كلانتر لاكپشتخوار يا فيلسوف مهذب محسن آزموده
1395/8/12 ۰۷:۳۶
محسن آزموده:«من مردي آرام سرشت و خويشتندار و گشادهباز و معاشرجوی و زندهدل و مهرپذير ولي گريزان از دشمنی و در همه انفعالهای خويش بسيار معتدل هستم. حتي عشق من به شهرت ادبي، كه عشق فرمانروای زندگي من بوده است، با همه ناكاميهايم هرگز خويم را تلخ نكرد. » اين توصيفی است مكرر نقل شده از ديويد هيوم، فيلسوف، مورخ، جستارنويس و اقتصاددان برجسته سده هجدهمی اسكاتلندی در زندگينامه خودنوشتش كه در سال ١٧٧٨ ميلادی به ويرايش دوستش آدام اسميت منتشر شد. شك نيست كه آن چه هيوم نوشته اغراق شده نيست.
محسن آزموده: «من مردی آرام سرشت و خويشتندار و گشادهباز و معاشرجوی و زندهدل و مهرپذير ولي گريزان از دشمنی و در همه انفعالهای خويش بسيار معتدل هستم. حتي عشق من به شهرت ادبی، كه عشق فرمانروای زندگي من بوده است، با همه ناكاميهايم هرگز خويم را تلخ نكرد. » اين توصيفي است مكرر نقل شده از ديويد هيوم، فيلسوف، مورخ، جستارنويس و اقتصاددان برجسته سده هجدهمي اسكاتلندي در زندگينامه خودنوشتش كه در سال ١٧٧٨ ميلادي به ويرايش دوستش آدام اسميت منتشر شد. شك نيست كه آن چه هيوم نوشته اغراق شده نيست. مرتضي مرديها، مترجم كتاب مهم اخلاقي هيوم يعني «كاوش در مباني اخلاق» درباره او مينويسد: «مهمترين خصيصه هيوم اين است كه او يك انسان به تمام معنا با فضيلت بود. انساندوست، نيك محضر، سخاوتمند، شجاع، خوشبين و شادكام.» بيخود نيست كه مترجم فارسي مهمترين كتاب فلسفياش، كاوشي در خصوص فهم بشري او را «محبوب دل ها» ميخواند. آدام اسميت (١٧٩٠-١٧٢٣) فيلسوف اخلاقگراي اسكاتلندي و دوست هيوم درباره او ميگويد: «مشكل ميتوان تصور كرد كه كسي از هيوم با فضيلتتر باشد، بلكه تاريخ زندگي او نيز به روشني بر اين گواهي ميدهد». در زماني كه در كتابخانه ادينبورگ كتابدار بود و از چاپ كتابهايش درآمدي داشت، حقوق كتابداري خود را به حساب شاعري نابينا واريز ميكرد. ماجراي دوستياش با ژان ژاك روسو (١٧٧٨-١٧١٢) فيلسوف سوييسي - فرانسوي پرشور نيز جالب است. در سال ١٧٦٦ زماني كه روسو از سوي مخالفانش در سوييس و فرانسه تحت پيگرد بود، هيوم به او پيشنهاد پناهندگي در انگلستان را داد. روسو كه در اين سالها درگير پارانويا (همه دشمنپنداري) بود، بعد از اقامت در انگلستان و بهرهمندي از مواهبي كه هيوم در اختيار او گذاشته بود، در نامه خصمانه بلندي (هفت هزار و پانصد كلمه) هيوم را متهم به خيانت و تمسخر خود كرد. اين اتهامات اصلا به هيوم وارد نبود و از نامهاي جعلي ناشي ميشد كه هوراس والپول از طرف شاه پروس جعل كرده بود و در آن روسو سخت سرزنش و مسخره شده بود. روسو اصلا اهل طنز نبود و معتقد بود «هيوم در قيافه يك دوست، يك توطئه بينالمللي عليه او را مديريت ميكرده است!» هيوم كه از اين رفتار روسو شگفت زده شده بود بيهوده كوشيد او را آرام كند. اما اين كار نتيجهاي در بر نداشت و دوستي آنها به پايان رسيد. هيوم براي مقابله با حملات احتمالي روسو نامههاي آنها به يكديگر را منتشر كرد و نشان داد كه روسو غيرقابل اعتماد و همه دشمنپندار است. اين كار او باعث شد روسو بگويد هيوم جزو بدترين دشمنان اوست. هيوم بعد از آنكه دانست روسو پول خوبي بابت حق نشر كتابهايش ميگرفته و آن چنان هم كه به او وانمود ميكرده، فقير نبوده است بيشتر از او رنجيد، اما در نهايت روسو را با بزرگواري چنين توصيف كرد: «او در تمام زندگياش فقط حس كرده است و به همين دليل حساسيت او فراتر از حساسيت همه آدمهاي ديگري است كه در عمرم ديدهام.»
زندگي و آثار
اين واكنش نشانه آشكاري بر والامنشي فيلسوف اسكاتلندي است، مردي كه در سال ١٧١١ در ادنبورگ (ادينبره) متولد شد، اما همچون ديگر همشهريان خود و حتي بسياري از ايرلنديها به سبب تعلق به فرهنگ آنگلوساكسون، انگليسي دانسته ميشود. خانوادهاش ميخواستند قاضي شود اما چنان كه آمد شور ادبيات بر او غلبه كرد. پدرش چندان توانگر نبود كه پسر در پي آرزوهايش روانه شود. ناگزير به بريستول رفت و سوداگري پيشه كرد. در آزمايش سوداگري كامياب نبود و پس از چند ماه كار گل به فرانسه رفت تا به علايق ادبياش بپردازد. در طول سالهاي ١٧٣٤ تا ١٧٣٧ يعني تا پيش از سيسالگي نخستين كتاب مهمش در فلسفه يعني رسالهاي در باب طبيعت بشري (A Treatise of Human Nature) را منتشر كرد، در سه جلد و بدون نام مولف. چندان استقبالي از كتاب نشد، خودش نوشت كه كتاب «از طبع مرده به دنيا آمد» بدون آنكه حتي «زمزمهاي از ميان متعصبان» برانگيزد.
در سال ١٧٣٧ از فرانسه به اسكاتلند بازگشت تا با مادر و برادرش زندگي كند. در سال ١٧٤١ و ١٧٤٢ جستارهاي اخلاقي و سياسي را منتشر كرد كه اينبار در ميان مخاطبان توجه برانگيخت. همين انگيزهاي شد براي آنكه رساله ناكام را بازنويسي كند، شايد در صورت تازهاش نزد مردم اقبال بيشتري بيابد. در سال ١٧٤٥ كرسي تدريس اخلاق و فلسفه روحي را در دانشگاه ادنبورگ درخواست كرد ولي شهرتش به شكاكيت سبب ناكامياش شد. يك سال به تدريس خصوصي پرداخت و سپس به سمت منشي ژنرال سنتكلر به خارج رفت و تا سال ١٧٤٩ به كشورش بازنگشت. در اين ميان بازبينياش در بخش نخست رساله در سال ١٧٤٨ با عنوان جستارهاي فلسفي درباره فهم بشري منتشر شد. چاپ دوم كتاب در سال ١٧٥١ با عنوان كاوشي در خصوص فهم بشري (An Enquiry concerning Human Understanding) منتشر شد. همان سال كاوش در مباني اخلاق (An Enquiry Concerning the Principles of Morals) منتشر شد كه تا حدودي بازنويسي بخش سوم رساله بود و خود هيوم آن را بهترين كتاب ميخواند. در سال ١٧٥٢ نيز گفتارهاي سياسي (Political Discourses) را منتشر كرد كه به شهرتش منجر شد. همان سال كتابدار «دانشكده وكلاي مدافع» در ادنبورگ شد و چون برادرش ازدواج كرده بود، براي زندگي نزد خواهرش رفت. هيوم يك مورخ حرفهاي بود. او در ايام كتابداري با بهرهگيري از كتابخانه به نگارش تاريخ انگلستان روي آورد و در ١٧٥٦ تاريخ بريتانياي كبير از زمان به قدرت رسيدن جيمز اول تا مرگ چارلز اول را منتشر كرد و در ادامه جلد دومي در ١٧٥٦ منتشر شد كه تاريخ بريتانياي كبير را تا انقلاب سال ١٦٨٨ دربرميگرفت. تاريخ انگلستان هنگام فرمانروايي خاندان تئودور در سال ١٧٥٩ منتشر شد و در سال ١٧٦١ تاريخ انگلستان از حمله ژوليوس سزار تا به قدرت رسيدن هنري هفتم را نگاشت. در اين سالها چندان به فلسفه نميپرداخت، هر چند چهار رساله (Four Dissertations) از او منتشر شد كه در اين ميان يكي رساله معروف تاريخ طبيعي دين (The Natural History of Religion) بود كه در سال ١٧٥٧ منتشر شد. هيوم در سال ١٧٦٣ با ارل آو هرتفورد، سفير بريتانيا در فرانسه در سمت دبير سفارت به پاريس رفت و در اين ايام با فيولوزوفهاي فرانسوي اصحاب دايرهالمعارف نشست و برخاست كرد. در بازگشت از اين سفر بود كه روسو را با خود به انگلستان آورد و ماجرايي پيش آمد كه قبلا به تفصيل دربارهاش سخن رفت. هيوم دو سال معاون وزير بود ولي در سال ١٧٦٩ به ادنبورگ برگشت و همان جا در ١٧٧٦ مرد. ويل دورانت در تاريخ تمدنش از روحيه شكاك هيوم در لحظات احتضار او نوشته است. گفتوگوهايي درباره دين طبيعي كه پيش از ١٧٥٢ نوشته شد، پس از مرگش در سال ١٧٧٩ منتشر شد. جستارهايش درباره خودكشي و ناميرايي نفس بدون نام و نشان او در ١٧٧٧ و با نام خودش در ١٧٨٣ منتشر شد.
مخالفان و موافقان
شارلمانت، هيوم را بيشتر «يك كلانتر لاكپشتخور» ميخواند تا «يك فيلسوف مهذب». گفتهاند زبان انگليسي را با لهجه غليظ انگليسي حرف ميزد و زبان فرانسهاش چنگي به دل نميزد. او را معمولا با جان لاك و بركلي در يك مجموعه قرار ميدهند، چنان كه فردريك كاپلستون مورخ فلسفه در جلد پنجم كتاب حجيم و مشهورش تاريخ فلسفه، تحت عنوان فيلسوفان تجربهگراي انگليسي. «در عين حال او با شافتسبري و هاچسون هم در يك دسته قرار ميگيرد، از اين حيث كه هر سه ريشه اخلاق را در احساسات و در طبع آدمي ميجويند و البته نسبت به آن خوشبين هم هستند» مرتضي مرديها معتقد است «هيوم با بنتام و ميل هم در يك مجموعه تواند قرار گرفت، چون گرچه بنا به تعريف دقيق كلمه فايدهگرا نيست، اما به عنصر فايده در اخلاق اهميت بسيار ميدهد و بنتام كه مشهور است به موسس مكتب فايدهگرايي، گفته است كه هيوم معيارهاي مرسوم فلسفي را در نظرش بياعتبار كرد». چارلز اسپنسر داروين هم به تاثير جدي هيوم بر خود تاكيد كرده است. اين همه در حالي است كه در ميان فلسفهدوستان فلسفه هيوم (و نه شخصيت او) چندان پرخواننده نيست. مرديها براي اين امر دلايلي برميشمرد: «نخست اينكه هيوم يك فيلسوف ضدفلسفه است؛ يعني فلسفه براي او در همان معناي قديم علم و دانش است و چون هيچ طريقي جز تجربه را واجد حظي از حقيقت نميداند، فلسفه به معناي كلي و علم عقلي و متافيزيك و استدلالات انتزاعي براي او معنايي ندارد.» از نگاه اين مولف و مترجم آثار فلسفي هيوم را ميتوان نياي فيلسوفان اثباتگرايي خواند كه «دكان فلسفه را از رواج و رونق انداختند». «دوم اينكه هيوم نياي فلسفه تحليلي (تحليل منطقي نه تحليل زباني) است و چنين فلسفهاي راه تخيلات خلاق شبههنري و شبهعرفاني را در فلسفه ميبندد و زايش فلسفي و كشف و تاسيس را، چنان كه مثلا در فلسفههاي هگل و نيچه ميتوان ديد، محدود ميكند»، در نتيجه هيوم همچون اوكامي است كه تيغ تيزش را به دست گرفته و ميكوشد فلسفه و انديشه را از هر گونه حشو و زايدي بپيرايد. «سوم اينكه زبان فلسفه هيوم بسيار دقيق و روشن است و زمينهاي به تفاسير بسيار متنوع و متفاوت نميدهد و چندان ايجاد اشتغال فلسفي نميكند». به عبارت ديگر وقتي زبان فيلسوفي روشن باشد، بساط شرح و تفسيرهاي مختلف از او تعطيل ميشود و دليلي هم پيدا نميشود كه پژوهشگران زيادي وقت خود را صرف او كنند. دليل نهايي هم شهرت هيوم به شكاكيت و زير سوال بردن باورهاي عمومي است.
اين همه اما از اهميت هيوم به مثابه مدافع عقلانيت و روشنگري و خوشبين به آدم و عالم نميكاهد. هيوم را ميتوان با كانت و دكارت از اين حيث كه سرمنشأ بزرگترين تحولات در دنياي فكر فلسفي و شناختشناسي مدرن شدند در يك مجموعه قرار داد. آنچه كاوه لاجوردي درباره كتاب او، كاوشي در خصوص فهم بشري، نوشته اغراق نيست: كاوشي «در كنار تاملات دكارت و نقد اول كانت، مشهورترين و تاثيرگذارترين اثر در فلسفه دوران مدرن بوده است». مرديها نيز در اهميت هيوم نوشته: «دكارت بزرگترين فيلسوف عقلگرا، هيوم بزرگترين فيلسوف تجربهگرا و كانت بزرگترين فيلسوف عقلگرا- تجربهگرا» است.
سال هيوم در ايران
در چند سال اخير خوشبختانه با وجود يك غفلت طولاني، توجه مترجمان و اهالي فلسفه در ايران به هيوم جلب شده است، تا سالها تنها چند اثر از او به فارسي موجود بود: رساله تاريخ طبيعي دين با ترجمه حميد عنايت، گفتوگوها درباب دين طبيعي با ترجمه حميد اسكندري و جستاري درباب اصول اخلاق با ترجمه مجيد داودي. در سال ١٣٩٢ ترجمهاي قابل اتكا از اثر اخير با عنوان كاوش در مباني اخلاق از مرتضي مرديها، استاد فلسفه منتشر شد و امسال نيز در فاصله كوتاهي ترجمه دو اثر مهم و اثرگذار او به فارسي منتشر شده است: كاوشي در خصوص فهم بشري با ترجمه كاوه لاجوردي، استاد فلسفه و كتاب اول رسالهاي درباره طبيعت آدمي با عنوان درباب فهم توسط جلال پيكاني. هنوز درباره صحت و سقم اين ترجمهها ارزيابيهاي دقيقي از سوي پژوهشگران و استادان فلسفه صورت نگرفته است، اما دست كم ميتوان به تخصص استادان و فعاليت حرفهاي ناشراني كه اين آثار را منتشر كردهاند (به ترتيب مينوي خرد، مركز و ققنوس) اعتماد كرد و اين اتفاق مهم در عرصه فلسفه در ايران را به فال نيك گرفت. تنها نكته، توضيح عجيب و غيرضروري جلال پيكاني، مترجم رسالهاي درباره طبيعت آدمي است كه در يك صفحه با فونتي متفاوت آغاز كتاب آمده و در آن كل فلسفه هيوم را با تعابيري تند و غيرعلمي مردود خوانده و فاقد ارزش! براي نگارنده روشن نيست كه اگر مترجم چنين نگاه تند و تيزي نسبت به كتاب كلاسيك و مهمي در تاريخ فلسفه داشته، زحمت ترجمه دشوار آن را بر خود هموار كرده و چرا به فلسفههايي نپرداخته كه در آن پيشگفتار يك صفحهاي از اهميت و صحت و بزرگي آنها تجليل كرده است! البته ترديدي نيست كه هيوم خود با آن بزرگمنشي كه داشت، اين نقد يكسويه را ناديده انگارد و همين كه نخستين اثر برجسته فلسفياش با تاخيري سيصد ساله در ايران ترجمه و منتشر ميشود را به فال نيك بگيرد! در روزهاي آتي نگاهي خواهيم داشت به فلسفه هيوم و بازتابهايي كه در آثار متفكران ايراني در يك صد ساله اخير داشته است.
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.