1393/9/25 ۰۸:۲۷
دارایی عقل چونان ثروت جان است كه همگان را یكسان و بدون هیچگونه تفاوت و تمایزی از خود بهرهمند میسازد. جان آدمی زیادت و كم، شدت و ضعف ندارد، همه آدمیان به تساوی از موهبت جان برخوردارند؛ عقل نیز از یك منظر چنین مینماید. تفاوت تنها در روش استفاده و به كاربردن عقل است. چنان كه دكارت، موسس مكتب راسیونالیسم Rationalism در آغاز رساله «گفتار در روش درست راه بردن عقل» بازنموده است
دارایی عقل چونان ثروت جان است كه همگان را یكسان و بدون هیچگونه تفاوت و تمایزی از خود بهرهمند میسازد. جان آدمی زیادت و كم، شدت و ضعف ندارد، همه آدمیان به تساوی از موهبت جان برخوردارند؛ عقل نیز از یك منظر چنین مینماید. تفاوت تنها در روش استفاده و به كاربردن عقل است. چنان كه دكارت، موسس مكتب راسیونالیسم Rationalism در آغاز رساله «گفتار در روش درست راه بردن عقل» بازنموده است، عقل دادهای است متعالی كه عادلانه و به تساوی در بین ابنای بشر توزیع شده است. تفصیل مطلب او چنین است:
«فهم عام، عادلانهتر از هر چیزی در جهان تقسیم شده است... توانایی خوب اندیشیدن و تمیز درست از نادرست یعنی همان چیزی كه فهم عام یا خرد مینامیم به طور طبیعی در همه انسانها برابر است...» (دكارت، رنه، گفتار در روش درست راه بردن عقل، ترجمه محمدعلی فروغی، ص 56، نشر مهر دامون.)
به گفته دكارت هر كس احساس میكند كه از موهبت عقل برخوردار است و بیش از آن را آرزو نمیكند. وی تصریح میدارد كه اختلاف آراء مردمان این نیست كه بعضی بیش از بعض دیگر عقل دارند، بلكه از آن رو است كه فكر خود را به روشهای مختلف به كار میبرند و منظورهای واحد در نظر نمیگیرند. از این منظر، مشكل را در نحوه و حالات به كارگیری ذهن، قوی یا ضعیفبودن حافظه، واضح یا غیرواضحبودن خیال باید دانست كه نوع خاصی از فكر را تولید میكند. (همان، ص 1) به بیان دیگر، خطا در احكام عقلی و فرایند اندیشه زمانی رخ میدهد كه قوه خیال و وهم مداخله كند و اصول منطقی از سوی اندیشهورز به طور دقیق رعایت نگردد.
جان لاك نیز مشابه همین نظرات، در رساله دوم خود در باب حكومت مدنی از برابری و آزادی انسانها در بدو تولد سخن به میان میآورد. او معتقد است: آزادی و برابری قانون طبیعت است و قانون طبیعت را خدا به اراده خود در طبیعت جاری کرده است. طُرفه این كه محمدبن زكریای رازینیز نخستیناندیشمندیبود كهدر جهاناسلامروییكسانبودنعقلدر میانمردمتأكید گذاشت.
در سایه عقل، انسان پیوسته میاندیشد؛ در سكوت یا در حالت گفتار، به وقت خواندن و یا در شرایط نوشتار، به هنگام بیداری یا در عالم رویا، در كسوت تنهایی یا در شرایطی كه خود را با این و آن مشغول میدارد؛ در همه این احوال اندیشه با ماست، و اصلاً هستی انسان در پای مجمر عقل گرما میگیرد، عرضه میشود و مستدل جلوه میكند. هستی انسان هستی اندیشنده است؛ به گونهای كه میتوان گفت: از رهگذر اندیشیدن، هستی انسان به اثبات میرسد و بازشناخته میگردد. عبارت معروف «من میاندیشم، پس هستم» كه بنیاد تفكر فلسفی رنه دكارت را تشكیل میدهد، ناظر بر همین معناست. بر این پایه، اندیشه نه یك روش یا یك نظریه، بلكه چنان كه گفته شد هستی انسان است. او هست، چون اندیشنده است و از قوه فكر برخوردار میباشد.
انسان در پرتو اندیشه شك میكند، و پس از آن به مراتب یقین دست مییابد، میفهمد، تصور و تصدیق میكند، قبول و رد میكند، میخواهد، اراده میكند، و... همه اینها شكلی از اندیشیدن است. تنها در نقطه مرگ است كه درخت عقل و اندیشه از بن فرومیخشكد؛ و نتیجتا هستی انسان نیز در نشئه دنیوی از بنیاد فرومیریزد؛ طُرفه اینكه در شرایط خُشكیدگی درخت عقل، مرده حتی نمیداند كه خود مرده است، چه رسد كه مردن خود را برای خود اثبات كند! به راستی؛ اگر اندیشه نبود هستی انسانی چگونه نشان داده میشد و انسان در میان سایر موجودات چگونه خود را برمیافكند و وصف ممتاز و برگزیده میگرفت!؟
بنابراین میتوان گفت: فكر به نوعی كلید انسانبودن است و بدون این كلید هویت و شأنیت انسانی میگسلد. علائم و نشانههای انسانی فرومیكاهد. پدیده تفكر و اندیشیدن نوعی عمل انسانی است كه با انسان درآمیخته شده است. چنان نیست كه پدیده تفكر زمانی در آدمی به وجود آید و زمان دیگر رخت بربندد. زیرا نیروی اندیشیدن نیرویی بیپایان در زندگی بوده و از وصف مقطعی عاری است. تا ساختار هوش انسانی تغییر نیابد، این عمل همچنان پابرجاست. «تفكر، نظریهپردازی صرف یا بازی با مفاهیم نیست. تفكر عین نحوهی بودن ماست، و هر كس تا بدان حد هست كه میاندیشد... تفكر ما نحوه هستی ماست» (عبدالكریمی، بیژن، تفكر و سیاست، ص 51)
عقل و قدرت
چنان كه دانسته شد: عقل ملك طلق هیچ شخص، نژاد، و یا گروه خاصی نیست. داده عقل انحصارا به هیچ طائفه، گروه، خون و نژادی تعلق ندارد. همه از هستی آن سهمی یكسان و برابر بردهاند. هیچ فرد یا طبقهای را در بهرهمندی از این جوهر انسانی در مقایسه با فرد یا طبقه دیگر امتیاز ویژهای نیست تا به موجب آن بر فرد یا طبقه دیگر احساس استیلا و چیرگی كنند. تنها آنان كه سودای سلطه و استیلا در سر میپرورانند، خود را آشكارا مالك حقیقی عقل جلوه میدهند و به قصد فریب یا تخریب این و آن ندای «اناالعقل» برمیآورند. آنان با اغراضی سوء، خود را واجد عقلی درازدامن و اندیشههایی بلند وانمود میسازند. اینان خودمدارانی هستند كه بیهوده بر طبل عقلمداری میكوبند. عقل نه محور رفتار، بلكه تابعی از دایرهی باز خواست و حیطه گشادهی منویات آنان را تشكیل میدهد.
سلطهگران اگرچه همچون دیگران از سرمایه اندیشیدن برخوردارند، اما از آنجا كه اندیشیدن را منحصر در خود و برای خود بهشمار میآورند و خودخواهانه در این عرصه برای دیگران حقی قائل نیستند، اندیشیدن در نزد آنان نه نمودی از جوهر وجود انسان و جانمایه آدمی، كه صرفاً یك امكان برای ایجاد سلطه و چیرگی بر دیگران تلقی میگردد. در پشت نقاب جذاب عقل سلطهگران چهره پلید شیطانی را باید نهفته دید. طُرفه اینكه اینان در این گمان بد بسر میبرند كه خود كانون تفكر و اندیشهاند. فقط آنانند كه چراغ حقیقت و معرفت را در اختیار دارند و جاهلان را در كورهراهها یاریگر و مددكار میشوند. فقط خود را شایسته گفتن و دیگران را پیوسته موظف به شنیدن و گوشگرفتن میدانند. این كسان از آن حیث كه خود را عاقلتر از دیگران به شمار میآورند، طریق پُرگویی را میآزمایند و از شنیدن گریزانند. مجال بیابند در تحقیر و تحمیق دیگران اندكی دریغ ندارند و با عباراتپردازیهای جذاب و تبلیغات مسموم خود امر بر دیگران مشتبه میدارند؛ دیگران نیز به تصورشان آنان عقل كاملند و در اندیشیدن هر موضوعی قادرند. (رجوع شود به جستار هفتم با عنوان «هنر سكوت»)
مصادر قدرت در حوزه سیاست گاه از سر نخوت آنچنان ماهرانه عقل خود را برتر، و بدین واسطه خود را مهتر جمع جلوه میدهند كه پنداری تنها آنهایند كه راه به تشخیص قلمرو سعادت و شقاوت مردمان دارند، قامت عقل مردمان در نقش رعایا كوتاه و آنان را در دستیافتن به لطیفه شناخت قدرتی نیست. به بهانه برتری عقل و در قالب ادعای داشتن عقلی كامل، جماعتی را حقیرانه بهدنبال خود میكشانند و یا قلمرویی را به حریق وامیدارند و نهایتا خط انهدام بر روی خاكی مینشانند. مصادر قدرت در پارهای آنچنان در استفاده از دارایی عقل، خود را قادر و توانمند نشان میدهند كه توگویی ساحت عقلشان به پهنای قدرتشان! بیچاره مردمی كه دل در گرو توانمندی عقلانی آنان بستهاند و از سر ناچاری بلندی قامت و فربهی اندام عقلمصادر قدرت را بر خود قبولاندهاند! غافل از این كه عقل ایشان عقلی است كه نه در راستای خلاقیت و روشنگری كه در راستای قدرت سیاسی به كار میآید. در حقیقت؛ چنین عقلی، عقل دولتی و چنین اندیشهای، اندیشهی كاویانی نام و عنوان میگیرد كه اساس آن تماما بر قدرت سیاسی و تثبیت آن استوار است.
آنجا كه اندیشهها به بهانه متفاوتبودن، فضا كم میآورند و چنان كه باید امكان عرضه نمییابند، نوعی اندیشهی معیار، قدرت و ظهور سیاسی پیدا میكند و حربهای در دست حاكمان و قدرتمندان میشود تا به مبارزه با اندیشههای متفاوت بپردازند و با توسل به رسانههای تبلیغاتی، یكساناندیشی را ترویج كنند. در حالی كه به صرف بودن اندیشهی معیار، نمیتوان به جنگ اندیشههای متفاوت و متنوع رفت و با استفاده از گُرز سیاست و درفش كاویانی قدرت با اندیشههای ناهمساز و ناهمگون به مقابله برخاست.
اندیشه متفاوت و ناهمساز برخلاف آنچه كه عدهای میپندارند هیچگاه نشانی از بیعقلی یا كمخردی ندارد. مگر این كه ما یك چارچوبی درست كنیم و بگوییم هر چه در این چارچوب قرار بگیرد عقل است و غیر از آن خلاف عقل و عقلانیت!
در حالی كه تنها چیزی كه درخصوص اندیشه متفاوت و ناهمساز میتوان گفت این كه از جنس و نوع دیگری است؛ البته بیش و كم متفاوت با اندیشهی معیار.
آنجا که اندیشهها به بهانه متفاوتبودن، فضا کم میآورند و چنان که باید امکان عرضه نمییابند، نوعی اندیشهی معیار، قدرت و ظهور سیاسی پیدا میکند و حربهای در دست حاکمان و قدرتمندان میشود تا به مبارزه با اندیشههای متفاوت بپردازند و با توسل به رسانههای تبلیغاتی، یکساناندیشی را ترویج کنند. در حالی که به صرف بودن اندیشهی معیار، نمیتوان به جنگ اندیشههای متفاوت و متنوع رفت و با استفاده از گُرز سیاست و درفش کاویانی قدرت با اندیشههای ناهمساز و ناهمگون به مقابله برخاست.
اندیشه متفاوت و ناهمساز برخلاف آنچه که عدهای میپندارند هیچگاه نشانی از بیعقلی یا کمخردی ندارد. مگر این که ما یک چارچوبی درست کنیم و بگوییم هر چه در این چارچوب قرار بگیرد عقل است و غیر از آن خلاف عقل و عقلانیت!
در حالی که تنها چیزی که درخصوص اندیشه متفاوت و ناهمساز میتوان گفت این که از جنس و نوع دیگری است؛ البته بیش و کم متفاوت با اندیشهی معیار.
اصولا انسان را در فرایند رشد و توسعه از اندیشههای متنوع و گاه متضاد گریزی نیست. ظهور اندیشههای رنگارنگ و ناهمسان و داشتن تعاطی با آن، لازمه رشد عقلی است. سخن حکیمانه «والتر لیپمن» Walter Lippmann (1974- 1889) فیلسوف و روزنامهنگار منتقد آمریکایی را از یاد نبریم که گفت: «وقتی ما همه یک نوع میاندیشیم، هیچ یک از ما نمیاندیشیم!» زیرا اندیشه امری نیست که از سر عادت و یا در قالب فرمان حادث شود و آنگاه شکلی یکسان و یکنواخت به خود بگیرد. طبیعی است که چرخهی اندیشه همیشه هم، در خط راست و مستقیم قرار نمیگیرد. اندیشه کلاس درس مدرسه نیست که شاگردان جملگی لباس فُرم بپوشند و با پوششی یکسان و متحدالشکل، نظامیافته سر ساعت، در صفی واحد روانه کلاس درس شوند و یک درس را مشق کنند و در چارچوب کتاب و درس داده شده، پاسخی مشخص در ذیل پرسش آزمون بنشانند!؟ زیرا آنچه که به اندیشه منزلت و اصالت میبخشد، یکساناندیشی نیست که در این صورت اصلا اندیشه نیست. اندیشه در وهله اول صرف نظر از درستی و نادرستی آن، از آن حیث که به محصول عقل آدمی بازمیگردد فینفسه دارای منزلت و اصالت، و در نتیجه احترام است، و در وهله دوم، نزدیکی و دوری اندیشه به لطیفه حقیقت است که تعیینگر ارزش و اعتبار آن میباشد.
اساسا یکساناندیشی و یکسانانگاری بیش و پیش از هر چیز رنگ و بوی سیاسی دارد. در پس یکساناندیشی و یکسانانگاری دست نامرئی قدرت و سایه سنگین سیاست را میتوان دید، و نه آزاداندیشی آزاداندیشان و نه تفکر آزاد متفکران. هیچ چیز نمیتواند زیانبارتر از این باشد که افراد کُپی یکدیگر باشند و همانند هم فکر کنند و همانند هم بخواهند. مگر این که سود در موزائیکی بودن و موزائیکی اندیشیدن بوده باشد! در فرهنگ زبانی آلمان ضربالمثلی است که «یکی از دو نفری که یکسان میاندیشند اضافی است». این ضربالمثل نشان از یک واقعیت در حوزه اندیشه دارد. لذا هیچ اندیشهای نمیتواند به هیچ بهانهای، آنهم برای همیشه، عنوان ممتاز و برتر را بر خود بنشاند و با این عنوان بیش و کم عرصه بر اندیشههای ناهماهنگ و ناهمساز تنگ دارد. دنیای عقل، زبان و منطق خود را اقتضاء میکند. اندیشهکشی با زبان سیاست و ماشین قدرت، با منطق عقل و ساحت آزاد آن بیگانه است؛ چراکه اگر اندیشهای در میدان آزمون یا زورآزمایی تاب نیاورد و فینفسه ضعیف جلوه کند به طور طبیعی و به خودی خود مرده است؛ دیگر به کشتن سیاسی و به کارگیری ماشین قدرت نیازی نیست.
اندیشهی ضعیف در دیالوگ با سایر اندیشهها به تقویت و فربهی خود نیاز دارد، و میبایست برای چیرگی بر اندیشهی حریف در یک مباحثه عقلانی، به تقویت قوای استدلالی و وجه برهانی خود بکوشد. درغیر این صورت ضعیفتر از پیش، گوشه انزوا اختیار کرده، چند صباحی بعد در ویترین عمومی رنگ میبازد و از میدان بدر خواهد رفت؛ بدینسان دیگر نیازی به از بین بردن آن در عرصه عمومی نیست. بنابراین آنچه که ساحت عقل اقتضا میکند نزاع اندیشههاست و نه کُشتن اندیشهها. زیرا در نزاع اندیشهها، انسانها آگاهی مییابند، چنانکه در نزاع قدرتها انسانها کشته میشوند. به عبارتی؛ آن اولی اقتضای ماشین عقل است و این دومی اقتضای ماشین قدرت.
بدینسان هیچکس حق ندارد در عرصه عمومی به استناد داشتن قدرت و پوشیدن کسوت سیاست، عقل خود را کاملتر و اندیشه و شناخت خود را بهتر و فربهتر از دیگران بیانگارد و بر اساس این انگاره، مُهر عدم بر تمامی اندیشهها فرود آورد و درعوض محصولات فکری خود را بر سایرین تحمیل دارد. بر پایه اصل تساوی عقل، برقراری هر گونه خودکامگی و سلطهگری مطرود است. همچنین این اصل، اجازه تحمیل اندیشهی سیاسی کشوری بر کشور دیگر را نمیدهد. تنها در قالب عرضه اندیشههاست که کشورها مجاز به تلاش و فعالیت میباشند؛ آنهم مشروط بر اینکه در قالب عرضه اندیشهها وصول به مقاصد سیاسی خود را منظور ندارند و پنهانی برقراری سلطه و قدرت را اراده نکنند. از سوی دیگر، به اقتضای اصل تساوی عقل، هیچ کشوری مجاز به احساس فتور و پذیرش ضعف عقلانی خود نیست. زیرا احساس خودباختگی در قلمرو عقل وجهی ندارد.
بنابراین اگر کسی با ادعای عقلمداری، عقل را منحصر در خود و قوم خود کند، در واقع او بدون این که خود خواسته باشد، بر خلاف ادعای درشت خود، عقل را میرانده است؛ عقل را خواسته یا ناخواسته آشکارا به مسلخ برده است. غافل از آنکه دایره عقل گستردهتر از آن است که کسی بتواند آن را در تور خودخواهیها و انحصارطلبیها محصور کند. انحصارگران و خودخواهان تنها نمایشی از تعقل و پیروی از عقل برپا میدارند و با نمایشی این چنینی، در نهان، سودای به بند کشیدن دیگران را در سر میپرورانند. اما آن که به راستی در تبعیت از عقل میکوشد و آن را مدار و محور امور قرار میدهد، علاوه بر خود، دیگران را نیز برخوردار از این حقیقت دانسته است؛ به خوبی از این واقعیت آگاه است که اندیشیدن با خود و در خود، بدون بازگشودن شبکههای ارتباطی برای رشد معرفت و برآمدن بر بام حقیقت کفایت نمیکند. بر این باور است که دیگران هم از سرمایه عقل و توان اندیشیدن برخوردارند و شاید راهی هموار به روی حقیقت گشودهاند، و پیوسته این الزام را برای خود ایجاد نموده است که باید سرمایههای عقل را در جریان هماندیشی و همافزایی به کار گرفت و اندیشهها را در مسیر تعاطی و میدان تضارب، آزادانه و فراخناک فرصت بروز و ظهور داد و هیچ اندیشهای را در زاویهای بسته و فضایی تنگ محدود نکرد.
بهرهمندی انسان از ابزاری چون زبان، خود دلالتی آشکار بر این واقعیت دارد که با استفاده از این امکان انسانها میتوانند اندیشهها و تراوشات فکری خود را به طور جمعی به محک آزمون نهند و بدور از خودمحوریها و انواع تنگنظریها به اندیشهای جمعی دست یابند و رویکردی نوین را در خود تجربه کنند. چرا که اندیشههای راکد و جزیرهای تنها در خود محصور میمانند و امکان فرارفتن از محدوده خود را نمییابند. آشکارا پیداست «اندیشه انسان، مانند خود او، وقتی تنها بماند کمرو و محتاط است و به همان نسبتی که با شمار بیشتری از مردم پیوند یابد محکمتر و مطمئنتر میشود.» عضدانلو، حمید، سیاست، قدرت، عقلانیت، ص ۲۲۳ در سایه تبادلات، اندیشههای مختلف با هر وزن و قوارهای تمام توان خود را میآزمایند و بدون هیچ پوششی رنگین و ظاهری جذاب و تبلیغاتی خود را در برابر مخاطبان کاوشگر و معرفتجو، تمام قد و به طور عریان عرضه میدارند. در پرتو تبادل و تعاطی اندیشهها، دیگر کسی امکان فریبکاری و یا تحمیل اندیشهای را بر دیگری نخواهد یافت و برای پیشبرد اندیشهی خود دست به سلاح اجبار و یا حربه نیرنگ نخواهد برد. اندیشهها دیگر رنگ و بوی صداقت خواهند یافت و صادقانه بر ذهن مخاطبان کاوشگر و معرفتجو خواهند نشست و آنها را بیش و کم از ثمرات خود بهرهمند خواهند ساخت.
عقلمداران و اندیشهورزان واقعی به این نکته واقفند که دیگران هم، از آنجا که سهمی از سرمایه عقل بردهاند، عازم طریق معرفت و شاید ساکن در کوه حقیقتاند. پیوسته دیگران را به این سمت روشنگرند که حقیقت آیینه شکستهای است که هرکس تنها تکهای از آن را به دست گرفته است. تصویر هرکس از حقیقت، رنگ و بوی خود را دارد و هر یک از آدمیان از منظر خاص خود میاندیشند و از نظرگاه خویش به واقعیت مینگرند؛ از آن رو که دنیای من، دنیای تو و دنیای او جداست. تفاوت در دنیاها و منظرها، ما را با اندیشههای گوناگون و گاه متضاد مواجه میسازد که از شناسایی آنها در یک فضای باز و بدون محدودیت ما را گریزی نیست. باید دانست: تنها در تعاطی و تقاطع اندیشهها است که میتوان راهی هموار را برای خود گشود و از بند اندیشههای غلط و نادرست رهایی یافت.
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید