1395/7/14 ۰۷:۲۴
احمد بن محمد مسکویه مؤلف «جاودان خرد» که به نقل یاقوت در ۹ صفر ۴۲۱ هجری بدرود زندگی گفته، از خاندانی ایرانی و زردشتی بوده که خود یا پدرش به دین اسلام گرویده و در دستگاه ابنعمید و پسرش ابوالفتح به کار دبیری پرداخته است. او چنانکه خودش در «تجارتالامم» نوشته، مدت هفت سال شبانهروز در خدمت ابنعمید ـ وزیر رکنالدوله ـ به سر برده و سرپرستی کتابخانه او را بر عهده داشته و به همین جهت به «خازن» معروف شده و او را غالباً با کنیة «ابوعلی خازن» خواندهاند
احمد بن محمد مسکویه مؤلف «جاودان خرد» که به نقل یاقوت در ۹ صفر ۴۲۱ هجری بدرود زندگی گفته، از خاندانی ایرانی و زردشتی بوده که خود یا پدرش به دین اسلام گرویده و در دستگاه ابنعمید و پسرش ابوالفتح به کار دبیری پرداخته است. او چنانکه خودش در «تجارتالامم» نوشته، مدت هفت سال شبانهروز در خدمت ابنعمید ـ وزیر رکنالدوله ـ به سر برده و سرپرستی کتابخانه او را بر عهده داشته و به همین جهت به «خازن» معروف شده و او را غالباً با کنیة «ابوعلی خازن» خواندهاند.
ابنعمید از مردم قم و یکی از وزیران با تدابیر و هوشمند دربار دیلمیان بوده که گذشته از خردمندی و فرزانگی، از نویسندگان نامی و بزرگ زبان عربی نیز به شمار میرفته است، تا جایی که صاحبنظران در فن نویسندگی عربی گفتهاند: «فن نویسندگی در عربی با عبدالحمید۱ آغاز شد و با ابنعمید پایان یافت.» این وزیر دانشمند به جمع و مطالعه کتاب علاقهای فراوان داشت، به طوری که در هر سفر چندین بار کتاب با خود برمیداشت، و به سبب همین علاقه و دلبستگی بود که کتابخانهای بزرگ فراهم آورده بود که افزون از یکصد بار کتاب داشت و آن را بسیار عزیز و گرانبها میشمرد…
و از آنجا که وزیران ایرانی در همه دورههای اسلامی همیشه دولت ساسانی و روش کشورداری پادشاهان معروف آن دوران را سرمشق خویش قرار میدادهاند، و غالباً مردانی فاضل و دانشدوست هم بودهاند، به جمع کتابها و رسالههایی که در این زمینهها و یا در زمینههای تربیت و آداب و اخلاق از پادشاهان و یا بزرگان ایران روایت میشده دلبستگی داشتهاند، و بدینترتیب میتوان گفت که در کتابخانة بزرگ ابنعمید مجموعههای مهمی از کتابها و رسالههایی که در زمینههای ادب و اخلاق از آثار پیشینیان از دوره ساسانی به زبان عربی ترجمه شده بوده و شاید هم اصول فارسی و پهلوی آنها نیز وجود داشته است و به همین جهت هم هست که در تألیفات مسکویه که مدت هفت سال مداوم با آن کتابها سر و کار داشته، آثاری از نوشتههای ساسانی مییابیم که در مؤلفات دیگر اسلامی دیده نمیشود، و از آن جمله است کتاب «جاودان خرد» که در آن ترجمة عربی تعدادی از اندرزنامهها و حکمت و ادب ایران محفوظ مانده است.
از میان همه تألیفات مسکویه در حکمت و اخلاق، دو کتاب «تهذیبالاخلاق» و «جاودان خرد» دارای اهمیت و خصوصیاتی جداگانه هستند؛ زیرا مسکویه در تهذیبالاخلاق سعی کرده است که اخلاق را براساس علمی و منطقی و ترتیب تعلیمی و آموزشی استوار سازد، و در آن بیشتر به بیان اصول و مبانی علم اخلاق پرداخته است…؛ ولی کتاب جاودانخرد را به ذکر جزئیات آداب و دستورالعملهایی که در زندگی روزانه و روابط اجتماعی افراد مورد عمل است، اختصاص داده است…
استاد محمدی ملایری پس از این مقدمه، به ترجمه کتاب پرداختهاند که در ذیل بخشهایی فشرده از آن تقدیم میشود و دوستداران برای دیدن متن کامل میتوانند به اصل کتاب مراجعه کنند. ایشان ادامه میدهد: یک ترجمه دیگر از همین جاویدان خرد مسکویه هست… مسکویه مینویسد:
من در جوانی کتابی از جاحظ خوانده بودم که در آن از کتابی به نام «جاویدان خرد» نام برده و در آن کلماتی اندک حکایت کرده بود و در بزرگداشت آن بیش از آنچه در نظایر آن معمول است، سخن گفته بود. پس من پیوسته در شهرهایی که میگشتم، با حرص و ولَع در جستجوی آن بودم تا اینکه آن را در فارس نزد موبدانموبد یافتم. چون در آن نگریستم، همانند آن را در حکمتهای ایرانیان و هند و عرب و روم زیاد یافتم، هرچند این کتاب قدیمترین آنها، و از لحاظ زمان مقدم بر همة آنهاست؛ زیرا این کتاب وصیت هوشنگشاه به فرزند و پادشاهان بعد از خویش است، و این پادشاه اندکی پس از طوفان [نوح] میزیسته و از کسانی که پیش از او بودهاند، نه زندگینامه و نه حکمت و ادبی بر جای مانده که از آن سودی توان حاصل نمود؛ از این رو بر آن شدم که این وصیت را چنانکه هست، نسخه برگیرم و سپس تمام آن چیزهایی را هم که از وصایا و آداب چهار ملت دیگر (یعنی ایران و هند و عرب و روم) در دست است، بر آن بیفزایم تا نوخاستگان را ادب آموزی و دانشمندان را برای آنچه در حکمتها و دانشها آموختهاند، یادآوری باشد… هوشنگ گفت:۲
۱ـ آغاز از خداوند است، و پایان هم بدوست، و از اوست توفیق، و سپاس مر او راست.
۲ـ آنکه آغاز را شناخت، سپاس گزارد. و آنکه پایان را شناخت، نیت خالص گرداند و آنکه توفیق یافت، فروتنی کند. و آنکه انعام خداوند را شناخت، سر به طاعت نهد.
۳ـ برترین چیزی که در این جهان به بندگان عطا شده، «حکمت» است. و برترین چیزی که در آن جهان بدیشان داده شده، «آمرزش» است. و برترین چیزی که در نهاد خودشان به آنان ارزانی گردیده، «پندگیری» است. و برترین چیزی که بندگان خواستار آنند، «عافیت» است. و برترین چیزی که گفته شده، کلمة «توحید» است.
۴ـ سرآغازِ یقین، شناخت خداوند است.
۵ـ علم با عمل پای گیرد، و عمل با سنت، و سنت راستین، پایبندشدن به اعتدال و میانهروی است.
۶ـ دین با فروع آن همچون دژی است با پایههای آن، که چون یکی از آنها درهم ریزد، پایههای دیگر نیز یکی پس از دیگری فرو ریزند.
۷ـ کارهای نیک چهار رشتهاند: دانستن، کار بستن، پاکدلی، پارسایی…
۸ـ جامع امر بندگان چهار خصلت است: دانش، خویشتنداری، پاکدامنی و دادگری. «دانش» بازشناختن نیک از بد است، تا نیک را به دست آرند و از بد بپرهیزند. «خویشتنداری» در امر دین برای اصلاح آن است، و در امر دنیا برای دهش. «پاکدامنی» در هنگام شهوت برای حفظ وقار و استواری است، و در هنگام نیازمندی برای حفظ آبرو. «دادگری» چه در خشنودی و چه در خشم برای رعایت انصاف و اعتدال است.
۹ـ دانش بر چهار وجه است: اینکه ریشة حق را بشناسی که حق جز بدان پایدار نماند. و شاخههای آن را بشناسی که حق را از آنها گزیری نیست. و حد اعتدال را بشناسی که حق جز در آن قرار نگیرد. و باطل را بشناسی که حق را چیزی جز آن تباه نگرداند.
۱۰ـ دانستن با کار بستن قرین است، همچون جان و تن که هیچیک جز به دیگری سودمند نیفتد.
۱۱ـ حق به دو صورت شناخته گردد: یکی آشکار که خود به خود شناخته است، و دیگر نهان که با استنباط از دلیل شناخته شود، و همچنین است باطل.
۱۲ـ چهار چیز است که در عمل بدانها نیرو گیرند: تندرستی، بینیازی، عزم، و توفیق.
۱۳ـ راههای نجات سهاند: راه هدایت، و کمال پرهیزگاری، و پاکی خورش.
۱۴ـ علم جان است و عمل تن. علم ریشه است و عمل شاخه. علم پدر است و عمل فرزند. عمل تواند جای علم گیرد، لیکن علم جای عمل نگیرد.
۱۵ـ بینیازی در قناعت است، و سلامت در کنارهگیری است، و آزادی در ترک شهرت است، و دوستی در ترک طمع و رغبت است.
۱۶ـ بدان که برخورداری در روزگاری دراز، با شکیبایی در روزگاری کوتاه حاصل آید.
۱۷ـ بینیازی بزرگ در سه چیز است: نفسی دانا که بدان در نگهبانی دین استعانت جویی، و تنی شکیبا که از آن در طاعت پروردگار یاری خواهی و برای روز واپسین و روز ناداری خود توشه برگیری، و قناعت به آنچه خداوند روزی فرموده، و چشمپوشی از آنچه در دست دیگران است.
۱۸ـ طمع ز دل بیرون کن تا بند از پای خود بگشایی و تن خویش را آسایش بخشی.
۱۹ـ ستمکار پشیمان است هرچند گروهی او را بستایند، و ستمدیده در سلامت است هرچند گروهی او را نکوهش کنند.
۲۰ـ قناعتپیشه بینیاز است، هرچند گرسنه و برهنه باشد، و حریص نیازمند است هرچند مالک دنیا باشد.
۲۱ـ «خویشتنداری»، چشمپوشی از انتقام است با امکان توانایی، و «حزم» از فرصت سودجستن است.
۲۲ـ این جهان خانه عمل و آن جهان خانه پاداش است.
۲۳ـ چون با سلامت دمساز شدی، از تباهی آن بیمناک باش؛ و چون شادی عافیت چشیدی، از غم بلا ایمن مباش؛ زیرا بازگشت به آن است. و چون آرزوهایت گسترش یافت، نفْس خویش را به نزدیکی اجل فروگیر، زیرا وعدهگاه آنجاست.
۲۴ـ «تدبیر» بهتر از شدت عمل است، و «تأنّی» بهتر از شتاب است. در جنگ، نادانی بهتر از اندیشیدن است و اندیشه در فرجام کار، مایة ترس و ناشکیبایی است. ای جنگجو، تدبیر به کار بر تا غنیمت یابی و به فرجام کار میندیش تا شکست نیابی.
۲۵ـ تأنُی در آنچه بیم فوتش نمیرود، بهتر از شتاب در رسیدن به آرزوهاست.
۲۶ـ چون پادشاه مستبد به رأی باشد، راههای خرد بر او پوشیده مانَد.
۲۷ـ سه چیز است که فساد آنها به هیچ حیلتی به صلاح نپیوندد: دشمنی بین نزدیکان، حسدورزی بین همگنان، و سبکسری در پادشاهان.
۲۸ـ سه چیز است که صلاح آنها با هیچ افسونی به فساد تبدیل نشود: عبادت عالمان، قناعت روشنبینان، و سخاوت بزرگمنشان.
۲۹ـ سه چیز است که از آنها سیری نیست: عافیت و زندگی و مال.
۳۰ـ سه چیز است که شادی جهان بدانهاست: به داده رضادادن، و در نعمتها عمل به طاعت کردن، و غم روزی فردا نخوردن. و سه چیز است که غم جهان از آنهاست: آزمندی بیرون از حد، سؤال با اصرار و آرزوی حسرت زا.
۳۱ـ سختیهای جهان در چهار چیز است: پیری در تنهایی، بیماری در غربت، فزونی وام و ناداری، و دوری راه با سفر.
۳۲ـ زن نیک ستون دین و آبادی خانه، و یاریدهنده بر طاعت است.
۳۳ـ سه چیز است که خردمند نباید فراموش کند: فانی بودن دنیا، و دگرگون شدن احوال آن، و آفتهایی که کسی از آنها در امان نیست.
۳۴ـ سه چیز است که با سه چیز به دست نیاید: مال با آرزو، جوانی با رنگین ساختن مو، و تندرستی با دارو.
۳۵ـ چهار چیز است که چون به دست آری، هر چه دیگر را از دست بدهی زیانی به تو نرساند: عفت در کلام، خوشخویی، راستگویی و امانتداری.
۳۶ـ شش چیز است که به جهانی ارزد: خورش گوارا، خواجة مهربان، فرزند نیک، جفت دمساز، سخن استوار، و خرد کامل.
۳۷ـ «راهنمای پندآموز» سرشت آدمی است، «رهبر مهربان» نیکی گفتار است، «درد بیدرمان» ابلهی مادرزاد است، «زخم بیمرهم» زن بد است، و «بارِ گران» خشم است.
۳۸ـ سه چیز است که در سه موضع نیک افتد: رعایت برابری در هنگام گرسنگی، راستی در هنگام خشم، و گذشت در هنگام توانایی.
۳۹ـ سه چیز است که با آنها غربت احساس نشود: ادب نیک، بیآزاری، و پرهیز از شک و ریب.
۴۰ـ هشت خصلت است که سرشت مردم نادان است: خشم بیسبب، بخشش بیجا، رنجه ساختن تن در باطل، بازشناختن دوست از دشمن، راز خویش به نااهل سپردن، به ناآزموده اعتمادکردن، به کسی که از عقل و وفا عاری است گمان نیک بردن، و بیهوده پرگویی کردن.
۴۱ـ چون وفا از میان برخیزد، بلا نازل گردد و چون پیوند دوستی بمیرد، انتقام زنده شود و چون خیانت آشکار شود، برکت پنهان گردد. شوخی آفت جدّ است، و دروغْ دشمن راستی است، و ستم تباهکنندة داد است.
۴۲ـ بخشش و بخشایندگی بر پایگاه آدمی بیفزاید، و منش نیک کارها نیکوتر گرداند.
۴۳ـ چون رأی و تدبیر نزد کسی باشد که از او نپذیرند، و سلاح نزد کسی باشد که آن را به کار نبرد، و مال نزد کسی باشد که آن را انفاق نکند، کارها پریشان گردد.
۴۴ـ پادشاه را است که به سه خصلت عمل کند: عقوبت را هنگامی که خشم بر او چیره است، به تأخیر اندازد؛ در پاداشت نیکوکاران شتاب کند؛ و در حوادثی که اتفاق افتد، صبر و تأمّل نماید؛ زیرا در تأخیر عقوبت احتمال بخشودن هست، و شتاب در پاداش نیکوکاران موجب سرعت اطاعت رعیت گردد.
۴۵ـ چهار خصلت است که در پادشاهان و بزرگان موجب پستی گردد: کبر و نخوت نشاندادن، همنشینی با زنان و نوخاستگان و رأیزدن با آنان، و به دیگران واگذاشتن اموری که جز با دست خود او و به وسیله خود او انجام نپذیرد.
۴۶ـ زیردستان را با دهش، همگنان را با انصاف، و زیردستان را با احترام پشتیبان خود ساز…
۴۷ـ مرد کامل نیست مگر به چهار چیز: آن که شرافتش کهن و روانش بُرنا باشد، هنگامی که مال دارد، بخشاینده باشد و هنگامی که قدرت دارد، صدیق باشد.
۴۸ـ کسی که بینیازی و مال او را به کبر و نخوت نکشاند، و در فقر و نیازمندی زبونی نشان ندهد، و مصیبتها او را از جای نبرند، و از حوادث روزگار ایمن نشیند، و فرجام کارها را از یاد نبرد، «کامل» است.
۴۹ـ پرهیزگاری مرد را به سه چیز شناسند: توکل در آنچه بدان نرسیده، و خشنودی به آنچه بدان دست یافته و شکیبایی نیک در آنچه از دست داده است.
۵۰ـ حد اعلای ایمان در چهار خصلت است: شکیبایی بر آنچه فرمان رفته، خشنودی بدانچه مقدار شده، اخلاص در توکل، و تسلیم به خواست پروردگار.
۵۱ـ دین را عوضی نیست، و ایام عمر را بدلی نیست، و نفس انسان را هم جانشینی نیست.
۵۲ـ کسی که بخشیدة خود را بازپس گیرد، فرومایگی خود را استوار ساخته است.
۵۳ـ چهار چیزند که کم آنها بسیار است: درد، ناداری، ننگ و دشمنی.
۵۴ـ کسی که قدر خویشتن نداند، قدر دیگران هرگز نشناسد.
۵۵ـ کسی که از کار خویشتن سر باز زند، ناچار گردد که به کار دیگران تن دردهد.
۵۶ـ کسی که از پدر و مادر خویش فرمان نبرد، از خرد بیبهره است.
۵۷ـ کسی که در نزد خود فروتن نباشد، در نزد دیگران بلندی نیابد.
۵۸ـ با هر نعمتی زوال آن را به یاد آر، و با هر مصیبتی رفع آن را امید دار؛ زیرا بدینسان نعمت پایدارتر و آدمی از کبر و خودپرستی دورتر، و به رهایی از اندوه نزدیکتر گردد.
۵۹ـ شکیبایی به پیروزی کشاند.
۶۰ـ در هنگام نازل شدن بلاست که فضایل آدمی آشکار شود، و در غیبت طولانی است که یاری برادران ظاهر گردد، و در هنگام دودلی است که خرد مردمان جلوه کند، و در سفر است که اخلاق آزمایش شود.
۶۱ـ در تنگدستی است که رادی نمایان شود. و در هنگام خشم است که راستی مردمان شناخته گردد.
۶۲ـ با مقدم داشتن دیگران بر خویشتن، دیگران را بندة خویش سازی.
۶۳ـ ادب پسندیدهْ الهامبخش دانش است.
۶۴ـ با پرهیزگاری، پایههای حکمت استوار گردد.
۶۵ـ با دیدارها، دوستیها افزون شود.
۶۶ـ با چشمپوشی از مال دنیا، برادری استوار گردد.
۶۷ـ ادامة دوستی، نشانه وفاست.
۶۸ـ قناعت پیشهکردن از عزت نفس است.
۶۹ـ کسی که از بدرفتاری دیگران آزرده نشود، نیکی هم در او بیاثر ماند.
۷۰ـ بریدن از نادان، برابر است با پیوند با دانا.
۷۱ـ حسود به بزرگی نرسد.
۷۲ـ کسی که با حق به نزاع برخیزد، مغلوب گردد.
۷۳ـ کسی که مشورت کند، از لغزش ایمن مانَد و آن که به رأی خود غرّه شود، در خطا افتد.
۷۴ـ کسی که جامة شرم پوشد، عیبش بر مردم پوشیده ماند.
۷۵ـ بهترین ادبها آن است که آدمی به ادب خود بر دیگران فخر نفروشد؛ و بر کسی که با او برنتابد، قدرتنمایی نکند؛ و چون به طلب علم برخاست، در آن سستی روا ندارد.
۷۶ـ سه دسته از مردمند که در غربت خود را تنها نیابند و مردمان آنان را در همه جا گرامی دارند: مرد دلیر به هر کجا که رود؛ زیرا مردمان به دلیری و بیباکی او نیازمندند. دانشمند در هر جا که باشد؛ زیرا مردم به دانش و خرد او نیاز دارند. و کسی که نیکوسخن و خوشبیان باشد؛ زیرا سخن نیکو و زبان ملایم پروانة گذر اوست.
پس اگر از پردلی و دلیری برخوردار نیستید، باری از کسب دانش و خواندن کتاب غافل مباشید؛ زیرا در کتابها علم و ادبی است که پیشینیان آن را به بند درآوردهاند و آنها بر خرد شما بیفزایند.
پینوشتها:
۱٫ عبدالحمیدبن یحیی دبیر مروان ـ آخرین خلیفه اموی ـ بود که برای نامهنگاری دیوانی در زبان عربی، آیینی نو نهاد. وی از ایرانیان بود و چنان که نوشتهاند، آیین نامهنگاری دیوانی را از فارسی به عربی نقل نمود. (ابوهلالالعسکری، الصناعتین، ص۵۱). ۲ـ این اندرزها ۱۲۱ مورد است و چون برخی را حذف یا خلاصه میکنیم، با شمارههای کتاب عیناً یکی نیست. (ایرانشناسی)
*تاریخ و فرهنگ ایران (انتشارات توس)
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید