از زندان و با زندگان / امام موسی صدر - ترجمه احمد ناظم
1397/6/10 ۰۸:۲۴
امروز درست چهل سال از ربوده شدن امام موسی صدر در لیبی میگذرد؛ یعنی دقیقاً ۱۴۶۱۰ روز که به نظر میرسد در تاریخ بی نظیر باشد؛ مردی از سلاله پیامبر(ص)، با رسالتی پیامبرانه بر دوش و تلاشی پیگیر در جهت آشناکردن انسانها با فطرت الهی خویش و گوهر اصیل دین که چیزی نیست جز پرستش خالصانة خدای یگانه و خدمت به مردمان از هر نژاد و با هر دین و زبان و فرهنگ و جنسی که باشند.
به مناسبت ولادت امام کاظم(ع)
اشاره: امروز درست چهل سال از ربوده شدن امام موسی صدر در لیبی میگذرد؛ یعنی دقیقاً ۱۴۶۱۰ روز که به نظر میرسد در تاریخ بی نظیر باشد؛ مردی از سلاله پیامبر(ص)، با رسالتی پیامبرانه بر دوش و تلاشی پیگیر در جهت آشناکردن انسانها با فطرت الهی خویش و گوهر اصیل دین که چیزی نیست جز پرستش خالصانة خدای یگانه و خدمت به مردمان از هر نژاد و با هر دین و زبان و فرهنگ و جنسی که باشند. آنچه در پی میآید، سخنان اوست درباره جد بزرگوارش حضرت موسی بن جعفر(علیهماالسلام) و شگفتا در مشابهت زندان و زندگانی هر دو!
***
پیامبر(ص) فرمود: «انّی تارک فیکمُ الثقلیَن: کتابَ الله و عترتی اهل بیتی، ما إن تمسکّتم بهما، لن تضلّوا و إنّهما لن یفترقا حتی یردا عَلیّ الحوض: من دو چیز گرانبها در میان شما باقی میگذارم: کتاب خدا و عترت و اهل بیتم. تا زمانی که به این دو چنگ بزنید، گمراه نخواهید شد و این دو از یکدیگر جدا نمیشوند تا در نزد حوض بر من وارد شوند.» بنابراین، آنچه مانع گمراهی و انحراف میشود، تمسّکجستن به قرآن و خاندان پیامبر(ص)، یعنی پیشوایان معصوم است. معنای تمسکجستن به آنها، دوستداشتن و احترامگذاشتن به آنها و مقدسشمردن آنها نیست. به این نیست که قرآن را ببوسیم و روی طاقچه بگذاریم و یا امامان را دوست داشته باشیم و یادشان را در قلب، و عکسشان را در خانه نصب کنیم. تمسکجستن، یعنی عملکردن، یعنی پیرویکردن. آن که گمراه نشده و در راه مستقیم حرکت میکند، کسی است که دستورهای قرآن را اجرا میکند و از نور قرآن کریم بهره میگیرد و همچنین سیرة پیشوایان و زندگی آنها را بررسی میکند و الگوهایی برای پیرویکردن به دست میآورد.
بر ماست که امامان خود را بشناسیم و واجب است که نامشان، تاریخ ولادت و شهادتشان و خلاصهای از سیره و زندگی آنها را بدانیم. امام موسی بن جعفر(ع) از جمله این امامان است. در زندگی ایشان ویژگی خاصی وجود داشته است که موجب شده زندگی ایشان از دیگر امامان متمایز و متفاوت باشد. این ویژگی این است که امام تحت ظلم و ستم شدیدی زندگی میکرد که در زیارتنامة خاص ایشان نیز به آن اشاره شده است. امام در زندان به سر میبرد و از این زندان به آن زندان منتقل میشد. امام موسی بن جعفر(ع) بیشتر دوران نشاط زندگیاش را در زیر ظلم و ستمی پیوسته به سر میبرد؛ ظلم جداکردن و دور نگهداشتن ایشان از مردم. امام را از مردم دور نگه میداشتند و ایشان و اصحابشان را تحت نظر داشتند و برای یاران امام توطئهچینی میکردند.
یاری یاران
علی بن یقطین از اصحاب امام و از علمای زمانش بود و در عین حال در دستگاه هارون مقام بالایی داشت و مشاور او بود. میتوان گفت در مقام وزیر و رازدار هارون بود و توزیع اموال به دستش بود و مرد بزرگی به شمار میرفت. این مرد از این که مبتلا به نیرنگ ستمگران است، نزد امام کاظم(ع) شکایت آورد و گفت: «دوست دارم این کار را رها کنم؛ ولی بر جانم میترسم.» از وضع خود گله کرد و از همکاری با ظالمان راضی نبود، هرچند در آن مال و مقام بود. آنان نگران دین خود بودند؛ زیرا پیامبر(ص) و خاندان ایشان فرمودهاند: «کسی که ستمگر را کمک و یاری کند، با او شریک است هرچند به این اندازه که قلمی به دست ستمگر بدهد تا بنویسد!»
«صَفوان» یکی از اصحاب امام بود و شتران بسیاری داشت. روزی آنها را به حاکمان وقت کرایه داد. امام از او پرسید: «آیا تو اسبها و شترانت را به حاکمان کرایه میدهی؟» گفت: «آری، ولی تنها همین کار را برایشان انجام میدهم و آنان را دوست ندارم. کار میکنم و مزد میگیرم.» امام فرمود: «وقتی شترها کالاهای خلیفه یا حاکمان را حمل میکنند و تو میخواهی مزد این کار را از خلیفه بگیری، آیا در قلب خود دوست نداری که حاکم زنده بماند تا مزد تو را بپردازد؟» گفت: «چرا»، فرمود: «بنابراین، تو به بقای ستم راضی هستی و بقای ستمگر را دوست داری!» امامان تا این درجه همراهی و سازش با ستمگران را در هر مقام و لباس و درجهای که باشد، نمیپذیرفتند و آن را مشارکت با آنان میدانستند.
علی بن یقطین میگوید: از وضع خودم به امام گله کردم. امام فرمود: تو برای حاکم ستمگر کار میکنی، ولی میتوانی از این رهگذر به مستضعفان خدمت کنی و از آنان دفاع کنی و حقوقشان را پرداخت کنی. این کفارة کار توست. پس جایز است در این کار بمانی و بلکه رهاکردن آن بر تو جایز نیست. باید آنجا باقی بمانی و کار کنی.
ولی امامان در عین حال اصحاب را به حال خود وا نمی گذاشتند. معروف است که روزی خلیفه هدایایی برای علی بن یقطین فرستاد که در میان آنها جُبّهای گرانقیمت بود. او نیز هدیهها را برای امام فرستاد. امام برخی از آنها را پذیرفت و برخی دیگر ازجمله آن جبّه را برگرداند و فرمود: «من آن را پوشیدم و با آن نماز خواندم، ولی آن را به تو برمیگردانم.» علی بن یقطین آن را در صندوقی قرار داد و برخی شبها آن را میپوشید تا به یاد امام از آن تبرک بجوید. مدتی گذشت و شخصی در گزارشی به خلیفه گفت: «علی بن یقطین دوستدار و پیرو موسی بن جعفر است و برای شما احترامی قائل نیست و شما را بر حق نمیداند و حقوق شرعی و زکات را به امام پرداخت میکند. دلیل درستی این گزارش نیز این است که او جبه ارزشمند و دیگر هدایا را برای امام فرستاده است.» خلیفه علی بن یقطین را احضار کرد و او را مورد سرزنش قرار داد و گفت: «آن جبه کجاست؟» گفت: «آن را در صندوقی گذاشتهام وگاه گاه از آن تبرک میجویم. این نیز کلید آن صندوق است.» خلیفه او را نزد خود نگه داشت و کلید را به کسی داد تا برود و آن را بیاورد. وقتی جبه را آورد، همه چیز روشن شد!
واکنش دستگاه خلافت
امام حیات اصحاب خود را حفظ میکرد و مراقب بود تا در چنین دامهایی گرفتار نشوند. حاکمان امام را بسیار آزار میدادند: زندانی میکردند و از یک زندان به زندان دیگر انتقال میدادند تا با مردم ارتباط نداشته باشد، از سخن گفتن ایشان جلوگیری میکردند، همواره مراقبشان بودند و بالاتر از همه، ایشان را در فقر و تنگدستی نگه میداشتند و مانع رسیدن اموال به ایشان میشدند؛ یعنی سیاست گرسنه و فقیر نگهداشتن. ولی آیا امام سکوت کرد؟ آیا امور را رها کرد؟ هرگز! به کتابهای فقهی بنگرید، روایات و دعاها و دستورهای فراوانی از امام موسی بن جعفر نقل شده، ولی دارای جنبه خاصی است. در روایاتی که از سایر امامان نقل شده، نام امام ذکر شده است و مثلا راوی گفته است: «از امام صادق شنیدم»، «از اباعبدالله شنیدم»، «از ابیجعفر شنیدم»؛ ولی در احادیثی که از امام موسی بن جعفر(ع) نقل شده، چنین آمده است: «از آن مرد شنیدم…»، «از عالم شنیدم…»، «از مرد صالح شنیدم…»، یعنی نام امام را به طور رمزی ذکر میکردند!
بنابراین امام کاظم(ع) ستمگران را به حال خود نگذاشت تا مانع رسیدن دستورات و ارشادات دینی به مردم شوند و سکوت نکرد، بلکه در زمانها و مناسبتهای گوناگون و حتی در زندان دستورها و سفارشهای دینی خود را به مردم میرساند. علت این آزار و ستم این بود که در زمان امام کاظم(ع)، حکومت عباسیان ثبات و استقرار پیدا کرد، درحالی که در زمان امام صادق(ع) حکومت عباسی لرزان و ناپایدار بود و نمیتوانستند امامان را تحت نظر بگیرند یا مشکلی برایشان به وجود بیاورند. اما در زمان امام کاظم حکومت ثبات یافت و گسترش پیدا کرد و توانستند بر مردم مسلط شوند و امام را مورد ستم قرار دهند؛ ولی این ستمها مانع راه امام نمیشد. امام در زندان بود، زیر ستم بود، تنگدست بود، ولی ساکت نمیشد و از راهنمایی مردم و کار و تلاش دست برنمیداشت.
امام زینالعابدین(ع) را نیز آزار میدادند و از هدایت و راهنمایی ایشان جلوگیری میکردند؛ اما حضرت در مسجد مینشست و دعا میخواند و همه چیز را در قالب دعا بیان میکرد. بسیاری از مسائل اعتقادی و فقهی، آموزههای دینی و ارشادی و تربیتی را میتوان در دعاهای امام زینالعابدین یافت. سخنان امام موسی بن جعفر نیز همینگونه است. گذشته از آنکه ایشان با غیر زبان، مردم را به خدا فرا میخواند. امام را زندان به زندان منتقل میکردند؛ زیرا رفتار امام در زندان و عبادتها و نماز و روزههای همیشگی و دعاهایی که در زندان میخواند، بر اطرافیان اثر میگذاشت و دلشان را تغییر میداد و پس از مدت کوتاهی جلادان و نگهبانان زندان، خادم و شاگرد امام میشدند و از سخنان امام تأثیر میگرفتند.
وظیفه ما
ما هیچ عذری برای ترک واجبات نداریم. آیا فقری سختتر از فقر موسی بن جعفر میخواهید؟ ظلم و ستمی بیش از آنچه بر ایشان روا رفته است، میخواهید؟ امام با وجود همه این سختیها برای اصلاح و تقویت دین و بالابردن نام الله تلاش میکرد و در هر شرایطی حق را میگفت. ما به محض اینکه احساس کردیم مردم پشت کردهاند و از دین روی گرداندهاند، میترسیم سخن بگوییم، چرا که شاید فلانی یا فلانی رنجیده و دلخور شوند! یا فلانی با ما بحث کند یا ما را آزار دهد و متهم کند یا… بگذارید چنین باشد. این که من یا شما را تحقیر میکنند، به خاطر آن است که شما بر حق هستید و این برایتان مایه شرف و افتخار است، چون شما با خشم مخلوق، خشنودی خدا را به دست آوردهاید. بگذارید هر چه میخواهند، بگویند. این برای انسان مایه افتخار است. همین که خدا با شماست، کافی است «کفى بالله وکیلا: کارسازی خدا بس است.» (احزاب، ۴۸) و «إن الله یُدافعُ عن الذین آمنوا: قطعا خدا از کسانی که ایمان آوردهاند، دفاع میکند.» (حج، ۳۸)
ما و امامان(ع)
ما در این روز که احساس میکنیم دلمان به سوی امام کاظم(ع) اشتیاق پیدا کرده است، از زندگی و سیرة او بهرهای میگیریم و اندکی درباره مسائل خود تأمل میکنیم. چرا انسان ضعیف و ناتوان باشد؟ این که در جلسهای به احترام من یا شما بنشینیم و فلانی چنین و چنان بگوید… این کار حرام است! چرا ما تا این اندازه از ارزش خود میکاهیم؟ چرا برای خشنودی مردم دروغ میگوییم و موجب خشم خدا میگردیم؟ چرا از ناراحتی دیگران میترسیم؟ چرا وظیفه و واجب خود را رها میکنیم؟ انسان جانشین خدا در زمین است، خطمشی انسان این است که همچون علی بن ابیطالب شود. خط انسان کامل این است. چرا ناتوان باشد؟ چرا بترسد و ساکت باشد؟ چنین زندگی که برای به دستآوردن خشنودی مردمی باشد که ناتوانتر از خود ما هستند و اختیار سود و زیان و مرگ و زندگی و رستاخیز خود را ندارند، چقدر بی ارزش و پوچ است!
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.