1396/8/30 ۰۸:۴۲
حضرت علی(ع) در جملهای دیگر میفرمایند: «الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا» یعنی مردم در خواب هستند زمانی که بمیرند بیدار میشوند. انتبه، انتباه و تنبیه که از یک ریشهاند، یعنی بیدارشدن. وقتی میگوییم: فلانی را تنبیه کنیم، تنبیه در اینجا به معنای «مجازات» است؛ اما تنبیه در اصل به معنای آگاه کردن است.
جمله دیگری را که در این جلسه بررسی میکنیم به دو صورت در کتابها آمده است: «قیمهُ کل امرء ما یُحسنه» یعنی قیمت هر کسی به آن چیزی است که آن را خوب عرضه میکند. صورت دیگر این جمله را چنین گفتهاند: «قیمه کل امرء علمه» یعنی ارزش هر کسی به عملش است؛ یعنی علم در درجهای است که ارزش و قیمت انسان و انسانیت را معین میکند، البته آن علمی که نافع باشد و به دیگران سود برساند، این مضمون در اشعار سنایی نیز به چشم میخورد:
چو علم آموختی، از حرص آنگه ترس کاندر شب
چو دزدی با چراغ آید، گزیدهتر برد کالا
حتماً در قرآن خواندهاید که «هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلو علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب والحکمه» (جمعه، ۲) یعنی خداوند کسی است که در میان افراد ناخوانا رسولی را برانگیخت؛ این رسول آیات قرآن را برای مردم تلاوت میکند و ایشان را تزکیه میگرداند و سپس به ایشان علم و حکمت میآموزد. زیرا «تزکیه» بر «تعلیم» مقدم است و علم در جای آلوده قرار نمیگیرد. علم مانند آب زلالی است که نباید آن را در جوی آلوده رها ساخت، بلکه ابتدا باید جوی را ازهرگونه آلودگی پاک نمود، سپس آب زلال را در آن جاری کرد. پیغمبر(ص) نیز در مورد کسب علم فرمودهاند: «اطلبوا العلم ولو بالصین»، یعنی علم را بجویید اگرچه در چین باشد. چین در واقع نمادی بوده از راه دور، یعنی در علم را بر روی خودتان نبندید، چرا که قیمت هر کسی علم اوست. قرآن میگوید در یک جا منشینید، در زمین سیر کند و ببینید مردم دیگر چه میگویند.
در تمدن اسلامی، طی دو سه قرن، مسلمانان در تمام علوم پیشگام بودند: در پزشکی، روانشناسی، ریاضیات، جبر و مقابله و… در علوم حدیث و قرآن و تفسیر نیز اغلب دانشمندان ایرانی حرف اول را میزدند، برای مثال: فخرالدین رازی از اهل سنت صاحب تفسیر کبیر، زمخشری از اهل معتزله صاحب تفسیر زمخشری، طبرسی از اهل شیعه صاحب مجمع البیان و نیز کسانی مانند فارابی و ابنسینا و ابوریحان بیرونی در فلسفه.
ببینید که در آغاز اسلام، مسلمانان چگونه درهای علم را به روی خود باز کردند؛ درهایی که در زمان پیش از اسلام بسته بود. در روزگار پیش از اسلام موبدان اجازه نمیدادند که کتابی از نظام دیگری ترجمه شود، اما میبینیم که بعد از اسلام مسلمانان آثار زیادی را از زبانهای پهلوی، سنسکریت و… ترجمه کردند که این امر باعث شکوفایی هر چه بیشتر علم شد. شاعر عرب میگوید:
العلم من اشرف الولایات یأتیه کل الوری و لایأتی
یعنی علم شریفترین ولایات است، همه مردم به استقبال آن میروند، ولی علم به نزد کسی نمیرود.
ضربالمثلی عربی نیز میگوید: «العلم یؤتی و لایأتی»، یعنی علم را باید به طرفش رفت. ملاحظه میفرمایید که همین دو جملۀ «اطلبو العلم ولو بالصین» و «قیمه کل امرء علمه» چگونه باعث شد که مسلمانان به دنبال کسب علم بروند و علم بیاموزند. مؤلفان رسائل اخوانالصفا نیز میگویند: «به همه علوم احترام میگذاریم؛ چون علم بهتر از جهل است.» زمانی که ابوریحان بیرونی در حال احتضار بود، فقیهی به دیدنش رفت و میدانیم که فقها در مورد مسئله ارث به کمک ریاضیدانان نیازمندند، زیرا مسائلی نظیر وارثان درجه اول و درجه دوم، اینکه ارث به چه کیفیت تقسیم شود، مباحثی پیچیده و دشوارند و از این جهت است که میگویند کسی که میخواهد فقیه شود و تمام ابواب فقه را بداند، باید ریاضیات هم بلد باشد.
ابوریحان از آن فقیه مسئلهای فقهی مربوط به ارث پرسید؛ اما آن فقیه در جواب گفت: «شما در شرایطی نیستید که بخواهم مسئلهای را برایتان توضیح دهم، شما در حال احتضار هستید.» ابوریحان جواب داد: «من میدانم که تا چند دقیقه دیگر از دنیا میروم؛ اما آیا این مسئله را بدانم و از دنیا بروم بهتر است، یا اینکه نادانسته بمیرم؟» فقیه میگوید من آن مسئله را برای ابوریحان شرح دادم و از او خداحافظی کردم، هنوز در دهلیز خانه بودم که صدای شیون خانوادهاش بلند شد و دریافتم ابوریحان از دنیا رفت. غرض اینکه ابوریحان در آخرین لحظه عمرش نیز میگفت که من بدانم و از دنیا بروم، بهتر از این است که ندانسته از دنیا بروم!
یکی دیگر از جملاتی که حضرت علیبن ابیطالب(ع) در همین جملات قصار فرمودهاند، «من عرَف نفسه، فقد عرف ربه» است؛ یعنی هر کسی خودش را شناخت، خدایش را شناخته است. زیرا خودشناسی مقدمه خداشناسی است. انسان خلق شده تا معرفت کسب کند. در آیه شریفه قرآن هم آمده است: «و ما خلقتُ الجن و الانس الا لیعبدون» (ذاریات، ۵۶) یعنی خلق نکردم جن و انس را مگر اینکه عبادت کنند. مفسران «لیعبدون» را تفسیر کردهاند به «لیعرفون»؛ یعنی اینکه معرفت پیدا کنند. معرفت اول، معرفت خود انسان است. انسان جلوهای از تجلیات خداوند است، خلیفهالله و جانشین خدا بر روی زمین است، پس باید خودش را بشناسد:
تو را از دو گیتی برآوردهاند به چندین میانجی بپروردهاند
*
نخستین فطرت، پسین شمار
تویی، خویشتن را به خواری مدار
حدیثی از پیامبر اکرم(ص) هست که میگوید: «العلمّ علمان: علم الابدان و علم الادیان». در این حدیث علم بدن بر علم دین مقدم آمده؛ زیرا تا بدن سالم نباشد، نمیتواند شگفتیهایی را که خداوند در عالم نهاده، درک کند. در کتاب «بدن سالم»، یکی از قدیمیترین کتابهای پزشکی که چاپ کردهایم، شعری فارسی وجود دارد که میگوید:
پزشکی دانشش تن را پناه است
و دین دانستنش جان را سپاه است
تنی باید درست و راستکردار
نه با ریش و نه با درد و نه بیمار
که دین ایزدی بتواند آموخت
به دانش، جان خود بتواند افروخت
پزشکی را و دین را گر ندانی
زیان است این جهان و آن جهانی
لذا انسان اول باید خودش را بشناسد که اگر خودش را شناخت، میتواند خدا را هم بشناسد. آیه شریفه میفرماید: «سنُریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم» (فصلت، ۵۳) یعنی ما نشانههای خود را هم در آفاق نشان میدهیم و هم در انفس٫ انفس یعنی نفوس انسانی، آفاق یعنی عالم بزرگ. حتما اصطلاح جهان کبیر و جهان صغیر را شنیدهاید. حضرت علیبن ابیطالب(ع) میفرمایند: «اتزعمُ انّک جرم صغیر» تو خیال کردهای که همین جرم کوچک هستی؟ «و فیک انطوی العالم الاکبر» درحالی که عالم کبیر در تو مندرج است. «انت الکتاب المبین» تو کتاب مبین خداوند هستی.
جهان مهین را به جان، زیب و فری
اگرچه بدین تن، جهان کهینی
ای انسان تو مایه زیبایی و فرّ و شکوه جهان بزرگ هستی، اگرچه از حیث تن جهان کهینی.
اتزعم انک جرم صغیر؟ و فیک انطوی العالم الاکبر
پس به صورت عالم اصغر تویی
پس به معنی عالم اکبر تویی
ای انسان تو عالم اکبر هستی و این دنیا عالم صغیر است.
حضرت در جملهای دیگر میفرمایند: «المرء مخبوء تحت لسانه» یعنی مرد پنهان است در زیر زبانش:
مرد پنهان بود به زیر زبان تا نگوید سخن، ندانندش
یعنی زبان انسان که باز میشود، میتوانند تشخیص دهند که این شخص عاقل است یا جاهل و بیسواد.
زبان در دهان ای خردمند، چیست؟
کلید در گنج صاحب هنر
یعنی زبان دلیل سخن است و سخن واقعی در دل است. عرب در اینباره میگوید: «ان الکلام لفی الفؤاد» بهدرستی که سخن در دل است؛ یعنی شما اول اندیشه میکنید، بعد بر زبان میآورید: «و انما جعل اللسان علی الفؤاد دلیلا» یعنی زبان دلیل بر آن کلامی است که در باطن است، لذا زمانی که در تعریف انسان میگویند: «الانسان حیوان ناطق» آن ناطق به معنی سخنگو نیست، بلکه ناطق به معنی «اندیشمند» است؛ لذا در زبان انگلیسی هیچگاه حیوان ناطق را Speaker Animal ترجمه نمیکنند بلکه آن را Rational Animal ترجمه میکنند یعنی حیوانی که دارای تفکر است، لذا ما باید حیوان ناطق را «انسان»ترجمه کنیم. انسان، جانور اندیشمند است.
مرد پنهان است در زیر زبانش» این زبان میتواند حرف مزخرف بزند و آبروی خودش را ببرد یا میتواند حرف عاقلانه بزند و باعث شرافتش شود. جملهای در کلیله و دمنه رودکی وجود دارد که میگوید:
بس که بر ناگفته شادان بودهام
بس که بر گفته پشیمان بودهام
این بدان معناست که وقتی بدون فکر حرف غلطی زدم، خودم پشیمان میشوم چون آبروی خودم را ریختهام، ولی تا وقتی چیزی نگویم شاد هستم، چون آبروی خود را حفظ کردهام. در عربی همچنین مضمونی وجود دارد: «ما ان ندمت علی سکوتی مره» هیچوقت بر سکوت خودم پشیمان نشدم؛ ساکت بودم و آبرویم محفوظ بود. «و لقد ندمت علی الکلام مرارا» ولی بسیار اتفاق افتاد که بر سخن گفتنم پشیمان شدم؛ یعنی حرف نامربوطی زدم که بعد پشیمان شدم. این از «کلیله و دمنۀ» رودکی است و میدانید که اصل داستان کلیله و دمنه از هند آمد و به زبان عربی ترجمه شد. عبدالله بن مقفّع هم آن را به زبان عربی ترجمه کرد و بعد به زبان فارسی ترجمه شد. حدود چهل نوع کلیله و دمنه داریم چه به نظم و چه به نثر. کلیله و دمنه منظوم، سرودۀ رودکی بوده که متأسفانه به دست نیامده ولی برخی از شعرهایش وجود دارد.
هر که نامُخت از گذشت روزگار نیز ناموزد ز هیچ آموزگار
این بیت آغازین کلیله و دمنه رودکی است؛ یعنی بهترین معلم برای آدمی، همین روزگار است. پس تا انسان فکر نکند، نباید سخن بگوید، تا آبروی خودش را نبرد و دچار پشیمانی نشود، پس: «بیندیش و آنگه برآور سخن».
جملۀ دیگری که داریم و به صورت حدیث هم موجود است: «انظروا الی ما قال و لاتنظرو الی من قال»؛ یعنی علم را از هر جایی باید به دست آورد؛ از مسیحی، یهودی، زرتشتی و… سخن خوب را به دست بیاورید. در علم را به روی خودتان نبندید. در قرآن کریم آمده است: «فبشّر عباد الذین یستمعون القول فیتّبعون احسنه» (زمر، ۱۸) بشارت باد بر کسانی که سخن را میشنوند و بهگزینی میکنند. اگر مزخرف بود، دور میاندازند؛ اگر خوب بود، آن را انتخاب میکنند و در علم را به روی خودشان نمیبندند؛ حال میخواهد گویندهاش مسیحی باشد یا یهودی. پیغمبر اکرم(ص) به زید بن ثابت امر فرمودند برو زبان سُریانی و عِبری یاد بگیر تا بتوانی با مسیحیها و یهودیها بحث کنی. انسان نباید در علم را به روی خودش ببندد. به محتوای سخن نگاه کن، به این نگاه مکن که چه کسی آن را گفته، حتی حدیث داریم که: «تعلم من الغراب» علم را حتی از کلاغ هم یاد بگیرید. کدام علم است که باید از کلاغ یاد گرفت؟ کلاغ صبح زود به دنبال روزی میرود و تا ظهر نمیخوابد. سعدی در گلستان میگوید: «فقیهی پدر را گفت: هیچ از این سخنان رنگین متکلمان در من اثر نمیکند، نمیبینم از ایشان کرداری موافق گفتار.
ترک دنیا به مردم آموزند خویشتن سیم و غلّه اندوزند
پدر گفت: ای پسر به مجرد خیال باطل، نشاید روی از تربیت ناصحان بگردانیدن و علما را به ضلالت منسوب کردن و در طلب عالم معصوم، از فواید علم محروم ماندن.» تو تا بروی عالمی پیدا کنی که بینقص باشد، خود را از علم محروم میکنی. این است که:
پند عالم به گوش جان بشنو
ور نماند به گفتنش کردار
باطل است آنچه مدعی گوید:
«خفته را خفته کی کند بیدار؟»
مرد باید که گیرد اندر گوش
ور نبشتهست پند بر دیوار
ما شیعیان حضرت علی(ع) هستیم و معتقدیم که علم پیغمبر اکرم(ص) به وراثت به ائمه اطهار(ع) منتقل شده است، بنابراین نه تنها باید به فرمودههای حضرت علی توجه داشته باشیم، بلکه باید به سخنان ائمه اطهار(ع) نیز توجه کنیم. باید با قرآن بیشتر سر و کار داشته باشیم. مخصوصا کسانی که در زمینه علوم انسانی و ادبیات کار میکنند، باید بیشتر به قرآن توجه داشته باشند، به علت اینکه قرآن سرچشمه تمامی ترقی تعالی بوده که در برههای کوتاه از زمان نصیب تمدن اسلام شده و بعد از آن، تنگنظریها و سختگیریهای خلفا باعث شد که ما از علم عقب بمانیم. علل ترقی علم در قرون اولیه اسلام و علل تنزل آن چیزی که ما را ناچار ساخت که علم را از بیگانگان بگیریم، موضوع دیگری است. درست در همان زمان که فرنگیها براساس کتابهای بزرگان مثل ابنهیثم، میکروسکوپ و تلسکوپ را اختراع کردند، ما بزرگترین مرکز ریاضی و نجوم و فیزیک نور و سه رصدخانه بزرگ جهان، یعنی سمرقند، مراغه و استانبول را با خاک یکسان نمودیم!
جملۀ معروفی در نهجالبلاغه وجود دارد که: «المرء عدوّ لما جهله». این جمله، جملهای کوتاه است که مصداقهای زیادی دارد. همیشه جاهلان، دشمنِ عالمان هستند، برای اینکه خودشان نمیدانند؛ یعنی مرد با آن چیزی که آن را نمیداند، دشمن است؛ مثلا هندسه نمیدانند، میگویند هندسه علم مزخرفی است. از همین جهت است که میبینیم بیشتر جُهّال، دشمنِ علما بودهاند. این موضوع در ادبیات فارسی نیز به صورتهای گوناگون منعکس شده است:
دشمن عالمان بیگنهند زانکه خود جاهل و گنهکارند
در این جملۀ کوتاه «المرءُ عدو لما جهله» ضربالمثل بسیار بسیار معروفی است و در مدارس به این عبارت متمثل میشوند. افراد نادان هم با کسی که چیزی را نمیداند، دشمناند و هم با کسی که آن را میداند. در طول تاریخ با علم همهگونه دشمنی شده است. اینکه علما و دانشمندان را تکفیر کردهاند، فلاسفه را تکفیر کردهاند، متکلمان را تکفیر کردهاند، کسانی را که علم منطق میدانستند، تکفیر کردهاند؛ در حقیقت مصداق همین عبارت است.
در طول تاریخ بعضیها علم طب و فراگرفتن و خواندن آن و حتی معالجه کردن افراد را کفر میدانستند و کسی را که علم پزشکی میدانست یا میخواند و یا کسی را که بیمار میشد و نزد پزشک میرفت، تکفیر میکردند و میگفتند که این، دخالت در کار خداست! آنها از روی جهلشان پزشکی را، که علم اَبدان است، تکفیر میکردند. در حدیث شریف پیغمبر اکرم(ص) آمده: «العلمُ علمان: علمُ الاَبدان و علمُ الاَدیان» یعنی علم دو نوع است: یکی علم بدنها و دیگری علم دینهاست. برخی از گویندگان، به علت مقدم بودن علم پزشکی بر علم دین اشاره نمودهاند؛ مثلا حکیم میسری در آغاز منظومهای که در قرن چهارم هجری نوشته و در آن علم پزشکی را به شعر درآورده است، میگوید:
به دانش جان خود بتواند افروخت
زیان است این جهان و آن جهانی
یکی تن را ز بیماری بسوزد
دگر جان را به دانش برفروزد
با بدن سالم، انسان میتواند دین خداوند را بیاموزد و به کار ببندد. عدهای بودند که از روی جهل، علم پزشکی و خواندن علم پزشکی را کفر میدانستند. زمانی کتاب «فی اثبات الطب» را از محمد بن زکریای رازی ـ پزشک معروف ـ دیدیم. من در تعجب بودم که آخر طب اثبات ندارد؛ شما دچار سردرد میشوید، پیش پزشک میروید؛ پزشک قرص یا جوشاندهای به شما میدهد تا بخورید و خوب شوید، این که دیگر اثبات ندارد. بعدها کتابی تحت عنوان «مفتاحالطب» اثر ابنهند را که پزشکی طبرستانی یعنی مازندرانی است، تصحیح و سپس چاپ کردم، و در آن کتاب دیدم که فصلی دارد با عنوان «الفرقه النافیه للطب» که به فرقۀ جاهلی اشاره دارد که طب را حرام میدانستند! از آنجا متوجه شدم که کتاب «فی اثبات الطب» زکریای رازی اشاره به نظر همین فرقه دارد که میگفتند پزشکی دخالت ورزیدن در کار خداست و مسلمان حق ندارد دخالتی در کار خدا بکند. خداوند است که «یُحیی و یُمیت»: زنده میگرداند و میمیراند. خواستم در حقیقت یکی از مصداقهای جملۀ حضرت علی(ع) را که میفرمایند: «المرءُ عدو لما جهله»؛ مرد دشمن آن چیزی است که نمیداند، آورده باشم. جلالالدین سیوطی کتابی دارد به نام «صون المنطق و الکلام عن فنّ المنطق و الکلام» یعنی چگونه باید نطق و سخن را از علم منطق و علم کلام به دور داشت، در حالی که منطق علمی است از آن تعبیر به علم میزان میشود؛ یعنی علم ترازوی عقل و کلام هم، علمی است که با آن عقاید دینی اثبات میشود، این علوم را هم تحریم میکردند، به علت اینکه خودشان نمیدانستند. حتی در کشور خودمان نیز مدارس و رصدخانههای فراوانی ویران شد؛ به طوری که در حال حاضر یک خشت از رصدخانۀ مراغه و یا یک دیوار از رصدخانۀ سمرقند یا رصدخانۀ استانبول در دست نداریم!
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید