1393/11/4 ۰۸:۱۹
انبیا آمدند تا نیروی شهوت، غضب و وهم انسان را مهار کنند. اگر کسی بگوید انبیا میخواهند این قوا را از بین ببرند، حرفش مخالف نظام اتمّ است و اصلاً مورد قبول نیست. نه آمدهاند انسان را به سمت نفسانیات حرکت بدهند، و نه آمدهاند ریشه تمایلات را بخشکانند. اینکه در دعوت انبیا، درباره این سه قوه نفسانی، این همه دستور و فرمان وجود دارد، برای این است که انسان با مهار و تحدید این نیروها میتواند به سعادت برسد.
دعوت به فطرت
البته در درون انسان، هم این قوا وجود دارد و هم «حس احتیاج به زندگی جاودانه» هست؛ یعنی انسان در درون خود هیچ وقت فنا شدن و پایان یافتن را نمیخواهد. اینجاست که مسأله معارف پیش میآید و انبیا هم برای یادآوری نسبت به همین مسأله فرستاده شدهاند. انسان میبیند که در دنیا از جاودانگی خبری نیست و فرو رفتن در حب مال و حب جاه و… او را از درک این مطلب باز میدارد. انبیا آمدهاند تا این حس را در انسان زنده کنند و نگذارند این دوستیها و دلدادگیها موجب غفلت از آن حس عمیق «میل به جاودانگی» شود. این نشئه، جای ماندن نیست و انسان نباید آنقدر مشغول دنیا شود که از سرای جاودانگی یعنی همان آخرت، غافل شود. انبیا آمدند تا انسان را به آداب الهی تربیت کنند؛ یعنی این حس موجود درون او را شکوفا کنند. انبیا میخواهند انسان را به فکر بیندازند که او به خودش بگوید: «من روزی میمیرم و از این نشئه میروم؛ نشئه دیگری در کار است که من متعلّق به آنجا هستم».
علی(ع)فرمود: «النفوس طلقه».«نفوس» یعنی مجموعه سه نیرو و «طلقه» یعنی بیبند و بار، نفس انسان میخواهد در هر سه بُعد شهوت، غضب و وهم به طور مطلق آزاد باشد و هر طور که این قوا میخواهند کند، مرزنشناسی در نهاد شهوت، غضب و وهم است. «لکن ایدی العقول تمسک اعنّتها عن النحوس:۱ اما دستان عقل افسار نفس را میکشد و او را بازمیدارد.» شرع با عقل همسو است، لذا دستهای عقل است که نفس را مهار میکند و او را از بیبند و باریها باز میدارد تا نفس به چیزهایی که نه شرع میپسندد و نه عقل برآن صحه میگذارد، آلوده نشود و به دام نحسیها گرفتار نیاید.
در روایات ما مسأله هواهای نفسانی خیلی مورد توجه است. منظور از این هواها، همان خواستههاست؛ خواستههای شهوی، غضبی و وهمی. حتی وقتی کسانی از اهل بیت سؤال میکنند که: «انسان چه موقع راحت میشود و راه رسیدن به راحتی چیست؟» ایشان جواب میدهند: زمانی که با خواستههای نفسانیاش که به طور گسترده عمل میکند، مخالفت کند. به امام صادق(ع) عرض شد: «أین طریقُ الرّاحه: راه رسیدن به آسودگی چیست؟» فرمود: «فی خلاف الهوى: مخالفت با خواسته[های گسترده نفس].» دوباره پرسیدند: «فمتى یجدُ الرّاحه: با این وضع که همیشه باید بر خلاف خواستههای نفس عمل کرد و او را مدام محدود ساخت؛ پس کجا راحتی را میتوان به دست آورد؟» فرمود: «عند اول یوم یصیرُ فی الجنّه:۲ اولین روزی که انسان به سمت بهشت میرود.» یعنی همان زندگی جاودانهای را که خداوند به او وعده فرموده است. پس باید تا آخرین لحظه عمر انسان مراقب نفس بود و خواستههای او را مطابق با شرع تنظیم و تحدید نماید.
شرط مربی بودن
کسانی که میخواهند زمام تربیت دیگران را به دست بگیرند، اولین شرط مربی بودن این است که باید در ابعاد گوناگون «خودساخته» باشد و نفس خود را در بُعد شهوی، غضبی و وهمی تربیت کرده باشد. حضرت علی(ع) در نهجالبلاغه میفرماید: «من نصب نفسهُ للنّاس إماماً، فلیبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره: هر کس بخواهد خود را زمامدار دیگری قرار دهد، باید پیش از تعلیم دادن به دیگران، به تعلیم خویش بپردازد. و لیکُن تأدیبُهُ بسیرته قبل تأدیبه بلسانه: باید اول آنها را با کردار خویش تأدیب کند، بعد با زبان»؛ یعنی قبل از اینکه بخواهد دیگران را با زبان خود تربیت کند، باید آنها را با عمل خود تربیت کند. همین اعمالی که از او صادر می شود، قبل از آنکه بخواهد دهان باز کند و به زبان بیاورد روش میدهد. «و مُعلّمُ نفسه و مُؤدّبُها أحقُّ بالإجلال من معلم الناس و مؤدّبهم:۳ کسی که دارد خود را میسازد و تربیت میکند نسبت به کسی که میخواهد مردم را تأدیب کند، برای تجلیل سزاوارتر است.» حتی اگر مربی خودش هم تربیت کرده باشد، باز کسی که دارد خودش را تربیت میکند، برای تجلیل سزاوارتر است.
خود را ادب کنید
سرلوحه دعوت انبیا و اولیا همین مسأله تأدیب نفوس است. علی(ع) در نهجالبلاغه میفرماید: «ایها الناس، تولّوا من أنفُسکُم تأدیبها: ای مردم، تربیت خود را به دست بگیرید، خودتان را تربیت و ادب کنید! و اعدلوا بها عن ضراوه عاداتها:۴ و نفس را از گستاخی پذیرفتن خوهای زشت و نکوهیده رویگردان سازید»؛ لذا در روایتی دیگر فرمود: «الاشتغال بتهذیب النفس أصلح».۵ انسانی که میخواهد مربی باشد، باید ابتدا خودش را بسازد. دلیلش این است که نفس (یعنی شهوت، غضب و وهم)، مرزنشناس است؛ همین طور بیپروا انسان را به شهوترانی دعوت میکند: «إنّ النّفس لأمّاره بالسُّوء»۶ نفس انسان را به بیبندوباری، شهوترانی، خشم و شیطنت دعوت میکند. من خود از بعضی بزرگان شنیدهام که میفرمودند: «جلوی این یابوی چموش نفست را بگیر!» ما باید دهنهای از شرع و عقل به آن بزنیم و به آداب الهی مؤدبش کنیم. کسی که نه شرع سرش میشود نه عقل، هر کاری میکند و میگوید: «دلم میخواهد»، این دل نیست، بلکه شهوت است و اسمش را عوض کرده. «قلب» خانه خداست و او به شهوت و غضب خود میگوید «دل»؟
این شخص اگر بخواهد نفسش را تربیت کند، در ابتدا کارش خیلی مشکل است. من مراجعات زیادی داشتم که برخی میگویند: «من نمیتوانم گناه نکنم.» من به آنها میگویم: «به من دروغ نگو. نگو: نمیتوانم؛ بگو: نمیخواهم!» «نمیتوانم» یعنی خدا قدرتش را نداده است، نخیر خدا قدرت داده و تو میتوانی؛ ولی نمیخواهی! چون مخالفت با نفس فشار دارد و سخت است.
جهاد اکبر
تأدیب نفس و مهار کردن شهوت، غضب و وهم، در ابتدا برای انسان خیلی فشار دارد و بدین جهت از آن به جهاد اکبر تعبیر کردهاند. این تعلیم به تعبیر علی(ع)، ابتدا مشکل است. روایتی از ایشان است که میفرماید: «ردع النفس عن الهوى، الجهاد الأکبر»۷ اگر بخواهی نفست را از خواستههای گستردهاش برگردانی و جلوی اطلاقش را بگیری، جهاد اکبر کردهای. در تاریخ صدر اسلام آمده است که گروهی از مسلمانان به جبهه رفته بودند. وقتی نزد پیامبر(ص) برگشتند و از سختیهای زیاد جنگ بحث کردند، حضرت فرمودند: این جهاد و جنگ با دشمن، جهاد اصغر بود، جهاد اکبر بر شما باقی مانده است.
در روایتی از حضرت سلیمان نقل کردهاند: «إن الغالب لهواه أشد من الذی یفتح المدینه وحده:۸ کسی که بخواهد بر هوای نفسش غلبه کند، کارش سختتر است از کسی که بخواهد تنهایی یک شهر را فتح کند»؛ یعنی فتح یک شهر به تنهایی آسانتر از غلبه بر هوای نفس است.
بله، ابتدا مشکل است؛ اما گام اول را که برداشتی، گام دوم فشارش شاید نصف گام اول باشد، گام سوم نصف نصف است. همینطور که انسان پیش برود، فشار کم میشود تا جایی که غلبه بر هوای نفس بسیار ساده میشود. ابتدا باید پایش بایستد. همه اینها روش دارد. سرلوحه دعوت انبیا، تربیت نفوس بود. انسان چند بُعدی است و آن بُعد سرنوشتساز که برای ما حیات جاودانه خوب میآورد تا از آن لذت ببریم، با جلوگیری از گستردگی هوای نفس و تربیت نفوس حاصل میشود.
بیادب محروم ماند از لطف رب
اگر انسان بخواهد نفس را رها کند، آن بُعد درونیاش که با امور معنوی مرتبط است، از بین خواهد رفت و در روایات داریم که کر و کور میشود؛ نه آهنگ معنویت را میشنود و نه ماورای ماده را میتواند ببیند. علی(ع) فرمود: «إنّک إن أطعت هواک، أصمّک و أعماک و أفسد مُنقلبک و أوداک:۹ اگر بخواهی تحت فرمان خواستههای نفسانیات عمل کنی کر و کور میشوی و این خواستهها در عاقبت تو را به وادی هلاکت میکشاند.» تعبیرات مختلف است و چه بسا میشود گفت که عقل را از انسان زائل میکند؛ چون کار عقل روشنگری است و پیروی از هوای نفس، چراغ عقل را در درون انسان خاموش میکند.
لذا در روایات میبینیم که وقتی میخواهند عاقل را تعریف کنند، میگویند: عاقل کسی است که بر هوای نفسش غلبه کند و دیوانه کسی است که هوای نفس بر او غلبه کند: «العاقل من غلب هواه و لم یبع آخرته بدنیاه»۱۰ در روایت دیگر دارد: «العاقل من عصى هواه فی طاعه ربه»۱۱روایات متعدد داریم. انسان عاقل روشی را که انبیا به آن دعوت کردهاند، در تربیت خودش میگیرد تا صلاحیت تربیت دیگران را پیدا کند.
پینوشتها:
۱ـ غررالحکم، ص۲۳۵
۲ـ. بحارالانوار، ج۷۵، ص۲۵۴
۳ـ نهجالبلاغه، ص۴۸۰
۴ همان، ص۵۳۷
۵ غررالحکم، ص۲۳۹
۶ـ سوره یوسف، ۵۳
۷ـ غررالحکم، ص۲۴۱
۸ مجموعه ورام، ج۱، ص۶۰
۹ـ مستدرکالوسائل، ج۱۲، ص۱۱۴
۱۰ غررالحکم، ص۵۴ ۱۱ـ همان
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید