1394/8/17 ۱۰:۲۰
گوتلوب فرگه استاد دانشگاه ینا در آلمان بود و برخی از کسانی که تاریخ فلسفه تحلیلی را نگاشتهاند مثل هانس گلاک معتقدند پیدایی فلسفه تحلیلی از زمانی جدی شد که فرگه بهمعنا بها داد و از عینیت آن دفاع کرد. دو اثر مهم کلاسیک فرگه که یکی مقاله «اندیشه» و دیگری مقاله «معنا و مدلول» نام دارند، اذعانکننده این مساله هستند. مساله معنا (meaning) از مهمترین مسائلی بود که ذهن فرگه را به خود مشغول کرده بود. مساله اصلی فرگه منطق بود، او میخواست توضیح دهد منطق چیست و فکر میکرد توضیح پیشینیان بهخصوص آنچه در قرن نوزدهم و پیش از آن وجود داشته که منطق را شاخهای از روانشناسی میدانستند، امر ناوجهی بوده است؛ از اینرو در پی تاسیس نظامی عینی بود.
150سال با منطق فرگه
زهرا سلیمانیاقدم: گوتلوب فرگه استاد دانشگاه ینا در آلمان بود و برخی از کسانی که تاریخ فلسفه تحلیلی را نگاشتهاند مثل هانس گلاک معتقدند پیدایی فلسفه تحلیلی از زمانی جدی شد که فرگه بهمعنا بها داد و از عینیت آن دفاع کرد. دو اثر مهم کلاسیک فرگه که یکی مقاله «اندیشه» و دیگری مقاله «معنا و مدلول» نام دارند، اذعانکننده این مساله هستند. مساله معنا (meaning) از مهمترین مسائلی بود که ذهن فرگه را به خود مشغول کرده بود. مساله اصلی فرگه منطق بود، او میخواست توضیح دهد منطق چیست و فکر میکرد توضیح پیشینیان بهخصوص آنچه در قرن نوزدهم و پیش از آن وجود داشته که منطق را شاخهای از روانشناسی میدانستند، امر ناوجهی بوده است؛ از اینرو در پی تاسیس نظامی عینی بود.
منتقد سرسخت روانشناسیگرایی
یکی از نقدهای مهم فرگه به فلاسفه سنتی پیش از خود مغالطه روانشناسیگرایی بود. او معتقد بود فلاسفه انگلیسی دچار مغالطه روانشناسیگرایی «psychologism» شدهاند و منطق را به جای اینکه یک امر ابژکتیو بدانند امری سابژکتیو دانستهاند، به این معنا که راجع بهسازوکارهای حاکم بر ذهن سخن گفتهاند؛ اما او فکر میکرد پیش از اینکه منطق توصیفی باشد باید توصیهای باشد و به همین معنا او نگاه و دستگاه جدیدی را بنیاد نهاد.
یکی از دغدغههای فیلسوفان چیستی منطق بوده و هست. مثلا جورج بول انگلیسی (1864-1815) ریاضیدان و فیلسوف معتقد بود منطق کاوشی است در قوانین حاکم بر اندیشه. اینکه ما قوانین حاکم بر اندیشه را دریابیم مقوم منطق است. جان استوارتمیل نیز معتقد بود منطق شاخهای از روانشناسی است و ما باید درباره طبیعت انسان برای احراز قوانین حاکم بر اندیشه تلاش کنیم. به همین معنا برای اینکه بتوانیم قوانین حاکم بر اندیشه را دریابیم باید طبیعت ذهن انسان را با روشی کاملا روانشناسانه و طبیعی بکاویم؛ اما به این معنا منطق یک امر کاملا تجربی و پسینی بود. درواقع در آن دوره نگاه حاکم به منطق حول این دو میچرخید که گرایش روانشناختی بر آن غالب بود.
پیراستن فلسفه از علوم تجربی
پروژه فرگه در مقام نقد این نگاه روانشناختی - تجربی به مقوله منطق بود. او معتقد بود منطق پیش از اینکه توصیفی باشد متضمن این است که «باید چگونه اندیشید» و امری است توصیهای. اعتقاد فرگه این بود که منطق متضمن بررسی قوانین پیشینی چگونه اندیشیدن است نه کشف تجربی قوانین حاکم بر انسان. از اینرو او برای اینکه بتواند هم عینیتی برای قوانین منطقی فرض کرده باشد و هم عینیتی برای معنا، قلمروی مستقلی از سوژه و ذهن در جهان خارج در نظر گرفت و به آن نوعی برداشت افلاطونی داد و گفت قوانین عینی منطق آنجاست. او معتقد بود این قوانین را باید بهصورت بینالاذهانی کشف کنیم.
میتوان گفت دغدغه اصلی فرگه پیراستن فلسفه از علوم تجربی بود، از اینرو تمام ایدههای محوری فرگه هم حول این محور انجام میشد و او میکوشید مقوله فلسفه از علم را تفکیک کند. او بر این باور بود که فیلسوفان پیشین دچار مغالطه سایکولوژیسم شدهاند و بحثهایی را که جنسشان تجربی است، بحث فلسفی مینامند. به باور فرگه، فعالیتهای فیلسوفان قرن نوزدهم درباره منطق، ناظر به مباحث روانشناختگرایی و روانشناسی ادراک بود نه اینکه بحث معرفتشناختی (اپیستمیک) باشد. به همین جهت پروژه خودش را در مقام نقد روانشناسیگرایی مطرح کرد و کوشید فلسفه را از منظر خودش از علوم تجربی و قوانین حاکم بر ذهن جدا کند؛ از اینرو بود که منطق جدید را پایهگذاری کرد.
منبع: روزنامه فرهیختگان
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید