1395/10/14 ۱۰:۴۸
رسول نمازی تاكید میكند كه لئو اشتراوس جمهوریخواه نیست و در سالهایی كه در امریكا بوده، از دموكراتها حمایت میكرده است، به همین دلیل نمیتوان او را نیای فكری جمهوریخواهان خواند، او همچنین نسبت دادن او به برخی نولیبرالها چون فوكویاما را ناصحیح و سهلانگاری میخواند. او حتی تاكید میكند كه اشتراوس آموزه ایجابی سیاسی ندارد و تنها یك شارح عمیق و دقیق متون كلاسیك فلسفی است.
چرا اشتراوس بخوانیم، در سخنرانی رسول نمازی اعتدال و محافظه كاری، ایده سیاسی قدما
محسن آزموده: رسول نمازی تاكید میكند كه لئو اشتراوس جمهوریخواه نیست و در سالهایی كه در امریكا بوده، از دموكراتها حمایت میكرده است، به همین دلیل نمیتوان او را نیای فكری جمهوریخواهان خواند، او همچنین نسبت دادن او به برخی نولیبرالها چون فوكویاما را ناصحیح و سهلانگاری میخواند. او حتی تاكید میكند كه اشتراوس آموزه ایجابی سیاسی ندارد و تنها یك شارح عمیق و دقیق متون كلاسیك فلسفی است. با وجود این و با عزل نظر از هرچه در فارسی پیش از این درباره این متفكر برجسته سده بیستم خواندهایم، در همین سخنرانی دست كم دو آموزه اساسی ایجابی اشتراوس برجسته میشود: یكی اینكه سیاست چندان مهم نیست (به تبعیت از قدمای فلسفه از جمله افلاطون و ارسطو) و دوم اینكه این امر نه چندان مهم را باید به سیاستمداران واگذاشت (به تبعیت از ابن رشد.) با این دو حكم اساسی میتوان پرسید كه پس چه فرقی میان اشتراوس با محافظهكاران هست و آیا تجددستیزی او خطرناك نیست؟ رسول نمازی، محقق مركز لئواشتراوس و كمیته اندیشه اجتماعی دانشگاه شیكاگو، دكترای فلسفه سیاسی خود را از مدرسه عالی مطالعات علوم اجتماعی پاریس دریافت كرده و جایزه ریمون آرون را در همین كشور برده است. او در نشست تخصصی «چرا اشتراوس بخوانیم؟» كه در مركز مطالعات عالی بینالملل دانشكده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران به همت انجمن علمی علوم سیاسی این دانشگاه برگزار شد، شرح جالب توجه و متفاوتی از اندیشههای این متفكر برجسته آلمانی ارایه داد كه گزارشی از آن از نظر میگذرد:
چرا اشتراوس: فلسفه به مثابه شیوه زندگی در ابتدای جلسه رسول نمازی به موضوع جلسه اشاره كرد و گفت: پرسش چرا اشتراوس را از دو دیدگاه متفاوت میتوان پاسخ داد، یكی نگاه فراملی كه در آن به عنوان محقق به ماهو محقق با اشتراوس مواجه میشویم و دیگری از منظر یك ایرانی. اما پاسخ من از نگاه فراملی این است كه به نظر من از ٥٠٠ سال گذشته و از زمان ماكیاوللی اشتراوس تنها متفكری در غرب است كه فلسفه را به عنوان یك شیوه زندگی (a way of life) معرفی میكند. این شیوه نگاه به فلسفه از همان زمان تاكنون حذف شده بود. این نگرش قدمایی به فلسفه است. برای فهم این نكته میتوان به تعبیر مشهوری از توماس آكویناس استناد كرد كه فلسفه را ندیم تئولوژی میخواند. به یك معنا میتوان گفت در دوران مدرن فلسفه را ندیم و در خدمت نیازهای انسان خواند. در فصل پانزدهم شهریار، ماكیاوللی وقتی میخواهد تفاوت خود را با قدما برجسته سازد، میگوید كه قدما همگی یك سری نظامهایی را تخیل كردهاند، اما به تعبیر خودش «از آن جایی كه غرض من چیزی است كه فایدهای برای كسی كه آن را میفهمد داشته باشد، به نظرم مناسبتر آمد كه به حقیقت موثر امر مراجعه كنم، نه تخیلم.» نمازی ایده ماكیاوللی را در تمام فیلسوفان پس از او جاری و ساری خواند و گفت: برخی چون فرانسیس بیكن و اسپینوزا مستقیما به وامداری خود به این ایده ماكیاوللی اعتراف میكنند كه فلسفه باید در خدمت نیازهای انسانی باشد. فرانسیس بیكن در تعبیر مشهوری میگوید: «هدف ما باید بهبود وضعیت بشر باشد» و از فلاسفه قدیم به این دلیل كه به دنبال فلسفه پوچ (vain) بودند، انتقاد میكند. بنابراین این نگرش از زمان ماكیاوللی در تاریخ اندیشه غرب غالب میشود و همه فیلسوفان آن را به صورتهای مختلف مثل اینكه هدف فلسفه بهبود زندگی انسان، بهبود شرایط سیاسی انسان، بهبود وضعیت اقتصادی انسان و... تكرار میكنند. مثلا جان لاك میگوید كه ما نباید تاملات مجرد كنیم، در عوض باید در اموری تامل كنیم كه مشكلات انسان از نظر اقتصادی را حل كنند. البته نگرش دیگری كه به فلسفه رایج شده، آن را به مثابه یك حوزه مطالعه در كنار حوزههای مطالعاتی دیگر مثل زیستشناسی و فیزیك و... در نظر میگیرد. اشتراوس تا جایی كه میدانم تنها كسی است كه این دو نگرش به فلسفه را مورد انتقاد قرار میدهد. نمازی نگاه فلسفه به مثابه شیوهای از زندگی را نگرشی قدمایی خواند و گفت: این یكی از مضامین محوری اندیشه اشتراوس است كه به عنوان جدال قدما و متجددین معروف شده است. اشتراوس تضادی میان نگرش قدمایی و نگرش جدید به فلسفه تضادی میبیند و معتقد است كه مدرنها نتوانستند مدعیاتی كه دارند را اثبات كنند. برای مثال یكی از مدعیات فلسفه جدید نقد وحی است، در حالی كه از نگاه اشتراوس به لحاظ فلسفی نمیتوان وحی را نقد كرد.
عشق به دانش به جای استفاده ابزاری از آن وی در ادامه به شرح نگرش قدمایی به فلسفه اشاره كرد و گفت: نگرش قدمایی به فلسفه به مثابه «فیلوسوفیا» یعنی عشق به دانش و نه داشتن دانش نگاه میكند. به دنبال دانش رفتن در نگرش قدمایی برای خود دانایی است، نه به این خاطر كه وضع بشر را بهبود میبخشد. جمله مشهور سقراط در دیالوگ جمهوری این است: شرور از زندگی انسانها رخت بر نخواهد بست، تا زمانی كه فلاسفه شاه شوند یا شاهان فیلسوف شوند. اشتراوس تاكید میكند كه این سخن غیرممكن است، زیرا هیچوقت شاهان فلسفه یاد نمیگیرند و هیچ زمانی فیلسوفان نیز شاه نمیشوند، در نتیجه هیچوقت شرور از زندگی انسانها رخت برنخواهد بست. به عبارت دیگر از دید قدما بنیادیترین شرور از زندگی انسان رفعناشدنی است. در حالی كه رفع شرور بنیادی یكی از مضامین اصلی فلسفه مدرن است، مثلا در جامعه آرمانی ماركسیستی، فقر وجود ندارد، حال آنكه تجربه تاریخی نیز نشان داده كه با وجود تمامی رشد اقتصادی كه سرمایهداری ممكن كرده، تعداد بسیاری از آدمها در فقر و فلاكت به سر میبرند. تازه حتی اگر فقر را نیز از بین ببریم، شرور دیگری دامنگیر زندگی انسان میشوند. بنابراین از نظر اشتراوس نگرش قدمایی به فلسفه یعنی فلسفه به مثابه جستوجوی حقیقت نه فلسفه به مثابه امری برای بهبود زندگی انسان، درستتر است. این معنای جدال قدما و مدرنهاست و اشتراوس طرف قدما را میگیرد.
جدال قدیم و جدید نمازی تصور اشتراوس از فلسفه قدما را نیز متفاوت از تصور رایج خواند و گفت: اشتراوس برخلاف آثاری كه به شرح و بسط نظر فیلسوفان بزرگ قدیمی مثل افلاطون و ارسطو میپردازند، نشان میدهد كه برای مثال وقتی دیالوگهای افلاطون را با دقت بخوانیم، متوجه میشویم كه هیچ دیالوگی در نهایت قانعكننده نیست و این قانعكننده نبودن كاملا اختیاری و تعمدی است. زیرا از نظر افلاطون در نهایت كسی نمیتواند به حقیقت دست یابد و انسان تنها میتواند عشق به حقیقت داشته باشد. این همان حرفی است كه سقراط در دفاعیه (آپولوژی) میزند كه آنچه انسان در نهایت میتواند در یابد، این است كه نمیداند. بر همین اساس به نظر اشتراوس نمیتوان از متافیزیك افلاطون در جمهوری سخن گفت، متافیزیكی كه جمهوری بیان شده، برای برگرداندن جوانان از سیاست است زیرا از دید اشتراوس یكی از بنیادیترین ایدههای فلسفه از نگرش قدما، نقد سیاست بود. بنابراین محققینی كه بیش از همه به اشتراوس توجه میكنند، به این وجه اندیشه او علاقهمند هستند كه ما شارح آثار اندیشههای بزرگ كم نداریم، اما اشتراوس از این حیث یگانه است كه به فلسفه به مثابه یك شیوه زندگی نگاه میكند و نقدی بنیادی بر كل سیستم اندیشه مدرن میكند. علاقهمندی چپها به اشتراوس از این حیث است، بدون اینكه متوجه این نكته ظریف باشند كه اشتراوس به كل اندیشه مدرن از جمله چپ كه مدرنترین بخش پروژه مدرنیته از نظر اوست، نقد دارد.
دور شدن از متن: معضل نظام دانشگاهی نمازی در ادامه به پرسش چرا اشتراوس بخوانیم، از منظر ملی و یك ایرانی پرداخت و گفت: به نظر من برای فهم اهمیت اشتراوس باید به نظام آموزشی ما توجه كرد. نظام دانشگاهی ما نسبت به نظام آموزشی سنتی و حتی نظام آموزشی در غرب، جوان است كه به خصوص در تقابل با سنت آموزشی قدیمی ما قد علم كرده است و آن را كاملا رد كرده است. در نتیجه سنت آموزشی دانشگاهی ما وامدار سنت آموزشی دانشگاهی غربی هستند. در این دانشگاهها، با معضل جدی عدم آشنایی با متون است. یعنی در دانشگاههای غربی به خصوص اروپایی نیز آشنایی با متون كم است، اگرچه مشكلات آنها در مقایسه با ما بسیار كمتر است، زیرا مثلا آنها مشكل زبان را ندارند. ضمن آنكه در غرب نیز ترجمههای آثار كلاسیك درخشان نیستند و در اكثر موارد ضعیف هستند. بنابراین مشكل ترجمه كلاسیكها به ما اختصاص ندارد، اگرچه باز هم معضلاتی كه ما در این زمینه با آن مواجه هستیم، دو چندان است، مثل ترجمه نشدن بسیاری از آثار كلاسیك یا ترجمه این آثار از زبانهای دست دوم یا مخالفت بسیاری از ویراستاران با ترجمههای تحتاللفظی در حالی كه ترجمههای قدما از آثار كلاسیك عمدتا تحتاللفظی است و جالب است كه شروحی كه فلاسفه اسلامی بر آثار بزرگان فلسفه یونان بر اساس این ترجمههای تحت اللفظی نوشتهاند، بسیار عمیقتر و ژرفتر از شروحی است كه شارحان امروزی-كه ای بسا به زبان یونانی تسلط دارند- نوشتهاند. متاسفانه در غرب هم در ١٥٠ سال اخیر این ترجمههای تحتاللفظی كنار گذاشته شده است و متاسفانه مترجمان غربی هم در متنها دست میبرند.
موانع ترجمههای جدید: پوزیتیویسم و تاریخی گری نمازی علت این عزل نظر از ترجمههای تحتاللفظی از نظر اشتراوس را با توجه به كتاب حق طبیعی و تاریخ چنین خواند: اشتراوس معتقد است كه ما دو مانع اساسی در خواندن متون قدما داریم كه در ترجمههای ما نیز مشهود است. مشكل اول ایده پیشرفت گرایی است كه بر اساس آن این ایده پوزیتیویستی پدید آمده كه تنها حقیقتی معتبر است كه بر اساس روشهای علمی جدید باشد و هرچه متعلق به جهان مدرن نباشد، اعتبار و ارزش ندارد و كسانی كه به فلسفه سیاسی افلاطون و ارسطو رجوع كنند، جدی گرفته نمیشوند. این ایده به ترجمهها نیز راه یافته و مترجمان فكر میكنند میتوانند متون را تصحیح و سادهسازی كنند. در حالی كه ایشان متوجه این نكته اساسی نیستند كه فیلسوفی چون ماكیاوللی از به كار بردن اصطلاحی خاص، منظوری داشته و تعمدا اصطلاحی «نامتعارف» را به كار برده است. مانع دوم از دید اشتراوس تاریخیگرایی است. یعنی این تصور برای ما پدید آمده كه ما دیگر نمیتوانیم ذهنیت و اندیشه قدما را دریابیم، در نتیجه دقت چندانی در ترجمه به كار نمیرود زیرا مترجمان بر اساس آن ذهنیت تاریخیگرا، بر این باورند كه ما هیچگاه نمیتوانیم معنای اصلی مفاهیم در ذهن متفكران غربی را دریابیم. بنابراین در غرب نیز متون اصیل خوانده نمیشود، در حالی كه اشتراوس از معدود متفكرانی بود كه هیچگاه به طور كلی راجع به موضوعات بحث نمیكرد و همیشه به متن اصلی رجوع میكرد. جریان غالب در غرب همین كلیگوییها است، مثلا كوئنتین اسكینر كه الان مرجع اصلی تاریخنگاری اندیشه در غرب است. در كتاب ماكیاوللی او عملا هیچ ارجاع دقیقی به آثار ماكیاوللی نمیبینیم و كلیگویی میكند. اصلا مبدع این تزی كه راجع به جمهوریخواه بودن ماكیاوللی مطرح شده است، ایشان و مكتب زمینهگرایی كیمبریج است. البته ماكیاوللی به یك معنا جمهوریخواه است، اما باید خیلی گزینشی با او برخورد كرد تا به این نتیجه رسید كه او به همان معنایی جمهوریخواه است كه مثلا رمیها جمهوریخواه هستند. اسكینر اساسا شهریار را نادیده میگیرد و میگوید ماكیاوللی برای كار پیدا كردن این كتاب را نوشته است. اما ما در گفتارها نیز مطالبی چون تاكید بر «یك نفر تنها» داریم كه با جمهوریخواهی سازگار نیست. یا وجه امپریالیستی جمهوریخواهی ماكیاوللی را نباید نادیده انگاشت.
علیه «با سوادی» نمازی در ادامه به بحث «با سواد بودن» در سنت دانشگاهی و روشنفكری ما اشاره كرد و گفت: متاسفانه ما در بسیاری موارد با سواد بودن را با تعداد كتابهایی كه فرد خوانده اشتباه میگیریم، در حالی كه یكی از شاگردان اشتراوس میگوید در سال عملا سه یا چهار كتاب را بیشتر نمیتوان خواند! برتری اشتراوس بر بقیه این است كه از قضا شاید خیلی نخوانده باشد، اما همان متنهای اصلی را با دقت خوانده است. در نامههای اشتراوس شاهدیم كه او در طول عمر چند بار به یك متن افلاطون بازگشته است و سالها در مورد این متن كنكاش میكرده است. بنابراین اگر ما میخواهیم با یادگیری از اشتراوس و اشتراوسیها نظام دانشگاهی و آكادمیك خودمان را تصحیح كنیم، یك نكته این است كه لازم نیست متون زیادی بخوانیم.
توسیدید و هابز به جای فوكو و دریدا وی تاكید كرد: به نظر من اشتراوس ایده ایجابی راجع به هیچ موضوعی ندارد. ضمن آنكه در كل مجموعه آثار او اشارات بسیار اندكی به موضوعات معاصر مییابیم كه آن هم خیلی كلی است. اشتراوس تمام عمرش را صرف كرد تا متنها را بخواند. متن خوانی مهمترین چیزی است كه میتوان از اشتراوس آموخت. فقر دانش نسبت به متنها به نظر من از اروپا آمده و در نظام دانشگاهی و روشنفكری ما رواج یافته است. در نتیجه مطالعات كلاسیك نزد ما خیلی ضعیف است. در سی و اندی سال گذشته هر چهار-پنج یك سال یك متفكر یا جریان فكری جدید غربی نزد ما گل كرده است و بعد هم به فراموشی سپرده شده است، یك زمان بوردیو، بعدا فوكو، بعدا ژیژك، بعدا اشمیت و... اما متنهای كلاسیك ترجمه نشده است. البته این اندیشمندان معاصر مهم هستند، اما هیچ اندیشمند معاصری را نمیتوان به اهمیت هابز و لاك و افلاطون خواند و متاسفانه ما به این كلاسیكها توجه نمیكنیم. در ٩ سالی كه در فرانسه در ٢ دانشگاه درس خواندم، به خاطر ندارم هیچگاه یك بار یك كلاسی به اندیشه فوكو اختصاص داده شود، در حالی كه مثلا به توسیدید یا پلیبیوس بطور مفصل میپرداختند. از قضا به متفكرانی مثل دریدا و فوكو در غرب بیشتر در دانشكدههای ادبیات توجه میشود. بنابراین ضعف مطالعات كلاسیك نكته مهمی است كه باید به آن توجه كنیم. اشتراوس نیز اندیشمندی نیست كه اندیشه ایجابی داشته باشد و آنچه نوشته شروحی بر آثار كلاسیك است. جالب است كه كاملترین مجموعه آثار اشتراوس در دنیا به زبان چینی است.
از سیاست باید عبور كرد وی سپس به نظریه سیاست اشتراوش پرداخت و گفت: نگاه اشتراوس به سیاست نیز بسیار مهم است. در اندیشه اشتراوس نقد سیاست به عنوان یك حوزه امور انسانی و نه نقد سیاسی وجود دارد. اشتراوس به عنوان یك متخصص فلسفه سیاسی مشهور است، در حالی كه وقتی او را با كسانی چون آیزایا برلین و هانا آرنت مقایسه میكنیم، میبینیم كه نظر ایجابی در سیاست ندارد. علت این امر را با مراجعه به افلاطون و ارسطو میتوان یافت. افلاطون در كتاب هفتم رساله نوامیس كه سیاسیترین اثر اوست (همه آثار او سیاسی هستند)، تعبیر عجیبی به زبان غریبه آتنی (كه از نظر ارسطو سخنگوی سقراط است) دارد و میگوید: «من میگویم با آنچه جدی است باید با جدیت برخورد كرد، اما امور انسانی شایسته جدیت نیستند. با این حال لازم است در مورد آنها جدی باشیم و این از بد اقبالی ما است». این نشان میدهد كه افلاطون (سقراط) با وجود این همه بحثی كه درباره سیاست به مثابه یكی از امور انسانی دارد، آن را شایسته اصالت نمیداند. ارسطو شاگرد افلاطون نیز نظر مشابهی در كتاب ششم اخلاق نیكوماخوس دارد: «چیز عجیبی است كه اگر كسی تصور كند هنر سیاست یا فرونسیس (تدبیر عملی) امری جدی است، زیرا انسان مهمترین چیز در كاسموس (جهان) نیست». به همین خاطر از نظر ارسطو، فلسفه اولی، سیاست نیست. این نگرش دقیقا عكس نگاه مدرن است كه در آن سیاست در راس علوم است. با این حال اشتراوس البته تعبیر عجیبی دارد و میگوید «فلسفه اولی، فلسفه سیاست است». یك تعبیر این سخن این است كه از دید او فلسفه سیاست به این دلیل فلسفه اولی است كه سیاست مقدمهای است بر فلسفه. از دید او باید از فلسفه سیاسی عبور كنیم تا به فلسفه برسیم. اهمیت فلسفه سیاسی از دید او در این است كه ما را با مهمترین مانع فلسفه مواجه میكند. كار فلسفه به پرسش كشیدن دگمها در هر جامعهای است و بزرگترین دگمها در هر جامعهای، دگمهای سیاسی هستند. فلسفه سیاسی در وهله نخست ما را با این دگمهای سیاسی و عبور از آنها آشنا میكند. خود فلسفه با دگمهای جامعه كار ندارد و ذات فلسفه به تعبیر قدما محافظهكار است، زیرا معتقدند سعادت انسان در هر صورت در حوزه سیاست رخ نمیدهد، بلكه سعادت مسالهای فردی است. اسپینوزا میگوید: «در همه جا میتوان فلسفه ورزید» و به نظرم این نظر قدماست. یعنی سعادت فلسفی از نظر قدما ربطی به نظام سیاسی ندارد و اتفاقا پرداختن به سیاست از دید ایشان یكی از موانع اصلی زندگی فلسفی است. یعنی كسی كه درگیر سیاست میشود، از پرداختن به آرمانهای فلسفی باز میماند، زیرا پرداختن به سیاست مستلزم پذیرش برخی دگمهاست در حالی كه فلسفه همه دگمها را رد میكند. به همین خاطر است كه در فلاسفه قدیم آرمان سیاسی نمیبینیم و فیلسوفان قدیم محافظهكار هستند. جمهوری افلاطون به نظر اشتراوس به هیچوجه بیان یك آرمان سیاسی نیست. به نظر اشتراوس آموزه ایجابی سیاسی قدما اعتدال و محافظهكاری است، زیرا زندگی فلسفی در جامعه بیثبات ناممكن است و سعادت حقیقی انسان در زندگی فلسفی است. این نگرش در فلسفه سنتی ما نیز مشهود است. فیلسوفان سنتی ما معتقدند نهایتا اصلاحات باید در درون نظم ولو بد موجود صورت بگیرد، زیرا نظم بد بهتر از بینظمی است.
اشتراوس ابن رشدی وی در پایان گفت: بسیاری اشتراوس را مدافع حقوق طبیعی و نگرش كاتولیكها خواندهاند، در حالی كه اشتراوس بیشتر ابن رشدی است، زیرا معتقد است قوانین دقیق نمیتوان برای اداره جامع ارایه كرد و در هر جامعه و هر دورهای باید دید بهترین شكل اداره آن جامعه چیست. در هر شرایطی كسی كه دارای فرونسیس (تدبیر عملی) است، این موضوع را تشخیص میدهد. یعنی این كار روشنفكران نیست. ابن رشد خودش نیز اصولی در اختیار ما نمیگذارد و اعتمادش بیشتر به سیاستمدارانی است كه در آن حوزه تصمیم میگیرند. به همین خاطر است كه مفهوم روشنفكری نزد قدما وجود ندارد، زیرا اعتمادی به این شكل از روشنفكری وجود نداشت. سیاست از دید ایشان باید در دست سیاستمداران باشد كه در شرایط خاص تصمیم بگیرند، بهترین تصمیم سیاسی چیست.
در همه جا میتوان فلسفه ورزید
اشتراوس البته تعبیر عجیبی دارد و میگوید «فلسفه اولی، فلسفه سیاست است». یك تعبیر این سخن این است كه از دید او فلسفه سیاست به این دلیل فلسفه اولی است كه سیاست مقدمهای است بر فلسفه. از دید او باید از فلسفه سیاسی عبور كنیم تا به فلسفه برسیم. اهمیت فلسفه سیاسی از دید او در این است كه ما را مهمترین مانع فلسفه مواجه میكند. كار فلسفه به پرسش كشیدن دگمها در هر جامعهای است و بزرگترین دگمها در هر جامعهای، دگمهای سیاسی هستند. فلسفه سیاسی در وهله نخست ما را با این دگمهای سیاسی و عبور از آنها آشنا میكند. خود فلسفه با دگمهای جامعه كار ندارد و ذات فلسفه به تعبیر قدما محافظهكار است، زیرا معتقدند سعادت انسان در هر صورت در حوزه سیاست رخ نمیدهد، بلكه سعادت مسالهای فردی است. اسپینوزا میگوید: «در همه جا میتوان فلسفه ورزید» و به نظرم این نظر قدماست. یعنی سعادت فلسفی از نظر قدما ربطی به نظام سیاسی ندارد و اتفاقا پرداختن به سیاست از دید ایشان یكی از موانع اصلی زندگی فلسفی است. یعنی كسی كه درگیر سیاست میشود، از پرداختن به آرمانهای فلسفی باز میماند، زیرا پرداختن به سیاست مستلزم پذیرش برخی دگمهاست .
منبع: اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید