1393/9/15 ۰۸:۴۴
هگل اگرچه از جمله فیلسوفان بزرگ تاریخ است كه تاریخ فلسفه را به قبل و بعد از خود تقسیم میكند، اما در ایران بیش از دیگر فیلسوفان بزرگ همتراز خود مورد استقبال قرار گرفته است. با نگاهی به روند شتاب ترجمه متون اصلی هگل به فارسی و به خصوص در چند سال اخیر، به نظر میرسد مورد اقبال قرار گرفتن هگل بیشتر هم شده است. از قضا هم متفكران راست چاره را در هگل میبینند و هم متفكران چپ. موسسه پرسش هم پنجشنبه هفته گذشته را به هگل اختصاص داده بود. اولین نشست موسسه پرسش در ساختمان جدید به مناسبت بزرگداشت روزجهانی فلسفه بود كه با تاخیر چند هفتهیی برگزار شد.
علی ورامینی: هگل اگرچه از جمله فیلسوفان بزرگ تاریخ است كه تاریخ فلسفه را به قبل و بعد از خود تقسیم میكند، اما در ایران بیش از دیگر فیلسوفان بزرگ همتراز خود مورد استقبال قرار گرفته است. با نگاهی به روند شتاب ترجمه متون اصلی هگل به فارسی و به خصوص در چند سال اخیر، به نظر میرسد مورد اقبال قرار گرفتن هگل بیشتر هم شده است. از قضا هم متفكران راست چاره را در هگل میبینند و هم متفكران چپ. موسسه پرسش هم پنجشنبه هفته گذشته را به هگل اختصاص داده بود. اولین نشست موسسه پرسش در ساختمان جدید به مناسبت بزرگداشت روزجهانی فلسفه بود كه با تاخیر چند هفتهیی برگزار شد. در این نشست كه با استقبال بسیار زیاد مخاطبان روبهرو شده بود، مراد فرهادپور و صالح نجفی سخنرانی كردند. مراد فرهادپور كه پیش از این و در سالهای اخیر درسگفتارهای بسیاری در رابطه با هگل در موسسه پرسش داشته است از سیاست بعد از هگل گفت و صالح نجفی، مترجم و منتقد حوزه فلسفه و هنر هم در رابطه با هگل و انقلاب فرانسه سخنرانی كرد. در ادامه مطلب متن تقریر و خلاصه شده از سخنرانی این دو را میتوانید مشاهده كنید.
***
نظریه در كشور ما به دلایل سیاسی واجد یك مازادی است ولی به دلایل تاریخی مانند خوب كار نكردن دانشگاهها و سیستم آكادمیك و نبود ترجمه قابل اطمینان و كامل از آثار فیلسوفان و اندیشمندان باعث میشود این مازاد سریعا توسط اطلاعات و یا توسط اشكالی از تاریخ عقاید پر شود. قصد من این نیست كه در این زمان كوتاه به بررسی آرای سیاسی هگل و تاثیر او بر دیگران بپردازم. بلكه توجهم معطوف به طرح چند پرسش و مساله خواهد بود كه بیشتر تلاشی است برای مشخص كردن اینكه ما با چه نوع پرسشهایی درگیر هستیم اگر محور تفكرمان رابطه فلسفه و سیاست باشد. سعی خواهم كرد خطوط كلی یك پرسش اصلی و جنبههای فرعی آن را ترسیم كنم كه خود اجازه میدهد تفكر بتواند در مسیر مشخصی تنشهای خود را دنبال كند. قصد رسیدن به یك جواب واحد نیست بلكه به در آمدن از فضای آشفتهیی است كه نظریه امروزه دچارش است و انعكاس آن را در ترجمه آثار فلسفی و نظری میبینیم. بنابراین كار خود را با مفهوم سیاست آغاز و تاكید میكنم بر این نكته كه منظور از سیاست، قدرت نیست یعنی همان چیزی كه سیاستمداران و حاكمان انجام میدهند كه هم به عنوان كنش و هم به عنوان نهاد به دولت و حاكمیت و درگیریهای درونی میان جناحها و آن چیزی كه ما آن را به عنوان Real politic یا سیاست قدرت میشناسیم برمیگردد. قدم اول جدا كردن چیزی است به نام سیاست رهاییبخش از مفهوم سیاست (به عنوان حرفه سیاستمداران) كه نه تنها در كشور ما بلكه در تمام دنیا مرسوم است. به عبارت دیگر باید سیاست رهاییبخش را از تجارت سیاست جدا كرد. اما سیاست رهاییبخش چیست؟ این سیاست در سیر تبدیل شدن خود به كنش و عمل خواه ناخواه با قدرت و حكومت و سیاست به معنای رایجش درگیر میشود. چگونه میتوان این دو را با یكدیگر تفكیك كرد؟ این پرسشی است كه كل نظریات و گروههای رادیكال با آن درگیرند و انبوهی از مسائل را چه به لحاظ پراكسیس و چه به لحاظ تئوری در خود دارد. تعریف سیاست رهاییبخش در این مجال كوتاه امكانپذیر نیست اما تنها به یك بعد آن یعنی طرح تمایز بین این دو نوع سیاست در نظریه و فلسفه اكتفا میكنم. بر این اساس با تكیه بر آثار فیلسوفان و نظریهپردازان از دهههای آخر قرن بیستم تاكنون میتوان گفت كه ما تمایزی میان این دو سیاست داریم اما این تمایز در فلسفه و نظریه خودش را در قالبهای گوناگون تجلی میبخشد كه میتوان گفت مرسومترین آنها، تمایز بین سیاست و امر سیاسی است. یعنی میان politic و The Political كه مساله این است كه چگونه بتوان به یك معنا كنش و عمل سیاسی را نجات داد و به عنوان كنش و تفكر خودآیین بر آن تكیه كرد. این جدا كردن چیزی شبیه رهایی و سیاست رهایی از آنچه ما به عنوان دولت و حكومت و قدرت تجربه میكنیم، است. یكی از تجلیات جدا كردن در نظریات چه در فلسفه سیاست یا انواع ماركسیسم یا تلاشهای ورای ماركسیسم باشد، خودش را در قالب جدایی سیاست و امر سیاسی نشان میدهد. به نظر میرسد محرك فلاسفه و نظریهپردازان در ایجاد این تمایز، تاكید بر جدیت، خودآیینی و بنیانی بودن سیاست است. یعنی سیاست در یك معنا در برساختن و تاسیس جامعه و جهان چه نقشی دارد. در دوره حاضر یكی از نقاط شروع این رویه و تمایز، در آثار كارل اشمیت است كه كاملا محافظهكار است و به جناح راست تعلق دارد. اما قضیه این است در این ٥٠ سال اخیر به لطف هژمونی نئولیبرالیسم، سیاست حتی به مثابه حرفه و كار سیاستمداران كه وبر به آن اشاره میكرد، بیشتر به شكلی از نوعی نمایش مسخره بدل شده است و با انواع اشكال فساد و بیعدالتی و بحران در سیستم دموكراسی و بیمعنا شدن انتخابات و سیاستزدایی همگانی و اینكه مردم روز به روز به نهادها و چهرههای آن بدبین شدهاند و هر كسی برای منافع فردی تلاش میكند گره خورده است. از این زاویه سیاست نه تنها امری جدی نیست بلكه به قول خودمان پدر و مادر ندارد و یك چیز فرعی است كه در خود چیزی ندارد و حداكثر میتوانیم آن را نمایش سایهها بدانیم از نیروها و قدرتهای اصلی پشت پرده و شركتهای بینالمللی، دولتهای بزرگ، قدرتهای منطقهیی و... پس میبینیم كه از اشمیت تا لاكلائو و رانسیر و نانسی، تاكید بر امر سیاسی دیده میشود. از میان اینها فقط اشمیت است كه راستی است و بقیه چپ هستند كه نشان میدهد این تمایزگذاری میان امر سیاسی و سیاست با سیاست رهاییبخش ارتباط دارد و مسائل و پرسشها به یك شكل هستند و همدیگر را پوشش میدهند. در اینجا تمایز میان سیاست و امر سیاسی، به یك معنا همان تمایز Ontic و Ontologic است. تمایز بین وجود و موجودات است. اینجاست كه ما با مساله تفاوت هستیشناسانه یا وجودشناسانه هایدگر مواجه میشویم. یعنی تفاوت میان امر اُنتیك كه در واقع یعنی همین امور تجربی ما با آن سروكار داریم مانند میز و در و خیابان و... و اُنتولوژی یعنی همان طرح پرسش از وجود كه شكی نیست هایدگر در قرن بیستم به عنوان فیلسوف كسی است كه بیش از همه در مطرح شدن این مساله یعنی پرسش وجود موثر و تاثیرگذار بوده است. تا آنجا كه به خودِ این مساله تفاوت Ontologic برمیگردد، در فلسفه هایدگر هم ما پرسش از وجود را از دل این تفاوت به دست میآوریم. یعنی چنین نیست كه وجودی هست و موجوداتی هستند و بعد بین اینها یك تفاوتی است. خودِ Ontologic محصول تفاوت Ontologic با Ontic است. محصول یك شكاف درونی است. و اتفاقا خود همین است كه رابطهاش با سیاست را برجسته میكند. چرا این نوع رابطهیی كه عمدتا لاكلائو و موفه تحت رابطه آنتاگونیستی (مبارزه جویانه) از آن نام بردند همین حالت را دارد. در رابطه آنتاگونیستی مبازر بین دو نیروی سیاسی چنین نیست كه نیرو a یو نیروی b وجود داشته باشد و اینها با یكدیگر درگیری و تضاد دارند. بلكه برعكس. خود این درگیری و تضاد هست كه اجازه میدهند a وb ساخته شوند. a خودش را در تقابل با b میسازد، همیشه یك «ما»یی هست و یك «آنهایی». یك مردمی هست و یك حكومتی. شكلگیری مردم در تقابل با این حكومت، كاملا برمیگردد به ستیز بین این دو و از دل این ستیز است كه چیزی به نام «مردم» ساخته میشود.
نكته دیگری كه باید به آن اشاره كنم این است كه بحث هایدگر در اینجا تصادفی مطرح نمیشود. چرا كه از یك طرف هایدگر مطرح كننده پرسش وجود در قرن بیستم است و حركت فلسفه به سوی یك اونتولوژی را باعث میشود. از طرف دیگر هایدگر، چهرهیی است در فلسفه كه رابطهاش با سیاست به دراماتیكترین شكل (از طریق همكاری هایدگر با نازیسم) تجلی پیدا كرده است. من به این بحث كه آیا میتوان از فلسفه هایدگر فاشیسم استتناج كرد وارد نمیشوم. مواضع خودم را در رابطه با این بحث در یكی از مقالههای كتاب «پارههای فكر» تحت عنوان «هایدگر انقلابی مرتجع» بیان كردهام. اما چیزی كه اینجا قصد مطرح كردنش را دارم این است كه؛ اتفاقا رابطه هایدگر با فاشیسم و نازیسم، گویای تاكید بر اهمیت و بنیادی بودن سیاست در جهان است. هایدگر هم دنبال پرسش وجود و اونتولوژی موسس (اونتولوژی كه جهان را میسازد) بود و به همین علت مساله دخالتش در سیاست صرفا یك لغرش فكری نیست. مانند صحبتهایی كه مثلا راسل در رابطه با ازدواج و یا سقط جنین زده است، صرف یك عقیده نیست. درگیری هایدگر با نازیسم دقیقا به خاطر خصلت اونتولوژیك سیاست بود (تاكیدش بر بنیانی بودن). امر سیاسی به مثابه اونتولوژی ما را به اونتولوژی سیاسی میرساند. و این چیزی است كه در خیلیها به صورتهای صریح و ضمنی در نظریههای گوناگون دیده میشود. از مشخصترین آنها میتوان كار لاكلائو پیش از مرگش را مثال زد كه عملا به سوی یك اونتولوژی زبانشناختی حركت میكرد. به سمت اینكه سیاست و زبانشناسی را تركیب كند و به یك سیستم بلاغی (rhetorica) برسد. جدای از كار خود لاكلائو مساله این است كه اونتولوژی سیاسی ضرورت دارد؟ و جلوتر از آن نوعی اونتولوژی چپ؟ این ما را به انبوه بحثهایی در مربوط فعلیت رهایی یا فعلیت كمونیسم و یا بحثهای مربوط به ایده یا فرضیه كمونیسم میكشاند. اگر بخواهم نوعی از مخرج مشترك همه این بحثها و تلاشهای گوناگون نظری كه گاهی اوقات با هم متضاد هستند (در جبهههای راست و چپ در مقام ایدئولوژیك و یا علم و نقد) بگیریم، فكر میكنم همان اونتولوژی اكنونیت فوكو است. فوكو خودش میگوید كار من وجود شناسی واقعیت بالفعل است. اینجاست كه هگل وارد بحث میشود و آن چیزی كه من بر آن تاكید میگذارم نقش ساختاری هگل است. در اینجا قصد درگیر شدن با یك محتوا و یا تاریخ عقاید نیست. چیزی كه من بر آن تاكید دارم و تاكید هم كاملا ساختاری است، ایجاد پیوند میان دو مقوله تاریخ و حقیقت است. ایجاد یك فضای شبه استعلایی (استعلایی نه به معنای دقیق كانتی آن) كه شرط امكان ظهور خیلی چیزها است. اگر من بخواهم این فضای ساختاری را حداقل یك درجه انضمامیاش كنم، ساختار پدیدارشناسی روح و به عبارتی كل فلسفه هگل و تكرار این ساختار در كتاب سرمایه ماركس و بعد كل طرح او درباره نقد اقتصاد سیاسی، شاید یكی از جاهایی باشد كه میتوانیم تاثیر ساختاری را به محتواها گره بزنیم. نكته اصلی فكر كردن به پرسش حقیقت و تاریخ است. این فكر كردن به منزله درگیری با بخشهایی از فلسفه هگل مانند آن جمله معروف «امر واقعی، عقلانی است و امر عقلانی، واقعی است» نیست و نمیشود بحث حقیقت و تاریخ را به این به این فروكاست. یا حتی به مضامینی مانند تاریخی شدن حقیقت (كه یك جور تاریخیگری و نسبیگری از دل آن میآید) و در مقابل حقیقی شدن تاریخ (كه میتواند توجیه فلسفی وضع موجود به شكلی دگماتیسم باشد). هرچند اینجا هم مثالها نشان میدهد این ساختار یك كارآیی دارد و حضورش تاثیرگذار است. من در اینجا فقط به طرح یك ایده بسنده میكنم و آن این است كه به لحاظ فلسفی چگونه میتوانیم با این چالش رویارویی با پرسش حقیقت و تاریخ (فراتر از بحثهای تاریخ عقاید) درگیر شویم؟ دست كم قدم اولیه چه میتواند باشد؟ برای خود من آن واژه یا ترم دیالتیك است كه بیش از ١٥٠ سال است همه در سیاست، نظریه و فلسفه با آن درگیر هستند و یك حضور گسترده و یك پیچیدگی عجیبی دارد. همیشه این قضیه اساسی است كه اگر قرار باشد این فضای شبهاستعلایی و تاثیر ساختاری هگل را معنا كنیم، باید به این فكر كنیم كه دیالكتیك نامی است برای پیوند حقیقت و تاریخ. فكر كردن در راستای این ایده میتواند به لحاظ فلسفی و انتقادی پر ثمر باشد. آیا نام مناسبتری نمیتوان برای این فضای حقیقت و تاریخ انتخاب كرد؟ یا شاید باید نامهای خاص را كنار بگذاریم و به این پرسش فقط از طریق مفاهیم ناب فلسفی نزدیك شویم. اما من فكر میكنم اگر به یاد بیاوریم سویه تاریخی این پیوند (پیوند حقیقت و تاریخ) خواه ناخواه ما را با مسائلی چون حدوث، امر غیر مفهومی، امر تكین و تفاوت امر تكین با امر خاص، دیالكتیك كل و جزء و نهایتا هر آنچه كه ما از آن تحت عنوان ماتریالیزم تاریخی یاد میكنیم، نشاندهنده این است كه صرفا با مفاهیم نمیشود به سراغ این ساختار رفت و در هر شرایطی باید یكجور عنصر غیر مفهومی باشد. پس میبینیم همانطور كه ذكر شد پرسش پیوند تاریخ و حقیقت نتیجه تاكید بر امر سیاسی بود. یعنی تاكید فلسفی و نظری بر اهمیت اونتولوژیك سیاست و جدا ساختن آن از نمایش مسخره سیاست قدرت و تاكید بر همین كه سیاست عرصهیی خود آیین و سازنده و موسس است. همین تلاش برای درگیر شدن با این سوالات كه امر سیاسی به چه معنا اونتولوژیك است و ما این را چگونه از سیاست و سیاستمداران جدا میكنیم؟ نتیجه این جدا كردن چیست؟ اینها مسائلی است كه ما را به سمت فكر كردن در فصای هگلی میبرد. در واقع مساله این است كه در وضعیت سیاستزدوده و خنثای فعلی این تاكید بر امر و اونتولوژی سیاسی نشانه چه چیزی میتواند باشد؟ آیا نمیشود این را تا حدی نشانه یك میل ایدآلیستی دانست؟ به عبارتی دیگر دقیقا چون ما سیاست نداریم و همهچیز به یك نمایش مسخره تبدیل شده است، به نظر میرسد میتوان این فضا را با یك دعوای اونتولوژیك پر كرد. به ویژه اینكار را میتوان برای سیاست رهاییبخش انجام داد. یا حتی میتوانیم جلوتر برویم و بگوییم این تاكید بر امر سیاسی شاید بیانگر میل فیلسوف به سیطره یافتن بر سیاست باشد. حتی میشود گفت نشستن فلسفه بر كرسی رهاییبخش اعظم. این است كه میتواند امر سیاسی را مهم كند و بازگشت به اینكه فلسفه معرفتی مطلق است كه همهچیز را در برمیگیرد. در فلسفه هگل هم كم مطلب پیدا نمیشود كه به این میل و تحققش گره بخورد. اما در واقع بهترین راه برای جواب دادن به این مساله، اشاره به این واقعیت است كه با وجود اهمیت مساله نظریه و فلسفه برای سیاست رادیكال و همه بحثهای مربوط به نظریه و پراكسیس و رابطه روشنفكران و كارگران در سنت ماركسیستی، همه اینها نقد میل فلسفه یا میل فیلسوف را ضروری میسازد. ممكن است كل این ماجرای اونتولوژیزه كردن سیاست پسروی ایدآلیستی باشد و شاید حتی خود این رابطه بین حقیقت و تاریخ هم باز عملا یك شكلی از پوشاندن ایدئولوژیك این مسائل باشد. اما اتفاقا این جاست كه میبینیم شكاف میان سیاست و امر سیاسی امروزه دقیقا برای هر شكل واقعی از سیاست رهاییبخش نوعی تنش درونی و یك پرسش گریزناپذیر است. مساله میل فیلسوفان و یا اینكه فلسفه اصولا تمایل دارد كه مطلق باشد و صدر بنشیند نیست. تنش بین سیاست و امر سیاسی و در دل خود سیاست رهاییبخش و در شكل عملی آن میبینیم. به جز فرقههای ارتدوكسِ متشكل از چندتایی روشنفكر تك افتاده كه همان فرمولهای قدیمی را تكرار میكنند برای نوعی سیاست رهاییبخش حقیقی و عملی در كل جهان، مساله تسخیر قدرت، مساله حزب، مساله دولت و از آن مهمتر ساختن یك كنش- تفكر سیاسی كه جدای از بحث سیاست قدرت و درگیری با دولت است. به ویژه بر اساس الگوهای سابق تسخیر قدرت دولتی است. در اینجا انبوهی از پرسشها مطرح میشود كه ناشی از تردید و دگمهای سابق است. سوژه سیاسی چیست؟ آیا ما فقط یك شكل مبارزه داریم؟ انواع رهایی چگونه است؟ به چه شكل باید آنها را به هم وصل كنیم؟ شاید كلیتش را در این بتوان خلاصه كرد كه ما هم باید به تاریخ رهایی بیندیشیم. رهایی فراتر از آن چیزی كه در این ٢٠٠ ساله در غرب اروپا بوده است، یعنی همراه با آن ولی با انبوهی دیگر از تجارب كه داریم. و از طرف دیگر باید به خود مفهوم رهایی به شكل تاریخی اندیشید. اینكه رهایی چیست؟ رابطه فكر و زندگی روزمره با آن چگونه است؟ و آیا واقعا یك امر كلی است؟ ارتباطش با دولت چیست؟ انبوهی از این پرسشها موجود است كه ما را به این سمت میبرد. یعنی در عوض حقیقت و رهایی در تاریخ به سراغ آن تاریخی كه رسوب كرده در دل حقیقت رهایی، آن را از طریق استفاده از جریانات داغ درون ماركسیسم به حركت دربیاوریم. در نهایت بحثم را با این عبارت تمام میكنم كه؛ زمانی آدورنو كار اصلی فلسفیاش را با این جمله شروع كرد؛ فلسفه كه زمانی منسوخ تلقی میشد به حیات خودش ادامه میدهد زیرا لحظه تحقق آن از دست رفت. آنچه من میخواهم بگویم این است كه دیگر نمیتوان رابطه تفكر و سیاست را بر اساس نوعی ماخولیای چپ و لحظات از دست رفته استوار كرد. اتفاقا فلسفه و نظریه باید بتوانند با تكتك لحظات و سویههای رهایی در یك عرصه تاریخی گسترده ارتباط پیدا كند و اگر این كار را انجام ندهد آیندهیی بس بدتر از منسوخ شدن و از یاد رفتن در انتظارش خواهد بود.
روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید