1396/9/4 ۰۸:۴۵
«بانوانی که میخواهند بدون دوا و پرهیز لاغر شوند! هر قسمتی از بدن خود را که بخواهند لاغر شود، میتوانند بازو و پاهای کلفت بدون تناسب و شکم و زیرچانه را بدون رعایت رژیم مخصوص با مالیدن روغن قاتدقور میتوان لاغر کرد. قاتدقور یگانه وسیلهای میباشد که تاثیرات خود را مکرر به ثبوت رسانیده است...». انتشار این آگهی به تاریخ ٦ فروردین ١٣١٨ در روزنامه اطلاعات بیانگر آن است که در میان بخشی از زنان ایرانی در آن دوره برخلاف دورههای گذشته بهویژه عصر قاجار، پدیده لاغری و تناسب اندام میتوانسته به گونه یک ارزش دستکم از نظر سلامت و پزشکی مطرح شده باشد.
٤ روایت از دنیای زنان در روزگاران تاریخ
مهدی یساولی: آگاهی از زندگی اجتماعی مردم در روزگار گذشته، جز با بررسی زندگی روزمره آنها در جنبههای فردی و اجتماعی، به دست نمیآید. زندگی زنان در زمانه گذشته، همزمان با سادگی و یکرنگی اما با پیچیدگیها و رنگارنگیهایی همراه است که دستیابی به تصویری روشن از وضعیتشان را دشوار میکند. منابع سفرنامهای و گزارشهای سیاحان و ماموران سیاسی- اقتصادی غیر ایرانی که در روزگاران پیدرپی تاریخ ایران به ویژه از دوره صفوی بدینسو به سرزمین کهن آسیای غربی آمدهاند، روایتهایی گوناگون در این زمینه دارند. وضعیت زندگی روزمره زنان ایرانی را از دریچه این نوشتهها و گزارشها، به چند دوره میتوان بخش کرد. بررسی روزگار پیش از جنبش مشروطه و پهلوی اول، از نظر اهمیت جایگاه سنتی زنان، بسیار مورد توجه است؛ این که زنان در آن دورهها چگونه روزگار میگذراندند. پس از مشروطه به ویژه در عصر پهلوی اول نیز در این زمینه اهمیتی بسیار دارند که بعدها میتوان بدان پرداخت. نگاه امروز ما اما به پیش از این روزگار بازمیگردد. دنیای زنان ایرانی در تاریخ، با چهار نما، جلوهای از حضور آنان را در گسترههای اجتماعی تاریخ معاصر ایران به نمایش درمیآید؛ لاغری بانوان، نخستین کودکستانهای ایران، آموزش دختران و سرانجام کشف حجاب!
زنان ایرانی در تاریخ؛ گذر از چاقی به لاغری
«بانوانی که میخواهند بدون دوا و پرهیز لاغر شوند! هر قسمتی از بدن خود را که بخواهند لاغر شود، میتوانند بازو و پاهای کلفت بدون تناسب و شکم و زیرچانه را بدون رعایت رژیم مخصوص با مالیدن روغن قاتدقور میتوان لاغر کرد. قاتدقور یگانه وسیلهای میباشد که تاثیرات خود را مکرر به ثبوت رسانیده است...». انتشار این آگهی به تاریخ ٦ فروردین ١٣١٨ در روزنامه اطلاعات بیانگر آن است که در میان بخشی از زنان ایرانی در آن دوره برخلاف دورههای گذشته بهویژه عصر قاجار، پدیده لاغری و تناسب اندام میتوانسته به گونه یک ارزش دستکم از نظر سلامت و پزشکی مطرح شده باشد. دقت در متن آگهی، چند نکته را بیان میکند؛ یک، دواهایی در آن روزگار برای لاغرشدن وجود داشته که درست یا غلط، برای متقاضیان تجویز میشده است. دو، پرهیز از خوردن برخی غذاها و رژیم مخصوص بهعنوان راهی برای لاغرشدن توصیه میشده است. سه، در این میانه حتما کسانی بودهاند که میخواستند بدون دوا و پرهیز لاغر شوند. محسن میرزایی نویسنده کتاب «٢٣٠سال تبلیغات بازرگانی در مطبوعات فارسیزبان» درباره گسترش پدیده لاغری در میان زنان ایرانی اینگونه مینویسد؛ «آگهی «دکتر آقانیا» در تاریخ ٦ فروردین ١٣١٨ در مورد داروهای لاغری، مبین تحول تازهای در طرز تفکر خانوادههای ایرانی است، حتی پس از سقوط قاجاریه در دوران حکومت کودتا، زنان چاق بیشتر مورد پسند بودند و دختران لاغر، شانس کمتری برای ازدواج داشتند، اما لاغری که بر مبنای حفظ سلامت، در جهان غرب متداول شده بود، تا دهه ١٣٣٠ نیز در ایران جا نیفتاده بود. در آن سالها با ظهور یک مانکن لاغر فرانسوی به نام «توئیگی» تب لاغرشدن بالا گرفت و پس از آن، چاقبودن هرگز، مد نشد».
نخستین بنیانگذاران کودکستانها در ایران
نخستین نسل کودکستانهای ایرانی در یک بازه زمانی ١٠ساله، از سال ١٢٩٧ تا ١٣٠٧ خورشیدی در شهرهای تهران، تبریز و شیراز بنیان گذارده شدند. بررسی اسناد و مدارک تاریخی نشان میدهد زنان در این زمینه پیشتاز بودهاند. آنگونه که جبار باغچهبان و همسرش در کتاب «روشنگر تاریکیها» روایت کردهاند، کودکستان خانم خانزادیان در تبریز و مادام سروریان در تهران (١٢٩٧خورشیدی)، کودکستان مودبالملک تهران (١٣٠٢خورشیدی)، باغچه اطفال باغچهبان در تبریز (١٣٠٣خورشیدی)، کودکستان مادام گارکالتلی در تهران (١٣٠٥خورشیدی) و کودکستان شیراز (١٣٠٧خورشیدی)، نخستین کودکستانهایی به شمار میآیند که در جایگاه یک پدیده نوظهور آموزش و پرورشی در جامعه ایرانی پدیدار شدند. هرچند در سال ١٣١٠ یک بانوی ارمنی به نام برسابه هوفسپیان که زاده منطقه چهارمحالوبختیاری بود، مدعی شد نخستین کودکستان ایرانی را او در همین سال در خیابان شاهآباد تهران بنیان گذارده است. تصویری مشهور از کودکان این کودکستان به جای مانده است که آن را نخستین کودکستان ایرانی توصیف میکند. علیاکبر کسمایی، روزنامهنگار و نویسنده، زاده سال ١٢٩٩ خورشیدی که کودکیاش را در یک کودکستان گذارنده است، روایتی جذاب دراینباره به دست داده است. «شاید نخستین کودکستانی بود که در تهران تأسیس شد. باغی بود در بیرون از خندق شمالی تهران که در آن گذشته از گلکاری، سبزیکاری هم کرده بودند. آن باغ متعلق به خانواده زنگنه بود و موسسان آن کودکستان که زن و شوهری تازه از فرنگستان آمده بودند، در خانه یک طبقهای همجوار همان باغ میزیستند و روزها به نگهداری و پرستاری کودکانی که به آنان سپرده شده بودند، در کنار همان گلکاریها و سبزهزارها میپرداختند. هنوز عطر بوتههای گوجهفرنگی را که در زیر پاهای کوچک ما کودکان پرجستوخیز، له و لورده میشدند، با مشام جانم حس میکنم. عاشق آن باغ و هوا و صفای آن بودم و گرچه شاید در نخستین روزها که هنوز پنجسال تمام هم نداشتم، هنگام جداشدن از پدر و ماندن در کودکستان گریهام گرفت؛ ولی لحظهای بعد، موقعی که پدر میرفت و آن زن و شوهر مهربان به سراغم میآمدند و کودکان دیگر دورم را میگرفتند، اشکهایم کمکم خشک میشد و دیگر بغض نمیکردم و بقیه روز، شیطنتهای کودکانه، مرا و دیگر کودکان را دور از پدر و مادر و به جای آنها دربرمیگرفتند».
اصلاح برنامههای مدرسههای اناث؛ تدبیر منزل و خانهداری
٢٩ دی ١٣٠٩، نخستین دسته دختران ایرانی برای تحصیل به اروپا فرستاده شدند. آموزش کودکان و نوجوانان از موضوعات جذاب در تاریخ معاصر ایران به شمار میآید. گذر از آموزش سنتی و مکتبخانهای به نظامی نوین در حوزه آموزش به کودکان و نوجوانان ایرانی، پرشتاب اما با دردسرهای فراوان بهویژه در زمینه آموزش دختران همراه بود. کمتر از نیمسده، از پیدایش دبستان به شیوه نوین تا فرستادن نخستین دانشآموختگان مقطع متوسطه به فرنگ برای فراگیری دانشهای عالی زمان برد. فرستادن این گروهها، خود ماجرایی خواندنی داشت. عیسی صدیق از کارگزاران خوشنام حکومتی در عصر پهلوی اول، در کتاب «یادگار عمر» خاطرهای جالب از چگونگی فرستادن یکی از گروهها بیان میدارد؛ «طبق قانون اعزام به اروپا میبایست هرسال لااقل یکصدنفر از فارغالتحصیلان مدارس متوسطه و عالیه به خارجه فرستاده شود. چون عده فارغالتحصیلهای پزشکی و حقوق که تنها مدارس عالی آنوقت [١٣٠٧ خورشیدی] بودند، بسیار قلیل بود و شماره فارغالتحصیلهای متوسطه هم به یکصدوپنجاه نفر نمیرسید. اداره تعلیمات عمومی ناگزیر به تکمیل مدارس متوسطه موجود و تأسیس دبیرستانهای جدید بود. برای نیل به این مقصود میبایست معلم خارجی استخدام شود، زیرا دبیر واجد شرایط در مملکت پیدا نمیشد. به موجب لایحهای که در ٢١ مرداد ١٣٠٧ به تصویب مجلس رسید، اجازه داده شد ٨نفر معلم از فرانسه استخدام شود... برنامههای مدارس ابتدایی و متوسطه ذکور و اناث اصلاح گردید و به عمق تحصیلات و صحت امتحانات نهایی توجه مخصوص شد. در مدارس دخترانه تدبیر منزل و خانهداری و درزیگری و بهداشت از اهم مواد برنامه گشت و در دهات مقرر شد. قسمتی از وقت شاگرد صرف کمک به خانواده و زراعت و دامداری شود».
کشف حجاب؛ مادرم از شدت ناراحتی بیهوش شد!
توجه به موضوعات مربوط به دنیای زنان در تاریخ بهویژه در روزگار معاصر، خواهناخواه ما را با یک پدیده و دگرگونی مهم و جنجالبرانگیز روبهرو میسازد؛ رخدادی در عصر پهلوی اول که با نام کشف حجاب در تاریخ ایران ماندگار شده است. ستّاره فرمانفرماییان در کتاب «دختری از ایران (خاطرات خانم ستّاره فرمانفرماییان)» روایتی جذاب درباره چگونگی رویارویی زنان جامعه سنتی ایران با این دگرگونی دستوری و حکومتی آورده است «زنهای مومن و متدین ایران، از رضاشاه به خاطر دستور کشف حجاب نفرت داشتند. شاید کمی عجیب به نظر برسد، زیرا رضاشاه سعی در آزادکردن زنان ایران داشت یا شاید هم به این امر تظاهر میکرد. در حدود سال ١٣١٣، او امکان تحصیلات عالی در رشتههایی چون معلمی و پرستاری را برای زنان به وجود آورد و به سینماها و هتلها و رستورانها دستور داد که زنان را نیز همچون مردان بپذیرند. متخلفان با جریمه سنگین مواجه میشدند. او همچنین به زنان یاران حق رأی، قدرت سیاسی، حق طلاق، حق حضانت کودکان و حقگرفتن گذرنامه و خروج از کشور بدون اجازه همسر را عطا کرد. با این همه وضع زنان ایران چندان تغییری نکرد، حتی کسب اجازه تحصیل در دانشگاه برای زنان در عمل بسیار دشوار بود. به نظر میرسید که این اقدامات و حتی کشف حجاب بیشتر برای جلب توجه جهانیان است، زیرا که او به خاطر افکار غربی و روشنفکرانهاش بهویژه در مورد احقاق حقوق زنان، مورد ستایش قرار میگرفت. اوج اقدامات او در این زمینه در اسفندماه سال ١٣١٤ بود که ناگهان دستور منع استفاده از حجاب را صادر کرد. رضاشاه با همان رفتار آمرانه و قاطعاش، به تمام رجال کشوری و لشگری دستور داد تا همسرانشان را با لباسهای غربی به محافل و مجالس ببرند. پیدا بود که کسی یارای مخالفت با این دستور را نداشت. وقتی به مادرم گفته شد که باید چادر قدیمیاش را کنار بگذارد، از شدت حیرت و ناراحتی بیهوش شد. از نظر زنان این دستور به مراتب از مبارزه با آخوندها و مصادره املاک و اموال و کشتار مردم زشتتر بود. ... او در حضور بتولخانم رضاشاه را نفرین میکرد و میگفت: - آخه این شاه شیطانصفت از خدا نمیترسه .. خدا لعنتاش کنه!...».
منبع: شهروند
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید