1396/6/19 ۱۳:۱۸
بدون تردید مهمترین و شناختهشدهترین چهره روشنفكر ایران در دهه ١٣٤٠ خورشیدی جلال آلاحمد (١٣٠٢-١٣٤٨) است، «ارزیابی شتابزده» كه میتوان او را به راستی سرنمون روشنفكری ایران در این دهه حساس و مهم خواند، با همه ویژگیها و خصایلی كه از ذهنیت ایرانی در آثار و اندیشههای روشنفكران این دهه بازتاب یافت، از توسعهگرایی تا نقد توسعه، از چرخش به سمت غرب تا نقد آن تحت عنوان غربزدگی، از توجه به آثار ادبی و هنری غربی به ویژه فرانسوی تا كوشش برای نوعی از بومیگرایی و در نهایت بازگشت به خویشتنی كه جنبه سلبیاش بر جنبه ایجابیاش غلبه داشت و اگرچه میدانست چه نمیخواهد، اما تصور دقیق و تاریخمند و روشنی از آنچه میخواست نداشت.
نگاهی به گرایش فلسفی جلال آلاحمد فرصت صورتبندی فلسفی افكارش را نیافت ١٨ شهریور ١٣٤٨ ٤٨ سال پس از درگذشت جلال آل احمد
محسن آزموده: بدون تردید مهمترین و شناختهشدهترین چهره روشنفكر ایران در دهه ١٣٤٠ خورشیدی جلال آلاحمد (١٣٠٢-١٣٤٨) است، «ارزیابی شتابزده» كه میتوان او را به راستی سرنمون روشنفكری ایران در این دهه حساس و مهم خواند، با همه ویژگیها و خصایلی كه از ذهنیت ایرانی در آثار و اندیشههای روشنفكران این دهه بازتاب یافت، از توسعهگرایی تا نقد توسعه، از چرخش به سمت غرب تا نقد آن تحت عنوان غربزدگی، از توجه به آثار ادبی و هنری غربی به ویژه فرانسوی تا كوشش برای نوعی از بومیگرایی و در نهایت بازگشت به خویشتنی كه جنبه سلبیاش بر جنبه ایجابیاش غلبه داشت و اگرچه میدانست چه نمیخواهد، اما تصور دقیق و تاریخمند و روشنی از آنچه میخواست نداشت. یكی از ویژگیهای روشنفكری در این دهه چنان كه بیان شد خصلت ادبی و هنری آن است، توجه به فلسفه غرب و اندیشههای فلسفی جدید در میان روشنفكران ایرانی بسیار محدود بود و این مورد را به وضوح در آلاحمد به عنوان شاخصترین روشنفكر این دهه میتوان دید. این نكته كمتر مورد توجه كسانی كه به تاریخ روشنفكری ایران پرداختهاند، قرار گرفته است، حال آنكه عموما با این فرض اساسی موافق هستیم كه فلسفه به معنای عام به عنوان مبنا و بنیاد سایر علوم و معارف اساس و جانمایه فرهنگ است و دستكم این نكته در مورد فرهنگ غربی صادق است و احتمالا این نكتهای نبوده كه از نگاه كسانی چون آلاحمد پنهان باشد و از این رو میتوان پرسید چرا روشنفكری ایرانی در دهه ١٣٤٠ و آلاحمد به طور خاص از فلسفه غفلت ورزید؟
كوتاه درباره خاستگاه جلال آلاحمد به عنوان سرشناسترین روشنفكر عرفی ایرانی كه البته در سالهای واپسین حیاتش به سنت دینی همچون اصل خویش بازگشت، در خانوادهای روحانی به دنیا آمد، پدرش سید احمد حسینی طالقانی روحانی سرشناسی بود كه عكس معروفی از او در كنار شیخ آقا بزرگ تهرانی و صدرالعلما نشاندهنده جایگاهش است، همچنان كه برادرش سید محمد تقی نیز در نجف به كسوت روحانیت بود، جلال نیز چنان كه مشهور است به توصیه پدر قرار بوده در چنین راهی قدم بگذارد، اما سرشت ناآرام و سركش او در كنار آشناییاش با اندیشههای نویی كه عموما در همان محیط مذهبی پدید آمده بود، یعنی آثار كسانی چون شریعت سنگلجی و احمد كسروی او را به راهی دیگر كشاند، گو اینكه فضای سیاست و جامعه ایران از آغاز دهه ١٣٢٠ یعنی ١٨ سالگی جلال عرصه تازهای را تجربه میكرد، حزب توده اعلام وجود كرده بود، نشریات و مطبوعات امكان فعالیت یافته بودند، در غیاب دربار سختگیر و در وضعیت شبه دموكراتیكی كه پدید آمده بود، امكان فعالیت سیاسی و اجتماعی صد چندان شده و روشن بود كه جوان پرشوری چون جلال تحصیل در دانشگاه را بر فضای سنتی حوزه نجف ترجیح میدهد و به لحاظ فكری و سیاسی نیز به حزب توده گرایش مییابد. آلاحمد در دانشسرای عالی در رشته زبان و ادبیات فارسی میخواند و نخستین قلم زدنهایش نیز در حوزه داستاننویسی است، البته پیش از آن رساله «التنزیه لاعمال الشبیه» نوشته سید محسن جبل عاملی (امین) را در ١٦ صفحه با عنوان «عزاداریهای نامشروع» ترجمه كرد و در تاریخ یكشنبه ٢٤ آذرماه ١٣٢٢ در چاپخان تابان به قیمت دو ریال منتشر شد. چنان كه خودش نوشته «دو روزه تمام شد و خوش و خوش حال بودیم كه انجمن یك كار انتفاعی هم كرده. نگو بازاریهای مذهبی همهاش را چكی خریدهاند و سوزانده اند!»
آثار ادبی و مقالات آنچه بعد از آن از جلال قبل و بعد از همراهیاش با حزب توده منتشر میشود و همچنین پیش و پس از كودتای ٢٨ مرداد، عمدتا آثار ادبی و داستانی است و البته مقالات و یادداشتهایی كه برای مطبوعات مینگاشته و برخی تك نگاریها و گزارش سفرها و ترجمههایی از آثار ادبی فرانسوی معمولا به همراهی مترجمانی دیگر مثل پرویز داریوش یا علی اصغر خبره زاده. عبدالعلی دستغیب، پژوهشگر فلسفه و ادبیات جلال را از نمایندگان دوره سوم نثر معاصر فارسی میخواند، دوره نخست به عصر مشروطه باز میگردد، دوره دوم بین سالهای ١٣٠٠ تا ١٣٢٠ یعنی دوران پهلوی اول است، دوره سوم از ١٣٢٠ تا انقلاب ١٣٥٧ را در بر میگیرد و دوره چهارم نیز به سالهای پس از انقلاب اختصاص دارد. دوره سوم، «دوران خشم و خروش است. دوره پویایی اندیشهها از سویی و احتضار باورهای مرده و كهنه از سویی دیگر» دوره روزنامه و مطبوعات فصلی، مجلههای سنگین علمی و ادبی مثل یادگار، سخن، دانش ادب و هنر امروز، پیام نو، مردم، تهران مصور، ترقی، اطلاعات هفتگی، صبا، بانو، توفیق، باباشمل، آشفته و... آلاحمد هم در این دوره داستاننویسی و مقالهنویسی و مجله چرخانی میكند. ویژگی بارز نوشتههای او نثر اوست: « تلگرافی، حساس، دقیق، تیزبین، خشمگین، افراطی، خشن، صریح، صمیمی، منزهطلب و حادثهآفرین.» به لحاظ محتوایی اما این داستانها مضامین آشنایی دارد، نقد اجتماعی و سیاسی وضعیت زندگی مردم با گوشه و كنایههایی صریح یا مضمر به نظام سیاسی. در مقالات و تك نگاریها و بعضی داستانهای بلند (مثل مدیر مدرسه و نفرین زمین و نون و القلم) این نقد روشنتر میشود، به ویژه كه جنبه خودانتقادی نیز مییابد و متوجه نقد و انتقادهای صریح و بیپرده از سایر روشنفكران و هنرمندان و اهل فكر زمانه میشود. آلاحمد «در مقالههای خود تند و توفانی است»، به لحاظ محتوایی عمدتا در سه زمینه مقاله نوشته است: اول در زمینه ادبیات و هنرها، دوم در زمینه مسائل اجتماعی و سوم سفرنامهها. آلاحمد چنان كه اشاره شد، ترجمههایی ادبی نیز دارد، عمدتا با دیگران: «بیگانه» نوشته آلبر كامو با علی اصغر خبره زاده، «مائدههای زمینی» نوشته آندره ژید با پرویز داریوش، «چهل طوطی» با سیمین دانشور، «تشنگی و گشنگی» نوشته اوژن یونسكو با منوچهر هزارخانی و «عبور از خط» نوشته ارنست یونگر با محمود هومن كه به دلیل اهمیتش در موضوع این یادداشت در بخشی جداگانه مفصل به آن میپردازیم. در مجموعه این آثار به دشواری بتوان اشاراتی صریحا فلسفی یافت، البته به خصوص در ترجمهها نشانههایی از دلبستگی آلاحمد به اندیشههای چپ از سویی و تاثیرپذیریاش از جریانهای فلسفی فرانسوی به خصوص در سالهای میانی سده بیستم میتوان یافت. در میان زبانهای فرنگی، آلاحمد فرانسه و انگلیسی را تا حدودی میدانست و با آثاری كه در این دو زبان منتشر میشد، آشنایی داشت. در دهههای ١٩٥٠ و ١٩٦٠ به خصوص در فرانسه متاثر از جنگ جهانی دوم و پیامدهای آن فلسفههای وجودی و موسوم به اگزیستانسیالیسم با چهرههای شاخصی چون ژان پل سارتر و آلبر كامو طرفداران زیادی داشتند و آثار ادبی همین چهرههاست كه به توسط آلاحمد و دیگر نویسندگان و مترجمان ایرانی به فارسی ترجمه میشود. نكته مهم و قابل توجه این است كه با وجود توجه به این اندیشمندان، آثار صرفا فلسفی آنها مورد توجه قرار نمیگیرد و آنچه ترجمه میشود، عمدتا رمانها و نمایشنامهها و داستانهای آنهاست و به همین دلیل به سختی بتوان ادعا كرد كه توجه به این آثار زمینهای فلسفی برای روشنفكران ایرانی فراهم میآورد.
آثار نظری در میان آثار غیرادبی و نظری آلاحمد دو اثر شاخص و بسیار معروف هستند كه بسیار نیز درباره آنها نوشته و گفته شده است: «غربزدگی» (١٣٤١) و «در خدمت و خیانت روشنفكران» (١٣٤٣). در این آثار بیشترین اشارات آلاحمد به نگرش و اندیشههای فلسفی او را میتوان یافت. از این دو، رساله اول كه نخستینبار در كتاب ماه چاپ شد و بعدا به طور گسترده مورد نقد و ارزیابی قرار گرفت و گاه حتی درباره تاثیرات سیاسی و اجتماعی آن نیز اغراق شد، بیشتر میتوانست مورد نقد و ارزیابی فلسفی قرار بگیرد، به خصوص كه آلاحمد خود صراحتا به وامگیری تعبیر «غربزدگی» از احمد فردید اشاره كرده بود و چنانكه میدانیم فردید این تعبیر را در بستری فلسفی و برای اشاره به وضعیتی فلسفی به كار برده است. با این همه كاربست آلاحمد از مفهوم غربزدگی كاملا سیاسی و اجتماعی است و دستكم در خود رساله اشارات فلسفی به آن بسیار اندك است. رساله مفصل دوم یعنی «در خدمت و خیانت روشنفكران» نیز «به اعتباری بسط یكی از مسائل دفتر غربزدگی است» و در آن آلاحمد در واكنش به شرایط روزگارش و به خصوص واكنش (یا به نظر او بیواكنشی) گروهی كه او روشنفكران میخواند، به اعتراض گروههای مذهبی نسبت به انقلاب سفید شاه در سالهای آغازین دهه ١٣٤٠، به نقد صریح و تند روشنفكران میپردازد. در این رساله نیز مشخصا صحبتی از فلسفه و اندیشههای فلسفی نشده است و باید گرایش فلسفی آلاحمد را از لابهلای سطور و اشارات او فهمید.
عبور از خط: تنها اثر فلسفی در میان آثار جلال آلاحمد رساله « عبور از خط» كمتر از بقیه دیده شده است: رسالهای كوچك نوشته ارنست یونگر (١٩٩٨-١٨٩٥)، نویسنده سرشناس آلمانی درباره نیهیلیسم. بخش اول این كتاب نخستین بار در خرداد ١٣٤١ در نخستین شماره كتاب ماه منتشر شد. اثری كه شاید بتوان آن را فلسفیترین كار آلاحمد خواند. ماجرای ترجمه و انتشار این جزوه كوچك جالب است. آلاحمد خود مینویسد بعد از انتشار غربزدگی یك روز نزد دكتر رحیم عابدی بوده كه با دكتر محمود هومن (١٣٥٩-١٢٨٧) استاد فلسفه دانشسرای عالی مواجه میشود. محمود كه غربزدگی را خوانده بوده به جلال میگوید: «تو باید یك متن فلسفی را بخوانی درباره نیهیلیسم كه در مقالهات با آن تماس گرفتهای.» بقیه ماجرا را از زبان خود آلاحمد بخوانیم: «گفتم: چه عیبی دارد. متن كجاست؟ گفت: آلمانی میدانی؟ گفتم: نه، گفت: پس چه كنیم؟... (و پس از لحظهای) من حرفی ندارم. در دو جلسه برایت میخوانمش ٦٠، ٧٠ صفحه بیشتر نیست. و نشستیم كه چنین كنیم. كه دیدم حیف است. گفتم: حالاكه اینطور است چرا ننویسیم؟ و چنین كردیم. یعنی هفتهای دو روز كه - از دو تا چهار بعدازظهر- میرفتم خانه او كار میكردیم. ترجمه دفتر را او میگفت و من مینوشتم. با مته دوجانبهای به سوراخ كلمات و مفاهیم و چه سختگیریهای او. كه من شاگردی میكردم. ضمن كار گپی هم میزدیم یا مراجعهای به متنی كمككننده یا شكی در صحت فلان مطلب. و بعد حاصل كار هر مجلس را پیراسته و وارسیده در اول مجلس بعدی برایش میخواند و او به كتاب مینگریست و از نو حك و اصلاحی و گاهی تحشیهای. و بعد میپرداختیم به ترجمه كردن. جوری بود كه بیش از روزی سه صفحه از زیر دستمان درنمیآمد. و میارزید. كه در آن جلسات من درس فلسفه را یك بار دوره كردهام. و حقا كه حضرت هومن معلم بردباریست... چنین بود كه عبور از خط ترجمه شد» و دو فصلش تنها در دو شماره كیهان ماه درآمد و فصل آخر را برای شماره سوم چیده بودیم كه آن مجله به اجبار متوقف شود. و دلزدگی آمد و كلافگی و رها كردنها و خشم. كه من از روی دكتر هومن خجالت میكشیدم كه به چه زحمتی تازه از لاك تنهایی و بدبینی در آمده بود و شوری یافته بود و حالی میكرد. همین جا بگویم كه سهم او در گردش آن مجله چندان بود كه میخواستیم اسمش را آن بالا بگذاریم كه رضایت نداد... از آن زمان به بعد بارها ازمان خواستهاند كه این كار ناتمام را تمام كنیم. اما وسواس او و مشغلههای خرده پای عمر و مهمتر از همه آن دلزدگیها نگذاشته تا اكنون كه به همت حضرت دستغیب- شاگرد دیگر هومن- تمام میشود كه سال پیش تمام اوراق این دفتر را به قصد سلب مسوولیتی از گردن خویش به او سپرده بودم و هر اختیاری را به او داده كه گفتهاند كار را كه كرد؟ آنكه تمام كرد.» (جلال آلاحمد، ٢٢ آبان ١٣٤٦)
عبور از خط چنان كه آلاحمد نوشته رسالهای كوتاه درباب نیهیلیسم است. كتاب از سه فصل تشكیل شده است: فصل اول: پیشبینی: پیش بینی مناسب نیچه. همرایی داستایفسكی با آن. خوشبینی و بدبینی هر دو میتوانند ثمربخش باشند. نومیدی از خویشتن Defaitisme است كه باید طرد شود. زیرا همین نومیدی است كه بهشدت عمل میدان میدهد. فصل دوم: تشخیص: نیهیلیسم چون قدرت بنیادی دركشدنی نیست. ولی درباره جریان آن تصوراتی داریم. نیهیلیسم فقط هیچ را لمس میكند. نمیتوان آن را با آشوب و بیماری و شرمساوی گرفت. نیهیلیسم زمینه كاهش بشریت است كه محو شدن آنچه خارق عادت نیز همراه آن است. این محو شدن خارق عادت ضمنا در جهان نیهیلیست به آخرین مرحله خود رسیده است. و از این راه است كه به خروج از روش كارخانهای امیدوار میشویم. فصل سوم: درمان: در چنین وضعی چه كنیم؟ باید قد برافرازیم- در مقابل كلیسا و در مقابل اژدهای قدرت و در مقابل دنیای تشكیلاتی شده. اطمینان در سرزمینهای بكر است كه باید همچون وطن مرگ و عشق و ابداع هنری شناخته شوند. اندیشه نیز ما را به چنین جهان دستچین نشدهای رهنمون است. بیش از هر جا باید اطمینان در دل ما باشد. آن وقت است كه جهان دگرگونه خواهد شد. اهمیت رساله «عبور از خط» را به ویژه در نسبتش با غربزدگی آلاحمد بهتر از هر كسی خود او در پیشگفتار یادشده متذكر میشود. آلاحمد مینویسد: «نكته اساسی در علاقه شخصی من به این دفتر كوچك این است كه آنچه به اتكای شامه تیز و از سر غریزه و شاید به التقاطی از این كس و آنجا در غربزدگی برایم به دست آمده بود در این دفتر سخت روشن شد. یعنی با این دفتر بود كه دیدم اگر دردی هست دنیایی است و نه محلی. گرچه ما به سرطانی شدهاش دچاریم. و فلسفی است نه عاطفی. گرچه شناسندگان این درد همه جا نویسندگانند تا عاقبت دریابم كه دردیست سیاسی و اجتماعی- و نه فردی. چرا كه آشنایی با فرانتس فانون و دیگر اهل این قبیله پس از اینها حاصل شد. واضحتر بگویم: صورتی كه در حجم فشرده و شاید نخاله غرب زدگی پنهان بود بر خود من پس از ترجمه این دفتر ظاهر شد... این انكار همه ارزش ها- این بیاعتباری فرهنگ و این سرگردانی فرد را، با همه عواقبی كه دارند و همه امیدی كه میآرند به قاعده تضاد درونی پدیدهها و سرنگون شدن هر فوارهای به اوج كه رسید به صورتی ده چندان دردناكتر در این عبور از خط دیدم. كه در آن یكی همچو گنگی كه خبر از غارت ایل میدهد گاهی به صورت غیبگویی درآمدهام.»
نگرش فلسفی جلال از مرور سریع و شتابزده زندگی و آثار آلاحمد درباره نگرش فلسفی او چه نتیجهای حاصل میآید؟ دیدیم كه جلال آلاحمد تحصیلات فلسفی نداشت، ادبیات خوانده بود و آثارش نیز داستان و مقالهنویسی برای مطبوعات با موضوعاتی سیاسی و اجتماعی بود. او در دوره نخست زندگیاش (تا پیش از كودتای ٢٨ مرداد) عمدتا گرایشی چپ داشت و نخست متاثر از حزب توده و بعدا ناشی از جریان سوم (مشخصا خلیل ملكی) و نزدیكی به نهضت ملی اندیشهای ضد استعمار و ضد استبداد داشت. از مجموعه آثار او اما بر نمیآید كه آشناییاش با چپ و ماركسیسم در ترازی فلسفی یا حتی اندیشهای باشد و رویكردش به چپ در سطح فعالیتها و كنشهای سیاسی و اجتماعی در حزب توده و سپس راه سوم و بعدا در مطبوعات باقی میماند. دوره دوم كار فكری جلال آلاحمد را میتوان به سالهای پس از كودتا معطوف دانست. در این دوره آلاحمد مشخصا از سیاستورزی صریح فاصله میگیرد و به فعالیت فكری و ادبی روی میآورد. در نگرش فلسفی او به غرب نیز تحولی رخ میدهد. بروز و ظهور اصلی این گرایش كه نشانههای آن را در ترجمههایی كه از آثار ادبی اگزیستانسیالیستهای فرانسوی انجام داده، میتوان دید، بیش از همه در رساله غربزدگی است كه در حكم مانیفست او محسوب میشود. در غربزدگی آلاحمد اگر نگوییم یك غربستیز است، دستكم منتقد صریح غرب و به عبارت دقیقتر تجدد به خصوص سویه استعماری آن است و آماج نقدش بیش از هر چیز روشنفكران ایرانی است كه به تعبیر او به تقلید از غرب میپردازند. در مفهومپردازی و صورتبندی همین اندیشه است كه مفهوم «غربزدگی» را كه برای احمد فردید معنایی فلسفی داشته، در معنایی سیاسی و اجتماعی وام میگیرد، البته خودش متوجه سویه فلسفی این مفهوم است و ترجمه «رساله عبور از خط» ارنست یونگر نشانه آشكاری از این آگاهی است. نگرش فلسفی یونگر كه جلال شیفته آن میشود، گونهای نقادی تجدد و نگرش رمانتیك است كه به خصوص در میان متفكران آلمانی میانه سده بیستم و در راس همه مارتین هایدگر تجلی مییابد به ویژه كه جنبههایی عرفانی و رازورزانه نیز مییابد و همین جنبه است كه برای مترجم «مائدههای زمینی» جذابیت دارد. آلاحمد همچنین در سالهای پایانی عمرش به اصل مذهبی خویش باز میگردد كه نشانه آن را در «خسی در میقات» و «در خدمت و خیانت روشنفكران» به وضوح میتوانیم ردیابی كنیم. با این همه درك و دریافت ارتكازی و ضمنی جلال از اندیشه رمانتیك تجددستیزانه متفكرانی چون هایدگر و یونگر هیچگاه در آثار خود او صورتبندی مفهومی و فلسفی نمیشود و تنها به شكلی مضمر و پنهان باقی میماند. اما در علت این عدم توجه روشنفكری ایرانی پیش از انقلاب به فلسفه به نحو عام و آلاحمد به طور خاص میتوان به این دلایل اشاره كرد: تصلب و انجماد فضای دانشگاهی فلسفه و رویكردهای اسكولاستیك و مدرسی استادان رسمی فلسفه، فقدان آثار فلسفی هم به صورت ترجمه و هم به نحو تالیف و بالا بودن سرعت تحولات و تغییرات تا جایی كه به روشنفكران اجازه تامل فلسفی و غور در مفاهیم و اندیشههای فلسفی بدهد. در چنین بستری است كه ادبیات و آثار هنری تنها محمل آشنایی روشنفكران با غرب میشود و اهل ذوق و قلم نیز عمدتا به همین حوزهها گرایش مییابند. در مورد ویژه آلاحمد البته باید به عمر كوتاه او (٤٦ سال) نیز اشاره كرد كه فرصت تاملات بیشتر فلسفی را از او گرفت و مانع از این شد كه در سالهای پختگی اندكی به دقت مفهومی در آنچه به طور ضمنی در آثار ادبی و سیاسی و اجتماعیاش اشاره كرد، بپردازد.
منبع: اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید