مردی كه شكست را برگزید٭ / امیرحسین وزیریان
1393/10/20 ۰۹:۱۹
به سر میبردیم و در ضیافتی كه غرب پس از آهنگ رنسانس و اصلاح دینی تدارك دیده بود، حضور نداشتیم؛ ضیافت مدرنیته. حكومت صفویه كه نوید بخش دوران شكوفایی و حشمت و شوكت دوباره ایران بود پس از بروز یك سلسله ناآرامیها و جنگهای داخلی رو به سستی و فتور نهاد و پس از آن و در دورانی كه سرمایهداری جهانی در حال ظهور بود؛ ایران دوران قاجار به تعبیر والرشتاین موقعیت پیرامونی پیدا كرد و به حاشیه رانده شد.
ما در «تعطیلات تاریخ» به تعبیر داریوش شایگان
به سر میبردیم و در ضیافتی كه غرب پس از آهنگ رنسانس و اصلاح دینی تدارك دیده بود، حضور نداشتیم؛ ضیافت مدرنیته. حكومت صفویه كه نوید بخش دوران شكوفایی و حشمت و شوكت دوباره ایران بود پس از بروز یك سلسله ناآرامیها و جنگهای داخلی رو به سستی و فتور نهاد و پس از آن و در دورانی كه سرمایهداری جهانی در حال ظهور بود؛ ایران دوران قاجار به تعبیر والرشتاین موقعیت پیرامونی پیدا كرد و به حاشیه رانده شد. ایران اكنون پشت در تجدد ایستاده بود. نظام سیاسی خودكامه و سنتی با تمام شقوق اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بر سر ایران فراز بود و خبر چندانی از تحولات جهان بیرون خاطرحكام و مردم را پریشان نمیساخت اما واقعه مهمی كه چشم ایرانیان را باز كرد جنگهای ایران با روسیه بود كه اگرچه منجر به از دست دادن قسمتهایی از كشور شد اما این جرقه را در ذهن ایجاد كرد كه غرب چگونه غرب شد؟
عباس میرزا نخستین فردی بود كه به دنبال یافتن پاسخ این سوال به راه نوسازی و اخذ تمدن جدید برای جبران عقبماندگی رفت. گفتمان نوسازی و اصلاحات در ایران این گونه از بالا و با وجود مقاومت نخبگان محافظهكار قدرتطلب و ترسان از تحولات جدید توسط عدهیی از نخبگان درون حكومت شكل گرفت كه هدفش قدرتمندسازی ایران از طریق تكیه بر تكنولوژی غرب در زمینههای نظامی و صنعتی بود. پس از عباس میرزا، قائممقام فراهانی این راه را ادامه داد تا زمانه امیركبیر فرا رسید. با مرگ محمد شاه ولیعهد او ناصرالدین میرزا از دارالخلافه تبریز عزم تهران كرد و با تلاشهای امیركبیر بر او رنگ شاهی جلوس نمود و متعاقب آن امیركبیر به مقام صدراعظمی رسید. در این فضا امیر به تبعیت از معلم خود قائممقام، دست به اصلاحات گستردهیی زد: ارتش را سامان داد و از طریق آموزش و تجهیز سپاهیان میزان بهرهوری آن را بالا برد، شورشهای داخلی گریز از مركز سالار در مشهد و فتنه باب در یزد، تبریز و زنجان را سركوب كرد، كارخانه اسلحهسازی بنا نهاد، سعی در حفظ امنیت راهها و جلوگیری از خروج طلا نمود، در زمینه حقوقی به تجدید و تعریف محاكم شرع و عرف پرداخت، مبارزه با فساد را دنبال نمود و در حوزه فرهنگ دو اقدام مهم انجام داد: تاسیس دارالفنون به عنوان نخستین مدرسه غیرمذهبی آموزشدهنده علوم جدید و انتشار نخستین روزنامه رسمی ایران به نام وقایع اتفاقیه.
اما توسعه آمرانه امیركبیر تداوم نیافت و پس از مرگش با به قدرت رسیدن میرزا آقاخان نوری، رقیب و دشمن سرسختش در بر همان پاشنه سابق چرخید.
تجربه ناكام اصلاحات و توسعه از بالای امیركبیر حاوی نكتهیی تاملبرانگیز است:
توسعه یك كشور قائم به ظهور یك شخص نیست و نقش نهادها در جریان اصلاحات نباید نادیده گرفته شود. دارون عجم اوغلو و رابینسون در كتاب چرا كشورها شكست میخورند با رد فرضیات مشهور دخیل در عدم توسعه نیافتگی و ناكامی توسعه توجه اصلی را به نقش نهادها میدهد. بر این اساس نهادها به دوگونه تقسیم میشوند: گونه نخست؛ نهادهای (تمامی نهادهای سیاسی واقتصادی) فراگیراست كه در آن امكان فعالیت برای اكثریت مردم مهیا و جامعه دارای این نوع نهادها به سمت توسعه پیش میرود و چون مبتنی بر ایجاد فرصت برابر است چرخه فضیلت موجود در آن، راه را بر كژیهای احتمالی نخبگان میبندد. در این نهادها حق مالكیت مطمئن و امنیت اقتصادی برای اكثریت فراهم است و این نهادها به دولتی محتاج هستند كه با اقتدار خود زیر ساختارهای لازم توسعه را فراهم كند. گونه دوم نهادهای بهرهكش است كه در چنین جامعهیی راه ورود عموم به قدرت و ثروت بسته است و منابع در اختیار گروهی انحصارطلب قرار دارد و خودكامگی حاكم است و چرخه رذیلت موجود در آن راه را برای ظهور نهاد فراگیر میبندد. در هردوگونه، رابطه دوسویهیی بین نهادهای سیاسی و اقتصادی وجود دارد و منجر به بازتولید یكدیگر میشوند. اما علت اینكه برخی جوامع و حكومتها با نهادهای فراگیر سیاسی و اقتصادی مخالفت میكنند به هراس آنها از فرآیند تخریب خلاق بازمیگردد. تخریب خلاق به معنی پیشرفت و گسترش تكنولوژی و اصلاحات و جایگزینی نو به جای كهنه است. در كشورهای بهرهكش به فرآیند مذكور به دیده منفی نگریسته میشود. از بعد اقتصادی و سیاسی كنترل نخبگان بر انحصارات ثروت و قدرت باعث مخالفت آنان با فرآیند تخریب خلاق میشود كه در پی وجود تكثر، كنترل منابع از دست آنها خارج و از نفوذشان كاسته میشود. اگرچه در چارچوب نهادهای بهرهكش امكان توسعه منتفی نیست اما تداومش منوط به گذار از نهادهای بهرهكش به فراگیر است.
نظام قاجار هم بر پایه نهادهای بهرهكش بنا شده بود. ساخت سیاسی؛ استبدادی و مبتنی بر شخص شاه بود و اراده ظل اسلطان بر همهچیز سایه گسترانده بود. تفكیكی بین حوزه عمومی و خصوصی نبود. انحصارطلبی به جای گردش نخبگان حاكم بود و تصمیمات سیاسی مبتنی بر منافع شخصی و نه منافع ملی بنا شده بود. از بعد اقتصادی دولت بزرگترین مالك محسوب میشد و به علت استبداد و ناامنی مالكیت خصوصی محترم شمرده نمیشد و هیچ دیدگاه كلان محوری بر مناسبات اقتصادی حاكم نبود و اقتصاد بیبرنامهریزی و خودكار به پیش میرفت.
نظام قاجار تا زمانی با اصلاحات امیركبیر همراه شد كه قدرت و سیطرهاش پابرجا بود. طبیعتا توسعه و اصلاحات نیازمند دگرگونی برخی سنتها و رویههاست و از آنجا كه تداوم حكومت قاجار به آنها بستگی داشت از ادامه حمایت از اقدامات امیركبیر سر باز زدند. اصلاحات او با وجود فوایدش دو پیامد مهم داشت كه در نهایت به بهای جانش تمام شد: نخست كاستن از هزینهها و مصارف شاهزادگان قاجار كه باعث مخالفت آنان شد.
دراین راستا مخالفت او با مهدعلیا مادر شاه هم بر این مساله افزود و با محوریت مهدعلیا مخالفان امیركبیر سامان یافتند و شاه را بر او بدگمان كردند. دوم اینكه امیركبیر به عنوان آموزگار ناصرالدین شاه به او مشق سیاست میداد و در همین راستا به تمركز قدرت در دستان شاه همت گماشت و تكثر و تعدد مراكز قدرت را سركوب كرد و همین امر موجب تداوم نهادهای بهرهكش قاجاریه شد. او گمان میكرد كه با به قدرت رساندن و تثبیت حكومت شاه در امان خواهد بود و در پناه قبله عالم اقدامات اصلاحی خود را پی میگیرد اما اژدهای قدرت از خواب بیدار گشت و جانش را ستاند. گویی امیر این پند ماكیاوللی را درنیافته بود كه «هر كه اسباب قدرتمندی دیگری را فراهم كند اسباب بیچارگی خود را فراهم كرده است زیرا آن اسباب قدرتمندی را برای وی یا با زرنگی فراهم آورده است یا با زور و این هردو مایه بدگمانی كسی است كه به قدرت رسیده است.»
٭عنوان یادداشت برگرفته از مقالهیی به همین نام از داریوش آشوری
روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.