1400/5/16 ۱۰:۲۴
رئیس فرهنگستان علوم گفت: مشکل همه حکومتهای زمان ما این است که سیاست از پشتوانه فرهنگ محروم مانده است. آنها گمان میکنند به پشتوانه فرهنگ نیازی ندارند.
سخنرانی دکتر رضا داوری اردکانی با موضوع «درطلب فرهنگ» به همت شورای بررسی متون و کتب علوم انسانی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به صورت مجازی برگزار شد.
وی در ابتدای سخنانش گفت: سخنرانی امروز بنده مصادف با روز مشروطه است و دریغ است که کسی در روز مشروطه حرف بزند ولی از آن یاد نکند. آنچه میدانیم این است که با آمدن مشروطه قدرت از دولت به مجلس و قوه قضاییه منتقل میشود؛ در چنین شرایطی مردم دیگر رعیت نیستند و آماده مشارکت در امور مدنی هستند. پس کار مشروطیت این بود که تغییری در مردم به وجود بیاورد ولی این تغییر بدون فرهنگ صورت میگرفت.
وی افزود: برگزاری انتخابات و تشکیل مجلس، کار دشواری نیست و چه بسا با وجود آنها تعبیر مهمی هم پدید نیاید؛ اما برای اینکه مردم مشارکت کنند باید از جایگاه ثابت بیرون بیایند و زندگیشان را بر وفق نظام عقلی سامان دهند. البته دگرگونیهایی به وجود آمد اما خود به خودی بود. در آن زمان فرهنگ جدید هم به صورت پراکنده آمده بود اما قوامی پیدا نکرد که نظم جدیدی را بنا کند و مردم را به مشارکت دربیاورد. اهل فضل در سراسر ایران بودند اما کشور به جامعهای نیاز داشت که نظم جهان جدید را بشناسد و فرهنگ جهان جدید را بیاموزد و مردم را برای زندگی در این نظم جدید آماده کند. در اروپا این کار، مشکل نبود زیرا تحول پیش از اینها اتفاق افتاده بود. در واقع آزادی و دموکراسی را نمیتوان به مردم اعطا کرد. مراد بنده از این سخنان این نیست که مشروطه را یک حادثه سطحی ناچیز بینگارم؛ مشروطیت حادثه بزرگی بود و وقتی به آثارش نظر میکنیم نمیتوانیم آن را مهم ندانیم. در دوران مشروطه شعر و ادبی به وجود آمد که میتوان آن دوران را دوران شکوفایی شعر فارسی دانست ولی چرا شاعران آن زمان افق آینده را تاریک و راه مشروطه را ناهموار دیده بودند. هنوز ۱۵سال از انقلاب مشروطه نگذشته بود که بسیاری از طرفداران به مدرنیزاسیون تقلیدی روی آوردند و طرح ترقیخواه را پیش کشیدند. نصرالله فیروز، محمدعلی فروغی و … ازرضا شاه حمایت کردند و پایههای اصلی حکومتش شدند. با این حال راهش دشوار و ناهموار باقی ماند و حال این راه را باید با فرهنگ خاص هموار کرد.
چهره ماندگار فلسفه درباره لفظ فرهنگ توضیح داد: «فرهنگ» در زبان ما بخشی از ادب و تأدیب بوده و حدود یک قرن است که معادل واژه cultureاست. این الفاظ معنایی بیش از ادب دارند و به قول یک نویسنده، فرهنگ به شکل خستگیناپذیری میکوشد چیزی را بسازد که هر فرد خواهان آن است. ما همه در طلب چیزی هستیم که به زندگی نظم و سامان دهیم، به همین دلیل باید در معنی فرهنگ بیشتر تأمل کنیم. در زمانه امروز معنایی که برای فرهنگ قائل شدیم به صورتی است که انگار فرهنگ ضدپریشانی و آشفتگی است. متقدمان با چنین اموری آشنایی نداشتند و آنها به جای عقل، خرد و حکمت را ساز و کار میدانستند؛ اما امروز که فرهنگ اروپایی در همه جای جهان منتشر شده نمیتوان به فرهنگ بدون اعتنا به تاریخ آن اندیشید. فرهنگ مصادق اصلی هنر، شعر و ادب و حکمت است. اما باید پرسید آیا اینها میتوانند ما را در کارها سامان دهند و نظم زندگی ما را بسازند؟ ما بیتوجه به گذشته و معارف آن و بدون انس به زبان مادری راهی به شعر، هنر و حکمت نمییابیم. بنابراین لازم است به وضع اکنون نیازها و امکانها بیندیشیم و از تجربههای تاریخ درس بیاموزیم.
داوری اردکانی ادامه داد: عشق و راستی و دوستی اساس همه چیزند. حتی تاریخ غربی هم با عشق آغاز شده است، عشق راه به راستی میبرد و راه راستی خیلی زود به دوستی میرسد. عشق، شرط بقا و دوام یک جامعه انسانی است اما ماندن در این راه آسان نیست. وقتی چراغ عشق بیفروغ میشود، دروغ و کینه دوام مییابند. فردوسی، عطار و سعدی از آن جهت ماندگار شدند که عشق به حقیقت را یاد مردم میآوردند. با تحول دوران ما این را نمیتوان کافی دانست. زندگی در زمان ما دستخوش تحولات اساسی شده است. ما امروز دانش و پژوهش داریم و علم جدید به سازمانها و نهادها برای اینکه منشأ اثر باشد باید هماهنگ باشد و هماهنگکننده آنها فرهنگ است که جانشین راستی، دوستی و عشق شده است. البته اولین اشکالی که ممکن است بر حرفهای من وارد شود این است که گویی دوران قدیم، دوران راستی بوده و دوران جدید، عشق و دوستی را بر باد داده است. من چنین گمانی ندارم و دوران قدیم دوران صلح و آرامش نبوده و دوران جدید هم دوران خشونت، قهر و ستم نیست. خشم و خشونت همیشه بودهاست اما مزیت دوران جدید این است که میتوان به امکانهای مختلف زندگی فکر کرد. پس وقتی از جهان عشق و دوستی حرف میزنم مرادم این نیست که قبلاً بوده و الان نیست. مردمان همیشه این استعداد را دارند که بنای زندگی را بر اساس دوستی و راستی بگذارند و خب چرا امیدوار نباشیم؟ مگر اصول دوستی مورد قبول همگان نیست؟ مقدمات همه مشکلات کنونی از کجا آمده؟ پندار غالب این است که اهل سیاست باید به این مسائل بپردازند. اما راه سیاست نمیتواند آنها را رفع کند مگر با کمک فرزانگان و آشنایان با امکانهای وضع موجود؛ ولی مگر یافتن انسانهای دانا آسان است؟ یافتن چنین حکومتی و سیاستی از یافتن فرزانگان سختتر است.
استاد فلسفه دانشگاه تهران تأکید کرد: مشکل همه حکومتهای زمان ما این است که سیاست از پشتوانه فرهنگ محروم مانده است. آنها گمان میکنند به پشتوانه فرهنگ نیاز ندارند. در کشورهای آسیایی و آفریقایی که سیاست استقلال طلبی شکست خورده، قضیه شکل دیگری دارد. بعضی از کشورها مثل چین طرح مدرنیزاسیون تقلیدی را اجرا کردند و کشورهای دیگر راه پیشرفت دیگری را انتخاب کردند. در این میان چیزی که فراموش شد این بود که آموزش و پرورش و کشاورزی و خواب و خور و معاش مردم را چگونه باید سر و سامان داد. نشناختن سازوارگی اشیاء یکی از مسائل زندگی جدید است. مشکل، ریشه در فهم اکنون، گذشته و آینده دارد. دوای این درد در اروپا، فرهنگ نام داشت اما ما آن را به نام فرهنگ نمیشناسیم زیرا از آغاز قرن بیستم در بسیاری از نقاط بهویژه کشورهای توسعه نیافته معلوم شد که مردم به برنامهریزی نیاز دارند. از یک قرن پیش حزب بولشوویک روسیه برنامه پیشرفت را تدوین کرد و کمتر برنامهای اجرا شد که حاصلش نظم جامعه باشد. این برنامهریزی بسیار دشوار است و نباید از آن چشم پوشید.
داوری اردکانی گفت: یکی از مشکلات زمانه ما آن است که برنامهریزی ها مبدأ و مقصدی ندارند. گاهی هم که مقصد دارند اما مقصدشان وهمی و خیالی است. یعنی میخواهند به زندگی، مردم و جامعه انسانی صورتی که دوست دارند را بدهند و به همین دلیل شکست میخورند. معمولاً تدوین برنامهها به عهده حکومت است. اما برنامه هماهنگ کننده را چگونه میتوان اجرا کرد؟ تدوین هر برنامهای باید به قصد اجرا باشد. ما باید مقصد معین داشته باشیم و برنامهنویسان باید مقصد را معین کنند. این برنامهریزیها و پیشنهادها اگر عملی باشند، شاید بتوانند گشایشی پدید بیاورند. برنامهنویسان باید از وضع کنونی اطلاع کافی داشته باشند و بدانند که اجرای پیشنهادهایشان خللی در نظم به وجود نمیآورد و زمینه و مقدمه را برای اقدامات بعدی فراهم کنند. فهم و درک آشنایی در کتابخانه اگر عین فرهنگ نباشد کافی نیست، برنامهریزی به مدد برنامهریزی و اجرای آن با اطلاع از شرایط و امکانات انجام میگیرد. برنامهریزی باید براساس اطلاعات و امکانهای علمی و عملی کشور صورت بگیرد. عزم، دانایی و توانایی سه اجزای اصلی برنامهریزی هستند. مشکلاتی که در حال حاضر وجود دارد به فقدان روح هماهنگ کننده بر میگردد. گم شدن راه و سست شدن عزم رفتن به مقصد یکی از این مشکلات است. هیچ فرهنگی بدون انس با زبان دوام نمیآورد. با همه اینها راه امید بسته نیست. ایران در طول تاریخ، دردهای بسیاری را تحمل کرده است. ما حکمت و معرفت و ادبی داریم که جلوه روح بزرگ ایران است. مقصود این نیست که ما هم راه گذشتگان را برویم اما باید از تاریخ درس بیاموزیم و ناهمواریهای راه را با نیروی همت، پژوهش و علم هموار و با چراغ فرهنگ روشن کنیم.
وی افزود: در زمانه ما خرد باید بگوید چه کنیم و خرد باید با علم توأم باشد که اگر این گونه نباشد کارها سامان ندارند. زمان اکنون ما زمان بحران فرهنگ است. اروپا و امریکا فرهنگ را بازنشسته کردند اما حرمت آن را رعایت میکنند. در دنیای امروز که نظم دیجیتالی دارد، به فرهنگ نیازی نیست. جهان دیجیتال فرهنگ را به دادهها و اطلاعاتی تبدیل کرده که به همه میفروشد و این کاری است که همه ما میتوانیم بکنیم. اما باید پرسید حالا فرهنگ چه وضعی دارد؟ آیا فرهنگ میتواند جان جامعه باشد و آن را نظم دهد؟ در این زمانه دفاع از فرهنگ کاری بسیار دشوار اما شریف است.
منبع: مهر
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید