فیرحی: اگر علوم انسانی رونق پیدا کند فقه نیز رونق پیدا خواهد کرد
1393/12/4 ۱۱:۴۸
داود فیرحی گفت: عقب افتادگی علوم انسانی باعث تأخیر فقهی شده است. اگر علوم انسانی رونق پیدا کند فقه نیز رونق پیدا خواهد کرد. حلقه اتصال علوم انسانی و فقه موضوعشناسی است.
داود فیرحی گفت: عقب افتادگی علوم انسانی باعث تأخیر فقهی شده است. اگر علوم انسانی رونق پیدا کند فقه نیز رونق پیدا خواهد کرد. حلقه اتصال علوم انسانی و فقه موضوعشناسی است.
داود فیرحی در گفتوگویی به مناسبت انتشار جلد دوم «فقه و سیاست در ایران معاصر» در نشریه «مهرنامه» تلاش پژوهشی خود را متمرکز بر یافتن قابلیتهای پذیرش امور جدید در فقه دانسته است. وی ضمن ستایش از دستاوردهای فقهی علامه نائینی و امام خمینی در مواجهه با دولت جدید، نسبت علوم انسانی و فقه را موضوعشناسی میداند و معتقد است عقب افتادگی علوم انسانی باعث شده تا موضوع شناسیهای فقهی به تأخیر بیافتد.
داود فیرحی با اشاره به اینکه عملیترین و مهمترین بخش دانش سنتی ما فقه است درباره جلد دوم از کتاب «فقه و سیاست در ایران معاصر» میگوید: «سعی کردم بحث خود را متمرکز بر این نکته کنم که در دوران مشروطه، فقه چگونه با دولت جدید مواجه میشود.همان طور که میدانید اساس دولت جدید قانون است و وقتی سخن از قانون به میان میآوریم از دوگانه حکم و حق نیز سخن به میان میآید. از طرفی، در فقه نیز ما با این دوگانه روبرو هستیم.»
وی ادامه میدهد: «سعی من در این دو جلد این بوده که توضیح دهم امر سیاسی و دانش فقهی چگونه با یکدیگر مواجه شدند و در این مسیر دوگانه حق و حکم دچار چه تحولاتی شدند. اینکه احساس میشود این پروژه نگاه به آینده هم دارد به این خاطر است که اساسا تجدد و دولت جدید نگاه به آینده دارند. البته در ایران هنوز دولت جدید به صورت کامل مستقر نشده و در آینده امکان استقرار کامل آن وجود دارد.»
دستاوردهای فقهی
فیرحی با دفاع از قابلیتهای فقه تصریح میکند: «هیچ کس نمیتواند از تجدد در ایران صحبت کند اما نگاهی به جریان تولید متنهای سنگین و مستدل فقهی در دفاع از مشروطیت نداشته باشد. با این اوصاف وقتی از ظهور تجدد و حکومت قانون صحبت میکنیم، نخستین بحث این است که نسبت این حکومت قانون با فقه به مثابه یک دستگاه حقوقی چیست؟»
این استاد دانشگاه تهران معتقد است: «مفاهیم و مباحثی در ادبیات فقهی میرزای نائینی و سپس امام خمینی وجود دارد که نشان میدهد نه تنها قانون را میپذیرند، بلکه برای توجیه شریعت نیز به استعاره قانون تمسک میورزند. امام خمینی تا این اندازه به قانون به مثابه یک امر جدید توجه نشان میدهد. پرسش من این است که در دستگاههای سنتی ما (با تأکید بر فقه) چه پتانسیلی وجود دارد که به فقیه امکان میدهد که نه تنها برخی از فکتهای تجدد را بپذیرد، بلکه برای آن مفهوم سازی هم بکند... به دنبال امکانهایی در درون سنت میگشتم که اجازه طرح امر جدید را میدهد. به همین خاطر در پی شناسایی کانونهایی بودم که در آن بازاندیشی فقیهانه برای توضیح امر جدید ممکن شده بود.»
وی توضیح میدهد: «فقه دانش عمل است و در نتیجه اعتبار آن به کارکردش باز میگردد. به همنی دلیل، نمیتوان نگاه کارکردی به دستگاههای فقهی نداشت. اما وقتی به دستگاه فقه مینگریم، باید استعدادی در آن بیابیم. چه اینکه شما از هر دستگاه دانایی نمیتوانید هر استعدادی را انتظار داشته باشید. من در پی کالبدشناسی فقه به مثابه دانشی بودم که اجازه ورود برخی از وجوه تجدد را میدهد و برای توجیه آن از بیان فقهی نیز استفاده میکند. من در پی شناسایی استعدادها و امکانهای این دانش سنتی بودم.»
این پژوهشگر دانش سیاسی اسلام میگوید: «وقتی به نسبت دولت مشروطه و فقه مشروطه مینگریم، نباید از دستاوردهای آنها چشم پوشی کنیم. بالاخره هر چه باشد یکپارچگی نهاد قضا امری است که با تأسیس دولت جدید در ایران ممکن شد. بعد از آن در دوره جمهوری اسلامی، این یکپارچگی را در امر قانون نیز مشاهده میکنیم. پیش از این قانون در برابر شرع فهمیده میشد، اما امروز شرع بخشی از قانون است و این دستاورد اندکی نیست.»
وی اضافه میکند: «امام خمینی توانست این دوگانه [قانون و شریعت] را تبدیل به یک قانون واحد کند. امروزه ما یک قانون واحد و یک قضاء واحد در ساختار حاکمیتی خود داریم. امروزه اگر بنا است شریعت دخالتی در جامعه داشته باشد، مجبور است از مسیر قوه مقننه ورود داشته باشد، و مسئله مورد تأکید خود را به قانون تبدیل کند. امروزه دستگاه قضا نیز دیگر فتوا محور نیست و دقیقا اعمال قانون میکند. بدین ترتیب ما میتوانیم بگوئیم دولت جدید در ایران تا حدودی سر تکاملی خود را پشت سر گذاشته است و این به هیچ عنوان دستاورد اندکی نیست.»
فیرحی تأکید میکند: «ما نباید در بررسی تئوریها به دنبال پیشرفت مطلق یا پسرفت مطلق باشیم. ما باید به دنبال امکانها و محدودیتها باشیم تا از مسیر گفتوگو بتوانیم راه را برای دولت مطلوب (به تعبیر دکتر طباطبایی) باز کنیم. من همواره از این ایده دفاع میکنم که گفتوگو در باره تبیین دولت جدید در ایران از طریق موضوعشناسی حکومت و بررسی رابطه احکام فقهی و امور سیاسی امکان پذیر خواهد بود.»
فقه و علوم انسانی
نویسنده «فقه و سیاست در ایران معاصر» در توضیح قدرت استفاده فقه از علوم انسانی میگوید: «اگر ما به ساختارهای رایج فقهی بازگردیم، این ساختارها نه تنها مخالف علوم انسانی نیست، بلکه این علوم مبدل به چشم و چراغ فقه در موضوعشناسی امور جدید خواهند شد. اگر الان تصور روشنی از دولت جدید برای فقها وجود ندارد، به این خاطراست که دانش سیاسی ما و علوم انسانی ما درک روشنی از تجدد و دولت جدید به جامعه نداده است. این عقب افتادگیهای علوم انسانی باعث شده که موضوع شناسیهای فقهی به تأخیر بیافتد و احکام فقه نیز دچار انفعال شوند. در این شرایط، فقیه ممکن است یا به تصور سطحی از دولت تکیه کند، یا اینکه به صورت فردی اقدام به شناسایی حکومت به عنوان موضوع حکم کند که البته این موضوعشناسی فردی چندان ارزش ندارد. چون فقیه هم به عنوان یکی از اعضاء عرف این کار را میکند، بنابراین اجتهادات فردی و تکیه بر موردهای جداافتاده در موضوعشناسی حکومت کار مفیدی نخواهد بود واین اجتهاد باید مبتنی بر یک سنت رخ دهد.»
وی اضافه میکند: «علوم انسانی عرف را میکاود و عرف در یک جامعه سکولار و در یک جامعه اسلامی متفاوت است. مهم این است که این کاوش قابل تبیین باشد. من معتقدم در دستگاههای کلاسیک فقهی ما هیچ معنای محصلی از علوم انسانی اسلامی وجود ندارد. بنابراین وظیفه علوم انسانی شناسایی موضوع برای روشن ساختن و هموار ساختن راه فقه برای صدور حکم است.»
فیرحی در پایان میافزاید: «اگر روزی عقلاء دولت را متمرکز فرض کنند، فقه آن نیز متمرکز میشود و اگر روز دیگر دولت نامتمرکز تعریف شود، فقه آن هم نامتمرکز عمل میکند. بدین ترتیب، حلقه اتصال علوم انسانی و فقه موضوعشناسی است. در این حالت اگر دانشهای سیاسی و اجتماعی رونق پیدا کند، فقه نیز رونق پیدا خواهد کرد.»
*گفتوگوی فوق الذکر در صفحات ۱۹۹ و ۲۰۰ از شماره ۳۹ نشریه «مهرنامه» با عنوان «امام خمینی دوگانه قانون و شریعت را از بین برد» منتشر شده است.
مهر
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.