1399/12/11 ۰۹:۵۶
برنامه پژوهشی ابراهیم توفیق و همكارانش، یكی از قابلتوجهترین طرحهای فكری در ایران معاصر است كه تاكنون چند خروجی داشته از جمله دو كتاب نامیدن تعلیق و برآمدن ژانر خلقیات ایرانی. این جامعهشناسان، با مطالعه انتقادی پژوهشهای جامعهشناسانه و برخی آثار روشنفكری ایرانی در بیش از نیم قرن اخیر، به ویژه از ابتدای دهه 1340، پیشنهادهها (تزها)ی مهم و بحثبرانگیزی را طرح میكنند
برآمدن ژانر خلقیات ایرانی در گفتارهایی از هاشم آقاجری و ابراهیم توفیق
محسن آزموده: برنامه پژوهشی ابراهیم توفیق و همكارانش، یكی از قابلتوجهترین طرحهای فكری در ایران معاصر است كه تاكنون چند خروجی داشته از جمله دو كتاب نامیدن تعلیق و برآمدن ژانر خلقیات ایرانی. این جامعهشناسان، با مطالعه انتقادی پژوهشهای جامعهشناسانه و برخی آثار روشنفكری ایرانی در بیش از نیم قرن اخیر، به ویژه از ابتدای دهه 1340، پیشنهادهها (تزها)ی مهم و بحثبرانگیزی را طرح میكنند، از جمله اینكه علوم اجتماعی ایران در این بازه زمانی، با تعلیق لحظه حال و وانهادن، به جای توضیح شرایط اكنونی و یافتن راهحلی برای مشكلات و مصائب امروزی، به گذشتهای برساخته فرا میخوانند، یعنی روایتی از پیش آماده از تاریخی یكدست و گرفتار در چرخه استبداد-آشوب برساختهاند و نهایتا هر معضلی را به آن منتسب میكنند، یا مدام از گرفتاری ما میان دوقطبی سنت و تجدد سخنسرایی میكنند و از اینكه نه این هستیم و نه آن، بدون اینكه بالاخره به ما نشان بدهند كه چی هستیم! توفیق و همكارانش، در كتاب برآمدن ژانر خلقیات ایرانی، به واسازی گفتارهای رایجی میپردازند كه خواه افواهی، خواه عامهپسندانه و خواه در ردای پژوهشهای علمی میكوشند بگویند كه ما ایرانیان، چه خلق و خوهای - عموما- مذموم و ممدوحی داریم. از دید توفیق و همكارانش، این ژانر یا به تعبیر هاشم آقاجری، گفتمان، در راستای همان نگاه تقلیلگرا، همه مشكلات و مصائب را به شخصیت و روحیات جمعی فرو میكاهد و شرایط را برای توجیه نوعی مهندسی اجتماعی و نظارت و هدایت از بالا فراهم میسازد، رویكردی كه در اشكال حادش به نوعی دولتگرایی اقتدارگرا منجر میشود. هاشم آقاجری البته برآمدن گفتمان خلقیات را ذیل انحطاطپژوهی ایرانیان در دو سده اخیر ارزیابی میكند، یعنی از اوایل قرن نوزدهم كه با مواجهه و سپس شكست ایران در برابر روسیه، خودآگاهی به عقبماندگی پدید آمد و كوششهای روشنفكران جهت توضیح این شكست و تاخیر تاریخی آغاز شد. البته به نظر میرسد تفاوتی اساسی و منطقی بین آنچه توفیق و دوستانش میگویند، با روایت آقاجری وجود دارد، یعنی به عبارت دقیقتر، لاجرم روایت آقاجری از انحطاطاندیشی و خاستگاههای آن، ذیل همان نظام دانشی تولید شده كه توفیق و همكارانش میكوشند آن را واسازی كنند. در هر صورت آنچه میخوانید، گزارش ما از گفتار این دو پژوهشگر معاصر است كه در جلسه اخیر موسسه سیاووشان با هدف نقد و بررسی كتاب برآمدن ژانر خلقیات ایرانی برگزار شد. سید حسین مجتهدی، روانكاو و رواندرمانگر نیز در این جلسه از منظری روانشناختی به تحلیل كتاب پرداخت كه گزارشی از صحبتهای او در بخش دیگری از همین صفحه ارایه شده است.
***********
از هرودوت تا به امروز/ هاشم آقاجری
استاد تاریخ دانشگاه مدرس
ژانر خلقیات ایرانی پیشینهای كهن دارد و از دوره هرودوت تا به امروز، در این باره خواه خود ایرانیان و خواه دیگران نوشتهاند. البته خلقیاتنگاریهای گذشته، بیشتر گروهی، صنفی، منطقهای، قبیلهای، جنسیتی و ... بوده. اما بحث درباره خلقیاتنویسی ملی و بحث درباره كاراكتر ملی، امری معاصر و مربوط به دورهای است كه ما با واقعیتی ملی به نام ایران مواجه شدیم. دكتر توفیق و همكارانش در كتاب برآمدن ژانر خلقیات ایرانی نشان میدهند كه میتوان در منابع مختلف و ژانرهای مختلف منبعشناختی تاریخی اعم از تاریخنگاریها، جغرافیانگاریها، اندرزنامهنگاریها و رسالههای گوناگون، به صور متفاوت درباره ایرانیان از نظر شاعران، نویسندگان و شخصیتهای مختلف ایرانی، مطالبی بخوانیم. گاهی این مطالب مختص به گروه یا قشر یا طبقه یا مردمان منطقه خاصی (بهخصوص در جغرافیانگاریها) است. مثلا در احسنالتقاسیم مقدسی میتوان نوع نگاه او یا معاصران او درباره مناطق مختلف ایران را بخوانیم. ادبیات ما هم از فردوسی به بعد، مشحون از مطالبی درباره مردم ایران به تفكیك شهر یا روستا یا مذهب یا شغل و حرفه و كار است.
اما چنان كه كتاب میگوید، این خلقیاتنگاریها كه متعلق به دوران پیشاملی و پیشامدرن ایران است، تشكیلدهنده یك «ژانر» یا دربرگیرنده یك «دیسكورس» مشخص نبوده است زیرا بهرغم اینكه در دورههای مختلف تاریخی، به علل گوناگون، اخلاق ایرانیان میتوانست مورد توجه خودشان یا بیگانگان قرار گیرد، اما این خلقیاتنویسی، جنبه محوری و پروبلماتیك نمییافت و بهطور ضمنی مورد اشاره واقع میشد، گاهی حتی در مقابلههای تفاخرآمیز مثل آنچه در نهضت شعوبیه میبینیم، این كار صورت میگرفت.
خلقیاتپژوهی ذیل انحطاطپژوهی
اما آنچه امروز به عنوان خلقیاتپژوهی مینامیم، حاصل یك موقعیت تاریخی خاص است كه آن موقعیت از دید خلقیاتنگاران، موقعیت انحطاط است؛ به عبارت دیگر میتوان خلقیاتنویسی را ذیل انحطاطپژوهی و انحطاطشناسی بررسی كرد. گفتمان انحطاطپژوهی خود حاصل آگاهی یا خودآگاهی وجدان ایرانی نسبت به شكافهایی است كه میان موقعیت خودش و موقعیتهای ماضی خود از سویی و میان موقعیت اكنونی خودش در ایران با موقعیتهای اكنونی غیرایرانی به خصوص در فرنگ است. در نتیجه مساله انحطاط از قرن نوزدهم میلادی به مسالهای كانونی در ایران بدل شده است. در این بازه گفتمانهای گوناگونی ذیل انحطاطپژوهی تولید و ترویج شده است و تلاشهای گوناگونی برای توضیح انحطاط صورت گرفته همچون توضیح دینخویی مثل آرامش دوستدار، یا در ربط با اندیشه سیاسی یا فلسفی، مثل جواد طباطبایی، یا با استفاده از استبداد (دسپوتیسم) مثل همایون كاتوزیان، یا با مدد گرفتن از استعمار خارجی و ... عدهای نیز مساله انحطاط را با توجه به مساله خلقیات توضیح دادهاند. بنابراین خلقیاتنگاری را زمانی میتوان تحلیل كرد كه دریابیم معطوف به چه پروبلماتیكی مطرح شده است.
شخصیت ایرانی و منش و ویژگیهای او، از اوایل قرن نوزدهم برای خود ایرانیان در مواجهه با اروپاییان مساله شد، از كتاب حاجی بابای اصفهانی گرفته تا مجموعهای از آثار انتقادی چون حیات یحیی یا سیاحتنامه ابراهیمبیگ نوشته زینالعابدین مراغهای. در واقع خلقیاتنگاری نوعی خودانگاره (self image) ایرانی است و در آن تلاش میشود به معضلاتی در شخصیت ایرانی كه موجب انحطاط شده، بپردازند.
مواجهه با دیگری
در هر قومی زمانی خویشتن پروبلماتیزه میشود كه این خویشتن با دیگری مواجه شود. ویژگیهای این مواجهه، در این خودانگاره و خلقیاتنگاری او تاثیر دارد. در قرن نوزدهم به دلیل تناسب قوای نابرابر ایران با غرب، این خودانگاره غالبا همراه با حقارت و انتقاد و نیازمند پالایش بود. در طول تاریخ ایران حداقل میتوان سه مواجهه خود ایرانی را با دیگریهای دیگر تفكیك و تفاوتهای این خودانگارهها را ارزیابی كنیم. نخست دوره هلنیستیك و مواجهه ایرانیان با یونانیان بعد از حمله اسكندر است. در ادبیات دوره ساسانی و اشكانی، با طرز تلقی پارتها و پارسها از خودشان نسبت با یونانیان و تمدن هلنی آشنا میشویم. همچنان كه در دوره دوم، شاهد مواجهه ایرانیان با اعراب و مسلمانان فاتح به خصوص در جنبش شعوبی هستیم كه شاهد خودی مفاخرهآمیز و ممدوح هستیم. در دو مواجهه مذكور، نوعی خودانگاره یا خلقیاتنگاری ممدوح میبینیم. اما در خودانگاره معاصر از قرن نوزده به این سو، شاهد تاكید خلقیات مذموم هستیم، مثل رساله «انشاءالله ماشاءالله» كه در آن یكی از صفات مذموم ایرانیان را كه مانع از اراده معطوف به عمل و جنبش علیه استبداد شده، نقد كرده است.
مطالعه مرتبه اول، مطالعه مرتبه دوم
مساله خلقیاتنگاری را در دو سطح میتوان بررسی كرد: نخست نوعی مطالعه مرتبه اول، یعنی مجموعه این آثار را از قرن 19 به این سو، با معیار اعتبار بررسی كنیم، یعنی تحلیل كنیم این گزارههایی كه در این آثار درباره «همه یا بسیاری از ایرانیان»، طرح شده، چقدر معتبر و دقیق است؟ خصوصا این خلقیاتنویسی در دهههای هفتاد و هشتاد و نود ایرانی به یك گفتمان غالب و رایج بدل میشود. مثلا آیا میتوان چنان كه مهندس بازرگان میگوید، سازگاری را صفت همه ایرانیان خواند یا ایرانیان براساس شیوه زندگی، ویژگیها و خلق و خوهای دیگری دارند. اما مطالعه مرتبه دوم كاری به بررسی صحت و سقم ادعاهای آثار خلقیاتنگارانه ندارد، بلكه به این میپردازد كه اصولا گفتمان خلقیاتنویسی محصول چه موقعیتی است و چه كاركرد و نقشی دارد؟ چگونه بازتولید میشود؟ در این رویكرد خود خلقیاتنویسی به عنوان یك گفتمان مورد بحث قرار میگیرد و كتاب حاضر همین رویكرد را دارد.
گفتمان خلقیاتنویسی بر خلاف گفتمانهای ضداستبدادی و ضداستعماری یا ... میكوشد مساله انحطاط را در ربط با مردم و جامعه مورد توجه قرار دهد. از این نظر محصول بحران مضاعف است. یعنی اگر انحطاطپژوهی را محصول بحران بخوانیم، خلقیاتپژوهی به عنوان یك گفتمان محصول بحران مضاعفی است كه از دهه 70 در ایران رخ نمود و خود محصول یأس و ناامیدی از بازكردن راهی در سطوح كلان و سرخوردگی از پروژههای سیاسی است. به همین علت است كه در چند دهه اخیر شاهد نویسندگان فراوانی هستیم كه آثاری عامهپسند با رویكرد خلقیاتنویسی خلق كردهاند كه البته بسیاری از آنها تلاش داشتند روكشی علمی و آكادمیك به گفتار خودشان بدهند. این نویسندگان تعمدا توجه خود را از تحولات ساختاری و ایجاد تغییر از بالا به مردم معطوف كردهاند و كوشیدهاند با خودكاوی ملی ریشههای انحطاط و توسعهنیافتگی را در اخلاق (اتوس) و منش و شخصیت مردم بیابند. یعنی اگر در دهههای 1340 و 1350 مساله انحطاط در ربط با استبداد و استعمار در نظر گرفته میشد و راهحل نوعی تغییرطلبی رادیكال ارزیابی میشد، در دو دهه بعد، به نتایج دیگری رسید و به تدریج تئوری انقلابیگری، جایگاه ممدوح خود را از دست داد و اساسا ضدانقلابیگری در مركز توجه قرار گرفت و نوعی رفرمیسم و اصلاحات تدریجی جای آن را گرفت. در ادامه این اصلاحات روبنایی رقیقتر شد و به تناسب این فضای گفتمانی، خلقیاتنویسی نیز گسترش پیدا كرد. این گفتمان در حوزههای دیگر نیز بازتولید میشود، مثلا شاهدیم كه معلمان اخلاق و نظریهپردازان معنویتگرایی و روانشناسی یونگی و خودسازی و ... گسترش مییابد.
فراتر از یك ژانر
من البته با اصطلاح ژانر به تعبیر باختینی -كه عمدتا در مورد رمان به كار میرود- موافق نیستم. خلقیاتنویسی فراتر از یك ژانر است. ضمن آنكه دهههای 40 و 50 را دهههای تولید ژانر یا گفتمان خلقیات ایرانی نمیدانم. نباید واحد تحلیل خود را محدود به متونی خاص كنیم كه مخاطبان محدودی داشتند. ژانر و گفتمان خلقیاتنویسی محصول یأس و سرخوردگی دورانی و نسلی و نتیجه نوعی خودكاوی و گشودن راهی برای راهحلهای رفرمیستی است. مطالعه گفتمانی دهههای 40 و 50 دقیقا عكس این رویكرد را نشان میدهد، یعنی گفتمان مسلط در این دو دهه در زمینههای مختلف، تغییر از بالا و دگرگونیخواهی ساختاری است. اكثریت آثار ادبی و روشنفكری و هنری دهههای 40 و 50 بر خلاف متون افرادی خاص و آكادمیك، نسبتی با خلقیاتنویسی جمالزاده یا بازرگان ندارد و همگان بازنمایانگر دیسكورس تحول خواه ساختاری و انقلابی هستند. بنابراین اگر موضوع را به صورت تحلیل گفتمان در نظر بگیریم، دو نوشته جمالزاده و بازرگان را نمیتوان پدیدآورنده ژانر به معنای مدنظر نویسندگان كتاب در نظر گرفت. به هیچوجه جمالزاده و بازرگان پاسخگوی زمینه اجتماعی دهههای 40 و 50 نیستند. البته خلقیاتنگاریهای قرن نوزدهمی نیز نمیتوانند یك دیسكورس تلقی شوند. اما دوره واقعی این ژانر یا گفتمان را باید دهههای 70 و 80 و 90 خواند و در این دهههاست كه میتوان توضیح تاریخی برای ظهور این گفتمان یافت. با ژانر خلقیات نمیتوان انقلاب 57 را توضیح داد، بلكه انقلاب را میتوان با گفتمان روشنفكری رادیكالی توضیح داد كه در آثار ادبی و فكری و هنری و كنش فعالان و جنبشهای سیاسی پدید آمد. آثار مشهور منسوب به ژانر خلقیات مثل كتاب جمالزاده و كتاب بازرگان، تنها بعد از انقلاب و به ویژه از دهه 1370 به این سو مورد توجه قرار گرفت.
جایگاه سوژگی/ ابراهیم توفیق
جامعهشناس
در بحث خودم به دو اصطلاح «ایماژ شكست» و «وسواس تكرار» میپردازم. ما در كتاب یك جایگاه سوژگی معینی را مورد بحث قرار میدهیم كه برای خودش این وجه را قائل میشود كه درباره چیزی صحبت میكند كه گویا خودش بیرون آن قرار گرفته است. ما این موضوع را به صورت تكرارشونده در تمام دورانی كه خلقیاتنویسی و خلقیاتگرایی وجود دارد، شاهدیم. این جایگاه سوژگی مورد توجه ما است. این جایگاه سوژگی از منظری با چیزی كه عقبماندگی خوانده مواجه شده و بر این موضوع تمركز میكند كه ما از قرن نوزدهم عقب افتادهایم. این عقبماندگی خود را با یك تاریخ طولانی استبداد مرتبط میكند؛ استبدادی كه در خلقیات مردم نشسته و موجب این خلقیات منفی شده و در ادامه استبداد را بازتولید میكند. این بحث به صورتهای متفاوتی خود را نشان داده است.
ما سعی كردهایم بیرون این جایگاه سوژگی بایستیم و آن را بشناسیم و نشان دهیم كه چگونه این جایگاه سوژگی گفتارهای معینی را در طول زمان تولید و بازتولید میكند و از آن منظر به آنچه ملت یا مردم مینامد، نگاه و آن را به ابژه تحقیق خودش بدل میكند. بنابراین ما با گونههایی از نوشتار مواجه هستیم كه مدعی است شناخت یا خوانشی ارایه میكند از آنچه خلق و خوی مردم مینامد و آن را سبب تولید و بازتولید استبداد میداند. این كار، یعنی فهرست كردن مجموعهای از خلقیات منفی عامل استبداد، در كتاب جمالزاده بسیار برجسته است. در ادامه با صورتهای علمیشده این ژانر مواجه میشویم. ما به ویژه در دو دهه اخیر شاهد تلاش در علمی كردن چیزی هستیم كه ژانر خلقیات خواندهایم. اما این هر دو، یعنی هم صورت ابتدایی آن هم صورت مدعی علمی شده آن، هر دو مدعی هستند كه دانشی نسبت به واقعیت تولید میكنند.
تكرار وسواسی
مراد از «تكرار وسواسی» یا «وسواس تكرار» در بحث ما این است كه در آثار این ژانر گویی نوعی تكرار پیش روی ما گذاشته شده كه ابدی و ازلی به نظر میآید. یعنی گویی ما با یك وضعیت تكرارشوندهای از استبداد- مردم مواجه هستیم. از جایی به بعد یك جایگاه سوژگی پیدا میشود كه متوجه این رابطه تكراری و ابدی است. بحث ما راجع به واسازی (deconstrution) و تبارشناسی این جایگاه سوژگی است. در این تلاش كوشیدیم نشان دهیم كه این جایگاه سوژگی صورتهای متفاوت و تكرارهای متفاوتی دارد. امروز بهطور خاص با نوعی از آن مواجهیم كه تفاوتهای جدی با لحظات آغاز خودش دارد.
ما در كتاب كوشیدیم نشان دهیم كه در لحظات آغازین شكلگیری این جایگاه سوژگی، بحثهایی چون عقبماندگی از فرنگ، آگاهی از پیشرفت و تاملاتی در این باره مطرح میشود كه چگونه میشود این عقبماندگی و شكستخوردگی را مرتفع كرد. بحث خلقیات در همین بستر پدید میآید و در نتیجه عمدتا این شكست یا عقبماندگی به چیزی بیرون از خود ما منتسب میشود، یعنی گویی ذاتی تصور میشود كه در طول تاریخ بر اثر تهاجمات بیگانگان از نهاد پاك خودش دور شده و باید اقداماتی (اعم از اصلاحات یا انقلاب) شكل بگیرد، تا پاك نهادی را دوباره احیا كند. اگر دورهای اعتمادی به خود ملت وجود دارد كه بتواند این كار را مثلا در فرآیند انقلاب مشروطه انجام بدهد، بعدا كه این اتفاق نمیافتد و تلقی شكست از انقلاب مشروطه پدید میآید، میلی به سمت دولتی به وجود میآید كه باید ملت را به سمت پیشرفت تربیت كند.
ما در دوره پهلوی اول و در دورههایی از پهلوی دوم با این مساله روبرو هستیم، اما بعد چند اتفاق میافتد كه همنشینی یا همجواری آنها ژانر خلقیات را ممكن میكند. یعنی محتواهایی كه از بیش از صد سال قبل پدید آمده، در یك ژانر معین- با تعریف مراد ما از باختین- یك فضای سخن را پدید میآورد كه خودش حاصل همنشینی عناصر متعددی است. كودتای 28 مرداد، تبدیل ایده عمومی پیشرفت به مساله مدرنیزاسیون و توسعه، شكلگیری ساختارهای دولتی مبتنی بر ایده توسعه مثل سازمان برنامه و بودجه، شكلگیری علوم اجتماعی و بهطور كلیتر علوم ناظر بر اجتماع، برخی از این عناصر هستند.
مساله استبداد
همنشینی این عناصر در یك فضای در هم تنیدهای در اوایل دهه 1340، فضایی را ایجاد میكنند كه به برآمدن دو ژانر همسایه كمك میكند، دو ژانری كه یكدیگر را تغذیه میكنند: نخست ژانر خلقیات كه آن را با كار جمالزاده برجسته كردیم و دوم و همزمان با آن ژانر جامعهشناسی تاریخی است. هر دوی این ژانر مدعی تولید شناختی برای توضیح علت عقبماندگی ما از امیركبیر به این سو هستند. اینجا شیفت مهمی رخ میدهد و بحث پاكنهادی كفایت نمیكند. یعنی صرفا نمیتوان گفت كه مردمان خوب هستند و باید به ذات اصلی شان بازگردند. با صرف تاكید بر حمله مغولان و ... مشكل حل نمیشود. امر بنیادیتری هست كه مساله استبداد است و در ژانر جامعهشناسی تاریخی نزد كسانی چون خنجی و كاتوزیان و ... دیده میشود. نمونه دیگر آثار فریدون آدمیت است كه مدعی جامعهشناسی تاریخی است. همنشینی این دو ژانر (خلقیات و جامعهشناسی تاریخی) یك فضای سخن را تولید میكند كه همه در موافقت یا مخالفت با آن بحث میكنند.
طرحی برای مهندسی اجتماعی
تفاوت ژانر یا گفتمان اهمیت اساسی ندارد. تاكید ما بر مفهوم «ژانر» برای اشاره به تفكیك دورههای مختلفی است كه نوشتارها و گفتارهای خلقیاتگونه دچار دگردیسی میشوند و در این دوره به یك تراكمیافتگی میرسد كه ما آن را ژانر مینامیم. دكتر آقاجری گفتند كه تولد ژانر یا گفتمان خلقیات مربوط به بعد از انقلاب است و در دهه 40 اتفاقا گفتارهای دیگری هژمونیك هستند كه نوعی آرمانگرایی یا انقلاب را میپرورانند. ما در این كتاب نخواستیم شكلگیری دیسكورس انقلاب را توضیح دهیم، بلكه هدف توضیح شكلگیری یك فضای سخنی است كه همزمان با بسیاری از تحولات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی است، مثل دولتی كه مدعی توسعه است یا فضای نشری كه گسترش یافته یا توسعه شهری و از همه مهمتر شكلگیری تكنوكراتیسمی كه برای مهندسی جامعه باید نوعی از شناخت از آن داشته باشد.
بحث ظهور ژانر خلقیات نافی شكلگیری گفتار انقلابی نیست. اما در گفتار اصلاحطلبان هم علاقه خاصی به گفتار خلقیاتی دارند، هم به شكل عامیانه آن و هم به صورت علمی آن. یعنی گویی ما همواره با مردمانی سر و كار داریم كه باید تربیت شوند. بعد هم به محض اینكه با ابعاد و نشانههای شكست اصلاحات مواجه میشویم، بار دیگر انگشت اتهام به سمت مردمانی باز میگردد كه موجب شكست شدهاند و دوباره تكرار متداوم استبداد و خلقیات را میبینیم كه گویی یكدیگر را به صورت متقابل مشروط و بازتولید میكنند. خلاصه آنكه اساس بحث ما درباره آن جایگاه سوژگی است كه میتواند راجع به این مملكت و تاریخ آن صحبت كند، در حالی كه گویی خودش بیرون این قضیه قرار میگیرد. این لحظه تعیینكنندهای است كه باید مورد توجه قرار بگیرد.
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید