدن وایت[۴] و فرانک انکراسمیت[۵] را می‌توان به نحوی سودمند همچون وارونه‌ی دو نوع پوزیتیویسم تحلیل کرد. نخست آن که شناخت‌شناسیِ روایت‌گرایانه را می توان به عنوان وارونه‌ی تجربه‌گرایی[۶] نگریست. مدّعای آن مبنی بر این که روایت‌ها به سان استعاره[۷]‌هایی عمل می‌کنند که فاقد هرگونه محتوای شناختی[۸] هستند، خود بر بنیان یک اصل تجربه‌گرایانه یعنی «نظریه‌ی تصویریِ»[۹] معرفت استوار شده است. به علاوه همه‌ی آن وجوه غیرشناختی‌ای که به روایت‌ها منتسب می‌شود، به این نظریه‌ی تصویری معرفت و نظریه‌ی تصویری بازنمایی[۱۰] وابسته هستند. از این رو اکثر خصایص شناخت‌شناسانه‌ای که وایت و انکراسمیت به روایات تاریخی نسبت می‌دهند نیز در مشکلات و نواقص این نظریه‌های تصویری سهیم هستند. مدّعای دوم این مقاله آن است که نظریه‌های تبیین روایی را می‌توان در یک تحلیل سودمند همچون وارونه‌ی نظریه‌ی پوزیتیویستیِ قانون فراگیر[۱۱] در نظر آورد. از این جنبه، نسخه‌ی انکراسمیتیِ روایت‌گرایی بسیار رادیکال‌تر است چرا که به نحو همزمان هم علّیت را از فهم رواییِ تاریخ کنار می‌گذارد و هم تعارضی را میان حالت‌های روایی و علّیِ درک مفروض می‌گیرد. اگر نظریه‌ی تبیین نسخه‌ی وایتیِ روایت‌گرایی را در نظر بگیریم، روایت‌گرایی او را باید نظریه‌ای پیوندی (دورگه)[۱۲] بخوانیم. اما با این وجود، این نسخه نیز باید وارونه‌ی نظریه‌ی قانون فراگیر در نظر آورده شود چرا که قانون فراگیر را با شماری فراوان و نامعینی از استراتژی‌های تبیینی جایگزین می‌کند.

( ادامه مطلب )

کارل مارکس در جمله‌ای مشهور بر آن است که دیالکتیک هگل را که بر روی سرش ایستاده بود، در فلسفه‌ی خود و انگلس وارونه کرده و بر پاهایش استوار کرده است. در اینجا مارکس علاوه بر آن که بر خطای هگل در ایده‌الیستی بودنِ فلسفه‌اش تأکید می‌کند، به نحو تلویحی بر بنیان و روش مشترک اندیشه‌ی خود و هگل نیز صحه می‌گذارد. در ماتریالیسم تاریخیِ مارکس نقش دیالکتیک هگلی کاملأ واضح است اما در بحث حاضر مسئله پیچیده‌تر است. هایدن وایت و فرانک انکراسمیت، اندیشمندانی پست‌مدرن در حوزه‌ی فلسفه‌ی انتقادی تاریخ، فلسفه‌ی خود تحت عنوان «روایت‌گراییِ استعاری» را درست در نقد مفروضات پوزیتیویستی و بی‌اعتبار ساختن آرمان تجربی‌گرایانه‌ی مورخان سنّتی عرضه داشته‌اند.

( ادامه مطلب )

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: