1392/5/15 ۱۰:۱۹
سالهاست هر روز خبري از حادثه، شورش، كودتا، انفجار و ترور، جنگ و خشونت در كشورهاي منطقه ميشنويم. آخرين آن كودتاي چند روز پيش در مصر و اعتراضات گسترده خياباني است. پاكستان و ايران و عراق و لبنان و سوريه و يمن و تونس و مصر و كشمير و... بيقرارند. اينجا منطقه بحرانخيز و خبرخيز جهان است چنانكه با يك تعطيلي چند روزه در برخي از اين كشورها اخبار رسانههاي جهان هم فروكش ميكند.
سالهاست هر روز خبري از حادثه، شورش، كودتا، انفجار و ترور، جنگ و خشونت در كشورهاي منطقه ميشنويم. آخرين آن كودتاي چند روز پيش در مصر و اعتراضات گسترده خياباني است. پاكستان و ايران و عراق و لبنان و سوريه و يمن و تونس و مصر و كشمير و... بيقرارند. اينجا منطقه بحرانخيز و خبرخيز جهان است چنانكه با يك تعطيلي چند روزه در برخي از اين كشورها اخبار رسانههاي جهان هم فروكش ميكند. فقط بازار توليد و فروش اسلحه كمپانيهاي غربي نيست كه در اين منطقه رونق دارد، بازار خبرجهان هم به يمن حوادث اين منطقه داغ است. براي عدهاي از مردم كه از بدو چشم گشودن به جهان با اين خبرها و حادثهها روبهرو بودهاند آنقدر عادي است كه شايد پرسشي هم بر نينگيزد اما واقعا اين پرسش وجود دارد كه چرا هرچه بلوا و خشونت و درگيري است در اين منطقه است و در جوامع موسوم به توسعهيافته بدين وسعت و شدت مشاهده نميشود. 1- وفق ديدگاه دوركيمي، در جامعه در حال گذار از وضعيت سنتي به مدرن، وجدان جمعي سست ميشود، هنجارهاي پيشين از بين رفته يا سست شده و هنجارهاي تازه جاي آن را نگرفتهاند و دوره گذار دوره بحران و تنش است. 2- در ديدگاه پارسونزي مبناي نظم و تشكل خردهنظامها يا نهادها، ارزشهاي اجتماعي هستند. ارزشها محوري هستند كه هر كدام از خردهنظامها با تكيه بر آن و براي تحقق آن عمل ميكنند. مثلاً خردهنظام آموزش و فرهنگ، متكي است به ارزش علم و خردهنظام سياست، متكي است به ارزش امنيت و نظم اجتماعي. وفاق روي ارزشهاي اجتماعي است كه نهادها را حفظ ميكند و اگر وفاق نباشد پايه آنها سست شده و كل نظام متزلزل ميشود. براي مثال در جامعه به ميزاني كه ارزش ازدواج تنزل كند نهاد خانواده سست ميشود. بنابراين ارزشهاي اجتماعي و ساختارهاي اجتماعي يا نهادها، رابطه متقابل دارند. ارزشها تكيهگاه ساختارها هستند و ساختارها نيز براي تحقق ارزشها بهوجود آمدهاند. بنابراين اگر ارزشها تغيير كنند ساختارها نيز دستخوش تغيير ميشوند و اگر ساختارها تغيير كنند ارزشها نيز متحول ميشوند. دو عامل عدم تعادل ارزشها با محيط (ساختار) و استعداد جدالآميز بودن جامعه (كه ناشي از كميابي كالا است)، علت وقوع ستيزههاست. منابع ارزشها يا داخلي هستند يا خارجي. با سست شدن ارزشهاي داخلي يا منابع داخلي ارزشها (كه خود موضوع بحث مستقلي است و در فصل دوم كتاب روحانيت و قدرت: مثلث مذهب، روحانيت و اخلاق، به نمونهاي از آن پرداخته شده است) ارزشهاي وارداتي رونق بيشتري مييابند و ذائقه فرهنگي و ذهني جامعه را عوض ميكنند. همين دگرديسي، يكي از عوامل تضاد و تنش و چند پارچگي فرهنگي و كنشي و تغيير و تحول است. 3- در تئوري انباشت تضادها از دارندرف، افراد يا گروههايي كه در سازمان خاصي داراي اقتدار هستند ممكن است در ساير بخشهاي جامعه فاقد اقتدار باشند. در يك جا ديگران به آنها نياز دارند و در جايي ديگر آنها به ديگران نياز دارند و هركدام در سطحي ذينفع هستند. در صورتي كه در جامعهاي شبه گروههاي مخالف نتوانند به گروههاي ذينفع تغيير شكل دهند و از طريق سازمانهاي مشخصي خود را نشان دهند و گروههاي ذينفع تحت فشار همديگر قرار نداشته باشند و امكان دستيابي افراد فاقد اقتدار به منصبها و امتيازات وجود نداشته باشد تضادهاي انباشته شده شدت يافته و به خشونت ميگرايند. 4- در نظريه ارتباطات و رسانهها و دوسويه شدن آنها، و با وجود اينترنت و موبايل، جامعه امروزي ديگر مخاطب منفعل و پيامگير نيست بلكه مخاطبي فعال و خلاق و پيامساز نيز هست و دوره سلطه سياسي از طريق رسانههاي يكسويه جمعي سپري شده است. سرعت انتقال اخبار و تبادل نظرات، به سرعت، خرد جمعي و تصميم جمعي و واكنشهاي لازم را شكل ميدهد و امكان اقدام ايذايي عليه آن وجود دارد اما مهار و كنترل دائمي آن ميسر نيست. چيزي كه در تحولات تونس و مصر و انتخابات اخير ايران به وضوح مشاهده شد. 5- و مهمتر اينكه به دلايل پيشگفته سطح آگاهيها، افزايش يافتهاند، تغييرات نگرشي و هنجاري رخ داده، تغييرات جمعيتي و نسلي به وجود آمده، به موجب تكنولوژي سرعت خبرها و حوادث زياد شده، و جامعهاي مواج ساخته است. در چنين مقام و موقعيتي شهروندان اين جوامع ديگر خود را رعيت نميدانند و شهروند ميپندارند و براي خود، شأن و كرامتي قائل شده و در حال تمرين و آزمون و خطا هستند. مفاهيمي چون كرامت انسان، حقوق شهروندي، حقوق بشر، حقوق زنان و... عمومي شدهاند و ديگر به شيوههاي گذشته زمامداري تن نميدهند؛ در نتيجه، نيروهاي سنتگرا يا حكومتهاي بسته در برابر نيروهاي تحولخواه مقاومت ميكنند و درگيريها را شكل ميدهند. دلايل پيشگفته كامل نيست و نمونههايي است كه نشان ميدهد ريشه اين حوادث، ايدئولوژيك يا صرفا ايدئولوژيك نيست؛ به همين دليل در كشورهايي كه در حوزه اسلامي قرار نميگيرند اما بهلحاظ جامعهشناختي وضعيتي مشابه اين منطقه دارند نيز مشابه همين حوادث در جريان است. نگاهي به برمه و تايلند و... مؤيد اين نظريه است. اما نكته مهم و واپسين سخن اين است كه در دنياي غرب امروز چنان حوادثي را نميبينيم زيرا آنها طي چند سده چنين حوادثي را در مقياسي گستردهتر و خشنتر پشت سر نهادهاند و اوج و پايان آن جنگ جهاني اول و دوم بود و پيمانهاي حقوق بشر دوستانه و حقوق بشري محصول همان دوران و بهخاطر ترس از تكرار آن حوادث خوفناك بود. به خاطر وجود اين پيمانهاست كه حوادث ياد شده در دنياي ما به وسعت و شدت آن در غرب سدههاي 17تا19 نيست. هرچه گسلهاي زميني بزرگتر باشد منطقه، زلزلهخيزتر بوده و آبستن زلزلههاي عظيمتر و ويرانگرتر است. جامعه انساني نيز چنين است. وجود گسلهاي فراوان و بزرگ موجب زلزلههاي اجتماعي و درگيريها و شورشهاي پيدرپي ميشوند. فقط با اتكا به همه نيروهاي اجتماعي است كه ميتوان گسلها را ترميم و از بههم ريختگي پيشگيري كرد. ساختار دموكراتيك، توزيع صحيح قدرت، سهيم كردن همه گروههاي اجتماعي و ذينفع بودنششان و فضاي آزاد براي نقد قدرت از مهمترين سازوكارهاست. سخنم را با جمله يك مسلمان شيعه برمهاي در نامهاي كه اخيرا برايم نوشته تمام ميكنم كه گفته بود: درخشش و اشعه اميد در ايران پرتو اميد براي بشريت است.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید