1396/1/21 ۰۸:۲۹
روزنامه اطلاعات به تاریخ٣٠ فروردین ١٣٣٥ در خبری با تیتر «ژیگلوهایی كه دستگیر شدند» درباره مزاحمتهای خیابانی کسانی گزارش داد که پیدایش آنها در کنار دیگر گروههای و دستههای اجتماعی، از ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی ایران دهههای چهل و پنجاه خورشیدی به شمار میآید «دیروز عصر سه نفر ژیگولو را در فرمانداری نظامی سر تراشیدند. دو نفر از این ژیگلوها در مقابل دبیرستان ژاندارك و یكی دیگر را در «میعادگاه» پشت سفارت انگلیس به تور مامورین افتاد. امروز از فرمانداری نظامی كسب اطلاع شد كه تصمیم اتخاذ شده است از این پس كسانی را كه به وسیله تلفن مزاحم مردم شوند بلافاصله پس از دستگیری كردن به جزیره خارك تبعید نمایند. همچنین مامورینی معین شدهاند كه با لباس مبدل در جلوی مدارس دخترانه مترصد باشند و چنانچه ژیگولوها قصد مزاحمت داشته باشند آن را جلب نمایند».
دگرگونیهای فرهنگی و اجتماعی ایران در دوره پهلوی دوم چه گروههای تازه اجتماعی پدید آورد
مهناز نگهی: روزنامه اطلاعات به تاریخ٣٠ فروردین ١٣٣٥ در خبری با تیتر «ژیگلوهایی كه دستگیر شدند» درباره مزاحمتهای خیابانی کسانی گزارش داد که پیدایش آنها در کنار دیگر گروههای و دستههای اجتماعی، از ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی ایران دهههای چهل و پنجاه خورشیدی به شمار میآید «دیروز عصر سه نفر ژیگولو را در فرمانداری نظامی سر تراشیدند. دو نفر از این ژیگلوها در مقابل دبیرستان ژاندارك و یكی دیگر را در «میعادگاه» پشت سفارت انگلیس به تور مامورین افتاد. امروز از فرمانداری نظامی كسب اطلاع شد كه تصمیم اتخاذ شده است از این پس كسانی را كه به وسیله تلفن مزاحم مردم شوند بلافاصله پس از دستگیری كردن به جزیره خارك تبعید نمایند. همچنین مامورینی معین شدهاند كه با لباس مبدل در جلوی مدارس دخترانه مترصد باشند و چنانچه ژیگولوها قصد مزاحمت داشته باشند آن را جلب نمایند».
ناگهان دروازههای تمدن غرب گشوده شدند کوشش برای غربیسازی جامعه ایران در دوره پهلوی دوم شتاب و شدتی افزون یافت. دگرگونیهایی فراوان بدینترتیب در زندگی ایرانی به ویژه در شهرها پدیدار شد. گسترش کوچ روستاییان به شهر و افزایش جمعیت شهرنشین در این دوران، دگرگونیهایی در شیوه زندگی، ساختار و گروهبندیهای اجتماعی شهری در پی آورد. این دگرگونیها با افزایش درآمدهای نفتی به ویژه از دهه چهل خورشیدی رفتهرفته نمای شهرها و شهرنشینی را زیرورو کرد. بوتیکها، شعبههای بانکهای خارجی، رستورانها، هتلها و کافهها، بافت سنتی شهرهای بزرگ را دگرگون کردند. بسیاری از خیابانها و میدانها نامهایی تازه همچون الیزابت دوم و روزولت بر خود میدیدند که نشانههایی ظاهری از شیوه تازه اجتماعی زندگی در ایران به شمار میآمدند. این تغییرهای گسترده و نمادین اما در همه بخشهای شهرها رخ نداده بودند؛ این تنها یک روی سکه به شمار میآمد. حلبیآبادها و مفتآبادهایی در منطقهها فقیرنشین و حاشیه شهرها در كنار مصرفگرایی و ظواهر پرزرقوبرق زندگی غربی در محلههای برخوردار شكل گرفتند. ساكنان منطقههای فقیرنشین و حاشیه شهرها با کمترین امكانات و درآمد ناچیز روزگار میگذراندند و تامین خورد و خوراك مهمترین دغدغه آنها بود. این توسعه ناهمگون در مناطق شهری و به پیروی از آن، نابرابری در دسترسی به امكانات و امتیازها برای قشرهای گوناگون جامعه، گونهای رویارویی طبقاتی و دوگانگیهای فرهنگی و اجتماعی در شهرها به ویژه در تهران پدید آورد. پیدایش این دوگانگیهای فرهنگی و اجتماعی، یکی از ویژگیهای مهم جامعه در روزگار پهلوی به شمار میآید که ریشههای به آغاز شکلگیری این حکومت بازمیگردد. سینا علوی در كتاب «موریانه ترس» روایتی جذاب درباره نمودی از این رویاروییها ارایه داده است « از پدرم پرسید: پسرت مدرسه میرود؟ پدرم گفت: كلاس چهارم است و به دبستان مهرگان میرود. پرسید: مگر در دبستانهای ما درس نمیخواند؟! پاسخ پدرم منفی بود. وی گفت: از شما بعید است ... شما چرا؟ شما كه آخوندزادهاید چرا فرزندتان را در مدارس كافرها بگذارید؟ اینها به بچهها جز بیایمانی چیزی یاد نمیدهند. آن هم این دولت فاسد. بگذاریدش مدارس دینی خودمان، تا یك قدمی برای آخرتتان برداشته باشید. و با عصبانیت حكم كرد: فردا بچه را بیاور تا بگویم اسمش را بنویسند. اگر دنیا را میخواهی بچهات را در همین كافرستان بگذار بماند تا یك قرتی از آب دربیاید و اگر دین و آخرت و خدا و پیغمبر را میخواهی بگذار مدارس دینیه».
جوان شیفته، پیران انگشت بر دهان! دوگانگیهای فرهنگی و اجتماعی در زمان پهلوی دوم از راه گسترش نظام آموزش و پرورش، پخش برنامههای رادیویی در سراسر ایران و سیاستهای پخش در تلویزیون و سینما شدت یافت. برنامههای رسانهای حکومت با بهرهگیری از ابزارهای نوین همچون تلویزیون به ویژه پیش از آن رادیو، نقشی فراوان در ترویج فرهنگ غربی مورد نظر حاکمیت در ایران داشت. حوزه نفوذ این برنامهها تا كوچكترین و دورافتادهترین روستاها را نیز دربرمیگرفت و آنها را از خود متاثر میساخت. تلویزیون ملی ایران در هر هفته ساعتها فیلمهای خارجی به ویژه امریكایی پخش میکرد. صحنههایی از زندگی عاشقانه به شیوه غربی، باغچهآرایی، پوشش ویژه زنان، شیوه سکونت و زندگی در خانه در این فیلمها به نمایش درمیآمد که نمایی کلی، جذاب و فریبنده از دنیای غرب پیش روی جامعه سنتی ایران میگذارد. اینها گرچه با جامعه سنتی ایران چندان هماهنگ نبود اما به ویژه در میان جوانان تقلید از مدلهای آرایش مو، پوشش و لباس و رفتارهای هنرپیشگان غربی را رواج میداد. چنانچه كودكان و نوجوانان در روستاهایی دورافتاده نیز در پی تقلید از آن شیوه زندگی برمیآمدند، چنانکه در این روایت از یک جوان روستایی در آن روزگار به روشنی دیده میشود «تغییر در رفتار انسانها بخصوص در جوانان بسیار مشهود بود و به اصطلاح پیران نوعی قرتیبازی تلقی میشد. جوانان تازه ازدواجكرده گاه نوعروسان خود را سوار دوچرخه میكردند و از روستایی به روستای دیگر میبردند. این حركت برای جوانان و نوجوانان رشكبرانگیز بود اما پیران انگشت به دهان میبردند و آن را تقبیح میكردند. بچههایی مثل من عاشق رادیو بودیم و چون نداشتیم خودمان ادای آن را درمیآوردیم ... آواز میخواندم و مثل دیوانهها حرف میزدم. برای خودم اخبار میگفتم، گزارش میدادم و ساعتها خودم و سایر دوستانم را سرگرم میكردم. در ادامه این قرتیبازیها یك بار نمیدانم با چه جراتی ساعت مچی شوهرخالهام را از فرحآباد دزدیده بودم ... یك بار من این ساعت را روی مچم بستم و سر جوی آب جلوی مسجد مشغول آرایش و پیرایش خودم شد. با آب موهایم را خیس كرده و به آنها فرم دادم. شانهای را كه نمیدانم از كجا كش رفته بودم برداشته و با آن داشتم موهایم را تاب میدادم. به نظرم دكمههای یقهام را بسته بودم تا درست عین یك آقای فكلكراواتی شیك شوم».
دوگانه متحجر- فناتیک غربزده- قرتی حكومت پهلوی با افزایش درآمدهای نفتی در دههها چهل و پنجاه خورشیدی، برای غربیسازی جامعه ایران بسیار میکوشید. بخشی از این تلاشها اما ظاهری و سطحی بود و تنها به قشر و طبقهای ویژه در جامعه منحصر میشد، به همین دلیل در شهرهای بزرگ همچون تهران ناهمگونیهای شدید در پی آورد. این ناهمگونی به نوشته دلال عباس در نوشتار «زن در جامعه معاصر ایرانی» در پوشش ظاهری افراد نمودی فراوان داشت «چادرهایی سیاه یا رنگی در مناطق فقیرنشین که اغلب جامعه ایرانی را تشکیل میداد، و بیحجابی تا مرز برهنگی در مناطق مرفهنشین همراه با آرایش بیش از حد و بیدینی آشکار». پشتیبانی حكومت پهلوی دوم از غربیسازی جامعه ایران به ویژه در حوزههای فرهنگی و اجتماعی، تضادهای اجتماعی و شكافهای فرهنگی پدیدار ساخت؛ افراد و گروههایی نیز در برابر تلاشهای دولت و وابستگان آن، به رویارویی با غربزدگی و مظاهر آن در جامعه برخاستند. جامعه ایرانی به روزگار یادشده در یک بخشبندی کلی، میانه دو قطب یک طیف ناهماهنگ و دوگانه سرگردان بود؛ یک، گروهی كه به ظاهر غربی و پیروی از مدهای اروپایی فخر فروخته، دیگرانی را كه آنگونه نبودند متحجر و فناتیک مینامیدند و دو، آن بخش از جامعه كه به سنتها و ارزشهای دینی پایبند بوده، افرادی را كه ظاهر غربی داشتند، غربزده و قرتی خطاب میكردند. جلال آل احمد در كتاب «غربزدگی» درباره انسان غربزده، وضعیت جامعه ایرانی در آن روزگار را از دریچه یک منتقد چنین روایت کرده است «آدم غربزده، قرتی است. به خودش خیلی میرسد، با سر و پزش خیلی ور میرود همیشه انگار از لای زرورق باز شده است یا از فلان مزون فرنگی آمده است».
طبقه متوسط و مرفه، پرچمدار غربگرایی شكلگیری طبقه متوسطِ نزدیک به اندیشههای غالب حكومت، در زمان پهلوی دوم گسترش یافت. نسلِ پیشین طبقه متوسط که از میانههای دوره قاجار در ایران پدید آمده بود، پیوندی فراوان با فرهنگ سنتی داشت اما نسلِ پس از دوره پهلوی اول، متاثر از فرهنگ غرب از فرهنگ سنتی رفتهرفته دوری جست. طبقه جدید متوسط، از گونهای فرهنگ غربی و غیر ایرانی برآمده بود و میکوشید ارزشهایی تازه به ویژه از راه مد، لباس غربی و مصرفگرایی در جامعه ترویج كند. رفتن به سینما برای دیدن آخرین آثار سینمای غرب، بهرهگیری از مجلههای مد و ژورنالهای اروپایی و امریکایی، رفتن به بارها و کازینوها، كنسرتهای خوانندگان، کلوپها و قمارخانهها، تفریحها و سرگرمیهایی نو به شمار میآمد كه در میان طبقه متوسط فریبندگی و رواج بسیار داشت. مدهای روز جهان در این دوران در میان قشرهای متوسط و ثروتمند متداول بود و بسیاری از جوانان میکوشیدند همانند هنرپیشههای اتوكشیده اروپایی و امریکایی شوند. این جنبشها و کنشهای تازه، از جنبههای فرهنگی با سنتهای جامعه ایرانی چندان سازگاری نداشت و رفتهرفته دودستگی و شکاف را در جامعه متلاطم ایران در پی آورد.
فكلكراواتیها
قانون متحدالشکل شدن لباس در ایران در دوره پهلوی اول تصویب شد و حکومت برنامهای گسترده در این زمینه اجرا کرد. همه وابستگان و حقوقبگیران دولتی در آغاز ناگزیر شدند از لباس متحدالشکل و کلاه ویژه پهلوی بهره بگیرند. یک یونیفورم خاكیرنگ نیز برای پوشش دانشآموزان در نظر گرفته شد. دولت رفتهرفته پوشیدن لباس متحدالشکل را به دیگر قشرهای جامعه نیز تکلیف کرد. همه مردان در شهرها بدینترتیب موظف شدند كتوشلوار بپوشند. سیدحسن مدرس، منتقد و مخالف پرآوازه اقدامات پهلوی اول به ویژه در حوزه فرهنگی و اجتماعی، در انتقاد از یكسانسازی پوشش در جامعه ایرانی به تقلید از غربیها، به روایت حسین مكی در كتاب«مدرس قهرمان آزادی» چنین گفته بود «در رژیم نوی که نقشه آن را برای ایران بینوا طرح کردهاند، نوعی از تجدد به ما داده میشود که تمدن مغربی را با رسواترین قیافه، تقدیم نسلهای آینده خواهند نمود ... قریبا چوپانهای قریههای قراعینی و کنگاور با فکل سفید و کراوات در خیابانهای تهران خودنمائی میکنند». پهلوی دوم نیز سیاست یکسانسازی و غربیسازی پوشش افراد در جامعه ایرانی را به گونهای دیگر پی گرفت. گروههایی اجتماعی از کارمندان، هنرپیشهها، سیاستمداران، تاجران و فرهنگیان، حتی برخی قشرها و گروههای ویژه همچون جاهلها و کلاهمخملیها نیز به پوشیدن كتوشلوار روی آوردند. شکلهایی دیگر از كتوشلوار همچون مدلهای اسپرت افزون بر مدلهای کلاسیک آرامآرام با تغییر شرایط اجتماعی و گسترش برنامههای تلویزیونی و فیلمهای سینمایی در میان طبقههای متوسط و بالای شهری رواج یافت. مهمترین عامل تمایز فكلكراواتیها با دیگران، در نوع و رنگ كتوشلوار و ملزوماتی دیگر بود كه بهره میگرفتند. کراوات، یکدستی یا دو رنگی کتو شلوار، دستمال گردن، سنجاق، کمربند، کلاه، جلیقه، پیراهن و نوع یقه آن، دوخت و جنس پارچه و نوع یقه کت، از جمله این تفاوتها و تمایزها به شمار میآمدند. کتوشلوار و اجزای وابسته آن بدینترتیب به اشیایی نمادین بدل شدند که در سالهای بعد خود را در قالب سرچشمه تنش میان سبکهای گوناگون زندگی نمایان ساختند. فکلکراواتیها در کنشها و رفتارهای خود به شدت تمایل داشتند خود را از دیگر گروههای اجتماعی متمایز سازند؛ بهكارگیری واژگان غربی، استناد به کشورهای اروپایی و امریکایی و نویسندگان و روشنفکران آنها از ویژگیهای به شمار میآمد.
لمپنها و جاهلها رخ مینمایاند
گسترش تاسیسات شهری، شبکههای ارتباطی و افزایش درآمد فروش نفت از دهه چهل خورشیدی رونق و توسعه شهرها به ویژه پایتخت را در پی آورد. بسیاری از ساكنان مناطق محروم و روستاها در جستوجوی كار به شهرهای بزرگ راهی شدند. این افراد درآمدی چندان نداشتند و در حاشیه شهرها و محلهها ساكن میشدند. محلههای نو پیرامون سینما، زمین فوتبال و دیگر پاتوقها شكل گرفته، نسلهای پیدرپی اینان در یک رفتوآمد مشخص، جای خود را به نسل بعدی میدادند. ساكنان این منطقهها و محلهها، بدون هرگونه مهارت و تخصص بودند، بدینترتیب به کارهایی چون كارگری، کار در خانهها، سرایداری، آبدارچیگری، دورهگردی و فروشندگی اشتغال مییافتند. پس از شكلگیری این منطقهها و محلههای حاشیهای و حلبیآبادها، تعریفها و عبارتهای «پایین شهر» و «بالای شهر» كه بر اختلافهای طبقاتی در شهرها مبتنی بود، نمودی بیشتر یافت. محیط ویژه اجتماعی رایج در این مناطق، فقر اقتصادی خانوادهها و كمبود امكانات موجب میشد ساكنان این مناطق از سواد و دانشهای گوناگون زمانه بیبهره باشند. پارهای دستههای ویژه اجتماعی همچون لمپنها و جاهلها در چنین بسترهایی پرورش مییافتند. این گروهها به گونهای طبقه مازاد در جامعه به شمار آمده، در کوچهپسکوچههای تنگ و تاریک پایین شهر از تحصیل و ثروت بیبهره بودند و میکوشیدند با تكیه بر زور بازوی خود سری میان سرها درآورند. دسته «لمپنها» یا «جاهلها» فرهنگ ویژه خود را داشتند. لباس رسمی آنان کتوشلوارهایى با کلاه مخمل همرنگ و کفش سیاه پاشنهخوابیده تمام میخ و پیراهن یقهباز بود. اینها از وسیلههایی چون كراوات، بارانى و چتر بهره نمیبرد، اینگونه كارها را ژیگولبازى میپنداشتند. جاهلها در محلهها میدانداری میکردند؛ زورگیری، باجخواهی حتی قمهکشی از كارهای رایج آنان به شمار میآمد. همچنین با توجه به نفوذی كه داشتند در محلهها دارای اعتبار بودند، از همینرو پارهای ز جوانان در پی تقلید از آنان برمیآمدند «بعضیها واقعا جاهل بودن، ولی بعضیها هم ادای جاهلا را درمیآوردند- پاشنه کفششونو میخوابوندن، کتشونو مینداختن رو شونهشون، عربده میکشیدن- تیزکی میکشیدن و از این کارا دیگه ... ولی همین آدمها، کسایی بودن که مردم ناموسشونو بهشون میسپردن و طرف چند ماه میرفت زیارت».
رواج هیپیگری در ایران
طرحهای گوناگون لباس همچون یقه انگلیسی، شلوار جین و جلیقه كه بیشترشان از لباسهای اروپایی و آمریكایی برگرفته شده بود، با افزایش ارتباطات و گسترش رسانهها در این دوره در جامعه به ویژه میان جوانان رواج گسترده یافت. افراد با پوششهایی بسیار متفاوت، از دخترکانی با ظاهر كاملا غربی تا زنان چادری، بدینترتیب در جامعه به چشم میآمدند. این درهم آمیختگی اجتماعی به رواج مدهایی گوناگون انجامید. هیپیگری در همین حال و هوا در اواخر دهه چهل و اوایل دهه پنجاه خورشیدی، برگرفته از دگرگونی اجتماعی جامعههای اروپایی و آمریكایی، در ایران رواج یافت. هیپیگری از جنبشهای ضد جنگ ایالات متحده در دهههای ٦٠ تا ٨٠ سده بیستم میلادی برآمده بود و پیروان آن مدلهای ویژه لباس، موسیقی و سر و وضع و آرایشی منحصر به خود داشتند. سبک لباس، رفتار و ارزشهای هیپیها تاثیری بسیار بر فرهنگ جهان از راه موسیقی، تلویزیون، فیلم، ادبیات و هنر گذاشت. موی ژولیده در ایران اما نماد هیپیگری به شمار میآمد. هیپیهای ایرانی از جهانبینی و فلسفه آن جنبش آگاهی چندان نداشتند و به پیروی از گروههای موسیقی همچون بیتلز و فیلمهای سینمایی، اداها، ژستها و مدل لباس پوشیدنشان را تقلید میكردند. گروه موسیقی بیتلز همراه با شکلگیری جنبش هیپی، کار خود را آغاز کرد. جریانهای فرهنگی دهه شصت میلادی در غرب در پیدایش این گروه تاثیرگذار بودند. ترانههای این گروه میان جوانان ایرانی هوادارانی بسیار داشت و در گسترش هیپیگری به ویژه در ظاهر و لباس جوانان تاثیرگذار بود. این سبك از پوشش در دانشگاهها نیز رواج یافت. برخی از دانشجویان آن روزگار، ظاهر دانشجویان همدوره خویش را چنین توصیف میكردند «دانشجویان فنی عموما ظاهری ساده دارند با شلوار جین و موهای کوتاه و دخترها با ظاهری سادهتر و بدون آرایش. در مقابل فنی هنرها هستند با ظاهری غربیتر به سبک بیتلها و هیپیها که آنها را در مقابل بچههای فنی قرار میدهد». این سبك زندگی و پوشش البته در لایههایی از جامعه ایران آن روزگار چندان مناسب پنداشته نمیشد. استقبال جوانان از اینگونه پوشش را به گونهای از اعتراض و نارضایتی آنها از شرایط اجتماعی زمانه را میتوان متاثر دانست. چون اینگونه سبك زندگی و پوشش با غربیسازی رسمی- دولتی با سنتها و ارزشهای پذیرفتهشده ایرانی در سدههای پیشتر هماهنگی و همراهی نداشت، از سوی خانوادههای ایرانی نیز پذیرفته نمیشد. پوشش تازه گرچه از غرب برآمده بود و در میان برنامههای فرهنگی و اجتماعی حکومت میتوانست جای گیرد، اما در پارهای موارد با برخوردهایی رسمی روبهرو میشود. نیروهای انتظامی گاه برخوردهایی با اینگونه پوششها انجام داده، موی بلند جوانان را در خیابانها میتراشیدند. خبرها و گزارشهایی که در اینباره در روزنامههای آن دوره منتشر میشد، شاید با كارهای نامناسب پیوند مییافت كه آنگونه کسان انجام میدادند. روزنامه اطلاعات به تاریخ ٧ مهر ١٣٤٩ در خبری با تیتر «بیتلهایی كه دختران را به هیپیگری تشویق میكردند» در اینباره نوشت «یك بازپرس دادسرای تهران دیروز چهار بیتل را كه در خیابان دردشت نارمك مزاحم دخترها میشدند و آنان را تشویق به هیپیگری میكردند بازداشت كردند. بیتلها جمشید، كاظم، كمال و هوشنگ نام دارند. دیروز پدر یكی از دخترها نزد این چهار نفر رفت و به آنان اعتراض كرد كه او را كتك زدند. طبق گزارش خبرنگار ما این چهار نفر جوان كه قیافهای شبیه دختر ها داشتند از مدتها قبل در خیابان دردشت نارمك میایستادند و مزاحم دختران محل میشدند و میخواستند كه به جرگه هیپیها بپیوندند و این امر موجب ناراحتی دختران میشد. دیروز یك دختر ... جریان را به پدر خود اطلاع داد و وی به عنوان اعتراض نزد بیتلها رفت. آنها پدر دختر را به باد تمسخر گرفتند و گفتند كه «قدیمی» فكر میكند. پدر دختر نیز متقابلا بیتلها را «به درد نخور» خطاب كرد كه بر سر او ریختند ... واقعه به مامورین پاسگاه ژاندارمری نارمك، شماره ٢ اطلاع داده شد ... و بازپرس دادسرای تهران پس از تحقیق از بیتلها آنها را زندانی ساخت».
منبع: شهروند
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید