1396/5/29 ۰۸:۴۷
فرشاد مومنی: هدف كودتا زمینگیر كردن بنیه تولیدی كشور و ناممكن كردن توسعه بود
عاطفه شمس: همایش تخصصی «بحثی درباره پیامدهای اقتصادی كودتای ٢٨ مرداد» طی روزهای اخیر با سخنرانی فرشاد مومنی در موسسه مطالعات دین و اقتصاد برگزار شد. مومنی در این نشست، با تاكید بر اهمیت ایجاد بلوغ روش شناختی در زمینه نقص اطلاعات انسان گفت بخش بزرگی از فاجعههای بنیادگرایی بازار و سوءاستفادهها و فرصتطلبیها به نام بازار علیه مسائل توسعه ملی در سطح كل كشورهای در حال توسعه، به فقدان این وقوف و بلوغ روششناختی مربوط میشود. وی سپس به بحث كودتا پرداخت و افزود كه موضوع محوری كودتا بیش از اینكه اقدامی علیه یك دولت ملی باشد، علیه توسعه ملی كشور بود، این كودتا میخواهد یك دولت ملی توسعهگرا را كنار بگذارد و تضمینهای كافی برای استمرار مناسبات مبتنی بر سلطه ایجاد كند. مومنی دلایل وقوع كودتا در ایران را بررسی و تاكید كرد كه در مقابل كسانی كه راجع به حقانیت راه دكتر مصدق و شرافت و بلوغ فكری و سطح دانایی منحصر به فرد او تا زمان خود، تردیدی راه میدهند، میتوان این سوال را مطرح كرد كه اگر واقعا آن طور كه مخالفان مصدق میگفتند او واجد آن ویژگیهای منفیای بود كه آنها ادعا میكردند، پس چرا برای برانداختن او به كودتا نیاز بود؟ وی معتقد است كانون اصلی همه ناهنجاریهای معطوف به توسعه وابسته و نابرابر كه ما امروز نیز با آن مواجه هستیم به این برمیگردد كه شكاف بین بنیه تولید ملی و الگوی مصرف از حدود متعارف بیشتر شده و جرم مصدق این بود كه این مساله را فهمیده بود. گزیدهای از سخنان مومنی را در ادامه میخوانید:
وجه اقتصادی پیامدهای كودتای ٢٨ مرداد/ فرشاد مومنی- اقتصاددان و استاد دانشگاه علامه طباطبایی
در این جلسه راجع به وجه اقتصادی مجموعه پیامدهایی كه كودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ش. بر سرنوشت ایران داشته نكاتی را بیان میكنم و بعد بررسی میكنیم كه از آنچه بر ایران گذشته چگونه میتوان برای فهم هرچه بهتر اقتضائات امروزی اداره كشور درس گرفت. در ادامه به برخی خطاهای راهبردی در برنامههای ارایه شده از سوی كاندیداهای محترم وزارت از زاویه ضعف بنیه اندیشه تاریخی در این برنامهها اشاره خواهم كرد و سعی میكنم تنگناهای معرفتی را نیز تا حد امكان مطرح كنم با این تاكید چندباره كه حلال این تذكرها این نیست كه به كسانی رای داده شود یا نشود، بحث بر سر این است كه تا زمانی كه این خلأهای معرفتی در طرز اداره كشور وجود دارد هركسی كه وزیر شود گرفتاریهای ما برجای خود باقی خواهد ماند. بنابراین، خوب است كه ما به تدریج به سطحی از بلوغ معرفتی در ساختار سیاسی برسیم كه بیش از آنكه ویژگیها و سوابق افراد مورد واكاوی قرار میگیرد صلاحیتهای برنامهای آنها در مركز توجه قرار گیرد. بحثی كه میخواهم با شما در میان بگذارم از جهاتی، زاویه جدیدی نیست ولی به اعتبار اینكه توجههایی كه تا به حال از این زاویه به این تجربه تاریخی خطیر وجود داشته به هیچوجه تناسبی با ابعاد اهمیت آن ندارد، میكوشم بر این جنبهای كه سرنوشتسازتر است و كمتر مورد توجه قرار گرفته تمركز كنم.
معرفت تاریخی و جایگاه آن در ارتقای فهم بشری شاید بزرگترین خدمت آموزه نهادگرایی به جامعه بشری، تلاشهایی است كه در چارچوب این آموزه برای ایجاد بلوغ روششناختی در زمینه نقص اطلاعات انسانها پدید آوردهاند. بخش بزرگی از فاجعههای بنیادگرایی بازار و سوءاستفادهها و فرصتطلبیها به نام بازار علیه مسائل توسعه ملی در سطح كل كشورهای در حال توسعه، به فقدان این وقوف و بلوغ روششناختی مربوط میشود. وقتی شما با فرض اطلاعات كامل، تفسیرهای اقتصادی خود را ارایه میكنید، طیف متنوعی از مفروضات، محور قاعدهگذاریها و طرز پیشبرد امور اجرایی میشود كه اینها فاجعهآفرین است و بیراه نیست كه اقتصاددان بسیار ملایم و اخلاقی و لطیفی مثل آمارتیاسن در چند مقاله ممتاز خود از مفهوم بازارهای فاجعهآفرین نام برده است. منظور او از این مفهوم، بازارهایی است كه با فرض اطلاعات كامل، نسبت به بخشهای بزرگی از واقعیت بیاعتنایی میكنند و این بیاعتناییها فاجعهآفرینی میكند. در اینجا بحث بر سر این است كه این وقوف روششناختی به نقص اطلاعات یك جایگاه رفیع را برای فهم تاریخی باز میكند. این تعبیر از اقتصاددان بزرگ، داگلاس نورث است كه میگوید به محض اینكه شما فهمیدید اطلاعات شما ناقص است طیفی از پیامدها و لوازم معرفتی موضوعیت مییابد كه شاید یكی از مهمترین آنها درك معرفت تاریخی و جایگاه آن به عنوان یك مخزنالاسرار برای ارتقای فهم بشری و تلاشهایی است كه برای درك هرچه جامعتر از واقعیت پدید میآید. در ادامه دستاوردهای وقوف روششناختی نسبت به نقص اطلاعات، ما با پدیدهای تحت عنوان «دستكاری واقعیت» آشنا میشویم. به محض اینكه مشخص شد كه اطلاعات انسان ناقص است و همین اطلاعات ناقص، توزیع نامتقارنی نیز دارد این مساله مطرح میشود كه در این شرایط، بشر در برابر فرصتطلبی و برخوردهای فرصتطلبانه آسیبپذیر میشود و این هم در ساحت معرفت دینی و هم در ساحت معرفت علمی موضوعیت دارد. متاسفانه بعد از شهادت آیتالله شهید دكتر بهشتی، ما با یك افت چشمگیر در كیفیت مباحث دینی ارایه شده و سطح روزآمدی آن روبهرو هستیم و وقتی شما از این زاویه به آثار شهید بهشتی مراجعه میكنید، میبینید كه یكی از درخشانترین كارهایی كه ایشان ارایه كردهاند و متاسفانه به اندازه اهمیتی كه دارد دیده نشده است، بحث جامع مبارزه با تحریف به عنوان یكی از مهمترین فلسفههای بعثت انبیاست. میدانید كه در طول تاریخ بشر، چه كارهایی به نام دین انجام شده و چه حرفهایی زده شده كه هیچ نسبتی با آنچه از مبدا وحی صادر شده، ندارد. بنابراین، در این شرایط نقص اطلاعات و توزیع نامتقارن آن، طبیعی است كه با زندگی روزمره ما نیز میتوان این كار را كرد. از این زاویه به نظر میرسد كه ما به یك بازنگری بنیادین راجع به دانستههای خود و تجربههای درخشان كوشش برای برونرفت از توسعه نیافتگی در قرن بیستم نیاز داریم. ما متاسفانه جامعه مدنی قدرتمندی نداریم، در این شرایط، فرصتطلبی در اقتصاد رانتی خیلی بازار گرمی دارد و این موضوع در حال حاضر پیوند غیرمتعارفی با حیطه ارتباطات و علم برقرار كرده است.
هنوز درگیر سهم مصدق و كاشانی هستیم آنچه روایت شده با آنچه واقعیت دارد لزوما همتراز نیست. یكی از شیوههایی كه در دوره ربع پایانی قرن بیستم به این طرف بیشتر رایج شده و نیروی محركه بحثهای ارزشمند ژان بودریار تحت عنوان «هایپر رئالیتی» بوده، درباره تجربههای تاریخی ایران بسیار به كار میآید و به نظر میرسد باید آن را جدی گرفت. در هایپر رئالیتی، به تعبیر بودریار، بخشهایی از واقعیت در راستای منافع خاصی، بیش از حد بزرگ و بخشهایی از آن، بیش از حد كوچك میشود و بنابراین، یك فهم دستكاری شده در راستای منافع خاص را هویت جمعی میبخشد. در ماجرای ملی شدن نفت نیز میتوان این هایپررئالیتیها را به وضوح دید؛ یك پدیده چند بعدی كه ابعاد خاصی از آن، به كلی نادیده گرفته میشود و ابعاد خاصی بیش از حد بزرگ میشود و شاید یكی از مهمترین آنها، آن چیزی بود كه ما سعی كردیم در كادر «اقتصاد ایران در دوران دولت ملی» كه به صورت یك كتاب منتشر شد، برجسته كنیم و ذهن پژوهشگران را به این فرضیه اصلی معطوف كنیم كه آن ذخیره دانایی كه مرحوم دكتر مصدق در زمینه چگونگی ساماندهی یك الگوی توسعه بومی و كارآمد ارایه كرده، اگر از ماجرای ملی شدن نفت و پنجه در پنجه استعمار بزرگ آن زمان انداختن بیشتر نباشد، كمتر نیست ولی متاسفانه تا قبل از انتشار این اثر، حتی یك كتاب در این زمینه موجود نبود. باید راجع به مسائل پساكودتا نیز با دقت بیشتری آن پیوند بین اقتصاد و سیاست را برجسته كرد و اینكه ممكن نیست كه استعمارگران اهداف سیاسی را دنبال كنند اما اهداف اقتصادی نداشته باشند. وقتی این بحث مطرح میشود همه میپذیرند كه جزو بدیهیات است اما ما درباره این بدیهیات كار جدی نكردهایم و متاسفانه هنوز درگیر این هستیم كه سهم مصدق چقدر بود و سهم آیتالله كاشانی چقدر بود و... اینكه ذهن ما درگیر موضوعاتی شود و از جنبههای دیگری غافل شود تصادفی نیست و باید گشت و دلیل آن را پیدا كرد.
شباهت بین كودتا و دیگر تجربههای تاریخی ایران اگر بخواهید شباهتهای بین واقعه كودتای ٢٨ مرداد و دیگر تجربههای تاریخی ایران را ردگیری كنید، شباهتهای تكاندهندهای را پیدا میكنید كه تا به حال به آنها توجه بایسته نشده و همین بیتوجهی منشا بسیاری خطاهای راهبردی در تحلیلها شده است. به طور مثال، به محض اینكه انقلاب مشروطیت در ایران در سال ١٩٠٦م. پیروز شد، در یك دوره زمانی نسبتا كوتاه در سال ١٩٠٧ آن قرارداد معروف بین روس و انگلیس بسته شد. در شرایطی كه در آن زمان، انگلیس و روس در اروپا با هم درگیریهای زیادی داشتند، بر سر اینكه موج توسعه خواهی در ایران نباید به ثمر بنشیند، توافق كردند. بعدها نیز به محض اینكه دولت دكتر مصدق مستقر شده و كارهای بزرگی را انجام داده میبینید كه انگلستان و امریكا كه كاملا در دوره پس از جنگ جهانی دوم با یكدیگر تعارض منافع داشتند، بر سر ساقط كردن دولت ملی با یكدیگر توافق میكنند. از این زاویه میبینیم كه در مجموعه بحثهای پس از جنگ جهانی دوم در ایران، عمدتا تمركزها به ملاحظات جنگ سرد معطوف است. یعنی فرض بر این است كه ما دو بلوك یكپارچه غرب و شرق داشتهایم و فقط اینها با یكدیگر تعارض منافع داشتهاند در حالی كه وقتی با كمی دقت بحثها را دنبال میكنیم، میبینیم كه در دوره پس از جنگ جهانی دوم، تعارض منافع انگلیس با امریكا اگر از تعارضهای معطوف به جنگ سرد به مراتب گستردهتر نبود، كمتر از آن نیز نبود و وقتی ماجرای روی كار آمدن دكتر مصدق تا سقوط دولت او را ردگیری كنید، میبینید كه انگلیسیها و امریكاییها هر یك به تنهایی بارها تلاش كردند كه منافع خود را از طریق ساقط كردن دولت مصدق، حداكثر كنند و بعد از شكست خوردن، با یكدیگر تفاهم كردند كه درست مثل تجربه قرارداد ١٩٠٧ با وجود همه تعارضها، با یكدیگر متحد عمل كنند. از این زاویه، هم میتوانید حكمت عدد انتشار اسنادی كه اخیرا منتشر شده را بفهمید و هم اینكه چقدر این اسناد به خوبی از این ماجرا رمزگشایی میكنند كه مساله این نبود كه اگر مصدق به امریكا كمی نرمش نشان میداد یا اگر وام بانك جهانی را جدی میگرفت ماجرا فیصله پیدا میكرد. این اسناد جدید، خیلی از برداشتها و بینشهای غلط ما را میتوانند تصحیح كنند و شما میدانید كه اینها با وجود الزام قانونی، نزدیك به ربع قرن در انتشار اسناد باقیمانده كودتا طفره رفتند و هنوز هم بخش بزرگی از آن دادهها منتشر نشده كه متاسفانه ما اغلب خیلی دیر حكمتهای آن را میفهمیم زیرا مسائل اساسی خود را به طور جدی در دستور كار قرار نمیدهیم. اما در شرایطی كه خود كودتاچیها اصل كودتا را پذیرفته و اسناد سازماندهی برای آن را نیز منتشر كردهاند و خانم آلبرایت در مقام وزیر خارجه وقت امریكا رسما از دولت آقای خاتمی بابت مشاركت در كودتا عذرخواهی كرده است، ما در داخل كسانی را داریم كه میگویند این واقعه كودتا نبوده و ذهن ما را مدام در ماجراهای ذهنی بعضا مشكوك، بسته نگه میدارند تا ما به مسائل اساسیتر توجه كافی را نكنیم.
اندیشه توسعه در ایران، اندیشه غریب و تنهایی است در مطالعاتی كه درباره تجربه دولت ملی دكتر مصدق و ماجرای كودتا داشتم، متوجه این نكته شدم كه عین همین ماجرا در دوره پس از كودتا نیز اتفاق افتاده و اگر ما این نكته را به خوبی متوجه شویم شاید یك خلأ معرفتی بزرگ از بین برود. ما همیشه بر وجه امنیتی، سیاسی و نظامی كودتا تمركز داریم و به وجه اقتصادی آن زیاد نمیپردازیم. انور خامهای در كتاب درخشان «اقتصاد بدون نفت» مستندات حیرتانگیزی را مطرح میكند و میگوید به محض اینكه كودتا پیروز شد، آن چنان سیل واردات كالاهای خارجی به ایران سرازیر شد كه اگر یك وارداتچی، یك هفته در خارج كردن اجناس خود از گمركات تعلل میكرد به دلیل سقوط قیمتها، رفتن و تحویل گرفتن كالاهایی كه برای آن ارز هم پرداخت شده بود از صرفه میافتاد. بنابراین، میبینید كه مساله آزادسازی تجاری كه یك بار از طریق زور سر نیزه نظامی و در قالب عهدنامههای گلستان و تركمانچای به ایران تحمیل شده بود، دوباره در اثر كودتا تكرار میشود. اما آیا با این دقت، میتوان تصویر جامعتری از ماجرای كودتا به دست آورد؟ به اعتقاد من این خیلی كمك میكند. موضوع محوری كودتا بیش از اینكه اقدامی علیه یك دولت ملی باشد، كودتا علیه توسعه ملی ما بود. در واقع، این كودتا میخواهد یك دولت ملی توسعهگرا را كنار بزند و تضمینهای كافی برای استمرار مناسبات مبتنی بر سلطه ایجاد كند. تعارف كلاسیك وابستگی عموما و منحصرا روی این عنصر استوار هستند كه وابستگی محصول مواجهه دو قدرت نابرابر است و در این مواجهه نابرابر، طرف قویتر اراده خود را به طرف ضعیفتر تحمیل میكند و مناسبات حاكم بر طرف ضعیفتر مشروط به اراده طرف قویتر میشود. پس از طریق آزادسازی واردات در دوره پس از كودتا، آنها همه صنایع ملی جوانه زده شده در دولت ملی را هدف قرار دادند و صرفه اقتصادی همه آنها را از بین بردند تا مناسبات نابرابر استمرار پیدا كند. من یك بار وقتی كه سهلانگاریهای غیرعادی ساختار قدرت در ١٠ ساله اخیر ایران را به مساله نابرابریهایی در درآمد و ثروت و مناطق دیدم از این جهت، این خطر را به آنها گوشزد كردم كه در شرایطی كه نابرابریهایی شدید وجود دارد، مساله استقلال ملی توهمی بیش نیست و امكان ندارد كه یك دولت استقلالطلب و توسعهگرا باشد و نسبت به مساله نابرابریهایی بسیار عمق یافته در ایران كه در یك دوره پساتعدیل ساختاری و در ابعاد بیسابقهای در دوره پس از آخرین شوك نفتی یعنی دوره ١٣٨٤ تا ١٣٩٠ میتوان آن را ردگیری كرد، بیتفاوت باشد. متاسفانه چون اندیشه توسعه در ایران، اندیشه بسیار غریب و تنهایی است، ما درباره لوازم آن نیز بهشدت غیرحساس هستیم. به نظر میرسد به یك بازنگری بنیادی راجع به دانستههای خودمان در مورد تجربیات درخشان كوشش برای برون رفت از توسعهنیافتگی در قرن بیستم نیاز داریم.
كودتا، دو قدرت بزرگ جهانی را تا ابد بدنام كرد در مقابل كسانی كه راجع به حقانیت راه دكتر مصدق و شرافت او و بلوغ فكری و سطح دانایی منحصر به فرد او تا زمان خود، تردیدی راه میدهند، میتوان این سوال را مطرح كرد كه اگر واقعا آن طور كه مخالفان و دشمنان مصدق میگفتند او واجد آن ویژگیهای منفیای بود كه آنها ادعا میكردند، پس چرا برای برانداختن او به كودتا نیاز بود؟ این كودتا، دو قدرت بزرگ جهانی را تا ابد بدنام كرد و این لكه ننگ حتی بعد از عذرخواهی خانم آلبرایت هم پاك شدنی نیست. اگر واقعا خود مصدق سقوط كردنی بود و مردم از او رضایت نداشتند و اگر دهها مساله دیگر نبود، چرا آنها به كودتا تن دادند تا بتوانند او را بربیندازند؟ و اگر این یك واقعیت قابل اعتنا باشد میتوان پرسید كسانی كه این تشكیكها را ایجاد میكنند و كینهتوزانه امروز نیز دكتر مصدق را آماج دروغها و نفرتها و نفرینهای خود قرار میدهند، چه هدفی را دنبال میكنند؟ بنابراین، عنصر كلیدی در ماجرای وجه اقتصادی كودتا این است كه این كودتا علیه توسعه ملی و به نفع استمرار مناسبات مبتنی بر سلطه و نابرابری در ایران بوده است. به این ترتیب، اگر ما این نكته را بفهمیم، خیلی از خطاهای محرز سیاستی كه امروز گریبان ما را رها نمیكند زیر برنامه شوم تعدیل ساختاری و گره خوردن آن جهتگیریها با یك سلسله منافع ضد ساختاری، برای ساختار قدرت برملا میشود و میفهمند كه برای بقای خودشان هم كه شده باید این خطاهای راهبردی را متوقف كنند. منطق تئوریك قضیه نیز كاملا روشن است كه اساس بقای هر جامعه، بنیه تولیدی است و در اینجا، بنیه تولیدی به عنوان یك امر انتزاعی در یك ساحت انتزاعی به نام اقتصاد، اتفاق نمیافتد، بنیه تولیدی با كل نظام حیات جمعی رابطه برقرار میكند. یعنی بنیه تولیدی ارتقا یابنده به مناسبات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی خاص خود متكی است.
هدف كودتا زمینگیر كردن بنیه تولیدی كشور بود از این زاویه، شما میتوانید بحثهایی را در این زمینه ردیابی كنید كه واقعا عبرتآموز است. به طور مثال، حدود سال ١٨٥٠م. فردریك لیست در برخورد انتقادی و نقد روش شناختی بنیادگرایی بازار كه همسایگان انگلیس را دعوت به آزادسازی واردات میكرد، اصطلاح «Kicking Away the Ladder» را مطرح كرد. یعنی با لگد نردبان را به سمت دیگری پرت كردن، به نحوی كه دیگر كسی نتواند از این نردبان بالا بیاید. در آنجا نزدیك به دو قرن پیش، فردریك لیست میگوید كه این ماجرا یك وجه اندیشهای دارد كه با بنیادگرایی بازار ردگیری میشود و یك وجه عملی دارد كه به مقتضای شرایط و با كمترین هزینه قابل تصور درباره آن فكر میكنند. بنابراین، همان طور كه گفتم حمله نظامی و كودتا جزو پرهزینهترین و بدنامترین شیوههای پرتاب كردن نردبان توسعه است و وقتی كه درباره یك كشور یا برای جنبش اجتماعی از این ابزارها استفاده میكنند، خود این مساله به تنهایی، عظمت و قدرت و حقانیت آن جنبش اجتماعی را به نمایش میگذارد، بدون اینكه نیاز باشد به جزییات و شبهه افكنیها وارد شویم. آن وجه اندیشهای و عملی هر دو یك هدف را دنبال میكنند؛ منفعل كردن ما درباره فهم و عمل به اقتضائات ارتقای بنیه تولیدی و محور قرار دادن مصرف. اگر دقت كنید عنصر گوهری تئوری آزادسازی تجاری كه از اسمیت و ریكاردو تا امروز، صورتبندیهای متفاوتی برای آن شده، این است كه میگوید اگر شما تن به آزادسازی تجاری بدهید، فرصتهای مصرفی بیشتری در اختیار خواهید داشت. فردریك لیست كسی بود كه این مساله را فهمید و گفت اگر اشتهای مصرفی ما مستقل از بنیه تولیدی ارتقا پیدا كند، از دل آن ذلت و مستعمره شدن و وابستگی بیرون میآید. حال میتوان پرسید چرا ما نمیتوانیم عینیت مسالهای را كه فردریك لیست بالغ بر هفتاد سال پیش فهمیده بوده در ساختار تصمیمگیری خود مشاهده كنیم. اینجا بابهای جدیدی برای یكسری بحثها باز میشود كه ماجرای دستكاری واقعیت و گره خوردن آن دستكاریها با یكسری منافع ضد توسعهای موضوعیت پیدا میكند كه اساس گرفتاری اقتصاد سیاسی ایران نیز همین ماجراست. در ماجرای كودتا نیز ذهن ما مدام درگیر امثال شعبان جعفری و برخی زنان بدكاره میشود اما از اصل ماجرا كه هدف كودتا زمینگیر كردن بنیه تولیدی كشور و ناممكن كردن توسعه است كمتر سخنی به میآید و این چیزی است كه ما امروز خیلی به آن نیاز داریم. اگر بخواهیم در سادهترین عبارتها سرنوشت ساز بودن این مساله را توضیح دهیم، باید دقت داشت كه اگر ما بخواهیم هماكنون بنیه تولیدی خود را با استانداردهای درجه یك دنیا همراه و همراستا كنیم حداقل سه، چهار دهه زمان لازم داریم. اما اگر بخواهیم الگوی مصرف خود را با استانداردهای روز دنیا هماهنگ كنیم، این در لحظه امكان پذیر است و از دل این وقفه زمانی متفاوت، تمام آن مناسبات مبتنی بر سلطه و فساد و نابرابری قابل درك میشود.
ضرورت وجود نظام شفاف آمار و جامعه مدنی حساس اگر موتور خلق ارزش افزوده در ایران به جای تولید ملی، واردات باشد و بعد كل بازار پولی و مالی و طرحهای عمرانی ما همگی برای حل و فصل كردن نیازهای واردات هرچه سهلتر كانالیزه شوند، ما نمیتوانیم كمر راست كنیم. در دوران نفتی شدن اقتصاد، ما از كانال درآمد نفت- با اینكه همه آن ولنگاریها همچنان ادامه دارد- هنوز لازم نشده كه امتیازهای غیرعادی بدهیم كه البته امتیاز هم میدهیم. به طور مثال، در ماجرای قرارداد توتال، مهمترین توجیه وزیر نفت برای ناچیز بودن سهم طرف ایرانی در قرارداد منعقده با توتال، در اختیار نداشتن ارز بود. سوال این است كه اگر واقعا ارز برای ایران یك كالای استراتژیك است، واقعا باید آن را به شیوع فعلی تخصیص داد؟ چطور میشود كه ما برای تامین نیازهای مسافران آنتالیا، دبی و ارمنستان ارز داریم اما برای بالا بردن قدرت چانهزنی شركت ایرانی طرف قرارداد با توتال، ارز نداریم! این چه طرز اداره كشور است كه این همه مصرفهای لوكس ضد توسعهای وجود دارد؟ منافع استمرار این وضعیت چه نسبتی با توسعه ملی، رفاه مردم و بنیه تولیدی كشور دارد و چه نسبتی با منافع دلالها، رباخوارها، وارداتچیها و تاجرباشیهای مدرن دارد. میبینید كه با فقدان یك نظام شفاف آمار و اطلاعات و اطلاعرسانی و در غیاب یك جامعه مدنی حساس نسبت به مقدرات كشور، همه اینها به موازات یكدیگر جلو میرود. یعنی ما برای واردات موز و رفتن عزیزان به كنسرتهای كشورهای اطراف ایران، ارز داریم اما برای اینكه شركت ایرانی قدرت چانهزنی با حریف خارجی خود را پیدا كند، ارز نداریم. در حال حاضر نیز وقتی كه ما ذهن خود را به مساله آزادسازی واردات با ایجاد مصرفگرایی و زمینگیر كردن ایران در زمینه اتكا به خامفروشی و ایجاد همه انواع نابرابریهای ذلتآور و وابستگیآور معطوف كنیم و پیوند اینها با یكدیگر را متوجه شویم، میفهمیم كهای بسا در غیاب یك فهم روشمند عالمانه و دستیابی به یك تجربه تاریخی قابل اعتنا از تجربههای تاریخی خود، گویی با اینكه نیت هم به لزوم نداریم اما عملا روح كودتا را در ایران زنده نگه میداریم. یعنی بنیه تولیدی كشور دایما روبه استهلاك میگذارد و نسبت به نابرابریها به هیچوجه حساسیت بایسته وجود ندارد و به تبع آن، راجع به گستره و عمق وابستگی كه در اقتصاد ملی اتفاق افتاده نیز حساسیت و توجه كافی نداریم. از این زاویه، میتوان از تجربه كودتا درسهای زیادی گرفت و روح كودتا را در شیشه كنیم و نگذاریم كه آزاد باشد.
بیسابقهترین سطح صنعتزدایی در اقتصاد ایران از این منظر، نكتههای تكاندهندهای در مقایسه دادههای سرشماری سالهای ٨٥ و ٩٠ وجود دارد. یعنی در عرض شش سال نزدیك به ٦٠٠ میلیارد دلار از محل صادرات نفت، گاز و غیره نفت به اقتصاد وارد شده اما خالص فرصتهای شغلی ایجاد شده در بخش صنعت ایران منفی ٤١٥ هزار شغل است. خالص فرصت شغلی یعنی جمع جبری شغلهایی كه نابود شدند و شغلهایی كه ایجاد شدهاند. این بیسابقهترین سطح تجربه شده صنعتزدایی در تاریخ اقتصادی ایران است، ما نظیر این را در كشور نداشتیم. طنز تلخ این است كه این اتفاق زمانی رخ داد كه ما در اوج درآمدهای نفتی بودیم ولی چون درمورد بیاعتنایی به تولید و دامن زدن به تمایلات مصرفگرایانه، دچار قفلشدگی به تاریخ و وابستگی به مسیر طی شده هستیم این گونه به دست خود بنیه تولید ملی كشور را رو به اضمحلال میبریم و تلختر اینكه این كار را با شعارهای خیلی رادیكال ضد امپریالیستی هم انجام میدهیم. یكی از آموزههای بزرگی كه مرحوم عالینسب به عنوان یك یادگاری از دكتر مصدق همیشه بیان میكرد این بود كه دكتر مصدق میگفت همیشه راجع به كسانی كه زیادی تند صحبت میكنند با دیده تامل نگاه كن و بعد مثال توده نفتیها را میزد كه شعارهای افراطی سر میدادند و از كمونیستها كمونیستیتر حرف میزدند اما بعدها معلوم شد كه اتصال به انگلستان دارند. آقای عالی نسب از قول دكتر مصدق میگفتند كه درباره كسانی كه خیلی تند حرف میزنند- و متاسفانه تریبونهای آنها نیز در ایران امروز كم نیست- دقت كنید و ردپای آن نفوذ كه برخیها برای هتك حریم یكدیگر به كار میبرند، از دید آقای عالینسب ابتدا به كسانی برمیگردد كه خیلی افراطی صحبت میكنند و دوم به آنهایی كه بین گروههای مختلف مردم ایجاد اختلاف و تنشآفرینی میكنند و سوم، كسانی كه سعی میكنند در مناسبات بین ایران با دنیای خارج تنشآفرینی كنند. ایشان میگفتند كه از نظر دكتر مصدق، این سه گروه عموما حامیان جدی و پایگاههای نظامهای سلطه در ایران هستند. هر كس كه دوست دارد كشور چه در مناسبات بیرونی و چه داخلی دچار تنش و تعارض باشد و مردم را از طریق زیادهخواهیهای غیرعادی و ضد توسعهای به یكدیگر بدگمان میكند، عملا آب به آسیاب نظام سلطه میریزد ولو اینكه نیت آن را نداشته باشد.
شكاف بیش از حد بین بنیه تولید ملی و الگوی مصرف اینها درسهای بسیار بزرگی است كه ما در این دوره میتوانیم ردگیری كنیم و بعد بیاحتیاطیهای امروز خود را بر اساس آن اصلاح كنیم. شما میتوانید از نظام تصمیمگیری ایران بپرسید كه چرا از روح و عنصر گوهری تحریمهایی كه طی چند سال به ایران تحمیل شد سخنی به میان نمیآورند. هرچقدر ردیابی كنید باز به این آدرس میرسید كه تحریمها هرگز در مورد كالاهای لوكس و تجملی اعمال نشد. یعنی ایران هرقدر سهلانگاری كند و تب مصرف را دامن بزند هرگز مشمول تحریم نشده، نمیشود و نخواهد شد. تمام تحریمهایی كه علیه ایران اعمال شده است بدون استثنا فلج كردن بنیه تولید ملی در ایران را دنبال میكرد. از این منظر، به جای بدبین كردن مردم به یكدیگر و ایجاد فضای برچسب زنی، رد نفوذ را باید در سیاستهای پولی، مالی، تجاری و نرخ ارز دنبال كنیم. هرجایی كه بنیه تولید ملی از طریق این سیاستها تضعیف میشود این برای سلطه خارجیها در ایران بسترسازی میكند و هرجایی كه به عامه مردم و تولیدكنندگان فشار میآورد این یعنی استقلال ملی در ایران را مورد هدف قرار داده است، با هر نیت و عنوانی كه این كار بخواهد صورت بگیرد. در چارچوب مناسباتی كه توضیح دادم، از سال ١٣٧٦ تا به امروز، ارادهای با نقطه عطفهای استثنایی در كشور وجود دارد كه میكوشد نشان دهد توانایی ملی در ایران در زمینه صنعت نفت صفر است و از دل آن توجیه كند كه چشم بسته قرار داد خارجی ببندیم. در این بین، یك متر و معیار وجود دارد؛ از روزی كه حسن روحانی برسركار آمد تا امروز صادرات نفت ایران بیش از دو برابر افزایش یافته، بدون اینكه مطلقا شركت خارجی به ما كمك كرده باشد. سوال من این است كه چرا درباره این موضوع كه یك موفقیت بزرگ و درخشان ملی است حرفی زده نمیشود و دقیقا عكس آن مطرح میشود. ما اگر بدانیم چه داریم و به چه چیزی نیاز داریم، اتفاقا خیلی خوب است كه از دنیای خارج نیز كمك بگیریم. عنصر اصلی و پیام محوری بحث این جلسه این بود كه كانون اصلی همه ناهنجاریهای معطوف به توسعه وابسته و نابرابر كه ما امروز نیز با آن مواجه هستیم به این برمیگردد كه شكاف بین بنیه تولید ملی و الگوی مصرف از حدود متعارف بیشتر شده است. جرم دكتر مصدق این بود كه این مساله را فهمیده بود و میدانید كه آن مساله افتخارآمیز تراز تجاری غیرنفتی مثبت هنوز در ایران تكرار نشده است. وقتی كه دكتر مصدق این مساله را فهمید و كارهای بسیار موثری در این زمینه انجام داد، آنها تمام بدنامیها و بیآبروهای مداخله نظامی و كودتا را پذیرفتند ولی ما هنوز قادر به یك صورتبندی نظری جامع از دستاوردهای تجربه دكتر مصدق و اینكه چه كنیم كه با شرایط متفاوت كنونی بتوانیم از این تجربهها بهره بگیریم، نیستیم.
منبع: اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید