پرونده مثنوی معنوی مولانا بعد از مدتها تلاش بالاخره در مسیر ثبت نهایی در حافظه جهانی یونسکو قرار گرفت. این در حالی است که هماکنون افغانستان هم به توافق ایران و ترکیه پیوسته و قرار شده که این شاهکار ادبی به طور مشترک به نام هر سه کشوری که به نوعی در این میراث فرهنگی- ادبی سهیم هستند؛ ثبت شود. بنا براین گزارش سال گذشته بعد از سفر رئیس کتابخانه ملی ترکیه به ایران، بحث ثبت مشترک این اثر با همکاری دو کشور در حافظه جهانی یونسکو مطرح شد.
برخی از عرفان پژوهان این مشکل را یکی از ویژگی های مشترک تمام عرفان های موجود در شرق و غرب عالم -چه در گذشته و چه در حال- می دانند. به بیان ایشان آنچه از متون عرفانی استفاده می شود این است که عرفا زبان را برای بیان و در میان نهادن تجارب و ژرف نگری هایشان با دیگران، نارسا و یا حتی به کلی بی فایده می یابند و اظهار می دارند که آنچه به تجربه می یابند، ناگفتنی یا بیان ناپذیر است. عارفان از زبان استفاده می کنند ولی در عین حال می گویند کلماتی که به کار برده اند از عهده آنچه می خواهند بگویند و قصد آن کرده اند، برنمی آیند:
جلال الدین بلخی،ملقب به مولوی، مشهور به مولانا که مغربیان و همچنین برخی از قشریون، اعم از شیعه و سنی، اورا به رومی و ملای رومی و مولای رومی می شناسند؛ اگرچه از اجله علمای اهل سنت و شیخ حنفی با مسلک اشعری است، اما این اعجوبه ذوق و شعور و اندیشه جهان بشریت، در میان اهل سنت به عنوان یکی از اوتاد مذهب تسنن، چندان پایگاه معروف و محوریت قابل توجه و شهرت و سیره و سان قابل تأسی و التفاتی ندارد. الا شخصیت غیر مذهبی اوکه از نقش وجدانیاش قابل باز شناسی است.
لازم است در ابتدای مقاله این نکته را یادآور شوم که بیت فوق در بعضی نسخ مثنوی با مصراع «ماهی از سر گَنده گردد» آمده که به نظر من صحیح آن «… از سر گُنده» است و در نسخه های معتبر از جمله مثنوی نیکلسون نیز به همین معنی نقل شده است. این بیت در دفتر سوم مثنوی از ابیات قصه ای است که با عنوان «حکایت امیر و غلامش که نماز باره بود ….» آمده و در آنجا مولانا می خواهد بگوید که فرمان اصلی اعمال و رفتارهای ما از هوشمندی و عقل «هستی» یا از اراده حاکم بر تکوین و تحولات عالم منشأ می گیرد که ما عمدتاً نسبت به ریشه آنها وقوف نداریم.
این مقاله به بازشناسی تصویر حلاج در آثار مولانا و واکاوی کلام مشهور «اناالحق» می پردازد و می خواهد نگاه مولوی را به احوال و آثار حلاج دنبال کند. مَشرب حلاج که مخالفان او از آن به «اتحاد» و «حلول» تعبیر می کنند، از نظر معتقدان او بیشتر به «استغراق» تعبیر می شود. مولانا در آثارش نام حلاج را به طور مکرّر ذکر کرده است. وی اندیشه حلاج را در آثار خود بازتاب داده و با همه مصایبی که بر حلاج رفته، او را سربلند و سعادتمند یافته است. پژوهش حاضر نشان می دهد که مولانا اندیشه حلاج را هضم و جذب کرده است.
مقالهای که در زیر می آید، مجموع بخش های هشتگانهای است که سال گذشته،حدود همین ایام، در روزهای دوشنبه هر هفته، از 23 نوامبر سال 2009/ دوم آذرماه سال 1388 تا 18 ژانویه سال 2010 / بیست و هشتم دی ماه سال1389، در روزنامه معروف گاردین لندن انتشار یافت. این مقالات را دکتر فرانکلین لوئیس استاد دانشگاه شیکاگو، مولف کتاب "مولانا دیروز تا امروز، شرق تا غرب (انتشارات نامک، تهران) نوشته است تا عارف و شاعر بزرگ ایرانی، جلال الدین محمد بلخی ر ا که در غرب به رومی مشهور شده ا ست، از دیدگاه محققانه خود، به مردم انگلیسی زبان کشورهای غرب بشناساند.
این خبری است که چندان به آن پرداخته نشد و در پل و پستوی خبرها رد شد و رفت. ماجرا از این قرار است که روز گذشته رئیس سازمان مرکز اسناد در اشارهای کوتاه پرده از خبری برداشته موجز و کوتاه اما پردامنه. صالحیامیری به ایسنا گفته: «با ترکیه توافق کردهایم که مثنوی مولوی را بهصورت مشترک ثبت کنیم.
الف – در مثنوی مولانا ((چشم )) تعبیرهای گوناگونی دارد ‘ یا دیده ظاهری است که تنها مظاهر و تعینات جهان مادی را می بیند و از جهان غیب بی خبر است ‘ و یا دیده باطنی که ابزار شهود و ادراک حقایق است . ب- پیامبران الهی نمونه های کامل دیده وران باطنی محسوب می شوند . ج- تلقی مولانا از شور چشمی با برداشت عوام تفاوت دارد ... د- جمادات نیز از دیدگاه مولانا نوعی ادراک و دیده وری دارند . و- معانی ((نظر )) در مثنوی با ((چشم )) یکسان نیست ‘ و مولانا برداشت خاصی از آن دارد
آنان که با آشوبها و فتنههای زمانه حافظ آشنایند، نیک میدانند رمز این آرزوها، که حق طبیعی هر فرد و جامعهای است، چیست و چرا حافظ کنج فراغت را بر همه دنیا ترجیح میدهد و از دستدادن آن را برابر با فروختن یوسف به ثمن بخس میداند. آری، او در «زمانهای عجیب» زندگی میکند؛ زمانهای که جاهطلبیها و خودخواهیهای گروهی بیمغز و ستمگر همه مردم را در جهنمی از ناامنی و درد و رنج قرار داده است. حافظ این دوره را چنین توصیف میکند
در این چشمانداز، ریا به عنوان پدیدهای اجتماعی و فرهنگی در نظر گرفته میشود. پیش از شروع بحث درباره ریای اجتماعی، لازم است که به سه نکته مهم اشاره کنیم: الف) ریا لازمه زندگی اجتماعی: اصولاً حیات اجتماعی بدون ریا و نفاق ممکن نیست. انسان غالباً در خلوت خود نفاق و ریا نمیکند، نقابها را به کناری میگذارد و خود را آنگونه که هست، نشان میدهد، اما آنگاه که به عنوان موجودی اجتماعی در کنار سایر همنوعان خود قرار میگیرد، به ناچار برای حفظ منافع خویش، بخشی از اندیشهها و احساسهایش را از دیگران پنهان میدارد. به قول تولستوی «چرخدندههای زندگی اجتماعی بدون روغن ریا و نفاق نمیچرخند!»
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید