مکافات عمل / دکتر ایرج شهبازی ـ بخش چهارم
1394/8/11 ۰۹:۳۰
تبیین رابطة «عمل و پاداش» در مثنوی معنوی مولوی
مولوی این را تقدیر الهی میداند که هر عملی تأثیر و جزایی مناسب با خود دارد؛ به عبارت دیگر قضا و قدر خداوند مقتضی این است که جزای کژی، کژی باشد و پاداش راستی، خوشبختی:
پس قلم بنوشت که هر کار را
لایق آن هست تأثیر و جزا
کژ روی، جفّالقلم کژ آیدت
راستی آری، سعادت زایدت
تبیین رابطة «عمل و پاداش» در مثنوی معنوی مولوی
مولوی این را تقدیر الهی میداند که هر عملی تأثیر و جزایی مناسب با خود دارد؛ به عبارت دیگر قضا و قدر خداوند مقتضی این است که جزای کژی، کژی باشد و پاداش راستی، خوشبختی:
پس قلم بنوشت که هر کار را
لایق آن هست تأثیر و جزا
کژ روی، جفّالقلم کژ آیدت
راستی آری، سعادت زایدت
ظلم آری، مُدبری، جفّالقلم
عدل آری، بر خوری، جفّالقلم
چون بدزدد، دست شد، جفّالقلم
خورد باده، مست شد، جفّالقلم
(مثنوی، ۵ر ۳۱۳۵ـ۳۱۳۲)
جفت کردیم این عمل را با اثر
چون رسد جفتی، رسد جفتی دگر
(مثنوی، ۳ر ۲۸۷۴)
چون جزا سایه ست، ای قدّ تو خم!
سـایة تو کـژ فتد در پیش، هم
(مثنوی، ۵ر ۱۸۳۳)
ای بُریده آن لب و حلق و دهان
که کند تُف سوی مه یا آسمان
تف به رویش بازگردد بیشکی
تُف سوی گردون نیابد مسلکی
تا قیامت تُف بر او بارد ز رب
همچو تبّت بر روان بولهب
(مثنوی، ۶ر ۲۱۰۰ـ ۲۰۹۸)
ابیات ۱۸۳۶ ردفتر دوم به دقت دیده شود و وارد شود.
علاوه بر اینها، اعمال و اندیشههای هر کس فقط و فقط به سوی خود او برمیگردند و کسی نمیتواند به جای او مسئولیت آنها را بر عهده بگیرد. در دنیای مجازی انسانها که رابطة بین عمل و پاداش رابطهای قراردادی است و فریب بر آن حکومت میکند، میتوان خطا کرد، قیافة حق به جانب گرفت، از خود سلب مسئولیت کرد و گناه خود را به گردن کسی دیگر انداخت. در فضای آلودة جامعه، ستمگر میتواند بر جایگاه داور تکیه زند و یکطرفه فرد ستمدیده را به جرم ستمگری محاکمه و محکوم کند و از طریق تحریف اخبار، عوامفریبی و تزویر، خطاهای خودش را توجیه کند و یا اینکه با فرافکنی و برساختن دشمنان موهوم و واقعی، از زیر بار خطاهای خود شانه خالی کند؛ ولی در عالم واقع که بین عمل و پاداش رابطهای تکوینی و اجتناب ناپذیر وجود دارد، چنین اموری ممکن نیست.
محال است که کسی در فصل کاشت، خار مغیلان یا حنظل بکارد و با انواع تبلیغاتها و خبرسازیها همة عالم را متقاعد کند که گندم کاشته است؛ ولی تردیدی نیست که در بهار که فصل روییدن و بالیدن است، رسوا خواهد شد. بسیاری از انسانهای غافل و بیدادگر که به این قانون آفرینش بیتوجه هستند، تنبلی و تزویر و بیبرنامگی و شلختگی و کینه میکارند و متوقعند که پیشرفت و تکامل و تعالی و توفیق و صداقت برداشت کنند. کاش همة ما معنی این مصراع سادة مولوی را میفهمیدیم که: «گندم از گندم بروید، جو ز جو»:
بر قضا کم نه بهانه ای جوان
جرم خود را چون نهی بر دیگران؟
خون کند زید و قصاص او به عمرو؟
می خورد عمرو و بر احمد حدّ خمر؟
گِرد خود برگَرد و جُرم خود ببین
جنبش از خور بین و از سایه مبین
که نخواهد شد غلط پاداش میر
خصم را میداند آن میر بصیر
چون عسل خوردی، نیامد تب به غیر
مزد روز تو نیامد شب به غیر
در چه کردی جهد کان وا تو نگشت؟
تو چه کاریدی که نامد ریع، کشت؟
فعل تو که زاید از جان و تنت
همچو فرزندت بگیرد دامنت…
چون بکاری جوْ، نروید غیر جو
قرض تو کردی، ز که خواهی گرو؟
جُرم خود را بر کسی دیگر منه
هوش و گوش خود بدین پاداش ده
جُرم بر خود نه که تو خود کاشتی
با جزا و عدل حق کن آشتی
(مثنوی، ۶ر ۴۲۷ـ۴۱۳)
در خواب همة مردم یکسان و همانند میشوند، ولی پس از بیدار شدن اندیشه ها، احساسات و باورهای هر کس به سوی خود او بازمیگردد و ممکن نیست که یک آهنگر، نجار از خواب بیدار شود(مثنوی، ۱ر ۱۶۹۰ـ۱۶۸۴). در قیامت نیز همین طور است، همة باورها و اعمال هر کسی فقط و فقط به سوی خود او بازمیگردد و امکان ندارد که کسی ظالم به خواب مرگ فرو رفته باشد و نیکوکار محشور شود:
آن چنان که جان بپرّد سوی طین
نامه پرّد تا یسار و تـا یمین
در کفَش بنهند نامهی بُخل و جود
فسق و تقوا، آنچه دی خو کرده بود
چون شود بیدار از خواب او سحر
بازآید سوی او آن خیر و شر
گر ریاضت داده باشد خوی خویش
وقت بیداری همان آید به پیش
ور بُد او دی خام و زشت و در ضـلال
چون عـزانامه سیه یابد شمـال
ور بُد او دی پاک و باتقـوا و دین
وقت بیداری بَرَد دُرّ ثمیـن
هست ما را خواب و بیـداری مـا
بر نشان مرگ و محشر دو گوا
حشر اصغر، حشر اکبر را نمود
مرگ اصغر، مرگ اکبر را زدود
لیک این نامه خیال است و نهان
وآن شود در حشر اکبر بس عیان
(مثنوی، ۵ر ۱۷۸۹ـ۱۷۸۱)
پزشکی که از سلامت بیمار خود ناامید شده بود، به او توصیه کرد هر کاری که دوست دارد، انجام دهد و بیمار با دیدن گردن صاف و بیموی یک صوفی هوس کرد که به او پسگردنی بزند و چنین کرد و از صدای طراق آن لذت برد. به نظر مولوی پزشک ما انسانها نیز هوای نفسمان است و ما به توصیة او هر کاری دلمان میخواهد، میکنیم و چون بیماریم، سیلیبارهایم و از آزار و اذیت هم لذت میبریم؛ اما غافلیم که کردارهای ناصواب ما بیپاسخ نمیمانند:
خلق رنجور دق و بیچارهاند
وز خداع دیو، سیلی بارهاند
جمله در ایذای بیجرمان حریص
در قفای همدگر جـویان نقیص
ای زنندهی بیگناهان را قفا!
در قفای خود نمیبینی جزا؟
ای هوا را طبّ خود پنداشته
بر ضعیفان صفع را بگماشته
بر تو خندید آن که گفتت: این دواست
اوست کآدم را به گندم رهنماست
که خورید این دانه ای دو مُستعین
بهر دارو تا «تکونا خالدین»
(مثنوی، ۶ر ۱۳۴۲ـ۱۳۳۷)
سخنان مولوی در این باره زیاد است.
۳ـ یگانگی پاداش و عمل
یکی از اصول متین و استوار دربارة پیوند عمل و پاداش آن است که جزای عمل همان خود عمل است؛ یعنی خود عمل به عنوان پاداش آن در نظر گرفته شود. این اصل از آیات فراوانی از قرآن کریم قابل استنباط است؛ به عنوان مثال در قرآن کریم میخوانیم که: «جز آنچه میکردید، پاداشی نمییابید»(یسر۵۴، صافاتر۳۹، جاثیهر۲۸، طورر۱۶ و تحریمر۷) و «بچشید آنچه را که انجام میدادید»(عنکبوتر۵۵ و زمرر۲۴). این قبیل آیات به صراحت بیان میدارند که در بهشت و جهنم نه پاداش اعمال، که خود آن اعمال به آدمی میرسند و درست به همین دلیل است که در آنجا هیچ گونه ستمی امکان پذیر نیست. در سورة زلزال(آیات ۷ و ۸) به صراحت میخوانیم: «هر کس هموزن ذرهای نیکی یا بدی کند، آن را خواهد دید». در این آیه ضمیر «آن» به خود عمل بازمیگردد نه به نتیجة آن. اعمال ما تأثیری گریزناپذیر در تشکیل شخصیت ما دارند و به قول حکیمان متأله علم و عمل انسان سازند و ما در طول روز با پندارها، گفتارها و کردارهایمان آن به آن در کار ساختن خویشیم.
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.