1395/8/26 ۰۹:۱۵
نخستین سالهای سده چهاردهم خورشیدی، به ویژه دو دهه نخست را میتوان روزگار دگرگونیهای جدید اجتماعی در ایران در نظر گرفت. ورود پدیدههای تازه به جامعه ایران، از کافه و رستوران گرفته تا مهمانخانه، سینما و اتومبیل و نیز تغییر چهره پایتخت به عنوان مرکز این دگرگونیها، جامعه ایران را در آغاز مرحلهای تازه از زیست خود جای داده بود. خیابانها و گذرهای خاکی شهر آسفالت شدند، اتومبیل به شکلهای گوناگون شخصی و همگانی در این خیابانها به راه افتادند، آب لولهکشی به خانهها راه یافت و بسیاری دگرگونیهای دیگر که تصویری تازه از ایران ارایه میکرد.
نخستین سالهای سده چهاردهم خورشیدی، به ویژه دو دهه نخست را میتوان روزگار دگرگونیهای جدید اجتماعی در ایران در نظر گرفت. ورود پدیدههای تازه به جامعه ایران، از کافه و رستوران گرفته تا مهمانخانه، سینما و اتومبیل و نیز تغییر چهره پایتخت به عنوان مرکز این دگرگونیها، جامعه ایران را در آغاز مرحلهای تازه از زیست خود جای داده بود. خیابانها و گذرهای خاکی شهر آسفالت شدند، اتومبیل به شکلهای گوناگون شخصی و همگانی در این خیابانها به راه افتادند، آب لولهکشی به خانهها راه یافت و بسیاری دگرگونیهای دیگر که تصویری تازه از ایران ارایه میکرد. بلدیه تهران در میانه این دگرگونیها بیشترین نقش را برعهده گرفته بود. با اختیارها و مسئولیتهای گسترده که حکومت به این نهاد نوپا واگذارده بود، برآن شد این پدیدههای تازه و دگرگونیها را در میان مردمان جامعه نهادینه کند. حکومت میخواست در کنار نوسازی چهره شهر، بسیاری از رفتارهای مردم را با آن همسان سازد. کافه از نخستین نمادهای دگرگونی اجتماعی در میان طبقات گوناگون جامعه در ایران از آغاز سده چهاردهم خورشیدی به شمار میآید. تا پیش از پیدایش کافههای نوین در ایران، قهوهخانهها مکانی همگانی برای وقتگذرانی به شمار میآمدند. قهوهخانهها ویژگیهایی داشتند که آنها را با گذشته پیوند میزد. کافه اما پدیدهای نو به شمار میآمد که بخشی از جامعه را به سوی خود میکشاند؛ آنان که در پی دگرگونی بودند. این پدیده در سالهای پایانی حکومت قاجار در ایران آرامآرام رواج یافت و در سراسر دهههای ١٣٠٠ و ١٣١٠ در برخی شهرها به ویژه پایتخت رواج یافت. مرتضی راوندی در کتاب «تاریخ اجتماعی ایران» به یک دگرگونی مهم اجتماعی در نخستین سالهای سده چهاردهم خورشیدی اشاره میکند که به رواج کافه به عنوان یک پدیده در ایران اشاره میکند و البته با تفریحات و زمانهای فراغت در زندگی روزمره ایرانیان پیوند دارد «سابق بر اين اگر براي طبقات پايين اجتماع فرصت و فراغتي دست ميداد وقت خود را با گفتوگو و ديد و بازديدهاي دوستانه سپري ميكردند، در حالي كه در روزگار ما از بركت وجود وسايل ماشيني چون اتومبيل، راديو، تلويزيون، مردم عادي ميتوانند وقت خود را در تماشاي فيلم و گوش دادن برنامههاي راديو بگذرانند. وجود و اشاعه روزافزون اين وسايل بعضي از جامعهشناسان انساندوست را نگران كرده است كه مبادا مردم با اين نوع وقتگذرانيهاي غيرمثمر نتوانند به كارهاي مفيد و ثمربخش اشتغال ورزند، و در نتيجه استعدادهاي نهفته آنان در ساعات فراغت تجلي و تظاهر نكند. در جامعه ايران كه در حال تحول اقتصادي و انتقال از مرحله كشاورزي كهنه به صناعات تازه است، متدرجا مردم با امر فراغت و مسائل آن آشنا ميشوند. گواه روشن اين مطلب آن است كه آمارها، همه ساله سهم بيشتر هزينههاي فراغت را در بودجه خانوادگي منعكس ميكند؛ و افزايش مسافران تفريحجوي داخلي، ازدياد مشتريان وسايل ماشيني سرگرمي (چون سينما، تلويزيون، راديو و نظاير آن) را عرضه ميدارد، عدد مؤسسات انتفاعي كه اوقات فراغ مردم در آنها ميگذرد (كافه، رستوران، كلوب و مانند آن) رو به فزوني است و فعاليتهاي فرهنگي و هنري كه در ساعات بيكاري صورت ميگيرد (چون مطالعه كتاب، روزنامه و مجله و دوختودوز و پرورش گل و گياه و درخت و جز اينها) رو به افزايش است و اين جمله حكايت از آن ميكند كه مطالعه وقتگذراني در جامعه ايراني در اين مرحله انتقالي بس آموزنده است». رواج کافه به همراه رستوران، که هر دو در زمره مظاهر تجددگرایی به شمار میآمدند، بلدیه تهران را برآن داشت در سال ١٣٠٧ مقررات و ضوابطی برای تاسیس کافه و رستوران در نظر بگیرد. کافه لقانطه، از نخستین کافههای مشهور نوین در تهران به شمار میآید. جعفر شهری در کتاب «طهران قدیم» درباره این کافه مینویسد «در ابتدای این خیابان [باب همایون] کافهای بود بنام «لقانطه» که آنرا مردی بنام غلامحسین خان لقانطه دایر کرده صورتی آبرومند به آن داده و مشابه آن یکی هم در میدان بهارستان برپا ساخته بود. در جلو این لقانطه حوض کاشی زیبایی وسط پیادهرو ساخته بود که از نهر خیابان لولهکشی شده، فوارهای در وسط آن فوران مینمود، علاوه بر جریان قسمتی از آب نهر که از آن عبور میکرد و دور آنرا گل و گلدان و قلیانهای بلور بادگیر نقره چیده حاشیه کنار نهر خیابان را چمنکاری و گلکاری نموده صفا و جلا و زیبایی جداگانه به آن داده بود. ... تابستانها با چیدن میز و صندلی در پیادهرو و در زمستانها از مشتریان در داخل پذیرایی مینمود. بنا بر رسم زمان چای و قلیان در درجه اول متاع این کافه یا لقانطه یا قهوهخانه بود و قهوه دومین آن که هنوز در اینجا خلاف سایر قهوهخانههای دیگر که در آنها فروش قهوه به کلی از میان رفته بود به طالبان فروخته میشد و در تابستانها انواع شربت آلات مانند شربت بهلیمو، سکنجبین، شربت آلبالو، شربت ریباس و همچنین بستنی و فالوده که عرضه میگردید. اگر چه این کافه مانند تمام قهوهخانهها از پیش از آفتاب دایر و بعد از دکاکین تمام کسبه تعطیل میگردید اما جوش و جلای آن از دو سه ساعت به غروب مانده تا یکی دو ساعت از شب گذشته بود که اعیان و رجال با اسب و کالسکه، درشکه و اتومبیلهای سواری خود، که این مرکب کم کم و تک و توک زیر پای بزرگان پیدا شده بود، در آنجا تفریح و وقتگذرانی میکردند و کافهای بود تقریبا گرانقیمت که دو برابر قهوهخانههای دیگر پول میگرفت و به اعیان و اشراف و اداریهای والامقام و فرنگدیدهها و روزنامهنگاران و نویسندگان اختصاص یافته بود».
منبع: شهروند
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید