1395/6/23 ۱۰:۳۱
نویسندگانی چون فاکنر، جویس، ویرجینیا وولف و مارسل پروست ذهنی پیچیده دارند و نباید انتظار داشت که رمان هایشان ساده و خواندن آن ها آسان باشد. پروست توانسته است نگاه ما را به جهان تغییر دهد؛ به خاطر جستجویش برای همه چیز، به خاطر تلفیق داستان و اندیشه، به خاطر احساسات اش، به خاطر ذهنیت اش درباره ی تعدد و تنوع هر اتفاق و هر احساس و بالاخره به خاطرالهه های نقابداری که در جهان پیرامون ما زندگی میکنند. لحظات زندگی پروست، تجربه ها و معاشرت هایش تاثیر به سزایی در سرنوشت پردرد او داشتند و همین پیچیدگی افکار و تجربیات اش است که پایه و در واقع ساختار رمان سترگ «در جستجوی زمان از دست رفته» را تشکیل می دهند.
مجله ادبی(مگزین لیترر)
نویسندگانی چون فاکنر، جویس، ویرجینیا وولف و مارسل پروست ذهنی پیچیده دارند و نباید انتظار داشت که رمان هایشان ساده و خواندن آن ها آسان باشد. پروست توانسته است نگاه ما را به جهان تغییر دهد؛ به خاطر جستجویش برای همه چیز، به خاطر تلفیق داستان و اندیشه، به خاطر احساسات اش، به خاطر ذهنیت اش درباره ی تعدد و تنوع هر اتفاق و هر احساس و بالاخره به خاطرالهه های نقابداری که در جهان پیرامون ما زندگی میکنند. لحظات زندگی پروست، تجربه ها و معاشرت هایش تاثیر به سزایی در سرنوشت پردرد او داشتند و همین پیچیدگی افکار و تجربیات اش است که پایه و در واقع ساختار رمان سترگ «در جستجوی زمان از دست رفته» را تشکیل می دهند. او نگارش در جستجوی زمان از دست رفته را در ژانویه 1908 و به قصد یک رمان شصت و پنج صفحه ای آغاز می کند اما زمانی که در 11 مارس 1913 آن را به نشر «گراسه» می سپارد تا با هزینه ی شخصی اش چاپ شود چیزی در حدود 12 دفتر است. نگارش رمان تا سال 1922 به طول می انجامد اما انتشار آن تا سال 1927 طول می کشد. شاید در دوره ای که پروست می زیست هرگز او را مانند امروز دوست نداشتند اما آنچه حایز اهمیت است این که حتی کسانی که آثارش را نمی خوانند به او احترام می گذارند. پروست به ما می آموزد که برای بیان چیزها کلمات دقیق انتخاب کنیم. پروست همین امروز هم از نویسندگان محبوب فرانسوی در همه ی کشورهاست.
مارسل پروست در 18 اکتبر 1922، در ساعت چهار و نیم بامداد درگذشت و در 22 اکتبر در« پرلاشز» به خاک سپرده شد. متن زیر ترجمه ی مقاله ای از مجله «مگزین لیترر» شماره 35/ 1997 است. م.ش
نخستین ترجمه ی رمان پروست به انگلیسی در سال 1920 تحت عنوان «Remembrance of Things Past » منتشر شد. این عنوان برگرفته از بخشی از یک غزل شکسپیر است. حتا خود پروست هم از ترجمه ی انگلیسی جلد اول به نام«Swan’s Way» به شگفت آمد اما درباره ی صحت و دقت عنوان اصلی تردید داشت. در واقع ترجمه ی این عنوان به زبان فرانسه «Souvenir des choses Perdues» میشود که برگردان صحیحی نیست و عنوان رمان میبایست به «Search of Lost Time» برگردانده شود. اما مجددا در سال 1981 بر اساس چاپ پلیاد (1954) تصحیح و منتشر شد.
نکته ی قابل توجه این است که این کتاب بعد از ترجمه ی رباعیات خیام، مشهورترین ترجمه در ادبیات انگلیسی است. اما ترجمه ی بعدی این اثر که در آغاز دههی 50 میلادی به به چاپ رسید به زبان ژاپنی بود - پروست در ژاپن نویسنده ای دشوار فهم تلقی می شود. - و گفتنی است که ده مترجم در این ترجمه همکاری داشتند. دومین ترجمه در آغاز دهه ی 80 به همین سیاق منتشر شد. اما سومین ترجمه که از سال 1966 آغاز شده و قرار بر این است که هر سال فقط یک جلد از آن چاپ و مجموعا در شانزده مجلد منتشر شود. مترجم جدید می گوید که جملات طولانی در زبان ژاپنی غیرقابل فهم میشوند. بنابراین باید دقت شود که دو نکته در ترجمه رعایت شود؛ یکی دقت و دیگری رسا بودن واژگان پروست. زیرا ضرباهنگ جملات و تسلسل تصاویر و احساس ها باید به درستی منتقل شود و علاوه بر این ها، مهم ترین موضوع، انتقال درست فلسفه ی پروست است. زیرا مناظر و اشخاص در رمان همان قدر که در مکان اند در زمان نیز هستند و ژاپن به دلیل داشتن میراث بودایی اش به راحتی با تجزیه و ترکیب دایم شخصیتها و منش آن ها در طول زمان کنار می آید چون تمایل دارد که خود را به دست زمان بسپارد و تسلیم آن شود.
شاید امروزه پروست به نوعی سمبل فرانسه باشد چرا که تمام آداب و سنت های فرانسوی دراخلاق و آثار او تجلی یافته است. عشق به معماری، تجزیه وتحلیل های روشنفکرانه، احساسات فراوان، دلبستگی به نقاشی و مجسمه سازی و ... . از دیگر سو در نوشتار پروست همه ی بزرگان حضور دارند؛ از هومر و افلاطون گرفته تا تولستوی و داستایوفسکی.
به طورکلی می توان گفت تمام چیزهایی که در غرب وجود دارد در آثار او منعکس می شود و پایان می گیرد. از ویژگی های شخصیت پروست میتوان به حساسیت او در برابر صدا و علاقه ی غیرطبیعی و دیوانه وار به مادرش اشاره کرد.
پروست به عشق فراوان نیاز داشت، زیرا بر این باور بود که در روابط عاطفی و احساسی اش یک سویه عشق می ورزد. دوست داشت که آثارش خوانده شود و این شاید یکی از دلایلی است که بخشهایی از نوشته هایش را در مجله های عامه پسند چاپ میکرد. در ابتدا خبرنگار محافل اشرافی بود – همکاری با روزنامه ی فیگارو - و بعد از آن نویسنده ی یک رمان روان شناختی که در سال 1919 برنده ی جایزه ی گنکور می شود و در نهایت چنین معرفی میشود: آفریننده و شاعر. نویسنده ی یک رمان بلند که راوی تحول قشرهای بالای جامعه ی پاریسی در مدت نیم قرن (1920-1870) یا به عبارتی موجزتر یک رساله ی زیبایی شناسی است در فرم و قالب داستان.
موضوع رمان
رمان «در جستجوی زمان از دست رفته» دارای موضوعی سه گانه است:
الف) پیر شدن راوی: راوی کمی قبل از پیر شدن استعداد نویسندگی اش را کشف میکند. به گونه ای که رمان با صداهای مختلف، زندگی کسی را که من نامیده می شود، روایت می کند که همان نویسنده ی رمان است.
ب) پیر شدن شخصیت ها: با تغییرات جسمانی و روانی آن ها همراه است.
ج) تغییر و تحول محیط: ارتقای اجتماعی، زوال یا ناپدید شدن شخصیت ها، ظهور آدمهای ناشناس، تغییر موقعیت و روابط آدمها در جامعه ای که مجموعه ای است از آدم های ناهمگون اما در عین حال نیز اجتماعی منسجم است.
تازگی در محتوا
از دیگرسو رمان نیز به گونه ای بازی با کلمات است: زمان از دست رفته، زمان بازیافته.
الف) زمان از دست رفته: زمانی است که گریخته است و حتا با یادآوری اش هم اجازه ی بازسازی اش فراهم نیست. در حقیقت زمانی است که به کارها و اشتغالات بیهوده گذراندیم.
ب) زمان بازیافته: گذشته ی احیا شده است. زمانی است که راوی آن را تلف نخواهد کرد. لحظه ای است که راوی تصمیم به آفرینش هنری گرفته و این دقیقا همان زمانی خواهد بود که تصور می شد از دست رفته است. راوی آن را «کشف اساسی» می نامد و در واقع نوعی اشراق است که در سایه ی آن زمان از دست رفته به زمان بازیافته وصل می شود. جاودانگی یا جهان شمولی نتیجه ی ادغام این لحظه ی جدا و متفاوت است. یکی پاسخگوی ادراک قدیمی و دیگری پاسخگوی ادراک آنی. ادراک قدیمی که سرشار از ارزش های عاطفی است که در تلفیق با زمان مادی جان می گیرد که عبارت است از آگاهی یافتن به خویشتن با استعلای زمان و رسیدن به عظمتی که مانع از آگاهی نیست. انسانی است که در زمان غوطه ور است.
زمانی که می خواهم رمان بنویسم می کوشم تفاوت موسیقی پیاپی روزها را نشان دهم.
یکی دیگر از بخش های اساسی که رمان در جستجو... را تشکیل می دهد، «سدوم و عموره» نام دارد که درونمایه اصلی آن تمایل گناه آلود به هم جنسان است. پروست برای نخستین بار این درون مایه را به وضوح و به تفصیل در یک رمان فرانسوی مطرح می کند. آن هم درکنار درونمایه های دیگر. به عبارتی دیگر پروست این موضوع را اساساً از منظر اجتماعی مطرح کرده است:
1- تمایل به همجنس به عنوان یک فرقه
2- تاثیر امیال این افراد بر دیگران
3- واکنش دیگران در برابر این گونه تمایلات.
تازگی در سبک
زمان بازیافته، تجربه ای است اساساً شاعرانه و گریز از زمان مادی است. اما شیوه ی بیان خاص او، نثری است با جملات پیچیده و دشوار. این نثر، سرشار از تصویر است و از راه بازی با قیاس و تمثیل چشم اندازی وسیع پیش روی می گذارد. همه چیز میان دو قطب جریان دارد: کمدی و تغزل. یکی در زمان عینی و دیگری در زمان درونی و ذهنی.
پروست با شور وعشق به زبان به عنوان یک نوع وسیله ی تداعی و افشاگر توجه می کند، نه فقط به عنوان یک وسیله ی بیان. در سراسر کتاب با بوطیقایی
سر و کار داریم که گاه تغزلی است و گاه طنزآلود، با ارجاعاتی به اساطیر یا نویسندهای کلاسیک مانند راسین. پروست با توجه به جریان های ادبی دوران خودش چنین است:
- یک ضد روشنفکر و طرفدار اشراق برگسونی .
- یک امپرسیونیست مقید به حوادث زمان ومکان که احساساتی را که به موجودات و اشیا برمی گردد تحلیل می کند.
- یک ضد سمبولیست که معتقد است آثار کاملاً سمبولیک این خطر را دارند که فاقد زندگی و در نتیجه فاقد عشق هستند.
ساختار اثر
در این رمان و شاهکار قرن بیستم روایت مداوم وجود ندارد. زیرا لحظه های اساسی که تکیه گاه قصه ها هستند لحظه هایی هستند که در آن ها یک لایه از زمان رویدادها در مدت محسوس بیرون می ریزند؛ مانند یادآوری های ناگهانی، لحظه های بیداری، خیال پردازی هنگام بیخوابی ها. اثر، روایتی است پیوند خورده به یک لحظه از کسی که خود را «من» می نامد. رمان یک اُوِرتور (افتتاحیه) و یک فینال (خاتمه) دارد: نمایش برخی موتیف های مهم از آغاز (بیدار شدن در شب و تجربه ی اصلی زمان بازیافته) و در هم آمیختن اغلب موتیف ها در پایان (در مهمانی عصرانه گرمانت ها راوی به انزوای خود میخزد تا به کار روی اثرش بپردازد.)
این رمان بر پایه مفهومی فراطبیعی از زمان استوار است و پروست در این رمان کوشیده تا با نشان دادن سویه ی غیرواقعی زمان و معکوس کردن جریان آن از طریق یادآوری و بازیابی خاطرات در کنار ابداع سبکی جدید از استبداد زمان بگریزد. این سبک با پیچش های خود ذهن خواننده را فرا میگیرد علاوه براین جنبه ی مهم دیگر این رمان کاربرد استعاره است. به طور کلی می توان گفت که زمان خود یک استعاره ی وسیع است و این دگرگونی ها به تغییرات اجتماعی و فردی هم اشاره دارد. پروست نیز مانند برخی از نویسندگان قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، غیرمستقیم و با پرهیز از رویارویی به وقایع می نگریست. نگرشی که بیشتر شاید مناسب استعاره است. او این استعاره را به کارگرفت تا چگونگی پیوند تجربه ها را نیز بنمایاند. قابل ذکر است که پروست در جوانی با آثار« جان راسکین» منتقد هنری انگلیسی آشنا شد و آثارش را ترجمه کرد و از طریق او به ظرفیت استعاره پیبرد. حالت ناتمام نوشته و چگونگی پایان رمان که به شکلی غیرقطعی رها شده، راه تخیل را برای خواننده باز میگذارد که شاید استعارهای از زندگی باشد.
ویژگی دیگر رمان به دیدگاه های پروست نسبت به هنر، ادبیات و بیان مربوط میشود؛ پروست خود را نویسنده ای فاقد نیروی تخیل می نامد این در حالی است که در آثارش تخیل با روشن بینی پیوند خورده است به عبارت واضح تر سبک همان روشن بینی است. یافتن ابزاری است برای انتقال محتوا به مخاطب.
پروست ساختار دستوری غیرعادی را ابداع کرد و از طریق نقطه و ویرگول گذاریِ نامتعارف، نوشته ای با آهنگ ویژه ی خودش را به خواننده ارائه کرد و این شاید از مواردی است که به دلیل تفاوت ساختاریِ میان زبانها همیشه در ترجمه از کار در نمیآید. پروست در اوایل بهار اعلام میکند که نقطه ی پایان را بر نوشته ی خود گذاشته است؛ میگوید: امشب کلمه ی پایان را نوشتم حالا می توانم بمیرم. آیا این نقطه ی پایان بر جملات، به مفهوم مردن نیست؟! هر پاراگراف جهان کوچکی است که با دنیای کل رمان در ارتباط است و معمولا با شرح امور شخصی، آغاز می شود و سپس به اشیای بیجان میرسد. آنچه قابل ذکر است این است که در این رمان اشیا اهمیت ویژه ای دارند. به عنوان مثال، در یکی از بخش ها، چند صفحه به شرح نوشیدن چای و خوردن نوعی کلوچه اختصاص دارد. در این کنش ساده، صحنه ای چنان جاندار و پرمعنا پدید می آید که از جمله صحنه های مشهور ادبی جهان است.
در بخشی دیگر، نویسنده (راوی) بار دیگردر خاطرات گذشته اش غرق می شود و با روشن بینی مضاعف خود تجربه تلخ بوسه ای شتابان و در معرض دید را با سایه های درهای بسته زندگی مقایسه میکند. پروست پیشتر در مقاله ای نوشته بود که استعاره میان یک تصویر و یک شی زمانی نیرومندتر میشود که تصویر بر شی منطبق شود. سبک بدیع مارسل پروست در رمان «در جستجوی زمان از دست رفته» چنان جذاب و شگفتی آفرین است که بربسیاری از نویسندگان بعد خودش تاثیر گذاشت. از جمله میتوان به ویرجینیا وولف اشاره کرد که در یادداشتهای روزانه اش می نویسد: "نمی توان اثر پروست را خواند و تحت تاثیر آن قرار نگرفت." گاهی آینده با ما همان کاری را می کند که گذشته کرده است؛ مثلا سوان با حالتی تسلیم و اندوه بار به ماههای تابستان می اندیشد که باید دور از اودت بگذراند.
درک مشترک ما، تنها بر پدیده های مشترک استوار است. این که موضوعی فرضی از هرگونه تحرک ذاتی مستثنا باشد تغییری در این وضعیت ایجاد نمی کند.
از دیدگاه فلسفی، پروست تحت تاثیر برگسون بود و مانند جیمز جویس همتای انگلیسیاش- نمیتوان شالوده ی رمان او را خلاصه کرد به عبارت دیگر رمانش شالوده ای ندارد که بتوان خلاصه کرد. آثار پروست شبیه تابلویی امپرسیونیستی است که هر کسی برداشت خود را از آن دارد. بنابراین تردیدی که در خوانش رمانهای پروست به ویژه در،در جستجو... به خواننده دست می دهد از مزایای رمان است. پروست در نوشتن داستان این تصور، را برای خواننده ایجاد می کند که درحین خواندن داستان شریک غم و شادی، اندیشه ها و حتا ناگفتنی های قهرمان داستان میشود و چنان این تصور را می آفریند که به قولی خواننده دیگر خود را کنار گود احساس نمی کند بلکه حس میکند خود وارد گود شده و جزء اشخاص داستان است. از طرفی درک حوادث و کشف روال منطقی آن ها به عهده ی خواننده است. خواننده باید در طول خواندن از میان اندیشه های گوناگون شخصیت ها، ماهیت اصلی آن ها و هم چنین روند اصلی داستان را کشف کند. در داستان های نوشته شده در قرن نوزدهم نویسنده هیچ شک و شبه های برای خواننده ایجاد نمی کند و با ورود هر شخصیت به داستان، بلا درنگ به معرفی او می پردازد؛ لباس، شغل، طبقه ی اجتماعی، رفتار و دیگر ویژگی های او را به خوبی و به وضوح شرح می دهد. در رمان پروست اندیشه های شخصیت ها بهترین معرف آن ها هستند. این ذهنیت مطلق در آثارش سبب شده که بسیاری از قوانین داستان های سنتی در هم بشکند. به عنوان مثال، حوادث مسلسل وار روایت نمی شوند، بلکه به شکلی پیچیده و حتا گاهی با هرج ومرج کامل بازگو میشوند تا خواننده ی این بخش های مختلف و گاه وصله های ناجور را به هم وصل کند.
در نوشته های پروست، نویسنده غایب است و شخصیت ها به زبان و از دیدگاه خود وقایع را تفسیر میکنند. دو عنصر زمان حال و زمان گذشته در این رمان هفت جلدی نقش مهمی دارند. زمان حال بر سراسر داستان سایه افکنده است و این در حالی است که زمان گذشته گاهی پیدا میشود و گاهی پنهان است. میتوان به طور خلاصه گفت در چهارچوب زمانِ حال تمام وقایع گذشته منعکس میشوند.
از نخستین ستایندگان پروست، ژان کوکتو و لوسین دوده (پسر آلفونس دوده) بودند و جلد دوم این رمان به همت ﻟﺌون دوده (برادر لوسین) جایزه ی ادبی گنکور را ربود. در مقابل، پل کلودل عوالم پروست را مردود شمرد زیرا به گمانش جانی بسته، تهی و فاقد حماسه و هرگونه تعالی بود. فرانسوا موریاک علی رغم ستایش هنر پروست تاسف از این داشت که دنیایش فاقد خداست. اما آندره ژید که بزرگترین خطای ادبی قرن را مرتکب شده بود در مقایسه میان پروست و بالزاک از اظهار نظر صریح امتناع ورزید. لویی آراگون و آندره برتون و کلا سورﺋالیستها پروست را تحقیر کردند و همانند جیمز جویس و داستایوفسکی ارزشی برایش قاﺋل نبودند. آن ها اصولا از رمان نفرت داشتند حتا اگر نویسنده اش نابغه باشد. اما پل والری نیز مانند کوکتو او را تحسین کرد.
و در آخراین که در جریان این جستجوی زمان از دست رفته پروست اثری کاملا اصیل و کاملا اخلاقی خلق کرده که تصویر بسیار روشنی از یک جامعهی رو به زوال ارائه میدهد. از میان هزارتوهای خاطره، شرح زندگی سوان، ساکنان آن شهر کوچک، حال و روز عمه ای مالیخولیایی، رابطه ی پسربچه با مادرش، ماجرای ازدواج سوان و زندگیاش در پاریس با زبانی سیال روایت میشود. ما این آدمها را هم در جوانی شان می بینیم و هم در ایام پیری. این ادغام زمان گذشته و حال، ما را از گذشت زمان آگاه می سازد و پروست با قلمی بی نظیر ارزشهای جامعه ی اشرافی را به شکلی ظاهری و تقلبی به ما باز می نمایاند و آن ها را به مثابه ی نقابی میداند که در پس آن واقعیتی مهیب پنهان شده است. به راستی که شاید پروست آینده ی همه ما باشد.
کتابشناسی مارسل پروست
در جستجوی زمان از رفته- 1922- 1908
طرف خانه سوان ( انتشار 1913)
در سایه دوشیزگان شکوفا ( انتشار 1918)
طرف گرمانت 1 و 2 ( انتشار 1920)
سدوم و عموره ( در 2جلد، انتشار 1922)
اسیر ( در 2 جلد، انتشار 1923)
گریخته یا آلبرتین ناپدید می شود ( 2 جلد، انتشار 1925)
زمان بازیافته ( 2جلد، انتشار 1927 )
ژان سانتوی 1895 (بعد از مرگ پروست در سال 1952 در سه جلد در سال چاپ می شود)
خوشی ها و روزها 1896
کتاب مقدس آمین (جان راسکین- ترجمه) 1904
کنجد و سوسن ها (جان راسکین- ترجمه) 1905
برضدسنت- بوو1909 ( بعد از مرگ پروست در سال 1954 منتشر می شود)
منبع این مقاله مگزین لیترو است
منبع: انسان شناسی و فرهنگ
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید