مکتب عربی ایرانشهر / محمد عثمانی

1404/1/28 ۱۱:۵۰

مکتب عربی ایرانشهر / محمد عثمانی

حاکمیت ساسانی که بنیان قدرت خود را بر اقوام شرقی در سیستان مانند هفتالی‌ها قرار داده بودند، در چرخشی به‌سوی غرب ایرانشهر و بین‌النهرین در عصر شاپور اول، نهضت ترجمه را با کمک مردمان عرب حیره از ادیان مختلف زرتشتی، بت‌پرست و مسیحی را آغاز کردند.

مهم‌ترین دشواره‌های امروزین ایران که در روابط اجتماعی و سیاسی داخلی و خارجی نمود می‌یابد؛ از عدم آگاهی به تاریخ گذشته و مناسبات ارتباطی با ملل دیگر ناشی می‌شود. این عدم آگاهی، بسترسازی عدم فهم فکری و فرهنگی ایرانیان موجب شده تاریخ از طریق روندهایی تکرار پذیر شود. باید به این نکتۀ مهم توجه کنیم که تجاربی که به دانش و آگاهی منجر نشود، خود را به صور گوناگون تکرار می‌کند. اگر این پاره نوشتاری را بر تاریخ ایران تطبیق دهیم، درمی‌یابیم که از قرن پنجم هجری تا کنون ایران در فرآیند امتدادی تکرار و باز تولید گذشته و خطاهای آن در ادوار تاریخی بعدی تا زمان حال قرار گرفته است. البته در این مسیر هم نباید جزم‌اندیشی کرد، نمود دستاورهای نو در این فرآیند تاریخی کمتر از بازتولید گذشته در حال بوده است. توجه به گذشته، نه از باب آموختن و تولید دانایی؛ بلکه در نتیجه ناتوانی از طرح پرسش‌های بنیادین و تلاش برای پاسخ‌های نو، همواره با تکیه بر گذشته تابناک و مشعشع از یک سو و شکست‌ها از سوی دیگر، دلیل ناکامی‌ها را با آن گذشته توجیه کردیم.

شناخت گذشته، امکان فهم بهتر مناسبات اجتماعی، درک مخیال اجتماعی و تصورات برسازندۀ فکر و فرهنگ را به ما می‌دهد. ایجاد تحول به سوی دنیای جدید، از طریق شناخت خویشتن خویش، راه رفته شده با بینش انتقادی و طرح پرسش‌های بنیادین برای حرکت به سوی جهانی نو خواهد بود. در این رهیافت باید توجه داشته باشیم که ما در دو راهی تجدد و نوگرایی قرار داریم؛ تجدد و نوگرایی دو رویکردی هستند که به گذشته به سوی آینده توجه می‌کنند با این تفاوت که تجددگرایان در صدد تجدید در گذشته به‌مثابۀ این امر که گذشته را نوسازی کنند؛ اما در مقابل نوگرایان با شناخت گذشته و مواجهۀ انتقادی با آن مسیر تعالی به‌سوی دنیای جدید را متناسبات با برساخته‌های فکری و فرهنگی که در گذشته صورت گرفته ادامه می‌دهند؛ یعنی مسیر تولید آگاهی فکری و فرهنگی که در گذشته آغاز شده را فهم و در راستای نوگرایی و ورود به جهان جدید آن را ادامه می‌دهند. در این طرح‌واره فهم ایران و مناسبات اجتماعی، فکری و فرهنگی که به مخیال اجتماعی منتهی شده را با شناخت گذشته در صدد فهم آن برمی‌آید. درک نقاط تعالی‌بخش ایران می‌تواند نقطۀ عزیمتی برای نوگرایی در عصر جدید ایرانیان باشد.

تلاش می‌کنم در سلسله مقالاتی به توضیح طرح‌وارۀ فکری مبادرت ورزم که در قالب رساله‌ای پژوهشی از آن دفاع شده است. در این طرح‌واره که با عنوان مکتب فکری عربی ایرانشهر از آن یاد می‌کنم، پویش فکری و فرهنگی صورت گرفته در دورۀ ساسانی در عصر پساباستان را مورد کندوکاو قرار دهم. اهمیت این مکتب فکری در دورۀ ساسانی از آن جهت است که حوادثی که بعدها در بستر اسلامی صورت می‌گیرد، بسیار متأثر از مناسبات ارتباطی این دوره است. عدم توجه به منابع سریانی در کنار منابع عربی، یونانی و رومی و حتی پهلوی، ما را از تحولات فکری صورت گرفته در این عصر و نتایج حاصل از آن در دوره‌های بعدی غافل شده‌ایم. همان‌گونه که من در مسیر تحقیقاتم با زبان سریانی آشنا شدم و به مطالعۀ منابع مسحیت شرقی معرف به مسیحیت ایرانی پرداختم؛ تمام شاکلۀ فکری من فرو ریخت و از نو شکل گرفت. البته در این سلسله مقالات در صدد چنین کاری نیستم؛ بلکه به‌دنبال آشنا کردن دانشجویان و فرهیختگان جامعه از پندارهای برساختۀ ایرانی در چارچوب مناسبات ارتباطی با جهان زیست عرب در شبه‌جزیرۀ حجاز و تحولات آن است. امری که ما را در مدار تصحیح تصورات ما از مناسبات قومی - زبانی در ایرانشهر، حضور مردمان عرب در بستر اجتماعی ایرانشهر و نقش علمی و فرهنگی آنان در کنار دیگر اقوام در برسازی کل فرهنگی به نام ایران خواهد. اثرگذاری و اثرپذیری میان ایرانشهر با عرب‌های شبه‌جزیرۀ حجاز بر پایۀ حلقۀ وصل شهر حیره به چه صورت بوده است. ساسانیان در یمن به چه نقش و کارکردی اقدام کردند. اثر حضور ساسانیان در یمن، چه تأثیر فکری و فرهنگی بر جهان زیست عربی داشته است؟ و پرسش‌های بسیاری که از منظر آن‌ها ضمن درک گذشته به تصحیح ایده‌های فکری و فرهنگی برای برسازی ایده‌های نوگرایانه اقدام کنم.

ایرانشهر و روابط اجتماعی آن:

ایرانشهر نام سرزمینی است که امروزه با نام ایران در جهان شناخته می‌شود. این نام که در سنگ‌نوشته‌های دوره‌های مختلف هخامنشی تا ساسانی به صورت آریا، اِر، اِیر و ایران و ایرانشهر آمده است. کتیبه‌های شاپور یکم در حاجی آباد، تنگ بُراق، نقش رجب، بیشابور، بدنه کعبۀ زرتشت در نقش رستم، همچنین سنگ‌نگاره پیروزی والرین / والریانوس در نقش رستم؛ سنگ‌نوشته‌های نرسی در بیشابور و پایکولی، سنگ‌نوشته‌های شاپور دوم و شاپور سوم در تاق بُستان؛ سنگ‌نوشته شاپور سگانشاه در تخت جمشید و بسیاری منابع دیگر ما با نام ایران و انیران روبه‌رو هستیم. این نام ایران و انیران بر مجموعه‌ای از اقوام ساکن بر فلات ایران نهاده شده که به دوگانگی جمعیت اشاره دارد؛ مردمان و اقوامی که ریشه در نژاد آریایی را ایران و انیران اقوام از غیر این نژاد را شامل می‌شده است. این دوگانگی جمعیت در عصر ساسانی با اطلاق اصطلاح ایرانشهر بر یگانگی سرزمینی و سکان آن اشاره داشته است. در منابع پهلوی عصر ساسانی در کنار نام اِران از عبارت اِرانشهر نیز استفاده می‌کردند. ترکیب اِرانشهر از «آریانام خشثرم» به معنای «شهریاری ایران / شاهنشاهی ایران» می‌آید. شهر نیز، اجتماع مدنی گروهی از انسان‌های متمدن و صاحب کشور را مطرح می‌کرده است؛ مانند دولت – شهرهای یونانی که مدنیت را بیان می‌داشته است.

نکتۀ حائز اهمیت در نهادینگی اصطلاح ایرانشهر بر این فلات پهناور، شکل‌گیری فرهنگ و ارزش‌هایی بود که در کنش جمعی ایرانیان و انیرانیان به‌مثابۀ خرده‌فرهنگ‌های برسازندۀ کل فرهنگ ایرانشهری نقش ایفا می‌کردند. این سرزمین به‌دلیل جغرافیای طبیعی متنوع از کوه، دشت و بیابان و دریا، پناهگاه و مسکنی شایسته برای زندگی به حساب می‌آمده است؛ از این جهت اقوام و گروه‌های فرهنگی و زبانی مختلف به این سرزمین مهاجرت کردند و در آن رخت اقامت پهن کردند. در دورۀ عیلامی تحت تأثیر دادوستدهای فکری و فرهنگی با جهان‌زیست میان رودان (بین‌النهرین) ایدۀ حکومت‌اندیشی شاهنشاهی به‌مثابۀ فکری برای اتحاد و یگانگی این اقوام برگزیده شد. شاهنشاه به‌عنوان شخصیت معتمد و مورد وثوق شاهان اقوام گوناگون، ضمن پذیرش حاکمیت آنان بر سرزمین و مردمان خود، در ذیل حاکمیت شاهنشاه به اتحاد می‌رسیدند. شاهنشاه، وحدت‌ساز کثرت‌ها در عین پذیرش تنوع‌ها و گوناگونی بود. این ایده در دورۀ هخامنشی و عصر داریوش به بعد با تکیه بر دیانت زرتشتی، بنیادی ایدئولوژیک برای نهادینه‌سازی فکری و فرهنگی پیدا کرد. در این زمان، ایدۀ حکومت‌اندیشی ایرانی که در عصر ایلامی تکوین یافته بود در دورۀ هخامنشی تدوینی فکری و فرهنگی یافت. از این زاویه می‌توان فهمید که چگونه با حملۀ اسکندر و نفوذ ارزش‌ها و هنجارهای یونانی، ایدۀ فکری و فرهنگی حکومت‌اندیشی ایرانی در بافت فکری ایرانیان باقی ماند تا در دورۀ ساسانی با اتکاء بر پایه‌های فکری و فرهنگی برسازنده مخیال اجتماعی ساکنان ایرانشهر، دوباره احیاء شود.

در این ایده حکومت‌اندیشی در بُعد اجتماعی، متناسب با تکثر اقوام گوناگون زبانی، گویشی و حتی اعتقادی بود؛ زیرا دال مرکزی این ایده، «وحدت در عین کثرت» بوده است. وحدتی که در شاهنشاه به‌مثابۀ تالی‌تلو اهورامزدا و انعکاس‌دهندۀ نظم متافیزیکی در هستی مادی از طریق امتداد مدیریت اهورامزدا بر جهان مادی است. کثرت نیز در پذیرش تنوع قومی و به رسمیت شناختن آن است. پذیرشی که در دامنۀ عرصۀ سرزمینی محل سکونت آن قوم معنا پیدا می‌کند. اما با خروج از آن دامنۀ جغرافیایی، زبانی که در دربار شاهنشاه و ساختار اداری حکومت به‌عنوان زبان جمع، در عرصۀ مناسبات جمعی و کلی نقش ایفا می‌کند باید به‌مثابۀ زبان وحدت‌ساز تلقی می‌شود. این زبان جمعی یا به اصطلاح امروزی، ملی، برساخته کنش جمعی خرده‌فرهنگ‌ها است. خرده‌فرهنگ‌های که در مناسبات اجتماعی مسالمت‌آمیز، همزیستی مدنی در پویش جمعی خود را از طریق این زبان نمایان می‌کنند. لذا در زبان ملی و جمعی وحدت‌ساز، نمود ارزش‌ها خرده‌فرهنگ‌ها را در نمود کل فرهنگ ایرانشهری را می‌توان دید. این بنیان کثرت اجتماعی مبتنی بر وحدت را باید، الگوی ساختار سیاسی و اجتماعی ایرانشهر و نمود فکری و فرهنگی آن به‌مثابۀ یک مخیال یا پنداری اجتماعی در ذهنیت تمام مردم این سرزمین نهادینه شده است. ایرانیان با تفاوت‌های قومی و زبانی در اتحاد فکری و فرهنگی با هم به اتحاد ملی می‌رسند.

عرب‌ها و حضورشان در ایرانشهر:

در ایرانشهر، عرب‌ها از اقوام قدیمی با سابقه‌ای به عمر ایرانشهر هستند. این مردم چه آنانی که در ذیل حاکمیت ساسانی بوده‌اند یا آن‌هایی که به‌صورت طایفی در همکاری با ساسانیان در جنگ‌ها و تجارت‌ها در تعامل بوده‌اند؛ در همزیستی تمام با دیگر اقوام ایرانی در برسازی کل فرهنگ ایرانشهری و بعدها ایرانی، نقشی مؤثر داشته‌اند. ارتباط قبایل عرب با ساختار قدرت در ایران به دورۀ هخامنشی در منابعی چون تاریخ هردوت ثبت شده است. هرچند در باب گزارش‌های باستان‌شناسی این رابطه را به عصر ایلامی هم گزارش داده‌اند. اما بحث ما بر حضور این مردم در دورۀ ساسانی و نقش آنان در برسازی کل فرهنگ ایرانشهری در کنار دیگر اقوام است.

به‌طور کلی، قبایل عرب در میان دو تمدن بزرگ دوره پساباستان، یعنی ایرانشهر و روم در سرزمین شبه‌جزیرۀ حجاز ساکن بودند. این شبه‌جزیره از لحاظ جغرافیایی به دو بخش تقسیم می‌شود، نیمۀ شمالی و مرکزی که بیابانی است و نیمۀ جنوبی آنکه معروف به عربستان خوشبخت است، کوهستانی با سرزمین جلگه‌ای است. در غرب آن دریای احمر و در شرق به خلیج فارس و در جنوب آن از طریق یمن و عمان به خلیج عدن و اقیانوس هند می‌رسد. این بافت جغرافیایی سبب شده تا این دو تمدن بزرگ در دورۀ پساباستان برای رسیدن به دریا و یمن و شمال آفریقا، می‌بایست از دل صحرا عبور می‌کردند. راهنمای این عبور را قبایل عرب برعهده می‌گرفتند؛ لذا حاکمیت ساسانی و رومی درصدد ارتباط عمیق با قبایل عرب برای رسیدن به اهداف سیاسی و تجاری خود بودند. لذا مردمان عرب غسانی در پوشش حاکمیت روم و عرب‌های ساکن در شهر حیره، در ذیل حاکمیت ساسانی بودند.

حیره شهری در جنوب نجف امروزین در سرزمین میان‌رودان (بین‌النهرین) قرار داشت. بنا به روایتی تاریخی، بعد از شکسته شدن سد مأرب در یمن، مهاجرت بزرگ قبایل و طوایف یمنی ازجمله عرب صورت پذیرفته است. گروهی از این قبایل عربی که به نام لخمیان معروف بودند، در شهر حیره به‌همراه گروه‌های دیگر عرب ساکن شدند. یمن در بخش عربستان خوشبخت از آب‌وهوای خوب و معتدل و سرزمین‌های قابل کشاورزی، مردمانی اهل دانایی و تولید را در خود پرورش داده بود. انتقال این مردمان به بین‌النهرین و در معاشرت با دیگر اقوام ایرانی در تعالی فکری و فرهنگی تمدن ایرانی نقش فعال و به‌سزایی داشتند.

دورۀ چهارصدسالۀ شاهنشاهی ساسانی که از لحاظ دوره‌بندی تاریخی به عصر پساباستان Late antiquity معروف است؛ دوران تحولات بزرگ در بستر فکری و فرهنگی دو تمدن بزرگ رومی و ایرانشهری بوده است. در این عصر رومیان با گذار از عصر بت‌پرستی و آیین یهودی به‌سوی نهادینگی مسیحیت به‌صورت دین برسازندۀ قدرت امپراتوری روم در حرکت هستند. جنبش‌های دینی و فکری دامان تمدن ایرانی را گرفته است. جنبش مانی و مزدک، نیاز به اصلاح دینی و سیاسی را به قدرت ساسانی تحمیل می‌کرد. در ایرانشهر دین مسیحیت از سوی اقوام مختلف به‌عنوان دین رسمی خود مورد پذیرش قرار گرفته بود. ازجمله عرب‌های حیره و شاه لخمی آن مسیحیت را اختیار کرده بودند. اما براساس فرهنگ ارتباطی حاکم بر مخیال اجتماعی ایرانیان، قدرت حاکم با پذیرش تنوع‌ها و تفاوت‌ها، امکان مخالفت با پذیرش ادیان از سوی اقوام تحت حاکمیت خود را نداشت. ازاین‌جهت در منابع تاریخی، حتی از پذیرش دین مسیحیت از سوی شاهنشاه ایرانی نیز اخباری روایت شده است.

در کنار این تحولات دینی، تمدن‌های بزرگ، در راستای افزایش قدرت خود، دیگر تنها به تحکیم بنیاد نظامی خود نبودند؛ بلکه به‌دنبال کسب دستاوردهای بشری در عرصۀ دانش و معرفت بودند. این قدرت معنوی در کنار قدرت نظامی، امکان تغییر معادلۀ قدرت به‌سوی برسازی امپراتوری بزرگ را فراهم می‌آورد. حال در این چارچوب حاکمیت ساسانی عزم خود را بر ترجمۀ منابع علمی و معرفتی ملل دیگر به زبان جمعی و ملل سوق داد. در این رهیافت، مردم عرب حیره به‌دلیل برخورداری از سواد در میان طیف‌های سنی مختلف، بهترین گزینه برای ایفای نقش در این حرکت علمی بودند. ازاین‌رو، حاکمیت ساسانی که بنیان قدرت خود را بر اقوام شرقی در سیستان مانند هپتالی‌ها قرار داده بودند، در چرخشی به سوی غرب ایرانشهر و بین‌النهرین در عصر شاپور اول، نهضت ترجمه را با کمک مردمان عرب حیره از ادیان مختلف زرتشتی، بت‌پرست و مسیحی را آغاز کردند. این حرکت علمی و معرفتی، نقطۀ عزیمت تعالی و شکوفایی تمدن ایرانشهری بود که تمام اقوام ایرانی، هریک بنا به توانایی و نقش خود در کنار مرکزیت عرب حیره را رقم زدند. آن‌چه در این دوره از لحاظ علمی و معرفتی تولید می‌شود و مراکز علمی چون جندی‌شاپور، نصبیین و ادسا (رها) رونق می‌گیرد؛ نفوذ تمدنی ایرانشهر و اهمیت آن شبه‌جزیرۀ حجاز تا شمال آفریقا را در بر می‌گیرد.

در شماره‌های بعدی از این سلسله نوشتار به‌صورت خاص و واضح هر یک از این دستاوردها و تاثیرگذاری‌های آن را بر دیگر سرزمین‌ها از جمله عرب‌های شبه‌جزیرۀ حجاز و برآمدن دین اسلام را مورد کنکاش قرار می‌دهیم.

منبع: ایبنا

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: