1396/2/20 ۰۸:۴۹
روایتهایی از زنان طبقه اعیان در دوره قاجار که بر نظام غالب فکری شوریدند
روایتهایی از زنان طبقه اعیان در دوره قاجار که بر نظام غالب فکری شوریدند چه زمینههای اجتماعی در ایران عصر قاجار موجب میشد زنان نظم موجود جامعه را برنتابند
مهناز نگهی: حضور کنشگرانه زنان در اجتماع و انجام کارهای اجتماعي، در نتیجه پایندگی سنتهای چند هزار ساله در تاریخ و فرهنگ ایران، ناپذیرفتنی به شمار میآمد. این محدودیتها در محیطهای شهری كه زنان نقش کمتر اقتصادي داشتند، بیش از روستاها به چشم میآمد. ساختار اجتماعي و فرهنگي ایران و به پیروی از آن، موقعيت زنان در جامعه از میانههای دوره قاجار، با افزايش پیوندها با مغربزمين رفتهرفته دگرگونیهایی از سرگذراند. آموزش فنون جدید، گسترش فضاهای شهری، پایهگذاری مدرسههای نوین و پیدایش روزنامهها، بسترهایی مناسب برای دگرگونی در جایگاه زنان در جامعه فراهم آورد. براي نمونه به نامهاي میتوان اشاره کرد كه گروهي از زنان در روزنامه «مساوات» براي اعتراض به موقعيتهاي اجتماعي زنان و بیان نارضايتيهایشان منتشر كردند. آنان در بخشی از نامه چنین پرسیدهاند «آخر ما جماعت اناثیه مظلوم ایران، مگر از نوع شما نبوده و در حقوق نوعیه، با شما شریک نیستیم؟». پارهای انديشمندان و روشنفکران در روزگار قاجار كه به نقش زنان در دگرگونی جامعه آگاه بوده، بدان باور داشتند، در نوشتههای خود دستیابی زنان به حقوقشان و برخورداري آنان از تعليم و تربيت را میخواستند. میرزا آقا خان کرمانی در كتاب «هشت بهشت» درباره وضعیت زنان ایرانی در جامعه کهنه ایران عصر قاجار چنين نوشته است «زنان باید در همه حقوق از تعلیم، تربیت، حکومت، ارث، صناعت، تجارت و عبادت مساوی مردان باشند». اينگونه کوششها زمينه پیدایش دگرگونیهایی را در جامعه فراهم آوردند اما برخورداري زنان از همه حقوق و جایگاههای اجتماعي، فرآیندی دراز به شمار میآمد و دگرگونیها در آن زمینه به كندي پيش میرفت. این مساله در روزگار پس از قاجار نیز در جامعه ایران به چشم میآمد؛ چنانچه «اشرف پهلوي» در كتاب خاطرات خود «چهرههايي در يك آينه» درباره ازدواجاش و تصميمگيري رضا شاه در اين زمينه روایتی جالب دارد «در كاخ، شایعاتى بر سر زبانها بود كه پدرم براي من و شمس شوهر پيدا كرده است. دایهام، پيشخدمتها و حتى مادرم يكييكي به من تبريك گفتند. اما براي ذهن هفده ساله من، اين خبر هولانگيز بود. خود فكر ازدواج حالم را بد ميكرد چه برسد ازدواج با مردي كه اصلا نديده بودم. ميترسيدم احساسم را به پدرم بگويم. بنابر اين از برادرم خواهش كردم پادرمياني كند ... اما وقتي حرفم را تمام كردم آب پاكي روي دستم ريخت. او گفت «تلاش براي عوض كردن تصميم پدرمان در اينباره، وقت تلف كردن است. او معتقد است كه دختر بايد در سن و سال معيني ازدواج كند و مخالفت كردن با وي بيهوده است. به نظر من، تو بايد هر چه او ميگويد انجام بدهي».
چه معنی دارد دختر خط داشته باشد زنان ایرانی در دوره قاجار، در اندروني محصور و از بسیاری ارتباطهای اجتماعي برکنار بودند. نبود زنان در کنشگری اجتماعی جامعه چنان بود که آنان را از هرگونه تعليم و تربيت اجتماعی بينياز میساخت. بشري دلريش در كتاب «زن در دوره قاجار» در اينباره آورده است «دخترها تمام بیسواد و از خانه بیرون نمیآمدند و والدین اسامی آنها را نمیگفتند، در مجالس ممکن نبود که کسی عیال خود را صدا کند». نقش اصلى زن سنتى، در خانواده معنا مىیافت. زنان در سن پايين ازدواج ميكردند و وظيفههایی گوناگون، توانفرسا، يكنواخت و زمانبر همچون تهیه غذا، نگهداری فرزندان، رسیدگى به کارهای خانه و انجام کارهاى ریز و درشت خانگى برعهده داشتند. روزنامه «تمدن» در شماره ١٢ خود به تاریخ ٧ ربيعالاول ١٣٢٥ قمری مطلبي با نام «مکتوب یکی از مخدرات» منتشر کرده است كه به روشنی شرايط دستهای بزرگ از زنان را در دوره قاجار نشان میدهد «از پنج سالگی به مکتب میگذاشتند آن هم نه همه دختران را، بلکه ندرتا. نه ساله که میشدیم از مکتب بیرونمان میآوردند. اگر کتاب میتوانستیم بخوانیم یا خط میتوانستیم بنویسیم پدران عزیزمان با کمال تغیر کتاب و قلم را از دستمان گرفته، پاره کرده و شکسته و به دور میانداختند که چه معنی دارد دختر خط داشته باشد، مگر میخواهید منشی بشوید؟ همینقدر که بتوانید قرآن بخوانید کافی است ... این بود شرح حال ما دختران در خانه پدران تا زمانی که به شوهرمان میدادند. اگر متشخص بودیم که باید چند نفر خدمتگزار از برای ما معین کنند که ما خودمان زحمت خدمتکردن نکشیم و فرمایش بدهیم. اگر رعیت بودیم که باید غیر از خانهداری و بچهداری کار دیگری نکنیم ... ما زنهای ایرانی غیر از زائیدن چیز دیگر بلد نبودیم. شما پدران ما بودید که ما را اینطور پروردید وگرنه ما هم، چون عموم خلایق دارای هوش و ذکاوت بودیم. ما هم دارای عقل و شعور بشری بودیم. فرقی که ما داشتیم ما زن بودیم و شماها مرد». زنان تنها در محفلهای زنانه میتوانستند حضور یافته، فعاليت کنند؛ محفلهایي كه با توجه به رواج چندهمسری در ميان مردان دوره قاجار، عرصه رقابت و حسادت ميان زنان ميشد. ميرزا آقاخان كرماني در «سه مكتوب» درباره جايگاه زن سنتي در دوره قاجار چنين آورده است «زنان ایران نه تنها در نظرها خفیف و بیوقر و حقیر یا ذلیل و ضعیف و مانند اسیرند، بلکه از هر دانشی مهجور و از هر بینشی دور و از همه چیز عالم بیخبرند و از تمام هنرهای بنیآدم بیبهره و بیثمر. چرا نباشد و حال آنکه ... از معاشرت دور و در زاویه خانههای خراب[،] عنکبوتوار از خیالات زنانه خویش میریسند و بر وفق طبیعت ضعیف خود میبافند. شب همه شب در فکر اینکه به چه حیله از دست آن شوهر نامرد نمرودکردار شدادرفتار[،] گریبان خود را خلاص کند و روز همه روز در خیال آنکه چه تزویر از برای اجرای تنفسات طبیعی و هوسات نفسانی خویش به کار آرند ... خلاصه بیاهتمامی در معیشت و تربیت زنان ایران نه همان اسباب خرابی و فساد اخلاق ایشان شده، بلکه باعث خرابی طبایع و اخلاق بازماندگان ایشان است».
گسترش پیوندها با فرنگ و پیامدهای آن بر جامعه نسوان افزايش ارتباط با سرزمینهای اروپایی، همنشینی با زنان اروپایى در ایران، انتشار روزنامهها، ترجمه کتابهای داستاني و تاريخي و گسترش مدرسههای جدید، رفتهرفته دگرگونیهایی در سنتهای اجتماعى ایران به ویژه در زمینه زندگى زنان پدید آورد. تاجالسلطنه، دختر سرکش ناصرالدین شاه قاجار در كتاب خاطرات خود در اينباره روایتی جالب دارد «به کلی غرق خیالات جدیدی و آن عقاید کهنه به کلی خارج شده بود ...کمکم خیال آزادی در من قوت پیدا میکرد. از بس که تاریخ و رمانهای فرنگی را این معلم من خوانده بود و تعریف شهرهای قشنگروی دنیا کرده بود و به من حالی کرده بود فقط دنیا همین تهران نیست. من دیوانهوار میل رفتن اروپا را داشتم». جایگاه زنان در جامعه ایران عصر قاجار با پایگاه اجتماعى و محیط زندگى آنان پیوندی مستقیم داشت. زنان در خانوادههاي اعيان و اشراف، شرايطی مناسبتر براي آموزش و فعاليتهاي اجتماعي داشتند. اینان از سويي در اندرونی و فضایی سنتی بالیده، از سوي ديگر از راه كتابها، مجلهها و پارهای ابزارهای نوین همچون دوربين عكاسي و پيانو با برخی دستاوردهای تمدن نوین مغربزمين آشنا شده بودند. زنان فرنگي، معلمان و همسران نمايندگان سياسي- تجاري دولتهای اروپايي، به اندروني بزرگان و اشراف رفتوآمد داشتند. زنان ايراني در مقايسه جايگاه خود با آن زنان در پي آن برآمدند از پارهای ویژگیهایشان بهرهمند شوند. اين شباهت در بسياري از زنان به کارهای ظاهري محدود میشد. دگرگونیهایی آرایش و لباس زنان درباري، از همین دریافت و برداشت سرچشمه می گرفت. اين مد و الگوگیری ظاهری سپس از راه آنان در ميان دیگر قشرهای جامعه رواج يافت. زناني اما در كنار اينان بودند كه چنین دگرگونیهای ظاهري، خواستهای اجتماعیشان را برنمیآورد؛ آنان در پي دگرگونی در جايگاه اجتماعي زنان در ايران بودند. اين زنان، بیشتر از طبقههای اعيان و اشراف بوده، يا به دستههای فرهيخته و روشنفكر جامعه وابستگي داشتند. آنان در محيط بسته و سنتي دوره قاجار، با پشتیبانی مردان خانواده خود، توانستند از آموزشهای نوین بهرهمند شده، بدینترتیب به فعاليت اجتماعي روی آورند. جريانات سياسي- اجتماعی اواخر دوره قاجار به ویژه جنبش مشروطیت ایران، نمایشی جذاب از حضور زنان و کوشش آنها در مسیر دستیابی به حقوق اجتماعی به شمار میآمد. مشارکت زنان در رخدادهای سیاسی- اجتماعی این دوره، سازمانیافته نبود؛ هرچند مهمترين هدفهای آنها دستیابی به حقوق برابر و آزادی بیشتر اجتماعی به شمار میآمد که زمینههای آن از پیش فراهم شده بود. پیروزی جنبش مشروطیت ایران گرچه از نظر قانونی و رسمی، دگرگونی بنیادین و اساسی در وضعیت زنان پدید نیاورد اما با پدیدارساختن زمینههای مناسب اجتماعی، نقشی بسیار در دگرگونی فکری، فرهنگی و اجتماعی زنان داشت.
بیبی مریم بختیاری؛ سردار شورشی
بيبي مريم، دختر حسينقلي خان دورکی هفتلنگ (ايلخان كل بختياري)، خواهر عليقلي خان سرداراسعد و همسر ضرغامالسلطنه بختياري بود. این زن شیردل از آنرو كه در جريان استبداد محمدعلی شاهی و جنگ یکم جهاني، رهبري بخشی از قشون بختیاری را برعهده داشت، «سردار» نامیده شد. او از نخستين زناني در ايران به شمار میآید كه خاطرات خود را نگاشتهاند. کتاب خاطرات وي منبعي باارزش درباره جايگاه زنان در دوره قاجار است. بيبي مريم در این کتاب، مسايل زمانه خود را نقد کرده، به شرايط نابرابر ميان زنان و مردان تاخته است. او نیز که در جامعه مردسالار بختياري بالیده بود و جايگاه برجسته خانوادگي داشت، با پدیده ازدواج تحمیلی در سن پایین روبهرو شد؛ پیوندی كه نارضايتياش را به همراه داشت. بيبي مريم در كتاب «خاطرات سردار مريم» در اينباره روایت کرده است «حال سرنوشت ما دخترهاي ايراني خصوصا دخترهاي بختياري را ملاحظه ميكنيد، دختر ١٥ ساله را بدهند به يك مرد ٤٠ ساله كه داراي دو زن و پنج شش اولاد است». زندگي خانوادگي وي چندان با عرف آن روزگار همخوان پيش نميرفت. وي پس از مرگ همسر نخست، زیر فشار خانواده دوباره ازدواج كرد. اين ازدواج نيز اما سرانجامي نيافت؛ از آنجا که طلاق گرفتن زنان در آن روزگار چندان پذيرفتنی نبود، بيبي مريم از سي سالگي بیآن كه از همسر جدا شود، به زندگی در شرایط تنهايي روی آورد. او در كتاب خاطراتاش به اين مساله پرداخته، دگرگونی شرايط براي همه زنان ايران را از آرزوهاي خود برشمرده است «زن و شوهر اگر با هم موافق هم نشوند، بايد طلاق نگيرند، با اينجور زندگاني به سر ببرند. در حقيقت لعنت بر اين قانون غير قانون. اي كاش ما هم روزي خود را در سايه تمدن ميديديم و پاي خود را در زمين تمدن ميگذاشتيم ... بختياري كه ارث به دختر نميدهند اگر با شوهر هم نتواند زندگاني بكند، طلاق او را هم نميگيرند. آنوقت بايد تا عمر دارند يك زندگاني غمانگيز كنند. بدبختانه ميترسم بميرم و زنهاي ايراني را عموما و زنهاي بختياري را خصوصا آزاد نبينم. از اين بدبختي زنهاي ايراني خصوصا زنهاي بختياري خيلي به من سخت ميگذرد ... آيا ميشود قدرتي پيدا كنم بتوانم به همنوع خود خدمت كنم ... آیا زن انسان نیست؟ خلقت او غیر خلقت مرد میباشد؟ چرا میبایست زنهای بیچاره ایرانی در گوشه خانه در به روی آنها بسته باشد؟». این زن جسور با انتقاد از محصور بودن زنان در محيطهاي خانوادگي و انجام كارهاي روزمره، بيسوادي آنان را مهمترين عامل، واپسماندگیشان برشمرده، مینویسد «در ايران زنهاي بدبخت يا بايد بزك بكنند، شبانهروز در فكر لباس و پودر و سرخاب باشند يا خياطي و ريسمانتابيدن، كار بزرگ همين است. افسوس كه وجود چندين ميليون زن در خاك ايران از عدم علم براي هيچكس اهميتي ندارد، كاري كه به آنها ميدهند، ترشي خيار و بادنجان انداختن است».
بیبی خانم استرآبادی؛ از اهل این مملکت سوال میکنم
بيبي خانم فرزند محمدباقرخان استرآبادی، از بزرگان گرگان و خدیجه خانم معروف به ملاباجی از ندیمههای شكوهالسلطنه- از زنان ناصرالدین شاه- بود. وي كه بيسوادي را بزرگترين مساله زنان در ايران ميدانست در سال ۱۳۲۴ قمری نخستین مدرسه دخترانه را با نام «دبستان دوشيزگان» در تهران بنیان گذارد. زنان، همه کارکنان اين مدرسه را دربرمیگرفتند. معلمان مدرسه، درسهایي چون «مشق قلم، تاريخ ايران، قرائت، کتاب طباخي، قانون، مذهب، جغرافيا، علم حساب» آموزش میدادند. پایهگذاری اين مدرسه با مخالفتهایی بسیار روبهرو شد. بیبیخانم از اینرو به وزارت معارف شکایت برد اما در پاسخ این وزارتخانه با توجه به شرایط موجود اعلام کرد صلاح در تعطیلی مدرسه است. بيبي خانم در اعتراض به تعطيلي دبستان دوشيزگان مطلبي در روزنامه «تمدن» نشر داد «این کمینه از اهل این مملکت سوال میکنم آیا در این پایتخت ملاباجی نبوده یا مکتبخانه از بدو عالم تا این دم معمول و دائر نشده یا دختران ما نزد آخوندهای زیرگذر محله درس نمیخواندند و اگر مکتب میرفتند عبور آنها از معبر مخصوصی بود؟ آیا مکتبخانه را مدرسه گفتن کفر است و یا دبستان که زبان آبا و اجداد ماهاست صحیح نیست؟ یا هرکس دختر را دوشیزه بگوید مقاصد تعلیم از مفاسد دینیه دارد؟ و در عوض عرقچین دوختن و آجیده و مادر بچه و برگ تره زدن که امروز در این مملکت منسوخ شده یا چرخ خیاطی کردن و کاموا و گلدوزی و سرمه و ملیله دوزی یاد گرفتن و به درد بیدرمان مرد بیچاره شریک شدن از گناهان کبیره است؟ ای روسای ملت، به خدا قسم روز دیگری غیر از امروز هست که تمام شماها سر خجلت به زیر خواهید افکند که حقوق معاشی و حیاتی ما نسوان را ضبط کردهاید». آوازه این بانوی عصیانگر اجتماعی، افزون بر کوشش در بنیانگذاری و رواج مدرسههای دخترانه در ايران، از نگارش رساله «معايبالرجال» سرچشمه میگرفت. اين رساله رديهاي بر رساله «تاديبالنسوان» به شمار میآمد که فردی گمنام در اوایل دوره قاجار درباره جایگاه زن در خانواده و جامعه نگاشته بود. بیبی خانم در آغاز «معايب الرجال» درباره نگرش به جماعت نسوان چنين روایت کرده است «بیچاره زنان که از هر طرف بدیشان میتازند، شعرا هجا مینمایند، عقلا و ادبا نیش میزنند و اسمش را نصیحت میگذارند و راه فضیحت میسپارند. در همچون زمانی و چنین اوانی که بر هر عاقلی واضح و لایح است، کتاب تادیبالنسوان هم پیدا میشود، قوز بالاقوز و درد بالای درد میگردد. چون این اوراق را ملاحظه نمودم دیدم گوینده او به اعتقاد خود تربیتشده و میخواهد مربی زنان گردد. مهملاتی چند بر هم بافته که هیچیک را ماخذی نیافته، با سلیقه کج طریقه لج پیشه گرفته نیش زبان به ریشه کندن نسوان دراز کرده، بد اندیشه نموده». او در «معايبالرجال» با نقد شرايط موجود براي زنان در جامعه، کوشید راه و رسم درست زناشویی را به زنان بیاموزد. بیبی خانم استرآبادی در رساله خود به «تادیبالنسوان» چنین پاسخ میدهد «چون انواع و اقسام از خواص و عوام، زن و مرد، خوب و بد، هر دو میباشند، صفات حمیده و رذیله، از همه و همه مشاهده میشود. اگر باید تربیت بشوند، همه باید بشوند. تربیت هم موقوف به تمام قوانین تمدن، تدین، ملتیه، و دولتیه، شرعیه و عرفیه، کشوریه و لشکریه میباشد». بيبي خانم در جايي ديگر از رساله جنجالی خود، از محصور بودن زنان در اندروني اینگونه انتقاد میکند «زني که در خانه نشسته و در ب[ه]روی خود بسته، ممنوع از تمام مراودات و تحصيل محاسنات و ادب و تربيت و معاشر و مباشر ناقصات و ناقصان مانند اطفال و صبيان و دختران و نسوان و گرفتار روزگار و صدمات و زحمات خانهداری و بچهگذاری و نگاهداری اینهمه امورات متواری ...». وی در «معايب الرجال» چندهمسری مردان را که به ویژه در ميان مردان خاندانهای اعيان و اشراف رواج داشت، به نقدی تند کشیده است و روش مردان را در اين زمينه فريبكار و مكار ميخواند «اگر بخواهی مکر مردان را مشاهده کنی زمانی که دو زن ميبرند دروغ و مکر را پيشه خود ساخته و خدمت زن تازه که ميرسد ميگوید زن اول کنيز تست خدا کند طلاق بگيرد یا بميرد تا من و تو خلاص شویم[.] پيش زن کهنه که مياید ميگوید خانم جان من غلام توام و آن را به جهت کنيزی شما بردهام شما اختيار مرا (و او را) دارید. خدا توبه دهادت زین دورنگی. راست گفتهاند که مرد دو زن رویش سياه است چه برسد به مرد سه چهار زن که پشت و رو ندارد نه در دنيا و نه در عقبی خسرالدنيا و الاخره و هو خسران مبين».
مزينالسلطنه؛ صاحبه امتیاز و مدیر مسئوله
مزینالسلطنه، دختر سیدرضی رییسالاطبا، پزشک قشون ناصرالدین شاه قاجار بود. وي به پشتوانه جایگاه خانوادگي، دانشهای زمانه و علوم جديد به ویژه زبان فرانسه و عكاسي را فراگرفت. مزینالسلطنه در شانزده سالگی با عمادالسلطنه سالور ازدواج كرد. اين ازدواج اما پایدار نماند. وی چند سال بعد با قوامالحکما ازدواج كرد كه از انگیزهدهندگاناش در انجام كارهاي اجتماعي به شمار میآمد. مزينالسلطنه كه همواره دغدغه آموزش دختران داشت، مدرسه دخترانه «مزینیه» را در سال ١٣٣٠ قمري بنیان گذارد. این مدرسه دو شعبه داشت؛ «دارالعلم» که در آن درسهایي چون خواندن و نوشتن فارسی، عربی، فرانسه، تاریخ، جغرافیا و ریاضیات آموزش داده میشد و «دارالصنایع» كه دختران در آنجا هنرها و فنهایی مانند خیاطی، قالیبافی، جوراببافی و زردوزی را فرا میگرفتند. مزينالسلطنه همچنین نشريه «شكوفه» را در سال ١٣٣٠ قمري منتشر کرد. بر برگ نخست این نشریه نوشته شده بود «صاحبه امتیاز و مدیر مسئوله مزینالسلطنه صبیه مرحوم آقا میرزا سیدرضی رئیسالاطبا، روزنامهایست اخلاقی، ادبی، حفظالصحه اطفال، خانهداری، بچهداری، مسلک مستقیمش تربیت دوشیزگان و تصفیه اخلاق زنان راجع به مدارس نسوان[،] عجالتا گاهی دو نمره طبع میشود». این نشریه بیشتر بر تربیت دختران و مدرسههای دخترانه متمرکز بود و با لحني طنزآمیز و انتقادی، به مسایلي همچون تحصیل و آموزش دختران و کارهای سیاسی- اجتماعی ميپرداخت. این بانوی خوشذوق و باانگیزه با توجه به اهميت آموزش براي دختران، برآن بود با انتشار نوشتههایی در اينباره در نشريه «شكوفه» دختران را به فراگیری دانشهای زمانه برانگیزد. نوشتهای با نام«دختر خوب كدام است» در شماره ١١ سال نخست نشري براي نمونه میتواند بیانگر نگرش وی باشد «دختر خوب آن است كه قوه عاقله او بر هوي و هوسش غالب باشد و از روي عقل و دانش رفتار نمايد و به مدرسه برود و تحصيل علم بكند يعني علوم لازمه مفيده از قبيل خواندن و نوشتن و مسائل ديني و غيره و غيره و غيره را ياد بگيرد و ... عمر خود را بيهوده تلف ننمايد». رعايت حفظالصحه و بهداشت در جامعه به ویژه براي زنان، از ديگر مسایل مورد توجه مزينالسلطنه به شمار میآمد. او در شماره ١٢ سال نخست نشريه در نوشتاری درباره ضرورت پیدایش مريضخانهاي براي زنان نوشت «در دول متمدنه از براي حيوانات مريضخانهها و اسباب حفظالصحه از هر قبيل مقرر است، زهي بدبختي كه زنهاي ايراني از حيوانات خارجه پستتر هستند و علت غفلت از اين امر مهم، كه اساس زندگاني است در نزد اشخاص عالم باخرد و معرف هويداست و آن اين است كه هيچوقت اهميت به زنهاي ايراني ندادند و در مقام نگاهداري از ايشان برنيامدند. حال آن كه علماي اين فن شريف ميدانند كه زنها به علاوه شركت عمومي در احتياج حفظالصحه عمومي با مردها بعضي از خصوصيات مخصوص هم دارند كه حفظالصحه آنها خيلي اهميت دارد از قبيل توالد».
منبع: شهروند
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید