همه فلسفه زده شده اند

1385/6/21 ۰۳:۳۰

همه فلسفه زده شده اند

به اعتقاد داريوش شايگان، فلسفه در ايران بيش از‌ ‌حد مطرح شده و همه فلسفه‌زده شده‌اند. ‌شايگان در زمينه‌ موضوع‌هايى همچون فلسفه در دنياى امروز، نشر‌ ‌و کتاب، شعر و رمان و وضعيت کنونى خاورميانه و ‌ايران به ايسنا درباره‌ اين ديدگاه‌ ‌که مهد فلسفه غرب است، گفت: بله، يک نظر هست که مى‌گويند فلسفه از غرب آمده.



به اعتقاد داريوش شايگان، فلسفه در ايران بيش از‌ ‌حد مطرح شده و همه فلسفه‌زده شده‌اند. ‌شايگان در زمينه‌ موضوع‌هايى همچون فلسفه در دنياى امروز، نشر‌ ‌و کتاب، شعر و رمان و وضعيت کنونى خاورميانه و ‌ايران به ايسنا درباره‌ اين ديدگاه‌ ‌که مهد فلسفه غرب است، گفت: بله، يک نظر هست که مى‌گويند فلسفه از غرب آمده. ‌البته يونانيان نقش مهمى داشته‌اند و بعد ساير ملت‌هاى غرب روى
آن کار کردند؛ اما‌ ‌در مشرق‌زمين پديده‌هاى ديگرى بود. فلسفه در هند لااقل به‌صورت راه فرزانگى خيلى‌ ‌رايج بود. از قرن پنج و شش قبل از ميلاد مسيح (ع)، هند يک لابراتوارعظيم فکر است و‌ ‌کمبودى هم نسبت به يونان ندارد؛ نه از لحاظ منطق، نه تحليل عقايد آن‌ها؛ ذهن خيلى‌ ‌علمى دارند. اما فلسفه به‌عنوان پديده‌اى پويا و متحول، آن‌گونه که در غرب به‌وجود‌ ‌آمد، در هند شکل نگرفت و نه حتا در چين. همان‌طور هم که “ژوزف نيدهام” در اثر‌ ‌چندجلدى‌اش درباره‌ چين مى‌گويد، چينى‌ها در خيلى از علوم پيشرو بوده‌اند، منتها‌ ‌اين پيشروى هرگز به صورت آگاهى علمى نبوده است؛ آگاهى‌اى که در سه محور بنيان‌ ‌گذاشته شده است، هندسى شدن فضا،‌ رياضى شدن طبيعت و تعميم مدل مکانيکى که مبناى علم‌ ‌جديد است، در چين به‌وجود نيامد. ‌شايگان البته معتقد است که فلسفه جديد در غرب هم‌ ‌اگر شکل گرفت، تنها در يک منطقه‌ بسيار کوچک اروپا که شامل ايتاليا،‌ فرانسه،‌ ‌آلمان و ‌انگلستان مى‌شد، رونق داشت. “در اين کشورها بدون توجه به مثبت يا منفى‌ ‌بودن، اتفاق‌هايى رخ داد که به انقلاب دوم منجر شد‌”.
‌شايگان به دليل موضوع اشاره دارد که شايد چون‌ ‌ايرانى‌ها ذهن خيلى ديالکتيکى دارند و در طول تاريخ هم اگر بنگريم، مى‌بينيم تنها‌ ‌کسانى که در تکوين فرهنگ اسلامى فوق‌العاده مشارکت عميق داشته‌اند، ايرانى‌ها‌ ‌بوده‌اند و در اين شکى نيست؛ بلکه يک واقعيت‌ است که 80 تا 90 درصد متفکران اسلامى‌ ‌ايرانى‌تبارند؛ از فارابى تا ابن سينا و سهروردي، جز کندى که عرب است، و چرا؟
لابد‌ ‌اين استعداد ايرانى‌هاست. آن‌ها بيش‌تر ذهنى عرفانى دارند تا ذهن فلسفى به معنايى‌ ‌که در غرب رايج است. يعنى بحث و جدل کردن را دوست دارند. ‌او در توضيح بيش‌تر اين موضوع گفت: نه‌تنها از‌ ‌لحاظ فکري، بلکه به‌لحاظ هنرى هم تمام موزه‌هاى دنيا پر از هنر اسلامى‌اى است که80 ‌درصدش ايرانى‌الاصل است. منظورم دوران کلاسيک ايران است و در اين‌باره ايرانى‌ها‌ ‌بى‌توجه‌اند و عرب‌ها خيلى از اين هنر را که اسلامى - ايرانى است، به اسم خود ثبت‌ ‌کرده‌اند. ظاهرا ايرانى‌ها چند مرتبه اعتراض کرده‌اند، اما جدى گرفته نشده است. ‌نويسنده‌ “آسيا در برابر غرب” درباره‌ وضعيت نشر‌ ‌کتاب هم يادآور شد که هرچند ايرانى‌ها زياد کتاب نمى‌خوانند و قوه‌ى خريد‌شان هم کم‌ ‌است، اما همه اين‌ها نسبى است و در مقايسه با کشور‌هاى عربى و اسلامى وضعيت نشر‌ ‌بهترى داريم.
‌شايگان گفت: کتاب زياد ترجمه مى‌شود؛ البته جز‌ ‌ترکيه که در همه چيز با ما فرق دارد. آن‌ها خيلى بيش‌تر از ما ترجمه مى‌کنند و در‌ ‌عصر جديد (منظورم بعد از دوره‌ى تنظيمات است) همواره از ما جلو‌تر بوده‌اند. ‌از سويى ديگر، شايگان معتقد است که زبان تحول پيدا‌ ‌کرده و چاره‌اى هم نيست؛ ترجمه بايد صورت گيرد و ناگزيريم به برخى تحول‌ها که ساختن‌ ‌لغت يکى از آن‌هاست، تن دردهيم. ‌به‌عقيده‌ او، ايران جامعه عجيبى است. پوياست و‌ ‌جامعه‌اى است که در آن از تمام اعصار گوناگون تاريخى موزاييک‌وار کنار هم چيده‌ ‌شده‌اند. ‌داريوش شايگان شعر‌هاى کلاسيک فارسى را مى‌خواند‌؛ ‌حافظ را دوست دارد، با سهراب سپهرى دوست بوده، مقدارى از شعر‌هايش را ترجمه کرده و‌ ‌به برخى شعر‌هاى فروغ فرخزاد هم علاقه دارد، بويژه فروغ از دوره‌ “تولدى ديگر” به‌ ‌بعد، و او را شاعر خيلى بزرگى مى‌داند. با نادر نادرپور هم دوست بوده و از شعر‌هايش‌ ‌مى‌خوانده است. احمد شاملو را کم‌تر مى‌شناخته؛ برخى شعر‌هايش را دوست دارد، و‌ ‌درنهايت مى‌گويد که ولى خب شاعران بزرگ هم ديگر نداريم. شايد همين‌ها بوده‌اند. شعر‌ ‌جوان‌تر‌ها را هم خيلى نمى‌خواند و نمى‌شناسد. ‌شايگان اصولا به رمان علاقه دارد، اما معتقد است‌ ‌که اتفاق بزرگى در زمينه‌ رمان نيز براى ما رخ نداده است و هنوز رمان بزرگى خلق‌ ‌نشده، درحالى‌که معتقد است، در ايران اگر کسى بخواهد رمان بنويسد، مطلب بسيار است و‌ ‌آن‌قدر جامعه عجيب و غريب است و واقعيت از تخيل قوى‌تر، که کافى است اتفاقاتى را که‌ ‌رخ مى‌دهد، بنويسند. ‌او در اين زمينه يادآور شد: ما رمان نداشته‌ايم‌؛ ‌رمان غربى است. ما حماسه و قصه مثل “هزارويک‌ شب” داشته‌ايم. رمان حماسه بورژوازى‌ ‌است و براى به‌وجود آمدن آن، بايد دنيا عوض شود و خيلى اتفاقات ديگر رخ دهد و‌ ‌نويسندگان به آن آگاه باشند. ‌به گفته‌ او، اولين رمان بزرگ در غرب، يعنى “دن‌ ‌کيشوت”، خودش يک تناقض بزرگ است؛ چون شخصيت اين اثر در عصرى زندگى مى‌کند که وجود‌ ‌ندارد و همه مسائل در ذهنش مى‌گذرد. “بوف کور” شايد تنها کتاب ايرانى در اين زمينه‌ ‌باشد که شايگان علاقه‌ى زيادى به آن دارد. ‌اما به گفته‌ى او، صادق هدايت آدمى استثنايى است‌؛ ‌با اين‌که به فارسى روان مى‌نوشت و ضرب‌المثل‌ها را جمع مى‌کرد و طنز هم به کار‌ ‌مى‌برد، اما متفاوت بود.(منبع فرهنگ آشتی)


خان احمدی
نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: