اگر نسبتی را میان فلسفه و فرهنگ فرض کنیم، فلسفهای که قرار است با فرهنگ نسبت داشته باشد چه اوصافی دارد؟ و استلزامات چنین تلقیای از فلسفه چیست؟ از سوی دیگر آن فرهنگی که بناست از در ترابط با فلسفه درآید از چه اوصافی برخوردار است؟ فلسفهای که با فرهنگ ارتباط برقرار میکند، معرفتی است که موضوع آن «وجود در مقام حقیقت» است. ما یک «وجود بحت (Pure)» داریم که هنگام نبود انسان مطرح است؛ اما زمانی که پای انسان به میان میآید، این وجود خود را در شأنی از شئونش که «حقیقت» باشد برجستهتر میکند، پس فلسفه میشود: «مواجهه انسان با وجود در مقام حقیقت».
در نشست رستخیز ناگهان با موضوع «تنهایی: واقعیت یا توهم؟ تنهایی از نظرگاه مولانا» مصطفی ملکیان و مهدی معینزاده روز دوشنبه 27 مرداد ماه در تالار ایوان شمس تهران سخنرانی میکنند.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید