1396/4/27 ۰۹:۰۱
پارهای از شناختهای امروزین ما از ایرانیان در روزگاران گذشته از دریچه روایتهای جهانگردانی به دست آمده است که در دورههای گوناگون بهویژه از روزگار واپسین حکومت تیموری تا دهههای متاخر تاریخ ایران به این سرزمین دیرینه آمدهاند. کنتس مادفون روزن، اشرافزاده سوئدی که در دوره پهلوی اول به ایران آمده، در کتاب «سفر به دور ایران»، روایتهایی جذاب از موقعیتهایی ویژه در جریان سفرش به ایران آورده است.
گفتوگوی جذاب جوان ایرانی و اشرافزاده سوئدی
پارهای از شناختهای امروزین ما از ایرانیان در روزگاران گذشته از دریچه روایتهای جهانگردانی به دست آمده است که در دورههای گوناگون بهویژه از روزگار واپسین حکومت تیموری تا دهههای متاخر تاریخ ایران به این سرزمین دیرینه آمدهاند. کنتس مادفون روزن، اشرافزاده سوئدی که در دوره پهلوی اول به ایران آمده، در کتاب «سفر به دور ایران»، روایتهایی جذاب از موقعیتهایی ویژه در جریان سفرش به ایران آورده است. او از گفتوگوهایی با چند ایرانی سخن رانده که از دریچه آنها کوشیده و توانسته است نگرش ایرانیان نسبت به خود و اروپاییان را نسبت به آنها بازتاباند. این گفتوگوها که بیشتر به گونه پرسش و پاسخ انجام پذیرفته، آگاهیهایی جالب درباره ایرانیان به این جهانگرد اروپایی نمایانده است. یکی از این گفتوگوها با جوانی ایران انجام پذیرفته که نگرشی فیلسوفانه به خلقیات و منشهای هممیهناناش داشته است. مادفون روزن به نقل از آن جوان مینویسد: «ایرانی مطلقا چیزی را به جبر نمیپذیرد. بکرات ما بتوسط نیروهای بیگانه؛ مغول، افاغنه ... مورد هجوم و تازش قرار گرفتهایم، اما نژاد مسخر مغلوب گشته و ایرانی شده است و نتوانسته خمیره ما را تغییر دهد و ما آنها را مثل شکر در آب گرم حل کردهایم». این زن ماجراجوی سوئدی ادامه گفتوگو را با پرسشها و پاسخهایی چنین روایت میکند؛ از او پرسیدم: «آیا یک اروپایی میتواند در زندگی یک ایرانی رسوخ کند؟ آیا همه شما، ما اروپاییها را ناپاک میدانید و کافر میخوانید؟» «نه، نه، اصلا، ایرانیها هرگز در منش خود فناتیک یا ستیزهجو نیستند. در فرهنگ ما، خشم یک بیماری است که با جنون آغاز میشود و به پریشانی و غم پایان میگیرد. یک ایرانی بندرت عصبانی میشود و اگر بخشم آید، با کلام راه گریزی برای رهایی از خلق بد و عصبانیت خود پیدا میکند. شما به درشکهچیها وقتی بر سر مسافر با یکدیگر کلنجار میروند، توجه بکنید آنها یکدیگر را تهدید میکنند که گوش هم را از بیخ بکنند و یا قلب دیگری را سوراخ کنند، اما مسأله و دعوا با در آغوش کشیدن یکدیگر در آخر و بوسیدن هم و صرف یک استکان چای در نزدیکترین قهوهخانه، خاتمه پیدا میکند.»
منبع: شهروند
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید