سه‌شنبه خونین تهران / نصرالله‌ حدادی

1392/5/15 ۱۰:۰۲

سه‌شنبه خونین تهران / نصرالله‌ حدادی

از یازدهم اردیبهشت سال 1275 شمسی، تا 24مرداد سال 1285 دو حادثه مهم در کشور ما رخ داد و در این 10 سال و سه ماه و 13 روز، آنچه را که ملت ایران در طول تاریخ، هرگز موفق به تحصیل آن نشده بود، تا حدودی موفق به آن شد که کشور را از حالت «حکومت مستقله» به یک حکومت مشروطه‌ سلطنتی در ظاهر امر مبدل کند.

 


از یازدهم اردیبهشت سال 1275 شمسی، تا 24مرداد سال 1285 دو حادثه مهم در کشور ما رخ داد و در این 10 سال و سه ماه و 13 روز، آنچه را که ملت ایران در طول تاریخ، هرگز موفق به تحصیل آن نشده بود، تا حدودی موفق به آن شد که کشور را از حالت «حکومت مستقله» به یک حکومت مشروطه‌ سلطنتی در ظاهر امر مبدل کند.

صفیر گلوله میرزا رضای‌کرمانی در یازدهمین روز اردیبهشت سال 1275 در زاویه مقدسه حضرت عبدالعظیم(ع)، به نیم‌قرن پادشاهی ناصرالدین‌شاه پایان داد و «شاه بابا» روانه آن دیار شد تا فرزند علیل او که بیش از 40 سال در انتظار پادشاهی به سر برده بود، بر تخت سلطنت نشنید و تنها کار مثبت این پادشاه ایران بربادده، امضای فرمان مشروطیت و گردن نهادن به خواست ملت ایران بود و 10 روز بعد، در 24 مرداد همین سال، جان به جان ‌آفرین تسلیم کرد، تا محمدعلی‌شاه بی‌تدبیر و بی‌کیاست بر تخت نشیند و عَلَم مخالفت با مشروطه‌خواهان را برافرازد. او که اصرار بسیاری داشت تا دکتر اعلم‌الدوله ثقفی را به عنوان پزشک پدرش تایید کند که «شاه بابا» هنگام امضای فرمان مشروطیت «مشاعرش خوب کار نمی‌کرد» و باید به همین خاطر، امضای او را «کان لم یکن» تلقی کرده و متن فرمان را بی‌‌اهمیت جلوه دهد وقتی با مقاومت اعلم‌الدوله مواجه شد، راهی به جز رویارویی با مشروطه‌طلبان برایش باقی نمانده بود و در این میان همراهی بعضی علما با او و اختلاف سلیقه و برداشت از چگونگی حکومت مشروطه میان علما، تا حد تکفیر یکدیگر، کار را بدان‌جا رساند که محمدعلی‌شاه تصمیم گرفت،اس و اساس مشروطه‌ را نشانه گرفته و بنیان‌کن کند و تکلیف حکومت مستقله، به این ترتیب روشن می‌شد و به صبغه و سابقه جدش ناصرالدین‌شاه، می‌توانست مطلق‌العنان بتازد و هرچه می‌گوید از قوه به فعل آمده و همواره درباریان به سمع مبارک برسانند.

«شهر امان و امن است و رعایا به دعاگویی مشغول» و چون رعیت جماعت «حق فضولی در امور پلیتیکی را نداشت» پس می‌شد چنین خواب و خیالی دید و سودای خام پخت. آنچه در تهران در خرداد سال 1287 و سپس در اوایل تیرماه گذشت ظاهرا به کام محمدعلی‌شاه تمام و او موفق شد در روز سه‌شنبه دوم تیر سال 1287، با بمباران مجلس و سپس دستگیری سه نفر از سران مشروطه میرزانصرالله‌خان ملک‌المتکلمین بهشتی، میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل و همچنین قاضی اَرداقی و نیز روح‌القدس و مرحوم سیدجمال واعظ اصفهانی و کشتن تمامی آن‌ها، نفس‌ها را در سینه‌ها حبس کرده و بار دیگر حکومت مستقله قاجاریان، به شکلی ظاهرا قوی، ادامه حیات دهد.


سرگذشت دردناک سه شهید باغشاه که با بدترین وضع و با خوراندن قطره «استریکنین» به شهادت رسیدند و سپس دفن شبانه‌ آن‌ها، به صورت مخفی در اراضی بیرون از خندق، خیابان کارگر فعلی توسط بعضی مشروطه‌خواهان که مخفی شده بودند، باعث شد تا برنامه از پیش طراحی‌شده‌ روس‌ها و محمدعلی‌شاه و همچنین بعضی علمای مخالف مشروطه از قوه به فعل آید و ظاهرا گردش گردون به کام آنان باشد، هرچند این امر چندان دوامی نداشت و با تسخیر تهران و فرار محمدعلی‌شاه به سفارت روسیه در زرگنده، بار دیگر مشروطه‌خواهان در راس حکومت قرار گرفتند، اما این‌بار اختلافات میان آن‌ها، دامنگیر حکومت جدید شد و به قول مرحوم سیدمحمد طباطبایی سنگلجی، انگور انداختیم، سرکه شود، شراب شد و سال‌ها بعد، با کودتای سوم اسفند 1299 همه‌چیز بر باد رفت و با آغاز حکومت پهلوی اول، مجلس شورای ملی (یا همان دارالشورای ملی) به‌زعم وی، «طویله» نامیده شد تا هم اصل آزادی‌خواهی ملت ایران به زیر سوال رفته و از دیگر سو حکومت پارلمانتاریستی به دستگاه قانون‌گذاری در جهت اهداف خاصی تبدیل شده و نمایندگان، از پیش تعیین شده و «چو فرمان یزدان، چو فرمان شاه» جاری و ساری و به این ترتیب فاتحه‌ مشروطه و مشروطه‌خواهان خوانده شود و تا سال‌ها بعد که بسیاری از سران مشروطه زنده بودند، بعضی کنج انزوا، مثل مرحوم دهخدا برگزیدند یا همچون تقی‌زاده، به آلت فعل پهلوی اول مبدل شدند.

امروز از یادگارهای دوران مشروطیت به عدد انگشتان یک دست هم در تهران اثری باقی ‌نمانده و اکثر نگاه‌ها یک‌سویه، به حوادث دوران مشروطیت از سوی گروه‌های مختلف، نقل مجالس و نوشته روزنامه‌ها و جراید و سناریو بسیاری از سریال و فیلم‌ها شده است و بیشتر جهت‌گیری‌ها بر این است که مشروطه از دیگ پلو انگلیسی‌ها درآمد و این درد تاریخی باور «تئوری توطئه» ‌که چون خوره به جای تاریخ ایران افتاده و بسیاری «دایی‌جان ناپلئون» گونه، افتادن برگ از درختان و هرگونه حرکتی را از جانب آنان و از ما بهتران تلقی کنند و کسی نیست، بپرسد: پس خون پاک آن همه جوان شهید، در روزگاری که هیچ‌گونه اطلاع‌رسانی درست و درمانی در دست نبوده و مردم آنچنان مجاهدت کردند تا استبداد را یکسره براندازند، چرا هدر رفت؟ امروز به همت اولیای امور در مجلس شورای اسلامی در محل سابق خانه میرزا حسین‌خان سپه‌سالار و در زیر زمین نسبتا بزرگ آن در میدان بهارستان، موزه مشروطه شکل‌ گرفته و با ورود به فضای این موزه، می‌توانید شاهد تصاویر تمامی علمای شرکت‌کننده در جنبش مشروطیت باشید.


از آخوند خراسانی صاحب کفایه گرفته تا آقا شیخ‌فضل‌الله ‌نوری و از سیدعبدالله بهبهانی ترورشده در خانه‌اش در‌ گذر سرپولک، تا سید‌محمد طباطبایی خانه‌نشین. موزه با تصویر مرحوم حاج‌ملاعلی کنی، به عنوان مخالف قرارداد رویتر و تندیس‌های علمای تراز اول آن زمان و همچنین سیدجمال‌الدین اسدآبادی به عنوان یکی از «بیدارگران اقالیم قبله» شروع و سرانجام به زندان مرحوم فرخی‌یزدی، ختم می‌شود و اسناد و مدارک، به همراه تندیس‌های شخصیت‌ها و توپی که به ظاهر در روز سه‌شنبه خونین، مجلس را تار و مار کرده است، به نمایش درآمده‌اند و جهت‌گیری کلی، بر این است که انگلیسی‌ها و اجانب مشروطه را از درون استحاله کرده، مال خود ساختند و به گونه‌ای همان دیگ پلو انگلیسی‌ها و نکته جالب توجه آن‌که مجسمه بی‌نظیر سیدحسن تقی‌زاده که از جنس مرمر خالص، توسط استاد روانشاد ابوالحسن صدیقی ساخته شده، در پس پرده نگه‌ داشته می‌شود، تا به تصویر این عنصر سرسپرده به غرب و ترک‌کننده لباس روحانیت و آلت فعل پهلوی اول در انعقاد قرارداد نفت‌، از نظر‌ها دور باشد!

شکی نیست که این موزه می‌تواند کمک بزرگی به آشنایی مردم ایران به جنبش مشروطه کند، اما با توجه به آن‌که تصویر و تندیس بسیاری از مخالفان قراردادهای استعماری و اجنبی‌پرستان در این موزه قرار دارد، جای سوال دارد، چرا تصویر و تندیس از مرحوم صدراعظم شهید ایران میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام فراهانی و همچنین دیگر صدراعظم شهید، شادروان میرزاتقی‌خان امیرکبیر در این موزه وجود ندارد؟ مگر آنان جان در راه خدمت به وطن نگذاردند و با توطئه خارجی و خائنان داخلی‌، قطع حیات نشدند و خدمات شایان توجه آنان، تا هم‌اکنون، تاریخ ما را متاثر از خود نکرده است؟

و عجبا ریشخند تاریخ! در موزه‌ای که از تمامی مخالفان قراردادهای استعماری در این موزه نام و نشانی می‌توان پیدا کرد اما از این دو بزرگوار خیر، هرچند اصلا نامی از دهخدا، نسیم‌شمال و بسیاری دیگر از مشروطه‌خواهان نیز به میان نیامده و اندکی آن سوتر، در موزه مقدم، در خیابان امام‌خمینی (ره) تصویر نیم‌قد حاج‌علی‌خان فراشباشی، با چشمانی بس گستاخ و از هم دریده زینت‌بخش دیوار این موزه شده و عجبا که این موزه توسط دانشگاه تهران راه‌اندازی و اداره شده و کسی نیست بپرسد: درست است که مهندس محسن مقدم، نبیره حاج‌علی‌خان این موزه را تقدیم دانشگاه تهران کرده، اما چگونه می‌شود باور کرد در موزه مشروطه چهره و تصویری از امیر نداریم، اما او که بزرگ‌ترین دارالفنون کشور را راه‌اندازی کرد، کجاست که ببیند، روسای فعلی بزرگ‌ترین دارالفنون کنونی کشور این حوزه را افتتاح کردند و چهار تکبیر زده‌اند بر هرچه خون پاک به ناحق ریخته در این دیار، در عهد قاجار از قائم‌مقام تا شهدای گمنام مشروطیت و دردناک‌تر، قدری آن‌سوتر از موزه مقدم و عکس «پیشخدمت خاصه آستان ملائک پاسبان ناصرالدین شاهی» مقبره شهیدان راه قلم مرحومان جهانگیرخان صوراسرافیل، ملک‌المتکلمین و قاضی اَرداقی است که در ابتدای خیابان مخصوص، در جوار بیمارستان لقمان ادهم و در کوچه شهید ابراهیمی، منهدم و بخش مهمی از مقبره این شهیدان، ضمیمه بیمارستان شده و در این میان فقط از مقبره ملک‌المتکلمین می‌توان نشانی یافت و مقبره صوراسرافیل کاملا از بین رفته و به‌رغم آن‌که نگارنده تا به حال ده‌ها بار درباره این شهیدان و محل دفنشان مطلب نوشته و به مسئولان امور از جمله شهرداری تهران و شهرداری منطقه 11 و همچنین دیگر سازمان‌ها تذکر داده‌ام، گوش احدالناسی بدهکار نبوده و اصرار بر فراموش کردن این تک‌میراث‌های جنبش مشروطیت است. تعجبی ندارد، 162سال از شهادت مرحوم میرزا تقی‌خان امیرکبیر می‌گذرد و آن‌قدر بازماندگان قاتلش جسارت پیدا کرده‌اند که تصویر جد اعلایشان را برای تماشا به دیوار می‌آویزند و عجبا که طبق کاشی‌نوشته در ورودی، این موزه توسط رییس دانشگاه تهران افتتاح شده و پس از دیدن این عکس و تصویر، کک مبارکشان نگزیده و چه‌بسا که اصلا نشناخته باشند این جناب قاتل را و از دیگر سو، 105سال است که این شهدا به خاطر ملت، آن هم با استخاره جناب محمدعلی‌‌شاه قاجار، کاه در پوستشان کردند تا مایه عبرت آزادی‌خواهان و مشروطه‌طلبان شوند و امروز مقبره آنان گم و گور شده و دیری نخواهد پایید که این بخش نیمه‌ویران به بهانه‌ای دیگر تخریب شده و باید نام این شهدا را فقط در لابه‌لای کتاب‌ها جست‌وجو کرد. نسل‌های آینده این کشور، ما را به خاطر کم‌کاری، تحریف تاریخ، یک‌سونگری، مصادره تاریخ به میل خود و اهمال در نگهداری میراث آزاد‌ی‌خواهی، نخواهند بخشید. جنبش مشروطیت، یک حرکت اصیل بود و نباید از یاد ببریم که نیت ملت، ر‌هایی از ظلم تبعیض، استبداد و فساد بود، حال اگر مسیر آن تغییر یافت و خارجی‌ها و ایادی داخلی آنان، این حرکت مردمی را از درون فرو‌ریختند و از بین بردند، نباید حرکت اصیل مردم را به زیر سوال ببریم. یک‌صد و هفتمین سال جنبش مشروطیت مبارک‌باد.

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: