اردوغان: چرا من؟ / فریدون مجلسی

1392/3/27 ۱۲:۰۲

اردوغان: چرا من؟ / فریدون مجلسی

می‌توانم زبان حال آقــــــــــای اردوغــــــان نخســــت‌وزیر ترکیه را حدس بزنم، که در خلوت خود رو به ملت مرفه ترکیه می‌کند و می‌پرسد: «ای ملت بی‌چشم و رو ‌تو هم؟! آیا خوشی زیر دلتان زده است؟ قدر رفاه و عزتی را که من به شما داده‌ام نمی‌دانید؟

 می‌توانم زبان حال آقــــــــــای اردوغــــــان نخســــت‌وزیر ترکیه را حدس بزنم، که در خلوت خود رو به ملت مرفه ترکیه می‌کند و می‌پرسد: «ای ملت بی‌چشم و رو ‌تو هم؟! آیا خوشی زیر دلتان زده است؟ قدر رفاه و عزتی را که من به شما داده‌ام نمی‌دانید؟ نمی‌بینید ترکیه بدهکار عرصه جهانی که پولش پشیزی نمی‌ارزید چگونه آبرومند شده است؟ نمی‌بینید این توسعه اقتصادی را؟ نمی‌بینید که مانند بانک ملی ایران، هرجا سخن از اعتبار است، ‌نام ترکیه در میان است! پس چه مرگتان است؟ چرا آبروی مرا می‌برید؟ من فقط می‌خواستم در بهترین نقطه شهر به جای آن پارک قدیمی در نزدیکی میدان تقسیم یک مرکز تجاری مدرن و یک عبادتگاه تازه بسازم تا دین و دنیای شما را تقویت کنم! قدر مرا ندانستید و چون و چرا کردید؟ خب من هم دادم قدری شما را کتک زدند! ‌اولا یا گاز اشک‌آور بود یا گلوله‌اش لاستیکی بود که فوقش کور می‌کند، یکی، ‌دونفر هم که بیشتر کشته نشد! آب‌پاشی هم که مانعی ندارد، خصوصا‌ در تابستان! آن‌وقت جلوی سر و همسر و خودی و بیگانه من را کوچک می‌کنید؟ خب مگر سلطان سلیم چه مانعی داشت که آن مسجد را به نام او بنامم؟ گیرم صدهزار تا علوی و شیعه را کشته بود، خب در آن زمان رسم بود و ‌شاه اسماعیل هم در تبریز با کشتن سنی‌ها تلافی کرد! من که مثل آن‌ها نکشتم، در حالی که خودتان می‌دانید ترکیه هم از آن زمان‌ها قوی‌تر و هم بسیار ثروتمندتر است! تازه می‌خواهد وارد اتحادیه اروپایی هم بشود. با این حال من فقط قدری کتک زدم که معترضان نمک‌نشناس حد و حدود خودشان را بدانند. کتک ناقابل که این همه قیل و قال ندارد! همان‌طور که گفتند ما را نظر زده‌اند! پس اخطار می‌دهم، هشدار می‌دهم، چنین و چنان می‌کنم، وای به حال کسانی که...!»

آقای اردوغان، می‌دانیـــــد، ‌امانتی را که در واقع ساخته و پرداخته تورگوت اوزال فقیـــد بود خوب اداره کردید و به جاهـــای بلند‌تر رساندید. گرچه دیگر اسم او را نمی‌آوریـــد. توسعه اقتصادی عالی بود. سیاست خارجی طوری بود که حضورتان از ابعاد ترکیه فرا‌تر رفت و رنگ عثمانیایی گرفت! رفاه مردم ترکیه جهشی افسانه‌ای کرد. این‌ها امتیازات شماست. اما مسئله این نیست! هموطنانتان فراموش کرده‌اند که فقط در یک نسل پیش در چه تنگنای فقر و تورمی گرفتار بودند. مسئله اصلی برای شما و بسیاری دیگر از روسای اجرایی در کشورهای دموکرات این است که به اصل محدودیت بقای در قدرت توجه ندارند. به کلیشه کلاسیک فسادآوری قدرت توجه ندارند. ممکن است دزد نباشند و خیال می‌کنند فساد فقط به دزدی است! فساد در اقتدار و تکبر و خدایگان شدن است! این احساس اقتدار است که دیکتاتوری و فساد مالی هم در پی دارد! این است که یک فرد می‌پندارد تافته جدا بافته است. می‌پندارد غیرقابل جایگزینی است، یعنی بهترین است و اگر او نباشد وامصیبتا! انگار در نبودشان کشور درمی‌ماند. فراموش می‌کند که آخرین راه‌حلی که به این پندار بی‌جا پایان می‌دهد مرگ است و تازه معلوم می‌شود که در غیاب مرد بی‌جانشین هیچ طوری هم نمی‌شود! بورقیبه یادتان است؟ محبوب‌ترین چهره آزادی‌بخش تونس بود. آن‌قدر ماند تا بن علی نخست‌وزیر او را در اتاق دفتر نخست‌وزیری گذاشت و در را رویش قفل کرد. در واقع با یک کلید کودتا کرد! و بعد خودش‌‌ همان خطا را کرد! آن‌قدر ماند تا فساد قدرت گریبانش را گرفت و فساد مالی را هم به دنبال آورد و بعد با بی‌آبرویی گریخت! می‌دانید، یکی از نشانه‌های دموکراسی‌ها این است که به روسای اجرایی می‌گوید دیگر بس است! زیادی ماندن دارد شما را از کار می‌اندازد یا کار دستتان می‌دهد. خدایگانی موجب مزاحمت دیگران می‌شود! ‌این‌گونه بود که مارگارت تاچر را در اوج اقتدار خودش و حزبش با چشم‌های گریان روانه خانه کردند و در عوض برایش تشییع جنازه‌ای سلطنتی گرفتند! یکی از نشانه‌های خدایگانگی این است که وقتی می‌گویند بالای چشمتان ابروست، دستور می‌دهید گوینده را قدری کتک بزنند! این از نشانه‌های بیماری است! شما هم مبتلا شده‌اید! بهتر است جایتان را عوض کنید! آن‌وقت جانشین شما از معترضان می‌پرسد چه می‌خواهید؟ می‌پرسد مگر تعدادی درخت و مکانی قدیمی ارزش زیست‌محیطی و فرهنگــــی هم دارد، که از شاپینگ سنتر ثروت‌آفرین و اشتغال‌زا مهم‌تر باشد. آن وقت آن‌ها به او می‌گویند: «آری! ارزش فرهنگی قابل بازآفرینی نیست. این درختان از شاپینگ سنتر ارزنده‌تر هستند! شاپینگ سنتر را می‌توان در جای دیگر ساخت. اما پارک قدیمی ما را نمی‌توان! گذشته از این‌ها این مال ماست و نمی‌خواهیم عوض شود!» آن وقت رییس آن‌ها به یاد می‌آورد که باید آن‌ها باشند تا او رییسشان باشد! یعنی این اوست که باید مجری خواسته‌های آنان باشد. نه برعکس!

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: